تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
هادی مشهدی: ماریو بارگاس یوسا، بیست ساله بود که اولین داستانش منتشر شد؛ داستان کوتاهی بود به اسم «سر دستهها» که در یکی از نشریات پایتخت به چاپ رسید. اما راه درازی را در پیش داشت و شاید خودش هم آن قدر جاهطلبی نداشت که روزگاری نامش را در میان سه نویسنده بزرگ آمریکایی جنوبی ببیند. امروز اما ادبیات پر رونق آمریکای لاتین مدیون مارکز، فوئنتس و یوسا است. یوسا در سال ۲۰۱۰ به دریافت جایزهی ادبی نوبل نائل شد. فارسی زبانان آشنایی با ماریو بارگاس یوسا را مدیون ترجمههای دقیق و نثر متین عبدالله کوثری هستند که امکان لذتبخش ورود به دنیای شگفت بهترین آثار بارگاس یوسا را فراهم کرده است. از میان آثار وی «گفتگو در کاتدرال»، «سور بز» و «جنگ آخرالزمان» از اهمیت و جایگاهی ویژه نزد رمانخوانان و منتقدان برخوردارند. یوسا مقالات و آثار متعددی نیز در حوزههای مختلف سیاسی و ادبی نوشته است؛ از آنجمله میتوان به «چرا ادبیات؟» و «عیش مدام» اشاره کرد.
نشست نوبلخوانی بهمن ماه مرکز فرهنگی شهر کتاب، به بررسی آثار این نویسنده با محوریت گفتگو در کاتدرال اختصاص داشت. در این نشست که یکشنبه شانزدهم برگزار شد، عبدالله کوثری و بلقیس سلیمانی حضور داشتند.
حتا انفجار درونی را تحمل نمیکند
کوثری، ضمن اشاره به نوع شناخت مخاطبان ایرانی از یوسا و آثارش، طرح بحثی کلی دربارهی ادبیات آمریکای لاتین را ضروری دانست و تصریح کرد: ما تقریبا شناخت کاملی از یوسا از ورای آثارش بهدست آوردهایم، چراکه تاکنون آثار مهم او ترجمه شدهاند؛ بنابراین قدری کلیتر میگویم. در اوایل قرن نوزدهم، آمریکای لاتین استقلال یافت و کشورهای آن بهوجود آمدند. پیش آن تنها سه امپراتوری آزتک، اینکا و مایا در آمریکای لاتین وجود داشتند که زیر سلطهی اسپانیا بودند. از آن پس این کشورها با خطکشی سیمون بولیوار و خوزه سن مارتین روی نقشه پدید آمدند.
وی ادامه داد: بنابراین ادبیاتی که از بطن این ملتهای نوخاسته پدید آمد، بیش از هرچیز آغاز تلاشی آگاهانه برای بیان هویت بود. این وظیفهی مهمی بود که از آغاز بر دوش ادبیات نهاده شد؛ بیان چیستی یا کیستی آمریکای لاتین. نویسندگان آغازین آمریکای لاتین تماما تلاش کردند تا نوعی تاریخ برای خود ابداع کنند. بخشی از این تاریخ بین کشورهای آمریکای لاتین مشترک است؛ بخش دیگر آن اسطوره است که به جای تاریخ قرار میگیرد. مسائل آمریکای لاتین، مفهوم دیگری است که ادبیات از آغاز با آن درگیر شده است. این منطقه از آغاز فرهنگ و نژاد چندپاره داشته است؛ بخش غالب آن سفیدهای اروپایی بودند که در واقع قدرت و ثروت و حکومت را در دست داشتند؛ بخش دیگر بومیها یعنی کشاورزان، کوهنشینان و گلهچرانها بودند.
کوثری، تلاش برای اثبات هویت و ارائهی تصویری از جامعهی چندپارهی آمریکای لاتین را به مثابه دو مفهوم مهم و موثر در شکل گیری ادبیات آمریکای لاتین دانست و تاکید کرد: جامعهی آمریکای لاتین پس از استقلال با الهام از آموزههای انقلاب کبیر فرانسه در پی آزادی بر آمده است. بر این مبنا ادبیات اعتراض از همان آغاز شکل گرفت، اما اینها گویی مشقهایی در قرن نوزدهم بود. اگر از ماشادو د آسیس بگذریم که به معنای واقعی بزرگترین نویسندهی قرن نوزدهم آمریکای لاتین است و این قرن را به قرن بیستم پیوند داده است، باقی این ادبیات بیشتر ارزشهای جامعهشناختی دارد تا ارزش ادبی، چراکه متاثر از رئالیسم سوسیالیستی یا رمانتیسم فرانسوی بوده است. اما پس از دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ به معنای واقعی تجربهی ادبیات محقق شد و سبک رئالیسم جادویی که خاص نویسندگان امریکای لاتین است به وجود آمد. چهرههای شاخص آن آستوریاس و کارپانتیه هستند.
وی افزود: از آن پس در دههی شصت نسل شکوهمندی بروز یافت؛ آنچنانکه به عقیدهی گونسالس اچه وریا کل مرحلهی شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین به همت چهار نفر محقق شد: مارکز، فوئنتس، یوسا و بورخس (یا کورتاسار). اگر دقت کنیم، در مییابیم که چند میراث مهم این ادبیات از آغاز به این افراد رسیده است؛ یعنی هریک از آنها همچنان به دنبال تعریف آمریکای لاتین و آمریکای لاتینیبودن هستند. هریک به وشیوهی خود این راه را پی گرفتهاند، اما این بار مسالهای دیگر در بین است؛ آنها از ۱۸۲۲ تا ۱۹۶۰ صاحب تاریخ هستند. تاریخ امریکای لاتین در این سالها بسیار پر ماجرا و پر مصیبت بوده است و به دستمایهای بزرگ برای پرداختن به ادبیات بدل شده است. از اینروی میباید تاکید کرد که مایههای اصلی این ادبیات هنوز همان است که در آغاز بود.
کوثری در ادامه رویکرد نویسندگان مهم در رویارویی با این میراث را برشمرد. وی اظهار داشت: فوئنتس از تاریخ آغاز میکند و به اسطوره میرسد؛ مارکز تاریخ را به اسطوره بدل میکند؛ یوسا خود را رئالیست میداند، اما اگر دقت کنیم تقریبا نیمی از کارهای مهم او باز به تاریخ رجوع میکنند؛ گفتگو در کاتدرال، جنگ آخرالزمان و سور بز از آن دست هستند. جوهر این سه اثر متفاوت است اما چند عنصر مشخص دارند: تعریف آمریکای لاتین، تعریف چندپارگی و تعریف شقه شدنها. این چیزی است که فوئنتس به شکلی دیگر بیان میکند؛ به زعم او تاریخ آمریکای لاتین تاریخ شکست است؛ جامعهی آمریکای لاتین، جامعهی ناتمام است؛ چراکه همهی کشورهایی که از قرن نوزدهم در پی طلوع تمدن اروپایی به دنبال سوق دادن تحولات جامعه به سمت غرب بودند، در جایی متوقف یا منحرف شدند و این خواست به آرمان بدل شد؛ این ناتمامی در بیان این سیر مشخص میشود.
وی، این وضعیت را موجب بروز وضعیتی دوگانه برای نویسندگان آمریکای لاتین دانست و گفت: آنها از سویی به صورت فردی انسانهای فرهیخته هستند؛ این فرهیختگی به نوعی در همگی آنها هست؛ دانش و فرهنگ هریک از ایشان که به راستی دستمایهی کارشان بوده است، بستر رقابت با نویسندگان اروپایی را برایشان فراهم کرده است. اما آنها در عین برخورداری از فرهنگی کامل در کشورهایی زیستهاند که گویی همواره در حاشیه بودهاند؛ یعنی هرگز نقشی اساسی در جهان نداشتهاند و این مساله در کل آثار این نویسندگان نمود دارد. بنابراین ادبیاتی که به ادبیات بوم موسوم است، یعنی آنچه مربوط است به دوران شکوفایی ادبیات آمریکای لاتین بیش از هرچیز با توجه به تاریخ صد ساله اخیر و میراث اسپانیایی شکل گرفته است. هریک از این نویسندگان در پی بیان این هستند که من کیستم و چرا چنینم.
کوثری مسالهی جدال بر سر قدرت و چگونگی اعمال آن را از مهمترین عناصر آثار یوسا دانست و در اینباره اظهار داشت: از همین روی است که رنگی از خشونت در تمام کارهای او دیده میشود؛ برخی منتقدان تاکید دارند که او خود به خشونت متمایل و علاقهمند است. کمتر میتوان اثری از یوسا یافت که بار سنگینی از خشونت را در خود نداشته باشد. این ویژگی جوامعی است که هنوز به مرحلهی مسالمت نرسیدهاند؛ هریک از این کشورها بار کودتاها و توطئههای عجیب را در خود دارند. یوسا خود را رئالیست مطلق میداند، آنچنانکه در هیچیک از آثارش نشانی از رئالیسم جادویی نیست، اما رئالیسم او وقتی تصویرگر پرو و یا برزیل میشود، گاه از رئالیسم جادویی نیز شگفتتر است؛ بنابراین باید در نظر داشت که یک محور عمده در آثار یوسا وجود دارد: مسالهی چگونگی تقسیم قدرت و اعمال آن. البته او از میراث دیگری بهره میجوید که بسیار مهم است و به خوبی در صفحات آغازین گفتگو در کاتدرال دیده میشود: مسئولیتهای فردی. شاید انسانهای مسئول مهمترین وجه این اثر است.
وی افزود: طیف کار یوسا بسیار وسیع است. از حیث تعداد و تنوع قهرمانان، می توان او را با نویسندگان کلاسیک قیاس کرد. تسلط او در شناخت انسانها در ردیف بزرگترین نویسندگان کلاسیک قرارش میدهد. بهزعم بسیاری از منتقدان جنگ آخرالزمان تنها با جنگ و صلح قیاسپذیر است. غالب آثار اصلی یوسا در محدودهی شصت سال از تاریخ پرو اتفاق افتادهاند؛ اما او خطر میکند و به فرهنگها و زبانهای دیگر رجوع میکند و جنگ آخر زمان، رویای سلت و بهشت در جای دیگر را مینویسند. یوسا در این آثار از مرزهای آمریکای لاتین فراتر میرود و مثلا زندگی پل گوگن را دستمایه قرار میدهد. او طیف وسیعی از انسانها را در آثارش میگنجاند و مخاطب را اقناع میکند. جالب توجه است که یک پرویی به زندگی پل گوگن بپردازد، آنچنان که بسیاری از منتقدان معتقدند این اثر بهترین تفسیری است که تاکنون از زندگی گوگن ارائه شده است.
وی ضمن تاکید بر ویژگیهای جریان ادبی در آمریکای لاتین اظهار داشت: امروز این سوال مطرح است که چرا ادبیات ما در اندازهی آمریکای لاتین نیست؛ این پرسش نادرست است. تفاوتهای بسیاری وجود دارد؛ به عقیدهی من مهمترین آنها نگرش بسیار وسیعی است که نویسندگان آمریکای لاتین به آن دست یافتهاند. این از ورای معجزه محقق نشده است. نویسندگان آمریکای لاتین انسانهای چندبعدی شگفت هستند. وقتی فوئنتس از سینمای آمریکا و اروپا یا ادبیات روس میگوید، مخاطب خود را به حیرت وا میدارد.
کوثری تاکید کرد: هریک از آنها آنچنان بر فرهنگ دویستسالهی اروپا و جهان واقفند که میتوانند دربارهی آن سخن بگویند؛ این جهانیشدن بسیار مهم است. جهانیشدن از پی نگرش جهانی و تعریف جهان محقق میشود. گفته شد که آمریکای لاتین ابتدا به تعریف از خود دست یافت، اما بحث بر سر این است که آمریکای لاتین مجزا از جهان نیست. در پوست انداختن اثر فوئنتس، میبینیم که چگونه مکزیک با اروپا پیوند یافته است؛ بنابراین در آثار این نویسندگان، آمریکای لاتین بهعنوان پارهای از جهان معنا مییابد.
وی ادامه داد: این نسل از نویسندگان هستند که آمریکای لاتین را هم به جهان پیوند میدهند و هم آن را تفسیر میکنند؛ این رویکردی با اهمیت است. به این معنا که میتوان جهان را از چشم فوئنتس و یوسا دید. این توانایی جدا از استعداد حاصل فرهیختگی است. یکی از منتقدان آمریکای لاتین بر این عقیده است که آنها فیلسوف ندارند اما نویسندگان متفکر دارند؛ این نکتهی مهمی است. این نویسندگان انسانهای متفکری هستند، نهتنها انسانهای باذوقی که داستاننوشتن میدانند. رمان پدیدهای مدرن است؛ برای رمان نوشتن برای مدرن بود؛ انسان مدرن انسان آگاه است؛ رمان نوشتن جز قصه گفتن است.
بیدرکجایی!
سلیمانی، در شرح برخی ویژگیهای رمان گفتگو در کاتدرال تصریح کرد: این اثر با دو پرسش اساسی از جانب شخصیت اصلی آغاز میشود: پرو از کی و چگونه به اینجا رسید؟ من از کی و چگونه به اینجا رسیدم؟ تمام رمان در پی پاسخ به این دو سوال است. از ورای این رویکرد زندگی فردی با زندگی اجتماعی پیوند مییابد. شیوهی روایی در گفتگو در کاتدرال بسیار پیچیده است. همانطور که گفته شد یوسا رئالیستنگار و اجتماعینگار است، اما نه به شیوهی چپها که در جوانی به آنها گرایش داشت؛ یوسا در پی ایجاد فرمها و روایتهای تازه است. در بخش اول این اثر چهار نوع گفتگو در کنار هم وجود دارد. جالب توجه است که فصل اول به نوعی به نینامه مثنوی میماند، یعنی کل اثر را تبیین میکند. از این روی این رمان که میباید رئالیستی و اجتماعی باشد به تلاشهای نویسنده برای ایجاد فرمی نو آمیخته است. شخصیت اصلی آن در ادبیات جهان کمابیش تکرار شده است؛ آیا او یک نهیلیست است؟ او به آرمانهای خود شک کرده است و نقش تصادف را برجسته میداند.
کوثری در پاسخ به این سوال گفت: سانتیاگو تا حدی زندگی یوسا را بازنمایی میکند. او نیز کار خود را با روزنامهنگاری آغاز کرد و به چپ گرایش داشت. آنچه بر سانتیاگو میگذرد در مسیر تازهای قرارش میدهد؛ شاید بتوان گفت او نهیلیست شده است. نهیلیست شدن یک زمینهی عینی فعال میطلبد؛ مثل آنچه در روسیهی قرن نوزدهم وجود داشت؛ آیندهای دیده میشد که برای تحقق آن باید ویرانگری صورت میگرفت. فاجعهی سانتیاگو این است که چیزی در آینده نمیبیند. اگر نهیلیسم را به معنایی که در روسیه وجود داشت در نظر آوریم، نمیتوان او را اینگونه دانست.
وی افزود: نهیلیسم یک حرکت فعال بوده است، نه اینکه انفعال در پی داشته باشد. تمام شخصیتهای گفتگو در کاتدرال در صفحهی اول آن به یک حال دچار میشوند؛ در آخرین صفحه و جملات تمام این شکست خلاصه شده است. این نهیلیسم نیست، بیدرکجایی است؛ نمودی از جامعهی بسته است که حتا انفجار درونی را تحمل نمیکند؛ بنابراین آنها به نوعی مرگ آرام دچار شدهاند. این رمان بیش از هر چیز رمان شکست است؛ حال آنکه نهیلیسم یک نیرو است که در سانتیاگو وجود ندارد؛ او به تمامی تسلیم شده است. اگر هریک از شخصیتها را در نظر آوریم خواهیم دید که به سرنوشتی مشابه سانتیاگو دچار شدهاند.
سلیمانی، در بخش دیگر سخنان خود بر نوع نگاه یوسا دربارهی قدرت در رمان گفتگو در کاتدرال اشاره کرد و گفت: همهی اقشاری که میتوانند در پرو سهمی از قدرت داشته باشند در این اثر حضور دارند. یوسا بر این نکته تاکید میکند که دیکتاتورها مصائب طبیعی نیستند، بلکه ما آنها را میسازیم. در این رمان این دیدگاه از ورای رویکرد شخصیتهای متعدد نمود مییابد. نویسنده در این اثر نقش نهادهای مختلف اجتماعی چون روسپیخانه را در تحقق این امر بازنمایی کرده است؛ این نهادها در تولید قدرت و ثروت نقشی اساسی دارند. نهادهای یادشده برای بلندترین مقامات دولتی ثروت و قدرت تولید میکنند. به عقیدهی برخی، گفتگو در کاتدرال استعارهای از وضعیت کشورهای آمریکای لاتین است، نهتنها پرو. اما بهزعم من این رمان استعارهای از تمام نظامهای دیکتاتوری است که خاستگاه قدرت آنها نه ارادهی مردم که خشونت است.
وی ادامه داد: خانواده نیز در این اثر نقشی عمده دارد، اما نه به این معنا که طرح آن بر این اساس شکل گرفته باشد. اگر مرکز و ثقل این رمان را خانوادهی دن فرمین بپنداریم، خانواده اهمیت بسیار مییابد، چراکه اتفاقات بسیار موثری در آن صورت میگیرد، اما میتوان تاکید کرد که دیگر افراد به این معنا خانواده ندارند. دیگر اینکه نویسنده در گفتگو در کاتدرال زیاد بازیگوش نیست. گفتگو در کاتدرال آنقدر جدی است که میتوان آن را تراژدی دانست؛ رد و نشانی از طنز در آن دیده نمیشود. البته گویا یوسا توانایی قابل توجهی در طنزنویسی دارد. او جریان ازدواج اولش را در اثری به نام خاله خولیا و نویسندهاش در غالب طنز نوشته است.
حرکت در تاریکی
سلیمانی، اشاره به رویکردها و نظرگاههای یوسا دربارهی ادبیات را نیز ضروری دانست و تصریح کرد: مجموعهی یادداشتها و مقالات یوسا در کتابی به نام موجآفرینی گرد آمده است. یوسا به مناسبت مراسم بزرگداشت سالاسار بوندی مقالهای نوشته است که در آن از ادبیات و وظیفهی نویسنده میگوید. از ورای این مقاله میتوان دریافت که او نویسندهای بسیار جدی است، چراکه میگوید: ادبیات آتش است، ادبیات در مقابل هیچکس سر فرو نمیآورد، ادبیات شکلی از شورش است. به زعم یوسا نویسندگی شکلی از مبارزه است و این رویکرد را میتوان در تلاشهای وی در ادوار مختلف نویسندگیاش دید.
کوثری به شرح نکاتی در اینباره پرداخت. وی گفت: یوسا در دههی ۵۰ متاثر از سارتر بوده است. سارتر نوشتن را نوعی مبارزه میداند. البته یوسا خود معتقد است که از دهههای ۷۰ و ۸۰ به این سوی این تاثیر در او کم شده است، اما بسیاری معتقدند که رگههایی از اندیشهی سارتر در آثار او نمود دارد. یکی از مهمترین مصادیق آن پرداختن به مسئولیت فردی است؛ این رویکرد در سور بز و گفتگو در کاتدرال به خوبی دیده میشود.
سلیمانی، در انتها به رای منتقدان دربارهی گفتگو در کاتدرال اشاره کرد و اظهار داشت: به عقیدهی بسیاری از ایشان گفتگو در کاتدرال مهمترین و بهترین اثر یوسا است. جالب توجه است که او این اثر را در سی سالگی نوشته است؛ و نیز جالب توجه است که یوسا در سرازیری عمر جنگ آخرالزمان را نوشته است؛ این نویسنده در همهی مراحل پرتوان بوده است.
کوثری، در پاسخ به این نوع نگاه تصریح کرد: روندی جز این خاص افرادی است که اندیشه و نگرشی محدود دارند؛ آنها چند اثر که مینویسند دیگر حرفی برای گفتن ندارند. یوسا و امثال او در حال رشد هستند. اگر مقالههای آنها را بررسی کنیم این مطلب را درمییابیم. او دربارهی آخرین پدیدههای روز سخن میگوید، به مناطق بحرانی جهان سفر میکند و دربارهی فوتبال هم سخن میگوید. یوسا فردی جامع است. او چند کتاب دربارهی نویسندگان نوشته است، از آنجمله میتوان به فلوبر و هوگو اشاره کرد؛ ایندست مقالات در کنار مقالات تخصصی او دربارهی ادبیات بیانگر این است که میاندیشید و مینویسد. مطالعهی ایندست آثار مهم است، چراکه به ما شیوهی نگاه کردن را میآموزند. من خود مادام بوواری را چندین بار خوانده بودم، اما عیش مدام بود که فلوبر و اهمیت مادام بوواری را به من معرفی کرد.
وی افزود: یوسا خود در جایی تاکید کرده است که ممکن نیست دیگر بتواند کتابی چون گفتگو در کاتدرال بنویسد. من اولین بار که این اثر را خواندم به واقع دچار حیرت شدم؛ او برای نوشتن این اثر چگونه فکر کرده است؟ هر کدام از اجزای مختلف و متعدد این اثر از اهمیتی ویژه برخودارند، از جمله میتوان به تکگوییها و زمان اشاره کرد. نقش راوی در این اثر بسیار محدود است چراکه عمدهی مباحث با گفتگو مطرح میشوند. اینگونه صورتبندی یک رمان کاری بسیار دشوار و شگفت است. ترجمهی این کار نیز برای من کاری شگفت بود؛ به حرکت در تاریکی میمانست؛ این ترجمه نوعی کشف بود. گفتگو در کاتدرال تکرار ناشدنی است.