تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 23 فروردین 1394 کد مطلب:5928
گروه: درس‌گفتارها

ناصرخسرو جهانگردی شاعر یا فیلسوف و متکلم؟

هفتمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی ناصرخسرو به «مفهوم‌شناسی، تنزیل و تاویل در آثار ناصرخسرو» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر حسن بلخاری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.

آناهید خزیر: اسماعیلیه را خداوندگاران تاویل می‌دانند. از جمله این تاویل مشهورشان از یکی از روایات پیامبر (ص) که «میان قبر من و منبری که روی آن موعظه می‌کنم، باغی از باغ‌های بهشت قرار دارد.» اسماعیلیه این روایت را برای تبیین دقیقِ جایگاه فلسفه در عالم هزینه کردند. آنان منبر را ظاهر شریعت تفسیر کرده و قبر را فلسفه دانسته‌اند. ناصرخسرو به عنوان «حجت زمین خراسان» و یک اسماعیلی، تحت تاثیر رویکرد اسماعیلیه به ویژه در حوزه تاویل قرار دارد. این تاثیرپذیری به نظر می‌رسد بیشتر از اندیشه‌های حکمی ـ استدلالی کسانی چون اخوان الصفا در الرسائل باشد که به عنوان مولفان اولین دایره‌المعارف اسلامی تاثیر شگرفی بر حکما و دانشمندان پس از خود گذاشتند.
شناختن جایگاه ناصرخسرو در قلمرو اندیشه
دکتر حسن بلخاری در این درس‌گفتار سخنانش را این‌گونه آغاز کرد: در نزد ما ایرانیان، و نیز در نزد بسیاری از مردمان، ناصرخسرو یا به دیوانش شناخته می‌شود یا به سفرنامه‌اش. او را بیشتر یک «جهانگرد شاعر» می‌دانند تا یک فیلسوف، متکلم و کسی که در قلمرو تاویل راه را بر امثال ابن عربی و شیخ اشراق گشوده است. اما آثار منثور ناصرخسرو نشان می‌دهد که او را صرفا یک جهانگرد شاعر پنداشتن پنداری به تمامی غلط است. پس ضروری است جایگاه و اهمیت او را در قلمرو اندیشه و به ویژه تاویل بشناسیم.
یک بحث دیگر من بررسی جایگاه ناصرخسرو در سیر تحول و تطور اندیشه‌ی اسلامی است. در بحث اول ما شخصیت‌شناسی داریم و در بحث دوم جایگاه‌شناسی. این که ناصرخسرو از چه آثاری متاثر است؟ و آیا بر جریان اندیشه‌ای و فکری بعد از خود تاثیر گذاشته است یا نه؟
این که اشاره کرده‌اند که ناصرخسرو رویکرد نوافلاطونی دارد، حرف درستی است. اخوان‌الصفا، نوافلاطونیان مسلمان بودند. رسائل اخوان‌الصفا جمع رویکرد شریعت است با نوعی حکمت عرفانی شده‌ی یونانی که سمبُل آن فلوطین است. اما واقعیت قضیه این است که ناصرخسرو صرفا از جریان حکمت اشراقی اخوان‌الصفا متاثر نیست. من با نگاهی که به آثار او داشته‌ام دیده‌ام که در برخی از آثارش رویکرد تاویلی او از افق اندیشه‌ی اخوان‌الصفا بسیار فراتر و بالاتر است.
آثار ناصرخسرو نشانگر گشایش راه در افق تاویل
این که ناصرخسرو از گذشته‌ی خود متاثر بوده تردیدی نیست. این تاثیر بیشتر از ناحیه‌ی قرآن، روایات شیعی و همچنین حکمت اشراقی اخوان‌الصفا است. البته ناصرخسرو از جریان فلسفه‌ی غالب آن زمان بسیار اندک اثر پذیرفته است. چون زمانی که ناصرخسرو به‌دنیا آمد (۳۹۶ هجری) ابن سینا جوان جویای نام ۲۴ ساله‌ای بود. اگر چه به بار نشستن علمی ناصرخسرو در طول قرن پنجم است، اما قرن پنجم قرنی نیست که صدارت فلسفی ابن سینا را پذیرفته باشد.
بعد از ناصرخسرو، در قرن ششم و هفتم، سرداران بزرگ اندیشه و فلسفه و حکمت چنین کسانی بودند: شیخ اشراق و ابن عربی و مولانا. پس ما بعد از قرن پنجم بزرگانی داریم که جدی‌ترین و بنیادی‌ترین منش اندیشه‌ی آنها تاویل بوده است. ابن عربی خداوند بلامنازع تاویل است. مولانا هم در کارش تاویل بسیار دارد. آیا می‌توان گفت رویکردی که ناصرخسرو در تاویل مسائل هستی‌شناسی دارد بر برجسته‌تر شدن و اوج گرفتن و محوریت روش تاویلی در تاریخ اندیشه‌ی اسلامی موثر بوده است؟ من می‌گویم بوده است. این البته ادعای بزرگی است. وقتی آثار ناصرخسرو را نگاه می‌کنیم با کسی روبه‌رو می‌شویم که راه می‌گشاید و به‌شدت در گشودن افق تاویل، که مهمترین منش فکری حکمای مسلمان بعد از شیخ اشراق بوده است، تاثیر داشته است.
ناصرخسرو میان عقلانیت و تاویل ایستاده است
تا قبل از شیخ اشراق منش حاکم بر اندیشه‌ی مسلمین عقلانیت بود. با ضربات ویران کننده‌ای که غزالی بر عقلانیت وارد کرد و فلاسفه را تکفیر کرد، ما شاهد جریان دیگری در روش‌شناسی اندیشه‌ی مسلمین هستیم که دیگر عقلانیت نیست، بلکه تاویل است. دوره‌ی اندیشه‌ی اسلامی را از دید روش‌شناسی به دو دوره‌ی حضور عقلانیت (که ثمره‌اش ابن سینا و فارابی و خوارزمی و ابن هیثم و بوزجانی است) و دوره‌ی تاویل (که ثمره‌اش ابن عربی و مولاناست) تقسیم می‌کنند. ناصرخسرو در میانه‌ی این دو ایستاده است.
اما فرق تاویل با عقلانیت چیست؟ عقلانیت در سیر خود مبتنی بر یک سری قواعد و ساختارهاست. عقل یعنی حد. بنیاد عقل، حرکت در مسیر مبانی و قواعد کاملا شناخته شده و مسّلم است. اما تاویل این قواعد و ساختارها را به رسمیت نمی‌شناسد. تاویل فکر را عقال و بند نمی‌داند. در تاویل، فکر و عقل آزاد است. عقل ادراک خدا را حرام می‌داند. تاویل ادراک خدا را عاشقی می‌داند. پس فرق تاویل با عقل آن است که عقل حد می‌زند، تاویل حدود را از میان برمی‌دارد. این یعنی گشوده شدن افق‌های جدید.
ناصرخسرو وجهی را در تاریخ اندیشه‌ی اسلامی گشود
به دیدگاه ناصرخسرو دین و انسانیتِ انسان کامل نمی‌شود مگر این که شریعت را تاویل کند. می‌گوید پیغمبر دین را تنزیل کرد. کار مومن بازگرداندن آن است به اصل خود. این تاویل است. چنین رویکردی افق ذهن را وسعت داد. من می‌گویم با آثاری که از ناصرخسرو می‌شناسیم او وجهی را در تاریخ اندیشه‌ی اسلامی گشود که از پس او بزرگان اندیشه، تاویل را جدی گرفتند و دیدند که در قلمرو تاویل می‌توان به معانی رسید که عقل، پیش از تامل در آنها، خود را به عدم درک محکوم کرده بود. تئوری من این است که ناصرخسرو در گشودن افق‌های تاویل و این که شیوه و روش تحقیقاتی مسلمین بعد از شیخ اشراق تاویلی شود، موثر بوده است. می‌دانیم که تاویل از لحاظ تاریخی شیوه‌ی دومی است که ما مسلمین در تاریخ اندیشه‌ی خود برای تحقیق در مبانی و معانی به کار بردیم.
آیا می‌توان ناصرخسرو را در یک محاکمه بلند تاریخی متهم کرد
نکته‌ی سوم، بحث در این باب است که در یک محاکمه‌ی بلند تاریخی آیا ناصرخسرو متهم است یا نیست؟ این سخن به چه معناست؟ امروزه متفکرانی داریم که معتقدند تمدن اسلامی یک دوره‌ی طلایی در قرن‌های چهارم و پنجم داشته است. در این دو قرن ابن سینا را به جهان ارائه کردیم که یکی از چهره‌های قطعا بی‌بدیل است. در کنار او فارابی و ابوریحان بیرونی را داریم. در ظهور معماری‌های شگفت و مسائل ریاضی و کشفیات هندسی تمدن اسلامی چهره‌های بسیار برجسته‌ای دارد. بعد از آن افول عقلانیت است. می‌پرسند چه شد که مسلمین از عصر طلایی خود دور افتادند و عقلانیت تبدیل به شهود شد؟ چه شد که فلسفه‌گرایی و عقل‌گرایی افول کرد؟
در قرن چهارم و پنجم موضوع تحقیق دانشوران مسلمان زمین بود و هستی محسوس. در قرن ششم و هفتم هستی معقول است و رد و نفی هستی محسوس. یکی از اصلی‌ترین متهمان این دادگاه تاریخی غزالی است. می‌گویند این غزالی بود که با حمله به عقل و برجسته کردن تصوف و تکفیر فلاسفه، زیر پای فلسفه و عقل را خالی کرد. متهم ردیف دوم ناصرخسرو است. برخی معتقدند برجسته کردن تاویل و رویکرد تاویلی در آثار ناصرخسرو موثر بر ظهور جریان‌های بعدی بود که از دل آن ابن عربی و مولانا بیرون آمد.
تاویل ناصرخسرو تاویلی مبتنی بر عقلانیت است
من با این نکته‌ی سوم به یک دلیل مخالفم. ما یک تفاوتی می‌بینیم میان تاویلی که ناصرخسرو دارد با تاویلی که ابن عربی دارد. تاویل ناصرخسرو تاویلی مبتنی بر عقلانیت است. تاویل ابن عربی در مواردی عقل گریز است. من در این که رویکرد تاویلی ناصرخسرو بر ابن عربی و مولانا تاثیر گذاشته است تردید ندارم. اما تاویل ناصرخسرو را متمایز می‌دانم از تاویل ابن عربی. ناصرخسرو تاویل را با مقدم شمردن عقل، مشروع می‌داند. او در بحث شریعت و طریقت و حقیقت اعتقاد ندارد که می‌شود شریعت را دور زد. او به شطحیات عرفا اعتقاد ندارد. چون عنصر عقلانیت در تاویل او برجسته است.
حد اعتبار و احترام ناصرخسرو به عقل بالا است
ناصرخسرو مهم‌ترین کسی را که صاحب تاویل می‌داند حضرت علی (ع) است. حضرت علی در دعای کمیل به جامعه‌ی انسانی پیام می‌دهد که کار شریعت این است که نردبانی بسازد که تو را به حقیقت روحانی تو برگرداند. این کار تاویل است. ناصرخسرو هرجا به مساله‌ی تاویل رسیده به صاحب تاویل حضرت علی (ع) اشاره کرده است. در تاویل ناصرخسرو حضور قرآن و حضور حضرت علی (ع) را داریم. حضور اینها یعنی حضور عقل. ناصرخسرو به شدت مواظب است که تاویل‌هایش از حوزه و حدود برهان خارج نشود. این تمایز تاویل ناصرخسرو با دیگران است. او در «جامع الحکمتین» می‌گوید: «اول همه‌ی موجودات ابداع است کو به عقل متحد است و موید همه‌ی رسولان عقل است»
شما در این عبارت حد اعتبار و احترام ناصرخسرو به عقل را می‌بینید. سخن من این است که تردیدی نیست که ناصرخسرو در باب کردن نوعی تاویل و تاثیر این تاویل بر آیندگان نقش داشته است. اما تاکید می‌کنم که نوع تاویل ناصرخسرو با تاویل‌هایی که بعد از او داریم، متفاوت است.

http://www.bookcity.org/detail/5928