تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 30 فروردین 1394 کد مطلب:5955
گروه: درس‌گفتارها

ناصرخسرو در کلامش می‌گوید: سعی نکنید که شریعت را دور بزنید!

هفتمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی ناصرخسرو به «مفهوم‌شناسی، تنزیل و تاویل در آثار ناصرخسرو» اختصاص دشت که با سخنرانی دکتر حسن بلخاری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

آناهید خزیر: اسماعیلیه را خداوندگاران تاویل می‌دانند. از جمله این تاویل مشهورشان از یکی از روایات پیامبر (ص) که «میان قبر من و منبری که روی آن موعظه می‌کنم، باغی از باغ‌های بهشت قرار دارد.» اسماعیلیه این روایت را برای تبیین دقیقِ جایگاه فلسفه در عالم هزینه کردند. آنان منبر را ظاهر شریعت تفسیر کرده و قبر را فلسفه دانسته‌اند. ناصرخسرو به عنوان «حجت زمین خراسان» و یک اسماعیلی، تحت تاثیر رویکرد اسماعیلیه به ویژه در حوزه تاویل قرار دارد. این تاثیرپذیری به نظر می‌رسد بیشتر از اندیشه‌های حکمی ـ استدلالی کسانی چون اخوان‌الصفا در الرسائل باشد که به عنوان مولفان اولین دایره‌المعارف اسلامی تاثیر شگرفی بر حکما و دانشمندان پس از خود گذاشتند.
آیا تاویل‌گرایی مسلمین سبب سقوط از عصر طلایی شد؟
دکتر بلخاری سخنانش را این‌گونه آغاز کرد: نخست باید بر این نکته تاکید کرد که درست است که در تاویل از واقعیت فاصله می‌گیریم و باطن معنا را جستجو می‌کنیم، اما حقیقت تاویل گسست از واقع نیست. به همین دلیل نمی‌توان گفت که تاویل‌گرایی مسلمین سبب سقوط از عصر طلایی شد. یعنی همان عصری که ابن هیثم‌ها و خوارزمی‌ها را پدید آورد. بگذارید در یک تمدن تفسیرگرها کار خود را بکنند و عالِم ها کار خود را. چرا که گاهی تاویل، گشودن افق‌های جدید برای علم است. لکن تاویل‌کننده را کسی چون ناصرخسرو باید انگاشت که در کنار تاویل خود عقلانیت را نادیده نمی‌گیرد. آن خیال خلاقی که ذهن ما را برای رسیدن به افق‌های جدید تحریک و تهییج می‌کند ارزش دارد. تمدن‌ها با قوه‌ی خلاقیت خیال و کنجکاوی‌های عقل است که به جاهای جدید می‌رسند. اگر به اسم علم، باب خلاقیت خیال را ببندید هنر را از زندگی انسان بیرون کرده‌اید.
شهرت ناصرخسرو جهان اسلام را درنوردیده بود
نکته‌ی دیگری که پیشتر بدان اشاره شد تاثیر ناصرخسرو بر آیندگانش بود. برای نشان دادن این تاثیر باید عین‌القضات را مثال زد. عین‌القضات دقیقا یازده سال بعد از مرگ ناصرخسرو به‌دنیا می‌آید (۴۹۲ ق). مشهورترین آثار او «تمهیدات»، «زبده الحقایق»، «نامه‌ها» و «شکوه الغریب» است. گل سر سبد آنها تمهیدات است. هیچ می‌دانید که عین‌القضات در تمهیدات چقدر از اشعار ناصرخسرو را آورده است؟ و همین‌طور در نامه‌ها؟ مشخص است که شهرت ناصرخسرو جهان اسلام را درنوردیده بود. آنقدر که یک صوفی سربدار برای اثبات مطالبش به شعر او استناد می‌کند. در حالی که هنگامی که تاریخ ناصرخسرو و عین‌القضات را بررسی تطبیقی می‌کند این دو را در یک جا قرار نمی‌دهد. چون عین‌القضات صوفی سربداری است که سر در طاعت عقل می‌نهد. در یک چنین افتراقی استناد عین‌القضات به ناصرخسرو برای چیست؟
عین‌القضات شیوه‌ی تمثل را در تاویل باطن قرآن برمی‌گزیند
این دو نقطه‌ی مقابل هم هستند اما عین‌القضات همدانی استناد می‌کند به ناصرخسرو. این برای تاویل است. در تاویل است که این دو انس یافته‌اند. این تاویل است که دو غریب و مخالف عرصه عقل را به رفیق تبدیل می‌کند. چون عین‌القضات کسی است که رسما شیوه‌ی تمثل را در تاویل باطن قرآن برمی‌گزیند. او می‌گوید: «باش تا تو را بینای تمثل کنند.» تمثل یعنی درک صورت مثالی که در پس حقایق نهفته است. عین‌القضات تئوری‌پرداز شیوه‌ی تمثل در تاویل است. پس چرا به آثار ناصرخسرو مراجعه نکند؟ آثار او نشان می‌دهد که متاثر از ناصرخسرو بوده است. این یکی از ادله‌ی من است بر تاثیر تاریخی ناصرخسرو.
به هر حال اگر بخواهیم وارد بحث تاویل و تنزیل در آثار ناصرخسرو بشویم رجوع به قرآن مهم است. قرآن روح حاکم بر آثار ناصرخسرو است. قرآن برهان می‌آموزد. این را باید بسیار توجه کرد. به همین دلیل ناصرخسرو بسیار به عقل استناد می‌کند. در این که تاویل ناصرخسرو ریشه گرفته از روح حاکم بر تاویل قرآن است، تردیدی نیست. اما اگر ما شیعه و اهل سنت را در باطن‌گرایی مورد بحث قرار بدهیم، از این دو کدام یک باطن‌گراست؟ بی‌گمان شیعه باطن‌گراست. شیعه می‌گوید حجیت ولی به اجماع مردمان نیست. مشروعیت ولی به امر عالی حضرت مولی است. پس تاویل در نزد شیعه برجسته است. فلذا  ناصرخسرو در تاویل خود دو معلم دارد: معلم اول قرآن است، و معلم دوم معصومین.
تاویل انسان را به باطن و حقیقتِ جریان می‌کشاند
ناصرخسرو در جاهایی، از روایات بیشتر متاثر است تا قرآن. چون بنا به قول امامان شیعه روایات تاویل باطن قرآن است. اما در قرآن تاویل به چه معناست؟ در قرآن تاویل به معنای درک بطن متن است. یعنی این که افعال ما یک صورتی دارد و یک سیرتی؛ یک ظاهری دارد و یک باطنی. کل هستی هم ظاهری دارد و باطنی. تفسیر، ظاهر قرآن است. تاویل، بطن قرآن است و حقیقت دانش درک باطن است نه درک ظاهر. چون در ظاهر امکان فریب هست. در باطن احتمال فریب نیست. ظاهر، علم حصولی است و باطن، علم حضوری. در ادراک علم حصولی امکان خطا هست. هم از سوی مُدرِک و هم از سوی مُدرَک و هم از ابزار درک. برای همین است که تفسیرها مختلف هستند اما تاویل‌ها واحدند. چون باطن نمی‌تواند متعدد باشد.
نکته‌ی بسیار مهم در این قلمرو این است که تاویل ما را به باطن و حقیقتِ جریان می‌کشاند. تاویل در قرآن به نحوی مطلق بیانگر این است که هستی دو چهره دارد: صورت و سیرت. حداقل از لحاظ عقل دوگانگی هستی قابل اثبات است. ما یک هستی محسوس داریم و یک هستی معقول. یک جهان برین داریم و یک جهان زیرین. پس هستی دو ساحت دارد: برون و درون. حقیقت کمال در درک درون است، از مسیر برون. این حرف ناصرخسرو است. یعنی مطلقا سعی نکنید که شریعت را دور بزنید. از دیدگاه عرفا ظاهر ضد باطن نیست.
از دیدگاه ناصرخسرو تنزیل «کثیف گردانیدن لطیف» است
آخرین مرحله‌، ظهورِ باطن است. پس به اندازه‌ی باطن قداست دارد. به همین دلیل نمی‌توانیم واقعیت را در نظر نگیریم. حرف ناصرخسرو را ببینید: «هر که شریعت را بکار نبندد، به علم تاویل نرسد». عین کلام او در «گشایش و رهایش» است. از برون به درون رفتن، از ظاهر به باطن رفتن، تاویل است. الزاما هم شهود نمی‌خواهد. بلکه اگر انسان همین عقل را کامل استفاده بکند به تاویل می‌رسد. افرادی چون ناصرخسرو معتقدند هستی را باید تاویل کرد.
از دیدگاه ناصرخسرو تنزیل «کثیف گردانیدن لطیف» است. منظور از این «کثیف» متکاثف و متراکم بودن است. یعنی یک هستی متراکم داریم که ترکیبی است، یک هستی مجرد داریم که بسیط است. در صفحه‌ی 108 «گشایش و رهایش» در باب «رهایش مردم به چیست؟» می گوید: «پرسیدی ای برادر که رهایش مردم به چیست؟ بیان کن تا بدانیم. بدان ای برادر که رهایش مردم به دو چیز است که دانش را بدان بتوان پذیرفت. یکی از او دل است که بدان بداند و دیگر تن است که بدو مر آن دانش را کار بندد. بر مثال کسی که پیشه‌ای آموزد مر او را هوش تمام باید و تن درست. تا مر آن پیشه را به تن خود بتواند کرد به روزگار، تا آن وقت که آن پیشه معلوم شود. پس کار بستن آن پیشه کثیف گردانیدن آن علم است.» یعنی کار بستن آن پیشه تجسم دادن به آن علم است، یا ظاهر کردن آن اندیشه است. پس از دیدگاه ناصرخسرو تنزیل امر مجرد را کثیف می‌کند (یعنی مُرکب)، تاویل امر مُرکب را به بساطت و مجردیت خود می‌رساند. دین حقایق را از برای شما تنزیل کرد، اما تا تاویل نکنید به حقیقت دین نمی‌رسید. از این رو تاویل تنا ابزار درک حقیقت است.
عرفان علوی از شریعت به طریقت و از طریقت به حقیقت می‌رسد
واقعیت قضیه این است که ناصرخسرو تاویل را علمی می‌داند که به وسیله‌ی آن می‌توانید باطن‌ها را ببینید. منتهی شرط دارد. به طریقت نمی‌توان رسید اگر شریعت را محور قرار ندهید. عرفان علوی عرفانی است که از شریعت به طریقت و از طریقت به حقیقت می‌رسد. قرآن امر حقیقی را نازل کرد تا نردبانی باشد که به واسطه‌ی این نردبان انسان‌ها با تاویل به حقیقت برسند. این تاویل تاثیر قرآن بر ناصرخسرو است.
یک مورد از تاویل ناصرخسرو را هم بگویم تا بدانیم که شکل تاویل او چه گونه است. تاویل او به امر «صراط» مربوط می‌شود. وقتی می‌گوییم «صراط» ذهن می‌رود سراغ پُلی که بر فراز این سو و آن سوی جهنم آویخته‌اند. ظاهرا کسی از ناصرخسرو پرسیده که صراط چیست؟ «پرسیدی ای برادر که صراط چیست؟ که ایدون همی‌گویند بر سر دوزخ است کشیده، باریک‌تر از مو و تیزتر از شمشیر. و همه‌ی خلق ز او بباید گذشت. نیکبخت از او بگذرد و به بهشت رسد و بدبخت در او در دوزخ افتد. بیان کن تا بدانیم». جواب: «بدان ای برادر که صراط در پارسی راه باشد. و راه دو گونه بُوَد. یکی راه ظاهر که مردم بر روی زمین بر آن راه روند. و دیگری راهی که مردم در او به نفس رَوَد، در نیکی و بدی.»
انسان در نفس خود میان دو راه سرگردان است
ناصرخسرو می‌گوید که راه ظاهر داریم و راه باطن. راه باطن گشوده در عرصه‌ی نفس است. بعد اثبات می‌کند که «صراط» فقط «راه» فارسی نیست. بلکه یک صراط باطن هم داریم. تاویلش چنین است: صراط، منزلی بین منازل است. این باریکی مو و تیزی شمشیر بیانگر این است که انسان در نفس خود میان دو راه سرگردان است. از یک طرف فرشتگی است و از طرف دیگر خوی حیوانی. این را شما در «گشایش و رهایش» می‌توانید بخوانید.

http://www.bookcity.org/detail/5955