تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : سه شنبه 15 اردیبهشت 1394 کد مطلب:6012
گروه: یادداشت و مقاله

سیما و سرشت شعر نو فارسی

متن سخنرانی موسی اسوار در همایش شعر نو فارسی و اسپانیایی با بزرگداشت نیما یوشیج و خوان رامون خیمنس

موسی اسوار:


آغاز شعر نو فارسی
به تقریب، همه‌ی شعرشناسان و پژوهشگران ادب معاصر فارسی منظومه‌ی افسانه را، که سروده‌ی نیما یوشیج در ۱۹۲۲ بود، سرچشمه‌ی شعر امروز ایران می‌دانند. ظهور این منظومه نقطه‌ی عطفی در تاریخ شعر فارسی است. برای شناخت ارزش این منظومه و جایگاه سراینده‌ی آن، ناچار بایست از زمینه‌ی تاریخی ظهور آن سخن گفت.
بیش از هزار سال بود که شعر در ایران به صورت کلاسیک و با اوزان عروضی ( موسیقی شعر عربی) سروده می‌شد. در این دوره‌ی ممتد هزار ساله، حدود چهار قرن، از قرن چهارم تا هشتم هجری (دهم تا چهاردهم میلادی)، که شاهد ظهور شاعرانی چون رودکی و فردوسی و سپس منوچهری و ناصرخسرو و خیام و خاقانی و مولوی و سعدی و حافظ بود، دوره‌ی درخشش شعر کلاسیک فارسی به حساب می‌آید. پس از این مقطع، شاعران فقط به تقلید اشعار شعرای بزرگ پیشین بسنده کردند و شعر دچار انحطاط شد. از اوایل قرن نوزدهم، زمینه‌های تحولات فرهنگی در جامعه‌ی ایرانی فراهم شد. از یک‌سو، نخستین چاپخانه‌های جدید وارد ایران شد و وسیله‌ی چاپ کتاب و روزنامه مهیا گشت و، از سوی دیگر، با فرستادن نخستین گروه دانشجویان ایرانی به اروپا، مقدمات آشنایی نسل نو پا با اندیشه‌های جدید در اروپا میسر شد و، با ورود گروه‌های نظامی و سیاسی کشورهای اروپایی به ایران، ارتباط ایرانیان با اروپاییان قوت گرفت. به‌علاوه تاسیس نخستین مدرسه به شیوه‌ی اروپاییان در ایران به نام «دارالفنون»، که در ۱۸۴۴ به فرمان صدراعظم مصلح، میرزا تقی خان امیرکبیر، صورت گرفت، در تحول و دگرگونی فضای فکری مردم ایران تاثیری مشهود داشت زیرا نه تنها نخستین بار رشته‌های مهندسی و موسیقی و ریاضیات و پزشکی و علوم طبیعی و زبان و ادبیات فرانسوی در آن تدریس شد بلکه مدرسان فرانسوی، با همکاری شاگردان ایرانی خود، کتاب‌های علمی و فنی و نظامی را از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کردند و، در پی آن، کار ترجمه‌ی آثار تاریخی و داستانی مشهور قرن نوزدهم آغاز شد. ترجمه‌ی این آثار نویسندگان مترقی ایرانی را به تالیف آثاری به اقتضای اوضاع روزگار راغب کرد و موجبات آشنایی مردم ایران را با انواع تفکر و تخیل در مغرب زمین فراهم ساخت. با تلاطم اوضاع سیاسی و اجتماعی در ایران در اواخر قرن نوزدهم و تشدید استبداد حاکم، از یک سو ، و نفوذ استعماری دولت‌های روس و انگلیس، از سوی دیگر، تلاش روشنفکران ایرانی برای روشنگری و آگاه‌سازی و تنویر اذهان رفته رفته شدت گرفت و در سازمان فاسد اجتماعی شکاف و رخنه پدید آمد و هیئت حاکمه به وحشت افتاد و زمینه‌ی تحول اساسی در شکل اداره و انتخاب روش نو زندگی و سرانجام پیروزی انقلاب مشروطیت در طلیعه‌ی قرن بیستم (۱۹۰۹) به‌وجود آمد. این تحولات بر مضمون و محتوای شعر اثر نهاد و شاعران ملی مشروطه‌خواه، بنا به ضرورت زمان، به نکوهش استبداد و استعمار و ستایش آزادی و استقلال پرداختند. البته شعر آنان، جز از لحاظ محتوای سیاسی و اجتماعی و انتقادی خاص، و نیز از حیث استفاده از زبان رایج مردم، با اشعار سنتی تفاوت نداشت. با انتشار کتاب‌های گوناگون و افتتاح مدارس جدید و ارتباط با علوم و فنون متنوع، نیاز به خواندن و آموختن روز به روز بیشتر احساس شد، به‌خصوص برای مطالعه‌ی نشریاتی که مناقشات نواندیشان و سنت‌گرایان را درج می‌کرد. بحث و جدل‌های نظری موجبات مجذوبیت جوانان به آراء و افکار روشن‌اندیشان را فراهم کرد و باعث شد در مبانی نظری قدیم رفته رفته خللی پدید آید و، در نتیجه، نسل جدید، با رویگردانی از صور و مضامین عادی و آشنا و روی آوردن به اشکال و مفاهیم نو، به‌خصوص با مطالعه‌ی قطعات منتخب نظم و نثر رمانتیک اروپایی، و نیز ایرانی، که به تقلید از ترجمه‌های آثار مغرب زمین نوشته شده بود، آمادگی نشان دهد و فضا برای ظهور افسانه‌ی نیما مناسب و مهیا باشد.
چنان‌که اشاره شد منظومه‌ی افسانه در ۱۹۲۲ سروده شد. این شعر، که در روزنامه‌ی قرن بیستم چاپ شد، از نظر فضا و شکل و زبان، با همه‌ی آثار هم‌زمان خود متفاوت بود و نشان می‌داد که از منبع ذهن و زبانی مستعد و خلاق به‌وجود آمده است. با این همه، در طی سال‌ها، جز عده‌ای معدود به ارزش آن پی نبردند، به‌خصوص که رواج شعرهای میهنی و انتقادی و اجتماعی و توجه به سرودن قطعات گوناگون در توصیف جلوه‌های متنوع صنعت و مدنیت مغرب‌زمین موجب شد که موقتا در محاق قرار گیرد و بیشتر به کار شاعرانی توجه شود که تصور می‌کردند اگر، صرف‌نظر از جوهر واقعی شعر نو و ساخت‌های جدید زبان و بینش انسان امروزین، فقط به توصیف مظاهر صنعتی بپردازند، شعر نو نوشته‌اند. پیش از نیما، برخی از شاعران، همچون شمس کسمایی و جعفر خامنه‌ای و ابو‌القاسم لاهوتی، به شکل ظاهری شعر توجه کردند، اما همه‌ی اقتضائات نوآوری در آنان جمع نبود، به خلاف نیما که، با آگاهی تام و تمام از مبانی نظری شعر جدید و الزامات ساختاری و زبانی و موسیقایی و تصویری آن، به تدوین اصول و ضوابط شعر خود پرداخت و، چون شاعری حرفه‌ای، با نگرش نو و اعتماد و اعتقاد کامل و استعداد و استمرار مشهود، ظهور کرد. در افسانه، نگاه و فضای نیما تازه بود. اما او، با دریافتن معانی و تعابیر متفاوت و دیگر شیوه‌های تعامل و رسیدن به زبان جدید، به آفرینش چشم‌اندازی از شعری به تمام معنا «نو» توفیق یافت. او نیک می‌دانست که سنت‌شکنی و ابداع و نوآوری جز با تفکر و تخیل نو و دانش و بینش امروزین و استعداد و توان خلق زبان شعر جدید، با ساخت و بافت‌های هنجارگریز که شاعر را به لزوم شکستن قوالب قدیم (موسیقی و شکل) و تجاوز از چارچوب آن برمی‌انگیزد، تحقق نمی‌یابد. و این کاری بود که او، پانزده سال پس از ظهور افسانه، با سرودن ققنوس، به ارائه‌ی آن توفیق یافت.
جریان‌های عمده‌ی شعر نو فارسی
نیما در دوره‌ای ظهور کرد که انقلاب مشروطیت رخ داده و، متعاقب آن، کودتای رضاخان (۱۹۲۰) صورت گرفته بود. فضای حاکم سیاسی از بحران خفقان بیست ساله‌ی رضاخانی (از کودتای ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۱) و از نفوذ روس و انگلیس (اشغالگران ایران) در آستانه‌ی جنگ جهانی دوم متاثر بود. در آن هنگام، از نظر موضوع و مایه‌ی شعری، گونه‌ای آشفتگی مشهود بود. اما با باز شدن فضای سیاسی پس از سپتامبر ۱۹۴۱، با انتشار مجله‌ی موسیقی زیر نظر برجسته‌ترین روشنفکران آن زمان، راه برای چاپ و نشر شعرهای شکسته‌ی نیمایی و درج بخش‌هایی از نظریه‌های ارزشمند نیما هموار شد. نیز تاسیس حزب توده‌ی ایران و حاکمیت اوضاع جدید سیاسی و اجتماعی کشور و تحرکات جریان‌های فکری و عقیدتی هم در تشدید ضرورت شروع حرکتی فرهنگی و هنری متفاوت با دوره‌های پیشین موثر بود و هم در مطرح شدن نیما. تشکیل نخستین کنگره نویسندگان ایران در ۱۹۴۷ در ظهور نیما و نخستین پیروان او، فریدون تولّلی و منوچهر شیبانی، اثری به‌سزا داشت. پس از آنان،‌ برخی از شاعران جوان چپ‌گرا، همچون اسماعیل شاهرودی و احمد شاملو و سیاوش کسرایی و هوشنگ ابتهاج، به میدان آمدند . آنان به فردایی روشن، که حزب توده نوید داده بود، چشم داشتند و امیدشان ساختن آرمان‌شهر جامعه‌ی سوسیالیستی بود. اما بارقه‌ی این امید و آرزو، با کودتای ناگهانی و ناباورانه‌ی آمریکایی در ۱۹۵۳، خاموش شد. این کودتا به سقوط دولت دکتر محمد مصدق، اولین نخست‌وزیر مردمی ایران و نخستین قیام‌کننده بر استعمار غرب، و فروپاشی حزب توده‌ی ایران، انجامید و همه‌ی روشن‌اندیشان ـ به‌ویژه شعرای انقلابی جوان- را در بهت و حیرت فرو برد و شاعران را پراکنده و گروه گروه ساخت:
نخست. گروه شاعران سوسیالیست، همچون سیاوش کسرایی و هوشنگ ابتهاج و محمد زُهَرِی، که در همان ماه‌های پس از کودتا در دنیای خیالی خود به سردادن همان شعارهای خوش‌بینانه مشغول شدند، گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
دوم. گروه شاعران خیال‌پرداز، همچون فریدون تولّلی که نخست به فضای رمانتیک سیاه پناه برد و سپس به غزل‌های عاشقانه توجه کرد، و فروغ فرخزاد، شاعر پرده‌در و عصیان‌گر آن سال‌ها، که بعد، از جمله‌ی برجسته‌ترین چهره‌های شعر نو فارسی شد، و نادر نادرپور که بعدها به شاعر تصویرساز و خیال‌پرداز یگانه معروف شد.
سوم. گروه شاعران شکست، همچون حسن هنرمندی و نصرت رحمانی، دو شاعر سیاه‌بین، که بازتاب شکست در شعر آنان جلوه‌ای شخصی داشت، و مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو، دو چهره‌ی واقع‌بین، که انعکاس شکست در شعر آنان رنگی اجتماعی به خود گرفت، با این تفاوت که شکست در آیینه‌ی ذهن اخوان با مایه‌ای از یاس اجتماعی و گاه یاس فلسفی بود و در حسرت از دست رفتن گذشته‌ی پرشکوه ایران و فرهنگ درخشان آن جلوه‌گر می‌شد اما شاملو اگرچه در آغاز با همان مایه از یاس بود، چشم به افق‌های دوردست داشت.
از میان شش کتاب مهم شعر در آن مقطع تاریخی (دهه‌ی پنجاه میلادی) دو دفتر هوای تازه و باغ آیینه از شاملو، زمستان و آخرشاهنامه از اخوان ثالث، آهنگ دیگر از منوچهر آتشی، شاعر نوظهور صاحب زبانی خاص، و تولدی دیگر از فروغ فرخزاد است. این مجموعه طلیعه‌ی آثار درخشان شاعران دهه‌ی بعد ( دهه‌ی شصت میلادی) در سال‌های شکوفایی شعر نو به شمار می‌رود. در آن دهه، شاعران چون م. آزاد، یدالله رویایی، سهراب سپهری، احمدرضا احمدی، محمد حقوقی، مفتون امینی، اسماعیل خوئی و شفیعی کدکنی ظهور کردند و هر یک، به فراخور استعداد، از شعر نیما بهره برگرفتند. پس از آنان، در دهه‌ی هفتاد میلادی، شاعرانی دیگر چون ضیاء موحد، جواد مجابی و محمد مختاری ظهور کردند که در پایان یک دوره‌ی درخشان پانزده ساله (۱۹۷۸-۱۹۶۳) از جمله‌ی آخرین شاعران مطرح ایران بودند. پایان این دوره با آغاز پیروزی انقلاب اسلامی همراه بود و شعر با جریان‌های جدید به حرکت خود ادامه داد. از میان شاعران پیرو نیما، امروزه می‌توان احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری را، به حق کلاسیک‌های شعر نو فارسی دانست. هر یک از آنان ذهن و زبان و فضای خاص و مستقل و، به لحاظ کارهای موفق و دامنه‌ی تاثیر گسترده، جایگاهی ممتاز دارد. امروز که شعر نو تثبیت یافته است و از سرودن افسانه، آن سرچشمه‌ی نخستین، نود و سه سال، و از سرودن ققنوس، نخستین شعر نیمایی، هفتاد و هشت سال، و از مرگ سراینده‌ی این دو شعر پنجاه و شش سال می‌گذرد، هنوز هم نوشته‌های نظری نیما، از جمله ارزش احساسات و  حرف‌های همسایه و دو نامه، مستدل‌ترین و جامع‌ترین نظریه‌های ادبی و هنری در ایران به‌شمار می‌رود و هر چه مترجمان و منتقدان و شاعران پیرو او نوشته‌اند در واقع به تاثیر جاذبه‌ی افکار و در تبیین مبانی کار و نقد اشعار او بوده است.
اما با انقلاب ۱۹۷۸ در ایران، دوره‌ی گذاری پیش آمد که، در آن، عنصر عاطفه در شعر قوی‌تر شد و تخیل و تفکر کمرنگ‌تر. متعاقب آن، با بروز جنگ عراق و ایران، زمینه‌ای دیگر برای دریافت‌های جدید شاعرانه فراهم شد. این دریافت‌ها با دو گونه واکنش متفاوت همراه بود:
نخست، نگرانی زود هنگام شاعران نامدار، که ناشی از احساس مبهم و تاریک نسبت به عواقب انقلاب و تبعات جنگ بود و «عشق به وطن» و «نفرت از جنگ» و «وحشت از تجزیه‌ی خاک ایران» از نخستین جلوه‌هایی بود که در شعر این شاعران بازتاب یافت.
دوم، حرکت شاعران گمنام و تازه‌کار، که متاثر از فرهنگ دینی و اعتقادی خود، به موضوع انقلاب و جنگ پرداختند و شعرشان، از حیث فضا و زبان و تصویر و ترکیب، هم با شعر سنتی فاصله داشت و هم با شعر نیمایی. از جمله‌ی این گروه می‌توان از قیصر امین‌پور و سلمان هراتی و حسن حسینی نام برد.
از اوایل دهه‌ی نود میلادی، زمینه‌ی ظهور شعری دیگرگونه به‌وجود آمد که عده‌ای، از شعر نامیدن آن، اکراه دارند. برخی، مانند رضا براهنی، با طرح مسئله‌ای به نام «بحران در شعر امروز» و تشبث به تعابیری چون «اجرای واژه‌ها»، اعلام گسستگی از شعر نیمایی کردند، و برخی، با بازی با عبارات و پس و پیش کردن آنها یا حذف کلمات و خاصه افعال و واگذاری انتخاب آنها به خواننده، کار خود را ملهم از نظریات بارت و فوکو و دریدا برشمردند. عده‌ای جوان هم مفتخرند که در زیر پرچم «پست مدرنیسم» به یکی از عناوین «پسا نیمایی» و «پسا شاملویی» و نظایر آن منسوب‌اند.
خصلت‌ها و خصایص شعر نو فارسی
با تامل در شعر شاعران نوپرداز ایرانی، می‌توان خصایص شعر نو فارسی را در سرفصل‌های زیر برشمرد:
۱- وزن و موسیقی:
از شاخص‌ترین خصلت‌های شعر نو فارسی، که بیش از هر ویژگی دیگر واکنش برانگیخت، خروج آن از چارچوب موسیقی شعر کهن است. در شعر کهن، که بیش از هزار سال رواج داشت، هر شعر از تعدادی بیت تشکیل می‌شد و هر بیت دو مصراع داشت. طول مصراع‌ها در همه‌ی ابیات، متناسب با ارکان هر وزن موسیقیایی، مساوی بود. اما نیما اعتقاد داشت که وزن یکنواخت در طول شعر نمی‌تواند طبیعی باشد. نوآوری نیما در شکستن مصراع‌ها و به هم زدن تساوی طولی آنها متناسب با نیاز عاطفی و مفهومی شاعر بود. رهایی از این تساوی ضرورتی ناگزیر بود، زیرا در شعر کهن، برای تساوی مصراع‌ها، شاعر ناچار بود اگر مفهوم مورد نظر به کلماتی کمتر از اندازه ی یک مصراع نیاز داشت، کلمات اضافی بیاورد، یا اگر آن مفهوم به کلماتی بیشتر از طول یک مصراع احتیاج داشت، آنها را در مصراع بعد بیاورد. و چون در شعر کهن هر کلمه‌ای در هر وزنی نمی‌گنجید، شاعر بایست بسیاری از کلمات را فدای شکل ظاهری شعر می‌کرد و گاه به فرمان وزن حتی از بیان مفهوم مورد نظر خود در می‌گذشت. نیما، با کوتاه و بلند کردن مصراع‌ها از طریق کم و زیاد کردن ارکان یک وزن، موسیقی شعر را تابع مفهوم کرد. بعدها همین مایه آزادی در موسیقی ظاهری (بیرونی) شعر برای شاعری چون احمد شاملو بسنده به نظر نرسید و او، با احساس قدری محدودیت در اختیار کلمات دلخواه در شعر نیمایی، به شعر سپید توجه کرد. عده‌ای دیگر نیز چنین کردند، با این تفاوت که شاملو به موسیقی طبیعی(درونی) کلمات همچنان توجه داشت اما دیگران خود را به کلی از قید وزن آزاد کردند.

۲- زبان و بیان:
در شعر نو، زبان و بیان جدید شعریت شعر را متبلور می‌کند. بنابراین، زبان در شعر تنها وسیله نیست، بلکه خود نیز هدف است. این زبان چند ویژگی دارد. نخست اینکه ناظر به منطق شعر است. آنچه این منطق را به وجود می‌آورد «شکل ذهنی» شعر یا روابط خاص و تازه‌ی کلمات و سطور ناشی از «ساختار» ویژه آنهاست. نیز در بسیاری از شعرهای نو، زبان جنبه‌ی استعاری و نمادین دارد و این استعاره و نماد معمولا در کوتاه‌ترین واحد معنی‌دار زبان، یعنی «کلمه»، که از نظر معنی و بار جای جمله‌ی کامل را می‌گیرد، نمودار می‌شود. این نمونه‌ی کوتاه‌ترین ایجاز «کمی» است که به تدریج به ایجاز «کیفی» راه می‌برد. ویژگی دیگر توجه به زبان روز است که هم به سبب تحولات اجتماعی است و هم به علت تغییر نگرش است. در شعر نصرت رحمانی زبان کوچه و بازار، در شعر نیما و آتشی واژه‌های محلی، و در شعر فروغ فرخزاد و سهراب سپهری واژه‌های معمول شهری ملاحظه می‌شود و تعبیرات زبان محاوره حتی در شعرهای شاملو و اخوان ثالث، که به زبان آرکائیک توجه دارند، در کنار کلمات و ترکیبات کهن قرار می‌گیرند. ویژگی دیگر دخالت در «دستور زبان» و آوردن «ترکیب‌ها»یی است که از چهارچوب‌های دستوری زبان خارج است و قدری غریب به‌نظر می‌آید.
۳- ساختار و شکل:
از دیگر خصایص شعر نو «ساخت» یا «شکل ذهنی و درونی» شعر است که بر مبنای انتظام عناصر و هماهنگی کامل همه‌ی سطرها و بندها به وجود می‌آید، به گونه‌ای که به نوعی ارتباط عمودی در کل شعر بتوان رسید. در شعرهایی که این «ساخت» را دارند، تمام کلمات، از نخستین سطر تا آخرین سطر، با یکدیگر در ارتباطند و هر سطر مکمل سطر دیگر است، تا سطر پایانی که شعر در جای طبیعی خود تمام و، به اصطلاح، «بسته» می‌شود، به گونه‌ای که هیچ پاره‌ای از آن را نمی‌توان برداشت یا رها کرد یا ساختار کلی شعر را محدود و آن را تلخیص کرد، زیرا همه‌ی کلمات در آن به هسته‌ی اصلی شعر وابسته‌اند و از چگونگی این وابستگی‌هاست که ساختار شعر شکل می‌گیرد.
۴- آزادی تخیل:
در شعر کهن، بسیاری از تشبیهات و استعاره‌ها و روابط از پیش معین کلمات، از فرط استعمال، جنبه‌ی «قراردادی» پیدا کرده بودند و شاعر مجبور بود آنها را در شعر رعایت کند. برای نمونه، برای قد استعاره‌ی «سرو»، برای چشم استعاره‌ی «نرگس»، برای لب استعاره‌ی «لعل» و برای روی استعاره «ماه» اجباری بود و خود به خود مفهوم و یا مضمون «قراردادی» بیت را به همراه می‌آورد. نیما، با ایجاد زبانی ضد قرارداد و عادت‌شکن، چشم‌اندازی متفاوت برای شعر ترسیم کرد و آن را به فضایی سرشار از تصور و تصویر نو رهنمون شد.
۵- شعریت یا جوهر شعری:
جوهر شعری در طرح‌های جدید تشبیه، استعاره، حس‌آمیزی ( Synaesthesia)  و شخصیت بخشی تحقق پیدا می‌کند و عمدتا موضوع «تصویر» و انواع خیال‌پردازی‌های دیگر است، اما باید با معماری کلام نو متناسب و منسجم باشد و شعر را به مثابه‌ی «ساختار» کلامی متشکل‌ جلوه دهد. البته این جنبه در همه‌ی اشعار نوپردازان مشهود نیست، زیرا تاکید بسیاری از آنان فقط بر اهمیت «تصویر» مجرد است.
۶- ابهام:
مراد از ابهام در شعر نو فارسی عمق شعر و راز شاعر و حریم اوست. این‌گونه ابهام از نحوه‌ی بیان در چگونگی برخورد با زبان و ایجاد فضا در دایره‌ی «ساختاری» شعر ناشی می‌شود و حالتی ذاتی و طبیعی دارد زیرا در ذات فضایی است که کلمات وظیفه‌ی کشف آن‌را دارند. شاعر واقعی امروز می‌خواهد در عوالمی نفوذ کند که در زیر پرده‌ای از اعتیادات ما نهفته‌اند. حتی با کشف این عوالم در شعر، برای نا آشنایان مه‌آلود و رازآمیز و مبهم خواهند بود.
۷- اندیشه و محتوا:
شعرنو فارسی از آغاز مایه‌ی سیاسی و اجتماعی داشت و، جز برخی از شاعران حاشیه‌ای، هیچ شاعر نوپرداز واقعی از این خصیصه برکنار نبود. شاعران، از دوره‌ی مشروطیت، مدافع حقوق مردم بودند و شعارهای مردمی سر می‌دادند و ایستادگی در برابر حکومت مستبد سلطنتی را وظیفه و تعهد خود می‌دانستند. دگرگونی اوضاع در دو دهه‌ی پنجاه و شصت میلادی موجب شد شاعران با خود خلوت کنند و به اصل تعریفی شعر و تفاوت آن با «شعار» و به اصل ساخت و به‌طور کلی مبانی صوری آن بیندیشند. شعرای نوپرداز اگرچه همه «معاصر»ند، هرکدام را ذهنیت خاصی است که در مضامین او از خلال زبان ویژه‌ای متبلور است و از نگاهی فراگیر به انسان و جهان سرچشمه می‌گیرد. از جمله، در جایی که نیما، در راه نفی شب و واپس زدن سرخوردگی و یاس به امید درافکندن طرحی نو، رنج را برخود هموار می‌کند، شاملو، با لحنی سرشار از حماسه و عشق، از انسان ستم‌دیده‌ی سرزمینش به انسان وهن‌دیده‌ی نوعی در جهان نظر می‌افکند. اخوان ثالث هم، در حسرت گذشته‌ی تابناک نیاکان خویش، چشم به راه فردایی است که از گذشته نوید داده شده و آکنده از پاکی و وارستگی و آزادگی است. همان عالمی که سپهری نیز در جست‌و‌جوی آن بود، اما نه با رجعت به «گذشته» بلکه با سیر در «حال»، در حرکتی عاشقانه – عارفانه که از روش‌های متعارف شناخت به‌دور است و به ادراک بی‌واسطه و اشراق و مکاشفه منتهی می‌شود. اگر تصاویر فضای انتزاعی سپهری برای شاعران جوان جذاب می‌نمود، برای شاملو و اخوان و فروغ فرخزاد مطلقا جذابیت نداشت، به‌خصوص فروغ که شعر او جلوه‌ای پررنگ از خاطرات و تجربه‌های شخصی و کاوش در اعماق تاریک گذشته دارد. فروغ شاعری منفعل و مضطرب و در عین حال متجدد و متمدن است. زبان او زبان اعتراض است و از «نمادها» و اسطوره‌های متعارف در شعرهای دو دهه‌ی پنجاه و شصت در شعر او نشانی نیست.
در پایان، باید خاطرنشان کرد که شاعران ایرانی، از دهه‌ی چهل به بعد، به اقتضای ارتباط با مغرب زمین، با شعر جهان بیگانه نبودند و، بیش و کم، با شعرها و نظریه‌ها و بیانیه‌های شاعران منتسب به مکاتب مختلف، همچون بودلر و رمبو و بروتون و الوار و آراگون و لورکا و نرودا، و شاعران منفرد مستقل، مانند سن‌ژون پرس و رنه شار و پاوند و الیوت، آشنایی داشتند، بی‌آنکه خود- جز عده‌ای اندک- از شعر غرب متاثر شده باشند.
منابع:
آرین‌پور، یحیی، از نیما تا روزگار ما، زوار، تهران ۱۹۹۵.
اسوار، موسی، شعر امروز ایران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران ۲۰۰۵.
حقوقی، محمد، شعر نو از آغاز تا امروز، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، تهران ۱۹۷۲.
زرین‌کوب، حمید، چشم‌انداز شعر نو فارسی، توس، تهران ۱۹۷۸.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، توس، تهران ۱۹۸۰.

http://www.bookcity.org/detail/6012