تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
آناهید خزیر: ناصرخسرو را میتوان نخستین شاعر ـ متفکر در تاریخ ادبیات فارسی دانست که به صورتی جدی و عمیق به زبان، ادبیات، شعر، نثر و رابطهی آنها با جهان و جامعه پرداخت و به تفصیل ارتباط سهگانهی وجود ـ زبان ـ انسان را تبیین کرد و بهویژه از هماهنگی و یگانگی جهان متن و متن جهان پرده برداشت و به تبیین نقش اجتماعی شعر و شاعران، رابطهی امر ادبی باقدرت سیاسی و دینی پرداخت و بهتر و گستردهتر از همهی نامآوران اشتراکها و تمایزات نوشته ـ گفته و نویسنده ـ شاعر را تفسیر کرد؛ نکتهها و تأملاتی که بعضاً بسیار بدیع و کمیاب است.
تأویل برگشت به ریشهها و سرچشمههای اولیه است
محبتی در این جلسه چهارمین بخش نظریهی ادبی ناصرخسرو را با توجه به مسالهی «تأویل» مورد توجه قرار داد و گفت: تأویل یکی از مهمترین ارکان نظریهی ادبی ناصرخسرو است. تأویل مصدر باب تفعیل است و به معنای «به اول بُردن». به عبارت دیگر، چیزی را به جایی که در آغاز شکل گرفته بُردن، تأویل است. هر چیز یک ظاهر دارد و یک باطن. تأویل برگشت هر چیز است به ریشهها و سرچشمههای اولیه و دیالکتیکی که شیء را شکل داده و تا به امروز کشانده است. طبیعی است که بدون توجه به باطن و درون، امکان فهم تأویل فراهم نمیشود. اما «تنزیل» فهم نزول است. در حالی که تأویل رهیافتی است به این که چرا این گونه است و چرا به گونهای دیگر نیست. آیا همان ظاهر آن مطرح است یا معنای ثانویه هم دارد؟ و دیگر آن که آیا مبتنی بر سنت قبل از خود هست یا خیر؟
ناصرخسرو چشم درون را به معنی باطنی باز کرد
بنیاد نظریه ادبی ناصرخسرو بر تأویل است. منتهی تأویل در دو ساحت: یکی این که تأویل آن است که دربارهی قرآن و حدیث گفته میشود. اما ناصرخسرو میگوید بیشترین سهم تأویل در چیزهایی است غیر از حدیث و کتاب. تأویل در «وجود» است. اساس وجود، امری تأویلی است. تمام مظاهر وجود ظاهری دارند که به چشم میآید و نیز باطنی که به چشم دیده نمیشود؛ اعم از درخت و حیوان و انسان. پیشتر نیز گفتیم که از نظر ناصرخسرو حقیقت وحی باز شدن چشم درون به معنی باطنی است. ناصرخسرو میگوید که حقیقت وحی درک بطن وجودی است که در ظاهر به چشم میآید. پس او به تأویل در قلمرو کلمات و آیات و روایات بسنده نمیکند. او به اعماق کائنات میرود. به همین دلیل خورشید میتواند یک معنای ظاهری داشته باشد و یک معنای باطنی.
معنای ظاهری آن همین است که میبینیم. اما از دیدگاه ناصرخسرو معنی باطنی آن قویترین روحی است در زمانه که نور میدهد. ماه نیز یکی همین است که میبینیم اما تأویل آن این است که کسی است که از روح اعظم نور میگیرد و به بقیه پخش میکند. هفت ستارهی آسمان نیز یک معنای ظاهری دارد و یک معنای باطنی فوق العاده عمیق؛ و آن هفت فردی است که از خورشید و ماه معانی را میگیرند و به تمام آدمیان میرسانند. ناصرخسرو در آن قصیدهی بسیار معروفش این نکته را باز میکند. میگوید:
ای هفت مدبر که در این پرده سرایید / تا چند چو رفتید دگر باره برآیید
نزد حکما قدر شما سخت بزرگ است / زیرا ز حکمت سبب بودش مایید
ناصرخسرو پنجرهای به روی ما باز میکند
همچنین طوفان و باد و آب و هر چه در وجود هست نیز یک معنای ظاهری دارند و یک معنای باطنی. خود جسمیت ما نیز چنین است. میبینید که ناصرخسرو با این سخنان پنجرهای را به روی ما باز میکند. عرفا این نکته را میگیرند و در خدمت اندیشههای خود قرار میدهند. مثلاً آنجایی که مولانا میگوید: «گل هدیهای است از عقل کل»، میگوید گل یک ظاهری دارد و یک باطن. باطن آن این است که عقل کل نمیتواند در هستی ظاهر بشود. پس بخشی از وجودش را به شکل گل نشان میدهد. او را اگر میخواهید بشناسید، گلهای عالم را بشناسید. چنین رهیافتی میتواند تمام زندگی ما را تحت تأثیر قرار بدهد. یا وقتی حافظ میگوید: «زین آتش نهفته که در سینهی من است / خورشید شعلهای است که در آسمان گرفت»، نکتهای کاملاً تأویلی را بیان میکند؛ و صدها و صدها گزارهی دیگر.
معنی واقعی و غیرواقعی مفاهیم از دیدگاه ناصرخسرو
یکی از مهمترین چیزهایی که ناصرخسرو در نظریه ادبی خود و بحث تأویل مطرح میکند مسالهی معنی واقعی و غیر واقعی مفاهیم است در زبان. مثلاً مفهومی مثل «فرشته». فرشته چیست؟ آیا وجودی است که پَر دارد و پرواز میکند؟ واقعیت فرشته چیست؟ ببینیم ناصرخسرو چه تأویلی از فرشته میدهد.
ناصرخسرو در «زاد المسافر» میگوید: «هر نفسی که آن به صدق و یقین و اعتقاد خویش و نیکویی حقیقی خویش اندر کارهای خویش شادمانه باشد، به فرشتگی رسد». پس از این دیدگاه فرشته امری بیرونی نیست. هر نفسی که در دنیا عملکردش از سر صدق و یقین و اعتقاد باشد و به شادمانی درونی برسد، فرشته است. باز میگوید: «و آن ثواب اوست». یعنی شادمانی درونی او همان ثواب اوست. این همان سخن کانت است که میگوید وجدان آرام بهترین میزان است.
باز میگوید: «و آن که از این مراتب بیفتد و از این ثواب بازماند، به دیوی میرسد (شیطان میشود) و آن عِقاب اوست» همین دیوگونگی و دیووارگی عذاب و جزایی است که به او میرسد. این تأویل، کاربردی است. اگر میخواهی خوب باشی خوبی کن و آرام و شادمان باش. چون نفس شادمانگی برای آدمی آرامش میآورد. آن که کار خیر میکند نفس عمل، پاداش اوست. این یکی از مهمترین عقاید شیعه است.
ناصرخسرو چه تأویلی از فرشته میدهد
ناصرخسرو میگوید فرشته نیروهای عقلانی وجودِ توست. یعنی تمام نیروهایی که تو را به سمت خیر میکشاند فرشته است. نیروهایی که تو را به سمت شرّ در درونت دعوت میکند، شیطانی است. ناصرخسرو مثال خوبی میزند و میگوید دانه را که میکارید چه نیرویی آن را از هسته تبدیل به درخت میکند؟ برگ و بارش را که میدهد؟ فرشته است آن. این یک تعبیر تمثیلی از فرشته است.
ناصرخسرو میگوید هر کسی که به نفس ناطقه برسد، یعنی از نفس نباتی و حیوانی بگذرد، دو نیروی متخاصم به جنگ او میآیند. یکی شهوت و دیگری خشم. میگوید شیطان، خشم و شهوتی است که آدمی را از منطقهی انسانی دور میکند و به منطقهی حیوانی نزدیک میسازد. هر کس که اسیر این دو شیطان شد از آدمیت دور شده است. همان است که مولانا میگوید:
ترک شهوتها و لذتها سخاست / هر که در شهوت فرو شد برنخاست
عروهالوثقی است این ترک هوا / برکشد این شاخ جان را بر سما
سمایی که مولانا میگوید همان مرتبهی بلند انسانی است که ناصرخسرو حرفش را میزند.
بنیاد هستی امری تأویلی است
ناصرخسرو کتاب کوچکی دارد به نام «رساله حکمتی». این رساله کم دیده شده است. رسالهی 30 صفحهای است که دعوت میکنم همه آن را بخوانند. چون هم موجز است و هم ساده؛ و بهتر از کتابهای منثور دیگر ناصرخسرو است. در آخر دیوان ناصرخسرو، چاپ تقوی و تقیزاده، چاپ شده است. آن جا دو سه نکتهی فوقالعاده نیکو و زیبا در مورد حقیقت تأویل و این که چرا بنیاد هستی امری تأویلی است، عنوان میکند. میگوید بهجز از راه تأویل نمیتوانیم به فهم هستی برسیم.
ناصرخسرو به چند دلیل به تأویل اهمیت میدهد. یکی آن که چون اسماعیلی است. اسماعیلیها مهمترین گروه باطنی در جهان اسلاماند. به همین دلیل اسم آنها «باطنی» بوده است. دوم آن که ناصرخسرو متفکری است آگاه. میبیند که ظاهر دردی را از او دوا نمیکند. ظاهر گرایی برای یک روح تشنه دواگر نیست.