تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
آناهید خزیر: آنچه نظامی را برجستگی میبخشد توجه او به فلسفه یونان باستان، حکمت اسلامی با چاشنی عرفان، به کارگیری اصطلاحات نجومی، نبوغ عالی و تمایل او به حکمت عملی و نظری است. در کارهای نظامی رازهایی نهفته است که نشان میدهد او یک شاعر معمولی نیست. افزون بر آن، نظامی پدر داستانسرایی ایران است. پایبندی او به مسائل اخلاقی نیز ارزش دیگری به نظامی میدهد تا بدان اندازه که میتوان نظامی را در کنار فردوسی و پروین اعتصامی، سه شاعر اخلاقگرای ایران نامید.
دهمین مجموعه درسگفتارهایی درباره نظامی به بررسی مفاهیم و نمادهای عرفانی در مخزنالاسرار و هفتپیکر اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر سهیلا صلاحیمقدم، عضو هیات علمی دانشگاه الزهرا، در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.
رمزهای عارفانه منظومه «مخزن الاسرار»
«مخزن الاسرار» اولین اثر نظامی است. این منظومه، راز و رمزهای عرفانی بسیار عمیقی دارد و بُنمایههای عرفانی، در آن مشهود است. نظامی «مخزن الاسرار» را در بحر سریع سروده است. از این رو، بیتها آهنگ تندی دارند. برخی ایراد گرفته و گفتهاند که این بحر به درد منظومه تعلیمی او نمیخورد. این انتقاد، البته چندان درست نیست. نظامی منظومهاش را در بیست مقاله پرداخته و هر مقاله را با داستانی همراه کرده است اما پرسش این است که او چرا نام «مخزنالاسرار» را برای منظومه خود برگزیده است؟
مخزنالاسرار یک مفهوم عرفانی است و اشاره است به دل. دل تجلیگاه عرفان است. نظامی در این کتاب از دو نکته بحث میکند، یکی توصیف شب و دیگری شناخت دل. بعد دو بار با خود خلوت میکند. نام خلوت نخست را «پرورش دل» میگذارد و خلوت دوم را «عشرت شبانه». او از عشرت شبانه، بُعد عرفانیاش را در نظر دارد. مقالت اول نیز «قلب شکسته» عنوان گرفته است و با این بیت آغاز میشود «اول کاین عشق پرستی نبود/ در عدم آوازه هستی نبود». نظامی بدینگونه مسالهی عشق را که محور آفرینش عالم است، مطرح میکند. بزرگترین عشق را هم عشق به پروردگار میداند.
نظامی داستانی میآورد که در آن پادشاه ناامیدی میمیرد و در آن دنیا میبیند که جز رحمت خداوند، یاری ندارد. پس دل او میشکند. «لرزه برافتاد به من بر چو بید/ روی سیه گشته و دل ناامید/ طرح به غرقاب برانداختم/ تکیه بر آمرزش حق ساختم/ چون خجلم دید ز یاریرسان/ یاری من کرد کس بیکسان». سهلبنعبدالله تستری هم در نشانههای محبت، به دو معنی «دل آزرده» و «دل شکسته» اشاره میکند. در «حدیقه» سنایی و «کشفالاسرار» میبدی هم همین مفهوم آمده است. این همانندیها نشان میدهد که ما در منظومه «مخزنالاسرار»، با مفاهیم عرفانی سر و کار داریم.
عرفان تنها ارتباط بین انسان و معبود نیست
در داستانی دیگر، زاهدی توبه میشکند. این داستان همانند «داستان شیخ صنعان» عطار است. نظامی میگوید «مسجدی ای بسته آفات بود/ نامزد کوی خرابات بود/ می به دهن برده و چو می میگریست/ کای من بیچاره مرا چاره چیست؟» جالب است که نظامی در این داستان میگوید که فسق و فجور زاهد به خاطر قضا و قدر است «گر نه قضا بود من و لات کی/ مسجدی و کوی خرابات کی». کسی که پاسخ زاهد را میدهد «همت» است. همت یکی از مفاهیم ناب عارفانه است و دو معنا دارد، یکی به معنی شوق حضرت حق است و یکی هم به معنی دعا. نظامی در این داستان، نمادهای عرفانی را بکار میبرد.
در عرفان بحثی به نام عرفان اجتماعی وجود دارد. در نزد مولانا و عطار نمونههایی از عرفان اجتماعی را میتوان یافت. معنای آن هم این است که عرفان فقط ارتباط بین انسان و معبود نیست بلکه با مسائل اجتماعی نیز پیوند دارد. نظامی هم در مقالت چهارم «مخزنالاسرار» به موضوع عرفان اجتماعی توجه میکند و از «رعایت از رعیت» یاد میکند که خود نشانهای است از توجه او به عرفان اجتماعی «ای سپر افکنده ز مردانگی/ غول تو بیغوله دیوانگی/ غره به ملکی که وفاییش نیست/ زنده به عمری که بقاییش نیست». در دنباله داستان بر این نکته تاکید میکند که باید به دنبال یک پیر و مراد بود و در این راه استمرار داشت و دائم در جستوجو بود. اینها نکتههای عرفانی است که از داستانهای «مخزن الاسرار» فهمیده میشود.
نمادها و مفاهیم عارفانه در «هفت پیکر»
«هفت پیکر» که «هفت گنبد» و«بهرام نامه» نیز نامیده شده است، چهارمین منظومهی نظامی است. او کتاب خود را در بحر خفیف سروده است. این همان بحری است که سنایی نیز در «حدیقه الحقیقه» بهکار برده است. نظامی در این کتاب، ضمن طرح مسائل و نمادهای عارفانه، زندگی بهرام را از آغاز شرح میدهد. از مشخصههای اثر او تکرار عدد «هفت» است. در ضمن، نظامی به مسالهی معراج هم میپردازد تا نشان داده باشد که منظومهی او اثری معمولی نیست و آکنده از مفاهیم عرفانی است.
داستان بهرام در «تاریخ طبری» و شاهنامه فردوسی هم آمده است. علاوه بر ماجرای ربودن تاج توسط بهرام از میان دو شیر و خواستگاری او از هفت شاهدخت زیبا، به داستان اژدها کشی او هم برمیخوریم. همانگونه که سنایی جنگ رستم و دیو سفید را از زاویهی عارفانه مینگرد و میگوید که دیو سفید، صفتهای زشت آدمی است و رستم نماد سالک و رهرو دلیری است که به جنگ آن صفتهای ناپسند میرود، میتوان اژدهاکشی بهرام را هم از نگاه عارفانه دید و اژدها را نمادی از نفس آدمی دانست. مولانا هم نفس وسوسهگر را با داستان اژدها بیان میکند. گنجی هم که پس از کشتن اژدها بدست میآید، دلی است که انوار الهی در آن قابل مشاهده است.
هفت دختر این منظومه از هفت اقلیم بودهاند و نماد هفت ستارهاند. آنها روحانیانی در برابر محرابهای هفتگانه هستند. هفت اختر نیز اشاره به هفت کشور چین، هند، سقلاب، مغرب، یمن، ایران و روم است. هفت رنگ بهکار رفته نیز عبارت است از زرد، آبی، نارنجی، سرخ، بنفش، سفید و نیلگون. اینها نمادها و مفاهیم درونی متن است.
رمزپردازی هفت داستان منظومه «هفت پیکر»
داستان اول افسانهای است که شاهزاده سیاه پوش هند میگوید. این داستان، تمثیلی برای این نکته عرفانی است که انسان لذتخواه و ماجراجو، هنگامی که افق دیدش وسیعتر میشود، درمییابد که در زندان تنگ دنیا گرفتار است. پس سیاهپوشی نمادی از انسان دور مانده از وطن و گرفتار غربت است. شاهزاده هندی چون از اصل دور افتاده، ماتم زده است. بهرام در داستان دوم لباس زرد میپوشد و به دیدار «همای»، شاهزاده رومی، میرود. در این داستان روان انسانها، به ویژه زنان، تحلیل میشود اما نکتههای خاص عارفانه هم دارد. نتیجهای هم که نظامی از آن میگیرد، لزوم راستگویی است.
داستان سوم روز دوشنبه و در گنبد سبز یا آبی با شاهدخت «ناز پری» رخ میدهد. نکتهای که در این داستان بدان تاکید میشود، دوری از عشقهای ننگین است «ترک شهوت نشان دین باشد/ شرط پرهیزکاری این باشد» دانشمند بیدین داستان، نماد کسی است که گرفتار عقل جزئی است اما در انتها این انسان کامل است که پیروز میشود.
در داستان چهارم، بهرام لباس سرخ میپوشد و به دیدار شاهدخت سقلاب میرود. این دختر نماد معشوق ازلی و ابدی، یعنی پروردگار جمال و جلال است. میبینید که نظامی زن را تا مقام معشوق ازلی و ابدی بالا میبرد. نظامی در این داستان میگوید که باید کبر و غرور را کنار گذاشت. در داستان پنجم بهرام مهمان شاهدخت فیروزه پوش، «آذریون»، است. نکتهی عارفانه آن هم این است که شخصیت اصلی داستان دور از حرص و طمع است. داستان ششم در گنبد سبز و در نزد دختر پادشاه یمن میگذرد و داستان خیر و شر است. نظامی پیشرفت دنیا را در تضاد میان این دو میداند. او به پیروزی خیر بر شر باور دارد.
سرانجام، داستان هفتم در گنبد سفید با شاهزاده خانم ایرانی، «دُرستی»، میگذرد. شاهزاده ایرانی میگوید که عقل و پاکدامنی بر شهوتپرستی ترجیح دارد «در سپدی است روشنایی روز/ وز سپیدی است مه جهان افروز/ همه رنگی تکلف اندود است/ جز سپیدی که او نیالوده است/ در پرستش به وقت کوشیدن/ سنت آمد سپید پوشیدن» از مجموع این حرفها این نتیجه را میتوان گرفت که نظامی عارف نیست اما تمایلات عالی عارفانه دارد.