تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
فرزاد نعمتی: بهتازگی نشر گلآذین کتابی با نام «معیار یگانه (درباره آزادی زنان)» نوشته خانم جانت هریس را با ترجمه شهلا طهماسبی روانه بازار کتاب کرده است. کتاب در سال ۱۹۷۱ تألیف شده است و در نه فصل و در حدود ۱۳۰ صفحه به بررسی تاریخ فعالیتهای زنان آمریکایی و اروپایی برای نیل به حقوق انسانی خود پرداخته است. متن کتاب آمیزهای از نظریه و تاریخ است و بهطور مختصر و البته با نثری روان، شرح مبارزات پر شور زنان و مردانی است که معتقد بودند نباید جنسیت، نژاد، طبقه و قومیت و ... مانع رشد و تکامل مادی و معنوی هیچ انسانی بشود و باید میان زن و مرد، فراتر از جنسیت آنان، معیاری یگانه، محل قضاوت باشد؛ نه معیارهای دوگانه که زن و مرد را چون دو قطب مخالف هم تداعی میکنند. چنین اعتقاداتی، البته مخالفین فراوان و صاحبنفوذی نیز داشت و نباید گمان برد که به صرف بیان ایدههای آزادیخواهانه، سیاست، قانون، فرهنگ و جامعه متحول شده است. هریس کوشیده است به موجزترین شکل ممکن دشواری تلاشهای گستردهای را که افرادی چون مری وولستونکرافت، جان آدامز، الیزابت استنتن و ... متحمل شدند تا امروز تبعیضهای جنسیتی، کلیشه رایج زمانه نباشد، بیان کند و در عین حال، چندان در پی پوشاندن نظریه فمینیستی به متن خود نیز نیست. جهد او بیشتر معطوف به روایتی جذاب و تاریخی از مسئله زن و زنانگی در جامعه آمریکا است و بنابراین با نگاهی به نمایه آخر کتاب، نشانی از اسامی برخی از معروفترین نظریهپردازان فمینیستی دیده نمیشود؛ در عوض با خواندن کتاب شما با زندگی و افکار زنان و مردانی آشنا میشوید که بهطرز ایثارگرانهای خود را وقف اصلاح قالبهای پوسیده و عادات نادرست طبیعیانگاشتهشده در جامعه کردند و با وجود انواع و اقسام مصائب، دست از مطالبه حقوق حقه خود بر نداشتند. بسیاری از آنان در این مسیر، از حقوق سایر اقشار جامعه که مورد ظلم قرار گرفته بودند، نظیر سیاهپوستان و کارگران نیز دفاع کردند. هریس بهدرستی به این نکته اشاره میکند که مناسبات ناعادلانه میان زن و مرد، صرفاً ظلم به زنان نیست، بلکه ستم به آدمی و آدمیّت است. در جامعهای مبتنی بر تبعیض جنسیتی، مردان نیز اسیر نقشهای جنسیتی هستند که گویی حکمی ازلی ابدی دارند، حالآنکه، کمی تعمق در تاریخ نشان میدهد، آن نقوش، تنها، برساختههایی اجتماعی هستند. به بیانی دیگر، آزادی زنان، مردان را نیز آزاد میکند: «اگر آزادی زنان محقق شود، همه ما آزاد میشویم.»
این از معرفی اجمالی کتاب. اما در مورد نکات مطرحشده در آن، میتوان به چند مسئله، بیشتر پرداخت که اگرچه در متن بهصراحت نیامدهاند، اما آگاهی از آنها میتواند در خوانش ژرفتر کتاب مؤثر باشد.
۱ـ معمولاً همان مشکلاتی که در تعریف فمینیسم به مثابه یک مکتب فکری و تبیین مختصات آن گریبانگیر مباحث نظری است، خود را در احاله جنبش زنان به مفهوم فمینیسم نیز نشان میدهند. بر این اساس برخی جنبش زنان را فربهتر از فمینیسم پنداشتهاند و برخی نیز با توسیع معنایی فمینیسم معتقدند نسبتی وثیق و نوعی تطابق میان دو مفهوم فمینیسم و جنبش زنان وجود دارد؛ چرا که فمینیسم بهعنوان جنبشی اجتماعی و فکری درصدد بهبود موقعیت زنان است و در واقع فمینیسم تنها «نظریهای درباره زنان» نیست، بلکه «آمیزهای از کنش اجتماعی و نظریهپردازی برای زنان» است که سویههای جانبداری عینی از حقوق زنان در آن مشهود است. اگر از منظر آخر به قضیه نگریسته شود، فمینیسم نام مستعار جنبش زنان است.
۲ـ تقسیمات گوناگونی از سیر و اوج و فرود جنبش زنان گزارش شده است. برخی جنبش زنان را دو مرحلهای دانسته و بیان کردهاند جنبش زنان، نخست، متأثر از انقلابهای لیبرالی و اقتضائات نظری لیبرالیسم، عرضهاندام نموده و در ادامه سنت تاریخی و اندیشهای در غرب به سمتوسوی گرایشهای سوسیالیستی و مارکسیستی در غلتیده است. آنچه که در این تقسیمبندی، اما، فقدانش به وضوح دیده میشود، عدم اشاره به تاثیرات مکاتبی نظیر رمانتیسم و اگزیستانسیالیسم در پیدایش رویههای رادیکال فمینیستی است. در واقع این گزارشها، فمینیسم رادیکال را یا ندیدهاند یا تنها منبع نظری آن را سوسیالیسم، مارکسیسم و در نهایت آنارشیسم یافتهاند. در تفاسیر دیگری از سه موج در جنبش زنان نام برده شده است. این تقسیمبندی از جهاتی راهگشاتر، جامعتر و در نهایت جزئینگرتر است و طبق آن موج نخست جنبش زنان در خلال سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۹۲۰ بوده است، از ۱۹۲۰ تا ۱۹۶۰ جنبش زنان دچار تعلیق شده، منتها در در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ موج دوم جنبش زنان قدعلم کرده است و در نهایت به موج سوم منتهی شده است که میتوان گفت شامل رویکردهای فعلی است و بیشتر در حیطه فعالیتهای نظری ـ آکادمیک قابل ارزیابی است.
۳ـ عوامل مؤثر در شکلگیری موج اول جنبش زنان را میتوان ترکیبی از مسائل زیر دانست: گفتمان مدرن با نفی تقدیرگرایی و با تقدسزدایی از نظم موجود، تقدس ایدئولوژی خانهنشینی را مردود شمرد و باعث ورود زنان به عرصه عمومی (کار، آموزش و امور خیریه و در نهایت جنبشهای اجتماعی) شد. از طرفی موقعیت تبعیضآمیز زنان در عرصه عمومی، ناقض اصل برابری در سرمایهداری لیبرالی بود و دولتهای لیبرالی را در برابر انتقادات زنان خلع سلاح نمود. همین وضعیت نابرابر زنان و آگاهی آنان از این امر، به شکلگیری هویت جمعی زنان منجر شد، آنان را از «طبقه در خود» به «طبقه برای خود» بدل کرد و همین عامل جرقه موج اول فمینیسم را زد. تحولات فنآورانه و شکوفایی اقتصادی، ایجاد زیرساختهای ارتباطی از سوی دولتها و سرمایهداران نیز زمینه ساماندهی و مجتمعسازی خواستها و کارکردها را فراهم ساخت و زنان نیز با استفاده از فرصت ساختار سیاسی و جنبشهای اجتماعی همجوار نظیر جنبش کارگری و جنبش ضدنژادپرستی توانستند با فراغبال بیشتری به آگاهیبخشی و تاثیرگذاری گفتمانی مشغول شوند.
۴ـ جنبش زنان در موج اول بیشتر «سیاسی» و مبتنی بر این پیشفرض نهفته بود که دستیابی به حق رأی، آخرین موانع در راه نیل به برابری را از بین میبرد. ویلیام اونیل همین نکته را مسبب توقف جنبش پس از دستیابی به حق رأی میداند و میلت معتقد است تقاضای حق رأی، هرز رفتن انرژی به مدت هفتاد سال، بود. این جنبش پرندهای با دو بال لیبرال فمینیسم و فمینیسم اجتماعی بود که بر سر «حق رأی» در یک نقطه متمرکز شدند و میتوان گفت: در این مرحله از جنبش، خواستههای رادیکال همراه با روشهای متعارفتر جای خود را به خواستهای سیاسیتر و در عین حال، پذیرفتنیتر (یعنی حق رأی) همراه با روشهای رادیکالتر و نامتعارفتر داد؛ و نتیجه آن پیروزی مقطعی جنبش در پی متجاوز از هفت دهه مبارزه مستمر بود.
۵ ـ با این همه، تأکید هر دو جریان فمینیستی بر حق رأی و تمرکز بر مبارزات سیاسی و موفقیتشان در نیل به این هدف، مانع از تداوم تبعیضها نشد و عدم تغییر فرهنگ و مناسبات اجتماعی، زنان را همچنان «دیگری» مردان باقی گذاشت. این امر به همراه عواملی نظیر عدم امکان بسیج مستمر، فضای گفتمانی نامساعد بهواسطه بروز جنگهای جهانی، پاسخگویی نسبی جامعه سیاسی به خواستهای زنان و متعاقب آن جذب ایشان در درون جامعه سیاسی و بروز تفاوتها در سطح پایگاه اجتماعی جنبش و شکاف درونی، سبب تعلیق جنبش شد.
۶ ـ زمینههای ظهور موج دوم فمینیسم تا حد زیادی به زمینه موج اول شباهت داشت. تحولات نظام سرمایهداری همراه با افزایش نیاز به نیروی کار به ویژه در دوران شکوفایی اقتصادی و جنگ، جذب زنان در بازار کار ثانویه در دورانهای رکود، و حرکت به سمت رشد بخش خدمات و نیاز به نیروی کار در آن به معنای افزایش مستمر و فزاینده شمار زنان در نیروی کار بود. گسترش آموزش همراه با آموزش بیشتر زنان و امکان بالقوه دستیابی آنها به ردههای بالاتر شغلی و حرفهای بود. در عین حال موقعیت زنان همچنان تبعیضآمیز بود و دولت رفاهی نیز به زنان به چشم «ارباب رجوع» دولت در حوزه استفاده از خدمات رفاهی مینگریست. در این میان ظهور جنبشهای اجتماعی در دهه۱۹۶۰ و فضای گفتاری مساعد نیز کمک کرد تا موج دوم صورت بگیرد. موج دوم دو جریان عمده را در خود داشت. یکی جریان لیبرالیِ حقوق برابر و دیگری جریان رادیکالِ فرهنگی بود. اولی وارث موج اول و به دنبال برابری حقوقی و رفع تبعیض همهجانبه بود، اما فمینیسم رادیکال رهایی زنان از هر نوع سلطه مردان و ایجاد تغییرات بنیادین در همه عرصههای خصوصی و عمومی را هدف خود قرار داده بود. دو جریان هم از لحاظ گفتمانی و هم از لحاظ سازمانی بر هم تاثیرات متقابلی گذاشتند و در ایجاد تغییرات قانونی و گاه، تعدیلات فرهنگی موفق شدند. طی این دوران، قوانین ضدتبعیض و تبعیض مثبت در حوزههای آموزشی و کاری تصویب و اجرا شد، نسبت زنان در مشاغل بالای مدیریتی افزایش یافت، بسیاری از تصویرسازیها از زنان در رسانهها تغییر کرد و بسیاری از نگرشهای گفتمانی مسلط مورد تردید قرار گرفت.
۷ ـ موج سوم نیز از دهه هشتاد و در واکنش به تحولات ساختاری اقتصادی ـ سیاسی و گفتاری اخیر حادث شد و از خصوصیات ویژه آن بهرسمیت شناختن تعدد، تکثر و تنوع در فمینیسم و انتقال بخشی از مبارزات فمینیستی به حوزههای مشترک با سایر جنبشهای اجتماعی و حرکت به سمت تولیدات نظری است. در این زمینه توجهی اختصاصی به مقوله «مبارزات گفتاری» صورت گرفته و با الگوگیری از نگرشهای منتقدانه و پساتجددگرایانه به نقد شاخههای مختلف دانش موجود و ارائه شناختهای بدیل فمینیستی پرداخته شده است. البته در کتاب «معیار یگانه» به موج سوم پرداخته نشده است، چون کتاب در بحبوحه موج دوم نوشته شده است.
معیار یگانه (درباره آزادی زنان)، نوشته جانت هریس، ترجمه شهلا طهماسبی، چاپ اول: ۱۳۹۴، نشر گلآذین، ۱۳۸ صفحه، ۹۰۰۰ تومان