تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
فرهیختگان ـ محمود قلیپور: رمانهای فعالانه و تاثیرگذار، رمانهایی هستند که پیش از آنکه پاسخی به سؤال یا سوالهای اساسی باشند، خودشان طراح سوالهای بنیادی هستند. فعالانه به این معنا که مخاطب نقش فعالی در خوانش متن دارد، منفعل نیست و در شکلگیری داستان مؤثر است و تاثیرگذار به این معنا که پس از اتمام خواندن کار، همچنان مخاطب به فکر فرورفته و در حال کنکاش در خود، زندگی و فرآیندهای اجتماعی است، در چنین رمانهایی نویسنده تئوری ارائه نمیدهد و نیز دنبال ارائه مثالی برای حل کردن معضلات اجتماع نیست. نویسنده با ایجاد همذاتپنداری در مخاطب، وی را مدام در شرایط مشابه قرار میدهد و همانگونه که قهرمان یا شخصیت اصلی داستان را در سرگردانی و موقعیت بحرانی درام خود، به جستوجوی راهحلی برای رهایی از وضعیت موجود، پیش میبرد، مخاطب را نیز به فکر وا میدارد. در واقع این دو ویژگی بارز یعنی فعالانه و تاثیرگذار بودن رمان، مرز پررنگ بین ادبیات جدی و عامهپسند است. با این مقدمه، باید گفت که رمان «من از گورانیها میترسم» یک رمان فعالانه و تاثیرگذار است که حقیقتاً مخاطب را با پرسشهای اساسی روبهرو میکند. آدمهایی که در موقعیتها و وضعیتهای به ظاهر پایدار قرار دارند با خواندن این رمان به چالش کشیده میشوند.
فرنگیس که تهیهکننده و سردبیر رادیو است، ماجراهای بسیاری را پشتسر گذاشته و میگذراند، جدایی، مهاجرت فرزند، رفاقتهای مبهم، رفاقتهای عمیق، بحران کهولت پدر و مادر، ارث، برادر معلول و بسیاری دیگر، شاید در نگاه اول، وضعیت موجود در رمان تصویری از زندگی همه ما باشد و اتفاق خاصی نیست و بگوییم «زندگی همین است.» اما سلیمانی با هوشیاری و تجربه زیسته و نوشتاری خود، از دل همین اتفاقات روزمره سؤال اساسی را مطرح میکند، تلنگر میزند و خود را کنار میکشد تا مخاطب وضعیت تکراری و تاریخی نوع بشر را وضعیتی قابلتامل ببیند و جمله کلیشهای «زندگی همین است» را از قاموس خود حذف کند. او از انبساط و فروپاشی جهانی حرف میزند که روزگاری جهان کامل ما بود. اما آنچه باز هم بلقیس سلیمانی با درایت در طول تمام رمان از آن حرف میزند، چیزی فراتر از این انبساط و فروپاشی است. گویی او میخواهد بگوید، وقتی از دریچه امروز به روزهای سپریشده نگاه میکنیم با حسرت، اندوه و تأسف از گذشتهای حرف میزنیم که آرزوی اکنونمان باشد.
ما انسانها آرزومند گذشته هستیم اما مساله این است که نویسنده در گذشته نیز ما را با درد و رنج و وضعیت نامطلوب روبهرو میکند. ترفندهای دراماتیک سلیمانی در روایت، حمایت از مادر و پدر پیر که به نوبت به عهده فرزندان گذاشته شده، روبهرویی با دوستان قدیم، بحرانهای خانوادگی، مرگ یا قتل دوست قدیمی و نیز شخصیت بسیار مهم دکتر تاجرودی که گویی آمده تا آرامشی را که از فرنگیس دور شده به او برگرداند، همگی رمان «من از گورانیها میترسم» را به رمانی پربار و قابلتامل تبدیل میکند. از ذکر این نکته نباید غافل شویم که شخصیتهای اضافی، روایت با ریتم بسیار کند و گاه سردرگم تا حدی از ارزشهای کار کاسته که اگر این اشکالات برطرف میشد بیشک با اثری مواجه بودیم که هماکنون چندین و چند بار تجدیدچاپ شده بود. با تمام این تفاسیر، هنر سلیمانی در به رخ کشیدن وضعیت بحرانی انسان مدرن در این کتاب، ستودنی و قابلتقدیر است. جایی که از سرنوشت هواپیمای مالزیایی، مرزبانان ایرانی اسیرشده و مرگ بیش از ۲۰۰ کارگر اهل ترکیه در معدن برایمان مینویسد، در حال شرح حال دادن از جهانی روبه زوال است؛ زوالی که منجر به دور شدن آدمها از هم شده اما در چنین وضعیت بغرنجی لحظه اصلی فروپاشی راوی داستان را هوشمندانه در همین جا قرار میدهد که به خاطر وجود شبکههای اجتماعی و ابزارهای ارتباط جمعی ابراز خوشحالی میکند اما وقتی خبر سفر دکتر به آمریکا را میشنود انگار تمام آن دستاوردها رنگ میبازد و راوی به پایان خط میرسد و رمان نیز تمام میشود. دکتر تاجرودی، یعنی تنها دلگرمی عاطفی راوی، از جهان موجود یعنی گوران که خود نمادی از تمامیت جهان است، خواهد رفت. لحظه درنگ و تفکر، دستکشیدن، مکث کردن و از گوران بریدن و پایان داستان به بنبست رسیده مردمی که روزگاری با تمام اتفاقات و دشمنیها کنار هم بودند، مواجهه مدام با تضادهای جهان مدرن است. درنهایت باید بگویم، رمان «من از گورانیها نمیترسم» بلقیس سلیمانی، به علت نوع نگاه جدی و پارادوکسیکالش به جهان، روایت جامع، دوری از کلیشهها، درهمتنیدگی امر فردی و جمعی و نیز ساختار هدفمند روایت، رمانی است که باید خوانده شود.