تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 5 مرداد 1394 کد مطلب:6433
گروه: درس‌گفتارها

ناصرخسرو اشرفیت سمع بر بصر را از قرآن گرفته است

سیزدهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی ناصرخسرو در ماه مبارک به بررسی «جایگاه قرآن در ذهن و زبان ناصرخسرو» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر حسن بلخاری ـ استاد دانشگاه تهران ـ در مرکز فرهنگی شهر کتاب واقع برگزار شد.بی

آناهید خزیر: تأثیر قرآن کریم در شعر و نثر فارسی بسیار شگرف و پردامنه است. کمتر متنی ادبی از نثر و نظم فارسی را می‌توان نام برد که در آن اثری از قرآن کریم وجود نداشته باشد. ناصرخسرو نیز در آثار خود فراوان از قرآن بهره گرفته است. وی گفتارهای نهم تا چهاردهم کتاب «وجه دین» و همچنین کتاب «رهایش و گشایش» خود را به مباحث قرآنی اختصاص داده است. برخی از قصاید ناصرخسرو نشان می‌دهد که حافظ قرآن بوده و شاید همین معنا سبب رجوع گسترده او به آیات و شرح و تبیین معانی آن‌ها بوده است: «پیش آر قرآن و بررس از من از مشکل و شرحش و معانی»

خداوند نسبت خود با انسان را کتابت تعریف کرده

بلخاری سخنانش را با طرح پرسشی آغاز کرد که اگر از دیدگاه ناصرخسرو «کتابت» اشرف بر «قول» است (زیرا قول در زمان و مکان حبس می‌شود و کتابت حبس نمی‌شود) و خداوند هم بنا به این دلیل نحوه‌ی نسبت خود با انسان را کتابت تعریف کرده و قرآن را مکتوب فرستاده است، پس چرا نام این مکتوب «قرآن» است؟ یعنی آنچه باید خوانده و شنیده شود.
علت تفوق کلمه‌ی قرآن بر کتابت صرفاً این نبود که ناصرخسرو گفت که کتابت آلت اهل نسیان است؛ یعنی در پاسخ پرسشی که مطرح کردم یک جواب این است که خود ناصرخسرو می‌گوید کتابت از برای اهل نسیان است و چون برای اهل نسیان است، شرافت کمتری دارد. بنا به این معنا، چون این شرافت کمتر را خداوند نخواست بر صورت قرآن بنشیند، نامش را به خاص «کتاب» ننامید، به خاص «قرآن» نامید. این یک پاسخ به آن پرسش است.
ناصرخسرو اشرفیت سمع بر بصر را از اخوان‌الصفا گرفته

اما جواب مهم‌تر، اشرفیت سمع بر بصر است. در لسان حکمت و معرفت، سمع اشرف بر بصر است. این را اخوان‌الصفا برای اولین بار در رسائل خود بحث کرده‌اند. ناصرخسرو یک اسماعیلی است. اخوان‌الصفا هم بنا به تعبیری اسماعیلی هستند. خوانش کتاب اخوان‌الصفا توسط ناصرخسرو قطعی است. پس می‌توان گفت که ناصرخسرو اشرفیت سمع بر بصر را از اخوان‌الصفا گرفته است. یا نه قبل از اخوان‌الصفا از قرآنی گرفته است که چون می‌خواهد از صفات سمع و بصر خدا بگوید، مقدم سمع را می‌آورد و مؤخر بصر را. خداوند، اول و به ذات سمیع است و دوم بصیر است. آیا در این تقدم رازی نهفته است؟ و اصولاً این که خدا سمیع است، چه چیزی را می‌شنود؟ این سؤال بسیار مردافکنی است.
به هر روی علت این که این کتاب قرآن نامیده شد این بود که در لسان اهل معرفت و حکمت و کتب مقدس و خود قرآن، سمع اشرفیت دارد بر بصر. انسان باید سمع خود را فربه کند و شنوایی جان و روح خود را افروخته‌تر گرداند؛ زیرا لحظه به لحظه و گام به گام صدای کلام خدا در لابه‌لای زمان و زمین در حال انتشار است.
ناصرخسرو سمیع و قول و قرائت را بر صدر نشانده

کتابت، حجاب است. به همین دلیل هر که سخن ما را بشنود لذت بیشتری می‌برد تا کتاب ما را. آن کس که جانش شیدای شنیدن باشد خداوند هم اینک در آواز است و سخن می‌گوید. ما عاشق شنیدنیم، مستقیم؛ نه خواندنیم، به حجاب. علت خوانده شدن کتاب خدا به نام قرآن آن است که خداوند بیشتر به دنبال قدرت یافتن قوه‌ی سماع شماست، نه بصر شما. البته ناصرخسرو سمیع و قول و قرائت را بر صدر نشانده و دیده و کتابت را در ذیل به حقارت کشانده است. به همین دلیل یک جایی در زادالمسافر بین بصر و کتاب ارتباط ایجاد می‌کند. انسان شیدای شنودن است و این شنودن نیاز به قرائت دارد. به همین دلیل، کتاب خدا نامش قرآن شده است و پیغمبر مأمور است که اولین کلمه را این گونه بشنود: «اقراء».
ظرف پذیرش سمع افزون‌تر است از بصر

حال علاوه بر این نکته که اشرفیت سمع بر بصر است، یک دلیل عقلی دیگر هم هست که ناصرخسرو خیلی خفیف درباره‌ی آن بحث کرده است و آن دلیل این است که ظرف پذیرش سمع افزون‌تر است از بصر. به یک عبارت، اگر جان انسان را تحلیل کنید و قابلیت‌های انسان را مورد تحقیق قرار دهید، پذیرش انسان از شنودن افزون‌تر است از قدرت او در دیدن. درست است که امروز روانشناسان می‌گویند که هفتاد درصد اطلاعات روزانه را از چشم به دست می‌آوریم. لکن آنچه شنودن با جان انسان می‌کند دیدن نمی‌کند. دیدن، لغزش نور بصر است بر سطح شئ. بعد از مدتی چون چشم بنگرد، از رویت خسته می‌شود؛ زیرا آنچه باید دیده شود گشوده و عریان بر چشم هویدا می‌شود. آنچه هویدا می‌شود محسوس است.

لکن جنس کلمه که شنیده می‌شود محسوس نیست، معقول است. من اگر الآن بگویم «باغ»، شما از برای درک کلمه‌ی باغ باید جانتان را به خدمت بگیرید. باغ را در ذهنتان تصور کنید تا با تصور باغ، کلمه‌ی من ادراک شود؛ اما در رویت عین محسوس، جان این گونه برانگیخته نمی‌شود. فلذا آنچه به جان شنیده می‌شود ماندگار است؛ اما آنچه به چشم دیده می‌شود ماندگار نیست. این یک بحث بسیار مهم علمی است. کلمه مجرد است، صورت ذهنی است؛ اما تصویر عین صورت عینی است.
پیامبر برای خوانش خود نیازمند مطلق شنودن بود

انسان در درک صورت عینی مشکل ندارد؛ اما در درک صورت ذهنی و مجرد و انتزاعی باید اندیشه و حافظه و متذکره و متخیله‌ی خود را به خدمت بگیرد. این گونه با شنیدن جانتان پروار و فربه می‌شود و جان فربه استعداد و قابلیت معنا را دارد. به محمد (ص) فرمان داده شد که: «بخوان» و می‌دانید که پیامبر برای خوانش خود نیازمند مطلق شنودن بود. تا محمد (ص) نشنود قادر به خواندن نیست. من رمز زیبایی قرآن خوانده شدن قرآن را این می‌دانم. ما آدمیان جانمان به سمع برافروخته می‌شود و نه به بصر. این از اسرار است.
در جان هستی ظرفیت استماع وجود داشت

نکته‌ی دیگر مساله‌ی قابلیت است. ابن عربی بحثی دارد تحت عنوان سماع. تلفظ دقیق این کلمه سِماع (با کسر سین) است. سِماع یعنی شنیدن. سَماع (با فتحه) حرکات موزونی است که با تأسی از گردش افلاک انجام می‌شود. به هر حال از دیدگاه ابن عربی، اگر سِماع (شنودن) نبود هستی ظاهر نمی‌شد. ظهور هستی در قرآن و عرفان متأثر و مشروط به یک قابلیت است در کنه و جان هستی. آن قابلیت، سماع است. از دیدگاه ابن عربی قابلیت استماع در اعیان سبب ظهور هستی می‌شود. هستی اگر هستی شد بدان دلیل است که در جانش ظرفیت استماع وجود داشت، نه ظرفیت ابصار. این را از قرآن می‌گیرد. قرآن می‌گوید: «چون اراده‌اش بر تحقق و ظهور شئ حاصل می‌شود، می‌گوید: باش. پس می‌شود» (کن‌فیکون). این قول از موضع خالق و بالاست. اکنون از موضع مستمع قصه را بنگریم.
بنیاد ظهور کتاب مبین بر سماع و استماع است

اگر آن چیزی که می‌خواهد بشود در جانش ظرفیت استماع و سِماع نباشد، او موجود نمی‌شود. قصه این است. پس دومین دلیل که سبب می‌شود این کتاب قرآن خوانده شود این است که بنیاد ظهور کتاب مبین که صورت عینی قرآن است، بر سماع و استماع است. اگر آنچه که در عالم هست به‌واسطه‌ی شنودن قول موجود می‌شود پس آنچه که تصویر مکتوب این کتاب است باید قرینه و سنخیتی با این معنا داشته باشد. این یعنی این که هستی آوازها و الحان دارد. این الحان بنا به قول «کن‌فیکون»، همان قرآن است؛ و خوشا به حال آنان که قادرند این قرآن را بشنوند. این حقیقت گوهر قرآن است و این که چرا این کتاب قرآن خوانده شده و امر شده که: «آن گاه که قرآن خوانده می‌شود، بشنوید و ساکت باشید. باشد که مورد رحمت خدا قرار بگیرید.»

 

 

http://www.bookcity.org/detail/6433