تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 22 شهریور 1394 کد مطلب:6706
گروه: درس‌گفتارها

دیوان ناصرخسرو، گنجینه‌ی لغات بکر فارسی

هجدهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی ناصرخسرو به «برجستگی‌های ادبی قصاید ناصرخسرو» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر وحید عیدگاه طرقبه‌ای در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

آناهید خزیر: چرا آثار ناصرخسرو را می‌خوانیم و از آن لذت می‌بریم؟ چه ویژگی‌هایی در قصاید او گنجانده شده است؟ چه چیزی در عناصر شعری او به چشم می‌خورد که شعرش را نسبت به دیگران برجسته می‌کند؟ ویژگی‌های وزنی و قافیه‌ای و نوع جمله‌بندی آثار او چگونه‌اند؟ پاسخ به این پرسش‌ها سبک ناصرخسرو را رقم می‌زند.

آیا شعر ناصرخسرو صرفاً بیان عقاید باطنی است؟

ناصرخسرو شاعری تعلیمی است. یعنی شعر را ابزاری برای تعلیم قرار داده است؛ ابزاری برای بیان مقاصد دیگر، مقاصد غیر شعری. دیوان او در دسته‌بندی‌های ادبی جزو گونه‌های تعلیمی به‌شمار می‌رود. به نظر بنده این که ناصرخسرو را بیشتر بسان یک مُبلغ مذهبی و ترویج دهنده‌ی مرام و مسلک خاصی می‌شناسند، فروکاست جایگاه یک هنرمند سخنور است. بی‌تعارف باید گفت که بررسی‌های غیر ادبی دیوان ناصرخسرو را بیشتر کار پژوهشگران تاریخ و اجتماع و فلسفه می‌دانم، نه کار ادیبان و سخن‌شناسان. قصد من پافشاری بر این نیست که بگویم جنبه‌های تعلیمی شعر ناصرخسرو و بسامد بالای جمله‌های پندی و اندرزی و عبارت‌های حُکم گونه‌ی اخلاقی در سخن او هیچ نمودی ندارد؛ به هیچ روی.

آن دسته از محققانی که او را مُبلغ اخلاق دانسته‌اند و شعر او را تعلیمی شمرده‌اند، از نظری راست گفته‌اند. حرف من این است که این بخشی از بخش‌ها و بُعدی از بُعدهای سخن و هنر ناصرخسرو است و نباید از جنبه‌های دیگر هنر او غافل ماند. پس بایسته است که به بررسی دیوان او بپردازیم و برجستگی‌های ادبی او را بکاویم و بشناسیم تا مشخص شود که آیا شعر ناصرخسرو، چنان که برخی می‌پندارند، صرفاً بیان منظوم پاره‌ای از عقاید باطنی است یا نه، آکنده از زمینه‌های شاعرانه و تمهیدات زبانی، آوایی، نحوی و اخلاقی است و در آن می‌توان به نمونه‌هایی بسیار از نگاه شاعرانه به جهان برخورد. نیز می‌توان توصیفاتی با تأثیر تجسم بخشی فراوان و عینیت‌سازی فراوان و نیز هنرمندی‌های مختلف بدیعی و صنایع و آرایه‌های گوناگون را در شعر او یافت.
آن دسته از قصیده‌های ناصرخسرو که بیشتر مشتمل است بر شِکوه از روزگار و مردم زمانه و باز نمودن دردها و رنج‌های انسان و نشان دادن تباهی‌های جامعه و کجی‌ها، در میان سروده‌های او جایگاه والا و برجسته‌ای دارد. این جایگاه آن هنگام بیشتر به چشم می‌آید که تعداد این دسته از سروده‌های او را با تعداد این گونه شعرها در دیوان‌های دیگر سخنوران برجسته‌ی آن روزگار مقایسه کنیم. آن گاه درخواهیم یافت که برخی از شاعران ده‌ها قصیده سروده‌اند اما تنها با یکی دو تا شعر، که در همین موضوعات ناصرخسرویی است، معروف شده‌اند. پس بی راه نیست که ناصرخسرو این جایگاه را یافته است.

فراز و فرود شعر ناصرخسرو کجاست؟

در شعر ناصرخسرو، برخلاف قصاید مدحی، معلوم نیست که فراز و فرود چه خواهد بود؛ مشخص نیست که شاعر قرار است رشته‌ی سخن را به کجاها بکشاند. این خود اوست که بسته به حال و هوا و اندیشه و باور خود و خشم و خروشی که دارد تصمیم می‌گیرد چه بگوید و سخن را به کجا برساند. همین راز جذابیت شعر ناصرخسرو است. پس این نکته روشن می‌شود که سروده‌های ناصرخسرو بر اساس جریان طبیعی ذهن سروده شده است نه آن چه فرم‌های پیش ساخته‌ی پیشینیان به او تحمل کرده باشد. او قرار نیست که یک تئاتر هزاربار به صحنه رفته را برای بار هزارم با همان چهارچوب‌های قدیم به صحنه ببرد. او قرار است حرف خود را بگوید و نمایش خود را بازی کند. این جاست که تنوع‌های دیگر شعر ناصرخسرو زمینه‌ی بروز می‌یابد و این جاست که او از شعر شاعران مدحی، که یک شعر پیش‌بینی‌پذیر است، فاصله می‌گیرد و برخلاف قصیده‌پردازان کلیشه‌ای مجال می‌یابد تا درباره‌ی زندگی خود حرف بزند. زیرا مجبور نیست که دائم از یک سوم شخص، آن هم یک سوم شخص از پیش تعیین شده، شعر بگوید. این‌جاست که فردیت ناصرخسرو شکل می‌گیرد و به چشم می‌آید. فردیت شاعران درباری در ممدوح مضمحل شده است. اما ناصرخسرو برای خود فردیتی دارد. اوست که سرگذشتی دارد و از آوارگی خود سخن گفته است و از لاغر شدن خود در سختی‌های غربت سخن گفته است. این‌ها چیزهایی است که در شعر پیش از او و شعر شاعران درباری نمی‌بینیم.

چیستان و لغز بخش مهمی از اشعار ناصرخسرو است

طرح برخی از ریزگونه‌های ادبی، مانند چیستان و لغز، در شعر ناصرخسرو نمود چشمگیری دارد. آن هم نه به قصد تفنن. ناصرخسرو چیستان و لغز را بخش مهمی از شعر خود قرار می‌دهد. این‌هاست که شعر او را نسبت به شعر شاعران دیگر برجسته می‌کند و سخن او را مزه‌ای دیگر می‌بخشد؛ مزه‌ای ناآشنا و به نسبت تازه‌تر که با همه‌ی تلخی‌اش ذائقه‌های دلزده از شیرینی‌های تکراری را به خود جذب می‌کند.
هر شاعری به آن اندازه موفق است و دارای جایگاه است که نمی‌توان به جای شعر او شعر شاعری دیگر را خواند و به همان نوع لذت دست یافت. اگر بعضی از قصیده‌های عنصری نبود می‌توان قصیده‌های فرخی سیستانی را خواند. اگر برخی از شعرهای لامعی نبود می‌توان به جای او شعرهای منوچهری دامغانی را خواند. اگر بعضی از غزل‌های خواجو نبود می‌توان به جای او غزل‌های سلمان ساوجی را خواند. اما اگر قصیده‌های ناصرخسرو نبود به جای آن قصیده‌های چه شاعری را می‌توان خواند؟ هیچ کدام از شاعران آنقدر به سبک ناصرخسرو نزدیک نیستند. یعنی نوع لذتی که شعر ناصرخسرو به ما می‌دهد در شعر دیگران تکرارپذیر نیست.

یکی از تاثیرهایی که فردیت ناصرخسرو بر عناصر شعریش داشته است و در مقایسه با دیگر شاعران آن روزگار به چشم می‌آید، مربوط به قافیه‌های حرف «میم» در دیوان او می‌شود. شما اگر دیوان قصیده‌پردازان سده‌ی پنج و حتی سده‌ی ششم را بخوانید کمتر شاعری هست که قافیه‌های خودش را به ضمیر میم، یعنی متکلم اول شخص، مضاف کرده باشد. کمتر پیش آمده است که آن‌ها از خودشان سخن گفته باشند. هیچ وقت قافیه‌های آن‌ها به میم نینجامیده است. اما در دیوان ناصرخسرو انبوهی از شعرها هست که به ضمیر میم انجامیده است. این خودش یکی از نشانه‌هایی است که ناصرخسرو چقدر درباره‌ی انفعالات و تاثیرپذیری‌های خودش از روزگار حرف زده است. مثل این ابیات آغازین قصیده‌های او:
اگر بر تن خویش سالار و میرم / ملامت همی چون کنی خیر خیرم
من چو نادانان بر درد جوانی ننوم (نمی‌نالم) / که در این درد نه من بازپسینم نه نوَم
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا / گویی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
از صحبت خلق دل گسستم / اندیشه ندیم دل بسستم
حالا می‌پردازیم به برخی دیگر از عناصری که در شعر ناصرخسرو وجود دارد که به نظر من باعث شده است که شعر او برجسته شود. منظور از برجستگی می‌تواند دو چیز باشد. نخستین سطح از برجستگی این است که شعر یک شاعر نسبت به زبان عادی مردم فاصله بگیرد. این در هر شعر قدیم دیده می‌شود و مزیت خاصی نیست. اما برخی از شاعران عناصر شعر خود را جوری انتخاب کرده‌اند که برجسته‌تر از شعر شاعران دیگر است. یکی از این موارد پرداختن ناصرخسرو است به چیستان و لغزها. این دو بیشتر به عنوان سرگرمی تلقی می‌شود تا یک هنر شعری. این ناصرخسرو است که از چیستان و لغز به عنوان یک عنصر شعری استفاده می‌کند. سخن را با مثالی روشن‌تر کنیم.
نشانه‌ی بسیار روشنی در چیستان‌های ناصرخسرو است

در پایان دیوان ناصرخسرو چند چیستان و لغز دیده می‌شود. مثل: «چیست آن لشکر فریشتگان / که بیایند از آسمان پرّان». دیگری: « آن چیست یکی دختر دوشیزه‌ی زیبا / از بوی و مزه چون شکر و عنبر سارا». یا «کسی پرخانه دشتی دیده هرگز / نه دیوار و نه در بل پست و موجز» که در مورد شطرنج است. بعدی در مورد تخته نرد است: «نگه کن زده صف دو انبوه لشکر / یکی را یکی ایستاده برابر». از میان این چیستان‌ها برخی که مطلعشان ذکر شد شعرهای کوتاه هستند و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی دارند و جز نمونه‌ای که می‌خواهم بخوانم، چندان جایگاهی در جهان شعری ناصرخسرو ندارند و برای او مزیتی به‌شمار نمی‌روند. این نمونه کوتاه از این نظر که یک ترفند کم سابقه یا بی سابقه در آن به کار زده شده است، قابل ذکر است. ناصرخسرو در این چیستان می‌گوید:
ای باز کرده چشم و دل خفته از خواب / بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب
بنگر ز چشم دل که دو چشم سرت هگرز / دیده ست چشمه‌ای که در او نیست هیچ آب
چشمه است و آب نیست پس این چشمه چون بُود / این نکته‌ای است طرفه و بی هیچ پیچ و تاب
گاهی پدید باشد و گاهی نهان شود / دادم نشانه‌ای به مثل همچو آفتاب

ادعا می‌کند که نشانه‌ی بسیار روشنی در این چیستان گذاشته است، برای حدس زدن. هنر شاعر در این است که برخلاف انتظار مخاطب، که ذهنش به همه جا می‌رود جز آن که پاسخ در خود پرسش وجود داشته باشد، حل معما را در خود معما قرار داده است و این ترفند بدیعی است. نکته‌ی فریبنده‌اش این است که وقتی شاعر می‌گوید: «دادم نشانه‌ای به مثل همچو آفتاب»، ذهن مخاطب به قبل از این جمله می‌رود. حال آن که خود این جمله بزرگ‌ترین و روشن‌ترین نشانی این چیستان است. چون چیستان در مورد «آفتاب» است.

دیوان ناصرخسرو گنجینه‌ای از لغات بکر زبان فارسی

حالا می‌پردازیم به چیستان‌هایی که در قصیده‌های اصلی‌اش به کار بُرده و این ریزگونه و زیرگونه ادبی را تبدیل کرده است به بخشی از هنر اصلی خودش. در این قصیده‌های با سرآغاز رمزی و چیستانی، غیر از زیبایی خود چیستان، هنر شاعر در این هم هست که مطلب را به تنه‌ی اصلی سخن ربط بدهد و آن را در حد یک موضوع جدا و بی ربط و پیوند بر جای نگذارد. نکته‌ی دیگر آن است که وصف‌هایی که در مورد مطلب مورد نظرش مطرح می‌کند هر چند ادعایی و مجازی و شاعرانه است اما با موضوع تناسب دارد. مثل:
بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان / تا چون سال و ماه دوانند هر دوان
من مر تو را نمودم اگر چه ندیده بود / با کاروان رباط کسی هر دوان دوان
که این در مورد زمانه و مردم زمانه است. صورت جمله چیستانی نیست ولی موضوع چیستانی است. یکی از زیباترین لغزهای ناصرخسرو لغزی است که در مورد خروس گفته:
آن خُتلی مرد شایگانی / معروف شده به پاسبانی
در گردنش از عقیق تعویذ / بر سرش کلاه ارغوانی
بی زن نخورد طعام هرگز / از بس لطف و ز مهربانی
لغز بعدی درباره‌ی ابر است:
ای افسر کوه و چرخ را جوشن / خود تیره به روی و فعل تو روشن
چون باد سحر تو را برانگیزد / دیوی سیهی به لولو آبستن
از همه زیباتر به نظر من، قصیده‌ی شماره ۱۰۴ دیوان ناصرخسرو است که به صورت لغز شروع می‌شود و تناسب‌ها و تشبیهات و تعبیرهایی را در این قصیده گنجانده است:
آیا همیشه به نوروز سوی هر شجری / تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری
تویی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش / عفیفه مریم مر پور خویش را پدری
لغز در مورد باد است. غرض این بود که ناصرخسرو چیستان را به عنوان یک بخش اصلی هنر خودش در بعضی از قصیده‌هایش به‌کار برده و این چیزی است که در شعر دیگران معمولاً دیده نمی‌شود.
در پایان بحث اشاره‌ای هم می‌کنم به زبان ناصرخسرو. ناصرخسرو فقط از لحاظ ویژگی‌های ادبی که من برشمردم برای ما اهمیت ندارد. بلکه از لحاظ این که دیوانش گنجینه‌ای است از لغات بکر زبان فارسی، و جمله‌بندی‌های گوناگون، برای ما اهمیت دارد. و در حد خودش مثل متون بکر ما ـ تاریخ بیهقی، تاریخ بلعمی، قابوسنامه، شاهنامه و گرشاسپنامه ـ جدا از ارزش‌های ادبی، سند اعتبار و هویت زبان فارسی است. به ویژه آن که فارسی‌گرایی در آن کاملاً دیده می‌شود.

 

http://www.bookcity.org/detail/6706