تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
محمدرضا ترکی*: افضلالدّین بدیل، از بزرگترین شاعران و قصیدهپردازان زبان فارسی در قرن ششم هجری است. امام رافعی قزوینی (۵۵۷-۶۲۳ هجری)، از معاصران او، در کتاب خود از وی با نام «الافضل بدیل الحقائقی المعروف بالخاقانی» یاد کرده است. نام پدرش علی و نام جدش، به اعتبار نام عمویش، کافیالدین عمربنعثمان، عثمان بوده است.
خاقانی در حدود ۵۲۰ قمری در شروان به دنیا آمد و دارالادب شَماخی، پایتخت شروان، پرورش یافت. پدرش نجار و مادرش، که در اصل کنیزکی نسطوری بود، گویا پیشهی طباخی و بافندگی داشت. پدرش، او را، در کودکی، ظاهراً به علت فقر، به برادرش کافیالدین سپرد و او سرپرستی برادرزاده را برعهده گرفت. کافیالدین پزشک، فیلسوف و منجمی توانا و ادیبی مبرز بود. او را باید نخستین استاد خاقانی دانست. ظاهراً، علاوه بر او، ابوالعلاء گنجوی را نیز، به استناد ابیاتی از او، استاد و پدرزنِ خاقانی دانستهاند. اما رقابتهای موجود در دربار و محیط ادبی شروان، رابطهی آنها را تیره کرد و آنها را به هجوگوییِ یکدیگر کشاند. ابوالعلاء در قصیدهای رنجش خاطر خود را از او نشان میدهد و میگوید: «تو ای افضلالدین اگر راست پرسی/ به جان عزیزت که از تو نه شادم.»
آوازهی خاقانی در سالهای جوانیِ او از مرزهای شروان درگذشت و رفتهرفته در خراسان و عراق، شاعری زبانآور شناخته شد و در دربار شروان، علاوه بر شاعری، به دبیری نیز اشتغال یافت و از آن مایه عزت برخوردار شد که شاه گاه او را بالای دست وزیر خود مینشانده است.
خاقانی در میان شاعران، به سنایی غزنوی ارادتی خاص داشت و خود را بدیل او میخواند: «بدل من آمدم اندر جهان سنایی را/ بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد.» او در سرودن قصاید عارفانه از شیوهی سنایی پیروی میکرد.
مرگ کافیالدین عمر، از تلخترین سوانح زندگانی خاقانی بود که در ۲۵سالگی او روی داد. خاقانی خود را در سوگ او «شکستهدلتر از آن ساغر بلورین»ی مییابد «که در میانهی خارا کنی ز دست رها».
خاقانی شاعری اهل سیاحت بود و در سفرهای خود از شهرهای بغداد، کوفه، مدائن، ری، اصفهان، همدان، شام، موصل و ارمنستان آن روزگار گذشت و در هر شهری با عالمان و شاعران و بزرگان آن دیدار کرد. همواره در اشتیاق سفر به خراسان بود، اما کوششهای او برای پیمودن این راه بارها به علل مختلف، مانند مخالفت دربار شروان و فتنهی غزها و بیماری او در ری، ناکام ماند.
از دیگر حوادث تلخ روزگار او میتوان به مرگ وحیدالدین، پسرعموی فاضل او، در حدود ۵۵۹ هجری اشاره کرد. وحیدالدین در پرورش علمی خاقانی تأثیری خاص داشت و سوگ او بر جان خاقانی گران آمد؛ اما تلخترین حادثه، مرگ جوان بیست سالهی او، رشید، بود که در ۵۷۱ هجری روی داد و او را سخت غمناک کرد. خاقانی در پی آن قصاید سوزناکی در مرثیهی او سرود.
خاقانی در دربار شروان جایگاه بلند و رشکانگیزی داشت و از بخششهای خاقان اکبر، منوچهر و جانشین او، خاقان کبیر، اَخْسَتان، بهرهمند بود، اما روابط او با ممدوحانش، بهویژه اخستان، همواره بهسبب سعایتِ «صاحبغرضان» با فراز و فرودهایی همراه بود و سرانجام بهخشم گرفتن اخستان بر خاقانی و زندانی شدنِ او انجامید. گرفتاری خاقانی پیش از سفر حج دوم (۵۶۵ هجری) اتفاق افتاد. گوشههایی از رنجهای شاعر را در زندان شروانشاه در حبسیّات او میتوان دید. مدت حبس خاقانی را هفت ماه یا یک سال نوشتهاند.
قصیدهی ترسائیهی خاقانی، با مطلع «فلک کژروتر است خطّ ترسا/ مرا دارد مسلسل راهبآسا»، یکی از حبسیات مشهور اوست. این قصیده، بهسبب اشتمال بر اصطلاحات آیین مسیحیت، از قصاید پیچیدهی خاقانی محسوب شده است، از این رو، شرحهایی بر آن نوشتهاند. شخصیت «مخلص دینالمسیح، عظیمالرّوم، عزّالدوله قیصر»، را، که این قصیده به قصد شفاعت او نزد شاه شروان، در استخلاص خاقانی از زندان، به او اتحاف شده است، با آندرونیکوس کومْنِنوس، امپراطور روم تطبیق دادهاند. او در ۵۶۵ هجری، هنگامی که خاقانی در حبس بود، به شروان آمده بود.
خاقانی که از دربار و محیط شروان خاطری آزرده داشت، رفتهرفته، از مدح شاهان کناره گرفت و خاصّه، پس از ازدستدادن پدر و مادر و بستگان نزدیک خود، دیگر انگیزهای برای ماندن در شروان نمییافت. این بود که از زادگاه خود دل برید و بیستوچند سال پایانی عمر خود را عمدتاً در تبریز گذراند. در این مدت درخواستهای مکرر اخستان برای بازگشت به شروان را، محترمانه، با این عذر نپذیرفت که خدمتکار «دعاء خالص در غربت بهتر تواند گفتن، چه دعاء غریب، کز اوطان خویش دور افتد، به مظانِ قبول نزدیکتر باشد» و سرانجام در تبریز دیده از جهان فروبست و در مقبرةالشعرای این شهر به خاک سپرده شد. درگذشت او، «بنابر اصحّ اقوال، در ۵۹۵ هجری» اتفاق افتاده است، ولی جُنگی خطی، مکتوب به سال ۷۵۰ قمری، مربوط به کتابخانهی لالااسماعیل، درگذشت او را در اول شوال ۵۹۱ ثبت کرده است.
خاقانی، علاوه بر منوچهر و اخستان، جمعی از سلاطین، امیران، وزیران، عالمان و دبیران روزگار خود را نیز ستوده است. در مقابل، بعضی از عالمان و ادیبان مشهور زمان نیز، از جمله رشید وطواط (متوفی ۵۷۳ هجری) و افضلالدین ساوی (متوفی ۵۷۰ هجری) او را در سرودههای خود مدح گفتهاند که نشانهی اعتبار و مقبولیت علمی خاقانی در آن روزگار است.
خاقانی، علاوه بر رشید وطواط و ابوالعلای گنجوی، با شاعرانی مانند فلکی شروانی، جمالالدین عبدالرزاق اصفهانی، مجیرالدین بیلقانی، اثیرالدین اخسیکتی و نظامی گنجوی معاصر بوده است و با آنان مناسبات دوستانه یا خصمانه داشته است. ولی در اشعار نظامی و خاقانی هیچ اشارهی صریحی به روابط آنان وجود ندارد. گویا اختلاف سن و تفاوت عرصهی سخنوری آنان و دوری خاقانی از محیط ادبیِ اراّن، در دو دههی آخر عمر، باعث شده است که سکوتی همراه با احترام بر روابط آنان سایه افکند. این بیت مشهور نیز که گفتهاند نظامی در سوگ خاقانی سروده است: «همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/ دریغا زان که من گشتم دریغاگوی خاقانی»، برای بعضی محل تردید است؛ ازجمله وحید دستگردی برآن است که این بیت «مسلماً از نظامی نیست».
خاقانی به لهجهی فارسی ارّانی سخن میگفته است و به فارسی دری و گاه عربی شعر میسروده است. او دلبستهی فرهنگ ایرانی و مسلمانی پاکاعتقاد بود و، در عین تعلق فکری به مکتب اشعری و پیروی از مذهب فقهی شافعی، به اهل بیت پیامبر (ص) حرمت فراوان مینهاده است. او را باید بزرگترین ستایندهی کعبه و رسول اکبر (ص) در زبان فارسی بهشمار آورد. اینکه برخی، به استناد چند بیتِ قابل تأویل از قلندریات او، که موارد مشابه با آن در شعر سنایی و دیگر شاعران نیز سابقه دارد، او را، در مقطعی از عمر، پشیمان ازستایش کعبه نشان دادهاند، وجهی ندارد و در کنار انبوه ابیاتی که در اشتیاق به بیتالحرام سروده، قابل طرح نیست.
در مورد شخصیت و خلقیات خاقانی در مآخذ کهن، ازجمله در «التدوین فی اخبار قزوین»، به حاضرجوابی او در محضر پادشاهان، وزیران و عالمان و اینکه مجال سخن گفتن را از آنان میگرفته، اشاره رفته است. زکریای قزوینی نیز او را شاعری حکیم و بهدور از رذائل دیگر شاعران و پاسدار مروت و دیانت دانسته است.
مضامین عرفانی در شعر خاقانی فراوان است. برخی از قصاید عرفانی او، ازجمله «مرآتالصفا»، همواره در صدر آثار او مورد توجه اهل فضل و مخصوصاً مورد اقتفای شاعران عارف، ازجمله امیرخسرو دهلوی و عبدالرحمان جامی بوده است. علاوه بر قصیدهی مرآتالصفا، قصاید دیگری مانند «منطقالطیر»، «نهزةالارواح و نزهةالاشباح»، «حرزالحجاز»، «کنزالرّکاز»، «ترنمالمصاب»، «باکورةالاسفار و مذکورةالاسحار» را نیز باید از برجستهترین سرودههای او دانست. قصیدهی «ایوان مدائن» نیز شهرت خاصی یافته و همواره مورد استقبال شاعران بوده است.
«طریق غریبی» که خاقانی در شعر فارسی ابداع کرده است، بهسبب استحکام لفظ و ترکیبات تازه و نازکاندیشی و کاربرد استادانهی صنایع ادبی، زبانزد است. واژهها در شعر خاقانی در ترکیبی نغز و سنجیده و در ضمن شبکهای درهمتنیده از روابط پیدا و پنهان لفظی و معنوی به یکدیگر پیوند خوردهاند. خاقانی بهفراوانی از اصطلاحات علوم و فنون مختلف، مانند ریاضیات، نجوم، پزشکی، علوم اسلامی، علوم غریبه و انواع بازیها، مثل نرد و شطرنج و آداب و رسوم عامیانه و موسیقی، در ساختن تصویرهای بدیع بهره برده است. بهدلیل همین پیچیدگیها است که شعر او را «شعر خواص» شناختهاند. شیوهی شاعری خاقانی در تکوین سبک سخنپردازانی چون جلالالدین بلخی، عطار نیشابوری، سعدی و حافظ تأثیری جدی بر جای نهاده است.
آثار خاقانی عبارت است از: دیوان شعر، تحفةالعراقین و منشآت خاقانی. دیوان خاقانی در حدود ۱۷۰۰۰ بیت در قالبهای رایج شعر فارسی دربر دارد. این دیوان نخستین بار در سال ۱۲۹۳ قمری در لکهنو، به چاپ سنگی رسیده است. دو چاپ معروف و معتبر دیوان خاقانی حاصل کوشش علی عبدالرسولی (تهران، ۱۳۱۶ ش.) و سیدضیاالدین سجادی (تهران، ۱۳۳۸ ش.) است.
تحفةالعراقین با حدود سه هزار و دویست بیت در قالب مثنوی و در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصور یا محذوف سروده شده و از نخستین سفرنامههای منظوم فارسی است. خاقانی در این منظومه شرح مسافرت خود را به عراق عجم و عراق عرب بیان کرده و شماری از بزرگان و عالمان این نواحی را ستوده است. تحفةالعراقین از لحاظ شناخت شاعر و نزدیکانِ او نیز حایز کمال اهمیت است. بعضی نام آنها را همان «ختمالغرائب»ی دانستهاند که خاقانی در قصیدهی اصفهان به آن اشاره دارد: «آنک ختمالغرائب آخر دیدند/ تا چه ثنا راندهام برای صفاهان.»
ایرج افشار نسخهی کهنی مورخ ۵۹۳ هجری از این مثنوی را، با همین عنوان، چاپ کرده است که نام «ختمالغرائب» را بر پیشانی این اثر تثبیت کرده است. با این همه، علاوه بر شهرت عنوان «تحفةالعراقین» در قرنهای متمادی، نام این منظومه در تذکرهی لبابالالباب (تألیف ۶۱۸ قمری) از منابع نزدیک به زمان شاعر، نیز به همین صورت آمده است. لذا میتوان پذیرفت که این منظومه از دیرباز دو نام داشته و به دلایلی به «تحفةالعراقین» شهرت یافته است.
«منشآت خاقانی» مجموعهای از نامههایی است که خاقانی خطاب به شهریاران، امیران، بزرگان و عالمان روزگار خویش و تنی چند از خویشاوندانش نوشته است. این نامهها، علاوه بر اینکه از لحاظ ادبی و درک مشکلات دیگر آثار شاعر، اهمیت بسزایی دارد، از نظر تاریخی و کشف زوایای تاریک از اوضاع اجتماعی در قرن ششم قمری و سوانح عمر خاقانی نیز واجد اهمیت است. مؤلف مرزباننامه شیوهی خاقانی در نثر منشآت را متفاوت و بیرون از رسوم دبیران دیگر دانسته و نوع نگارش او را سخت ستوده است.
ضیاالدین سجادی در ۱۳۴۶ ش. سیویک نامه و محمد روشن در ۱۳۴۹ ش. شصت نامه از منشآت را تصحیح و منتشر کردهاند. سجادی مثنوی ۶۳۸ بیتی ناقصی نیز با عنوان «ختمالغرائب»، در «فرهنگ ایرانزمین» (ج ۱۳، ص ۱۵۵-۱۸۷) بهطبع رسانده است که در وزن تحفة العراقین سروده شده و به خاقانی منسوب است.
.........................................................
* منبع: دانشنامهی زبان و ادب فارسی، جلد سوم، تهران: ۱۳۸۸، ص ۵-۲. با حذف ارجاعات و منابع.