تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 26 بهمن 1394 کد مطلب:7302
گروه: نشست‌ها

ناتورئالیسم و جامعه‌ی کارگری، تضاد میان هنر و زندگی

گزارش نشست نوبل‌خوانی با توماس مان

بسیاری‌ از منتقدان ‌بر این‌ باورند که‌ پس‌ از لوتر، گوته ‌و نیچه ‌هیچ‌ نثرنویس ‌دیگری ‌به‌اهمیت‌ و توانایی‌ توماس‌ مان‌ در ادبیات‌ آلمانی ‌پدید نیامده ‌است. ‌نخستین رمان او، «خانواده‌ی بودنبروک‌ها» نخستین ‌رمان ‌خانوادگی‌ آلمانی‌ نیز شمرده ‌می‌شود. همین‌ اثر در آلمان ‌صدها بار تجدید چاپ‌ شده‌ و میلیون‌ها نسخه ‌از آن ‌‌فروش ‌رفته ‌است. توماس ‌مان ‌را باید یکی ‌از اصیل‌ترین‌ نویسندگان ‌آلمانی‌ دانست؛ زیرا او هرگز از سنت‌های ‌فرهنگی ‌کشورش‌ غافل ‌نماند. بیهوده ‌نیست‌ که‌ در زمان ‌جمهوری ‌وایمار (۱۹۱۸- ۱۹۳۳) وی‌ را نماینده‌ی ‌رسمی ‌ادبیات ‌آلمان ‌می‌شمردند و تنها عده‌‌ی اندکی ‌مانند هرمان ‌هسه، هاینریش‌ مان‌ (برادرش) و گرهارت‌ هاوپتمان ‌دارای ‌شهرتی ‌در حد وی‌ بودند. توماس‌ مان ‌در رمان‌هایش، نویسنده‌ای ‌پیچیده‌ و سنگین ‌شناخته ‌شده ‌است ‌و آثار او همچون ‌»کوه‌ جادو»، «یوسف‌ و برادرانش»، «دکتر فاستوس» و... را باید چندین ‌‌بار بازخواند تا مفاهیم ‌پنهان‌ آن‌ آشکار شود. اما بیشتر داستان‌های‌ کوتاه ‌مان، ساده ‌و به‌دور از پیچیدگی‌ است. وی همچنین ‌مقالات ‌و رساله‌های ‌ارزشمند فراوانی‌ درباره‌ی‌ گوته، نیچه، تولستوی، واگنر، شوپنهاور و... نوشته است‌ که ‌تأثیرپذیری او را از آن‌ها عیان می‌کند. توماس مان در ۱۹۲۹ نوبل ادبیات را دریافت کرد. بسیاری از آثار وی به همت مترجمانی چون رضا سیدحسینی، حسن نکوروح و محمود حدادی به فارسی برگردان شده‌اند.

بیست‌ودومین نشست نوبل‌خوانی شهرکتاب، روز یکشنبه ۲۵ بهمن به بازخوانی آثار توماس مان اختصاص یافت. در این نشست دکتر محمود حدادی و دکتر سعید رضوانی حضور داشتند.

خاطراتی در طول و عرض فاشیسم

حدادی در ابتدا به معرفی نول‌های توماس مان (بر اساس تاریخ نگارش) پرداخت؛ وی تصریح کرد: من مهم‌ترین و معروف‌ترین نول‌های توماس مان را بر اساس تاریخ نگارش آن‌ها (۱۹۰۳ تا ۱۹۳۰) ترجمه کرده‌ام. اولین آن‌ها «تریستان» است. «تونیو کروگر» اثری است که پس از تریستان نوشته شده و در نگاه آماری جوان‌پسندترین نول توماس مان است؛ این اثر پس از جنگ جهانی رونق چشم‌گیری داشته و از حیث موضوع نیز شاخص است؛ چراکه نویسنده تضادی را در نظر دارد که بین هنر و زندگی آن روزگار وجود داشته است. توماس مان متأثر از نیچه و شوپنهاور، عصر یادشده را از حیث فرهنگی منحط می‌داند. ابعاد این دیدگاه در تونیو کروگر بازتاب یافته است.

وی افزود: این نول گره بین هنر و زندگی را مطرح می‌کند؛ دو نکته‌ی بسیار مهم در بستر توأم با یأس آن مطرح می‌شود؛ ابتدا این‌که اگر جوانی به مجموعه‌ی هنرهای زندگی تسلط داشته باشد (آن‌چنان‌که سمفونی‌های نه‌گانه‌ی بتهوون و آثار مهم فلسفی را او نوشته باشد) باز در بین مردم جلوه‌ای چون یک کاسبکار ندارد و محبوب نیست؛ هنرمند به هیچ‌روی نمی‌تواند راهی به زندگی بگشاید. در پی نگاه به این اثر می‌توان دیگر ویژگی‌های توماس مان را برشمرد. او در شیوه‌ی نگارش از ناتورئالیسمی متأثر است که از نویسندگان پیش از خود به ارث گرفته است. ناتورئالیسم ویژگی‌هایی عکس نام خود دارد؛ این سبک بازنویسی دقیقی است از محیط‌های کارگری جامعه. توماس مان تونیو کروگر را با دقت بسیار در جزئیات نگاشته است؛ آن‌چنان‌که حتی لهجه را مستند در آن لحاظ کرده است.

حدادی ضمن اشاره به مؤلفه‌ها و خاستگاه تاریخی ناتورئالیسم، بخشی از تونیو کروگر را به‌عنوان مصادقی دال این بر این رویکرد خواند و اظهار داشت: گرایش به نمادپردازی در این سبک و نیز در این اثر بسیار شاخص و بارز است. در این اثر توماس مان خطری را که در آن روزگار در اروپا وجود داشته است در شکلی نمادین با توصیف طبیعت منعکس می‌کند؛ این رویکرد در آثار بعدی او در شکلی مشخص‌تر بروز می‌یابد. تونیو کروگر پایانی اخلاقی دارد؛ نویسنده با این‌که خود را بیگانه از جامعه می‌داند، مطلوب می‌دارد از جامعه‌ی خویش دور نماند.

وی در ادامه به شرح مختصات نول «مرگ در ونیز» پرداخت و اظهار داشت: این اثر در ۱۹۱۲ نوشته شده است؛ در آن نویسنده خود به شخصیتی خطرناک بدل می‌شود. مان در ۱۹۳۰ (که عملاً فاشیسم در ایتالیا قدرت یافته بود) نول دیگری نوشت که «پیشخدمت و شعبده‌باز» نام دارد. در آلمان از زمان لسینگ به این سوی رسمی دیرینه وجود داشت مبنی بر این‌که اگر نویسنده در پی انتقاد به جامعه‌ی خویش بود، کشور دیگری را مثال می‌آورد؛ چراکه عموماً در جوامع اروپایی آن روزگار اختناق حاکم بود. سفر توماس مان به ایتالیا در شکل‌گیری این اثر تأثیر بسیار داشته است. مان، دو تعبیر بر این نول دارد؛ زمانی‌که بسیاری از نویسندگان آزاداندیش در ۱۹۳۳ ناچار شدند آلمان فاشیستی را در اولین فرصت ترک کنند، نشر آثار توماس مان ممنوع نبود؛ به هیمن‌روی او اصرار نداشت آشکارا با فاشیسم مبارزه کند.

وی تأکید کرد: بنابراین او بیان ارتباط قدرت فاسد با جامعه را به مثابه درونمایه‌ی این اثر تعبیر می‌کند. پس از این‌که فاشیست به افراط دچار شد، توماس مان نمی‌توانست خنثی بماند؛ موقعیت فرهنگی و اجتماعی وی نیز ماندن بر رویکرد پیشین را بر نمی‌تافت. از این‌روی او پیشخدمت و شعبده‌باز را تمثیلی از فاشیسم دانست. یکی از مهم‌ترین آثار توماس مان «مرگ در ونیز» است که پیش‌ از ۱۹۳۰ نوشته شده است. این اثر از حیث زبان اهمیت به‌سزایی دارد و باز هم در پی تجربیات نویسنده در سفری به ایتالیا نوشته شده است. وقتی مان به ونیز سفر می‌کند در آن‌جا وبا شایع می‌شود؛ اما هتل‌داران و مسئولان شهر بر این خبر سرپوش می‌گذارند، مبادا کاسبی‌شان از رونق افتد؛ در پی این واقعه بسیاری افراد در ونیز می‌میرند. این داستان نیز سرگذشت نویسنده‌ای را بازگو می‌کند که گرایش‌های عاشقانه‌ی نه‌چندان بارز با جنبه‌های مذموم دارد؛ او مطلوب می‌دارد در شهر آنارشی رایج باشد تا بتواند به امیال هرج‌و‌مرج‌طلبانه‌ی خود دست یابد.

حدادی مؤلفه‌های این اثر را به تفصیل شرح داد و افزود: در «مرگ در ونیز»، ونیز به نمادی از انحطاط بدل می‌شود که نویسنده در جامعه‌ی خود دیده است. آن‌چنان‌که گفته شد شوپنهاور و نیچه پیش از مان در گستره‌ی فلسفه به این امر پرداخته بودند. نکته‌ی دیگری که مطلوب است به آن اشاره کنم شکل و صورت به‌کارگیری رئالیسم از سوی مان است. او در این‌باره می‌گوید: من همواره در پی بازتعریف مسائل شخصی خود بوده‌ام؛ اما دریافته‌ام که در نهایت مسأله‌ای ملی را طرح کرده‌ام؛ هرگاه نیز خواسته‌ام مسأله‌ای ملی را طرح کنم به مسأله‌ای جهانی پرداخته‌ام. اگر آثار وی را مرور کنیم در می‌یابیم بیشتر خاطرات و تجربیات زندگی را دستمایه قرار داده است. جالب توجه است که همین خاطرات وضعیت جامعه‌ی مان را به شکلی دقیق منعکس می‌کنند. نکته‌ی دیگر این است که توماس مان خود را نویسنده‌ای معرف جامعه می‌داند و بسیار در این‌باره تبلیغ می‌کند.

وی در انتها دیگر آثار مان را به اجمال معرفی کرد و برخی وجوه تأثیرپذیری او از گوته را برشمرد.

هنر و زندگی در تقابلی ذاتی

رضوانی مباحث خود را به موضوعی با عنوان «تضاد هنر و زندگی در آثار توماس مان» اختصاص داد و در این‌باره گفت: توماس مان هم مثل هر نویسنده و اصولاً هنرمند بزرگ دیگری دغدغه‌هایی جدی داشت که طی دوران حیات هنری‌اش با او همراه بودند و به دفعات در آثارش ظاهر شده‌اند. از منظر خواننده شاید تکرار طرح موضوعی در آثار یک نویسنده، چندان خوشایند نباشد و گاه حتی ملال‌آور شود. اما حقیقت این است که هنرمند، اگر واقعاً هنرمند باشد، دردهایی بزرگ دارد که به سادگی نمی‌توان نسخه‌ای برایشان پیچید و در یک کتاب یا مقاله تکلیف‌شان را روشن کرد. نویسنده‌ی واقعی خود را با پرسش‌های دشوار روبه‌رو می‌بیند؛ پرسش‌هایی که گاه اصلاً نمی‌توان پاسخی برای آن‌ها یافت، اما نمی‌توان از آن‌ها نیز گذشت. کانت در مقدمه‌ی نقد خرد ناب نوشته است: «خرد انسان در رابطه با دسته‌ای از شناخت‌هایش سرنوشتی خاص دارد و آن این‌که پرسش‌هایی گریبانش را می‌گیرند که نمی‌تواند از آن‌ها بگریزد، زیرا طبیعت خود خرد، آن‌ها را پیش رویش گذاشته است و پاسخی هم نمی‌تواند به آن‌ها بدهد؛ چراکه از همه‌ی توانایی‌های خرد انسان برمی‌گذرند.»

وی تأکید کرد: کانت این‌جا از شناخت در ماورای جهان تجربه سخن می‌گوید؛ اما آن‌چه می‌گوید برای همه‌ی شناخت‌ها و پرسش‌های بشر صادق است. ناتوانی از پاسخ به پرسش یا حل کامل مسأله‌ای مانع طرح پرسش و مسأله نمی‌شود. ذهن جوینده می‌جوید؛ چه بیابد و چه نیابد. شبه‌هنرمندان معمولاً موضوع کار خود را به تصنع و تفنن و به هدف ایجاد تنوع انتخاب می‌کنند و در نتیجه هر اثرشان با اثر قبلی کاملا متفاوت است. اما هنرمند واقعی خود را با پرسش‌های واقعی مواجه می‌بیند؛ پرسش‌هایی که راحتش نمی‌گذارند. این است که به ناچار هر بار از نو می‌کوشد تا مسأله‌ای را حل کند که پیشتر نیز در حل آن کوشیده است.

رضوانی به طرح مصادیقی در این‌باره پرداخت و افزود: نمی‌توان از داستایفسکی خواست جست‌وجوی علل گمراهی بشر را رها کند؛ زیرا یک بار در جنایت و مکافات در پی آن گشته است. کافکا را نیز نمی‌توان از دقت در اسباب تیره‌روزی انسان‌ها و کندوکاو برای یافتن تقصیری که متوجه خود آن‌ها است منع کرد؛ زیرا یک بار در «مفقودالاثر» این کار را کرده است. از توماس مان نمی‌توان توقع داشت که دغدغه‌های اصلی ذهن خود را به فراموشی بسپارد و مسأله‌ای را که پیش‌تر در اثری به آن پرداخته است دیگر طرح نکند تا خواننده خود را با موضوعی کاملاً تازه روبه‌رو ببیند و احساس کسالت نکند. یکی از آن دغدغه‌ها (آن‌که امروز موضوع صحبت من است) تضاد و تقابل هنر و زندگی است. توماس مان از اولین سال‌های نویسندگی این تضاد را احساس کرده و آن را در آثارش بازتاب داده است. به احتمال قوی بیش از هرچیز دیگر زندگی شخصی او (خاستگاه خانوادگی و طبقاتی‌اش و راهی که خود به‌رغم آن خاستگاه در زندگی انتخاب کرد) موجب شد هنر و زندگی در نظرش به دو قطب مخالف تبدیل شوند و همواره مخالف بمانند.

وی بخش‌هایی از زندگی توماس مان را بازگفت و ویژگی‌های تأثیرگذار آن در شکل‌گیری رویکرد یادشده را برشمرد و ادامه داد: او از آغاز تقابل هنر و زندگی را در شخصیت پدر و مادرش مشاهده کرد و راه هنر را برگزید و نویسنده شد. به نظر می‌رسد جز پیشینه‌ی خانوادگی، انتخاب او به نفع هنر و علیه معاش مؤثرترین عاملی بود که موجب شد تقابل هنر و زندگی در ذهن و نگاهش شکل گیرد و پایدار بماند و بارها در آثارش ظاهر شود. منظور از زندگی که توماس مان در برابر هنر قرارش می‌دهد حیات و معاش معمول و متعارف شهروندان جامعه است. در یک سو هنرمند است و تلاش برای پی‌افکندن هستی فردی و فردگرایانه به معنای جدی کلمه؛ سوی دیگر شهروند عادی است و زندگی او که زندگی همگان است. یک سو هستی محکوم به تنهایی و البته پر خطر و همواره در معرض شکست است؛ سوی دیگر بودنی مبتنی بر قوانین به‌رسمیت‌شناخته‌شده و تردیدناپذیر میلیون‌ها و میلیاردها ابناء بشر و جوامع آن‌ها. یک‌سو تصمیمی است دشوار و انتخابی عجیب؛ سوی دیگر اساساً تصمیمی نیست؛ رفتن به راهی است بدیهی و از پیش‌تعریف‌شده که از کسی انتظاری جز قدم‌گذاشتن در آن نمی‌رود. یک‌سو تردید و ترس است و تا پایان حیرت؛ سوی دیگر یقین است و آغاز امنیت.

رضوانی تأکید کرد: آن‌چه در تقابل میان هنر و زندگی در آثار و اندیشه‌ی مان حائز بیشترین اهمیت و تعیین‌کننده است، این است که او هنر را در موضع دفاع و توجیه خود می‌بیند؛ حال آن‌که زندگی خود‌به‌خود توجیه شده است و نیازی به دفاع از آن نیست. این هنرمند است که باید توضیح دهد چرا شیوه‌ی زندگی همگان را رها کرده و در راه انتزاع قدم گذاشته است؛ شهروند عادی نیازی به پاسخ‌گویی ندارد؛ چون دیگران همه مثل او هستند. هنرمند است که باید ارزش کار خود را هر بار از نو ثابت کند؛ حاصل کار شهروند عادی مشهود و ملموس است. باری توجیه انتخاب فردی که هستی خود را بر هنر بنا می‌کند و از راه زندگی بدیهی و معمول عموم افراد جامعه عدول می‌کند در نظر مان چنان دشوار می‌نماید که در تونیو کروگر می‌گوید: «هیچ مشکلی، هیچ مشکلی در جهان رنج‌آورتر از مشکل هنرمند و کنش انسانی او نیست.»

وی این مسأله را تنها خاص توماس مان ندانست و تأثیر آن نزد نویسندگان و هنرمندان مختلف و نیز در سنت‌های مختلف ادبی را برشمرد؛ وی در ادامه مصادیق این امر را در آثار توماس مان تشریح کرد و افزود: نوول تریستان در ۱۹۰۳ منتشر شد؛ یعنی از آثار دوران جوانی توماس مان به شمار می‌رود. در تحلیل این داستان حرف برای گفتن زیاد است؛ اما من برای متمرکز ماندن بر موضوع بحث تنها به شرح سه نکته می‌پردازم: ۱. توماس مان در تریستان تضاد میان هنر و زندگی را نه‌تنها با قرار دادن دو شخصیت یا شیوه‌ی زندگی در برابر هم، که بسیار متنوع تصویر کرده است. این تضاد در چندین وجه داستان بازتاب یافته است. مقابله‌ی شخصیت‌ها با یکدیگر برای بازتاب تضاد هنر و زندگی نیز به دو چهره محدود نمی‌ماند و متعدد است. ۲. نویسنده در تریستان به بیان هنری این عقیده را صریحا اظهار می‌کند که در تقابل و رویارویی هنر و زندگی این زندگی است که دست بالا را دارد.

رضوانی تصریح کرد: پیشتر گفتیم که مان هنر را در موضع دفاع و توجیه خود می‌بیند؛ حال آن‌که زندگی از نگاه او نیازی به توجیه ندارد. این نگرش (که در تریستان کاملا مشهود است) طبعا به ضعف هنر در برابر زندگی در داستان‌های وی منجر می‌شود. در تریستان هم جز این نیست؛ هنر ضعیف است و تاب ایستادگی در مقابل زندگی را ندارد. ضعف هنر و قدرت زندگی در چندین وجه از داستان بازتاب یافته است. 3. جنبه‌ی اتوبیوگرافیک نول تریستان یکی از مهم‌ترین ویژگی های آن است. پیشتر گفته شد که تقابل هنر و زندگی احتمالا بیش از هرچیز به دلیل تجربه‌های شخصی در نظر توماس مان نمایان شد و دغدغه‌ی او باقی ماند. این فرض تقویت می‌شود وقتی می‌بینیم او در خلق شخصیت نویسنده در تریستان تا حدودی به خود نظر داشته و شخصیت کمدی-تراژیک او را با پاره‌ای از ویژگی‌های خود همراه کرده است.

تضاد میان هنر و زندگی

در ابتدای نشست علی‌اصغر محمدخانی، به ارائه‌ی گزارشی از زندگی و کارنامه‌ی توماس مان پرداخت و گفت: او در شهر لوبک و در خانواده‌ای بازرگان و ثروتند به‌دنیا آمد. پدرش شهردار و سناتور بود و همه‌ی اعضای خانواده‌اش از استعداد ادبی و هنری برخوردار بودند. اولین رمان او، خانواده‌ی بودنبروک‌ها، نمودی است از زندگی طبقه‌ی کاسب و اهل حرفه‌ی آلمان در قرن نوزدهم؛ طبقه‌ای که فدای آداب و رسوم و تمدن شده است. مان در این اثر فنای تدریجی این طبقه را نشان داده است.

محمدخانی افزود: مان در داستان تونیو کروگر، در سال ۱۹۰۳، برجسته‌ترین نمونه‌ی هنرمند عصر جدید را خلق کرده است که در بینش ادبی خود، زندانی شده و از دنیای خارج و زندگی به‌کلی جدا مانده است. با این ادراک توماس مان توجه و محبت نسل جوان و روشنفکر را به سمت خود جلب کرد.

 

http://www.bookcity.org/detail/7302