تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
هفتمین نشست از مجموعهی درسگفتارهایی دربارهی خاقانی به «خاقانی و دانشهای عصر خود» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر عباس ماهیار، استاد دانشگاه خوارزمی و خاقانیپژوه در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.
خاقانی به دانشهای عصر خود آگاهیهای فراوان داشته است. قرآن کریم، معارف اسلامی، تواریخ و سیر و داستانهای پیامبران، تصوف و عرفان، حکمت، هیئت و نجوم در آثار خاقانی بازتاب یافته است. خاقانی با چیرهدستی مصطلحات دانشهای زمانش را در استخدام سخن خود درآورده و بهگونهای سخت استادانه در سطر سطر کلام خود جای داده و فرزانگی خود را اثبات کرده است. خاقانی اصطلاحات ستارهشناسی را همچون اخترشناسی فرزانه و آگاه در مضامین شعری خود جای داده است.
شعر خاقانی پُر از آیات قرآنی است
ماهیار سخنانش را اینگونه آغاز کرد: خاقانی، شاعر قرآن است. به این معنا که شعر او پُر است از آیات قرآنی. «کعبه که قطب هُداست مکتعف است از سکون». چرا خاقانی مضمون «قطب هدی» را به کار برده است؟ در آیهای از قرآن اشاره شده است که اولْ خانهای که برای عبادت مردم به وجود آمد کعبه است. این کعبه، هدایت و قطب است. پس «قطب هدی» از آیهای قرآنی گرفته شده است. یا میگوید: «سخن که خیمه زند در ضمیر خاقانی/ طناب او همه حبلالله آید از اطناب» «حبلالله» یکی از نامهای قرآن است. در قدیم، خیمههایی بوده است و طنابی که با میخ آن را بر زمین محکم میکردند. پس میگوید سخنی که در ذهن من خیمه میزند طنابی دارد که همهی آن طناب «حبلالله» است. من در دفتر ششم کتاب «شرح مشکلات خاقانی» که هنوز منتشر نشده، دربارهی خاقانی و استفادهی او از آیات قرآن مطالب بسیاری آوردهام و عنوان آن را «خاقانی و نور مبین» انتخاب کردهام.
نکتهی دیگر آن است که بیشتر شارحان خاقانی نتوانستهاند زندان خاقانی را دقیقاً بیان کنند؛ حتی مرحوم فروزانفر صراحتاً نگفته است که خاقانی چندبار به زندان افتاده است. اما من این را دریافتهام. خاقانی دو بار به زندان افتاد. یکبار در زمان فخرالدین منوچهر بن فریدون، درگذشته در حدود سال ۵۵۶ بود که خاقانی زندانی شد. این نتیجهی استنباطات خود من است. هیچ جا به این تاریخ اشاره نشده است. ما میدانیم که خاقان اکبر، منوچهر بن فریدون، در سال ۵۵۵ زنده بوده است. چرا؟ برای این که فلکی شروانی در همان سال قصیدهای برای او گفته است. به همین دلیل میفهمیم که مرگ خاقان در حدود سال ۵۵۶ بوده است. به هر حال، خاقانی در قصیدهای اشاره کرده است که زندان رفتن او در «ماهِ آب» بوده است.
دشواری شعر خاقانی با آمدن علوم به حیطهی شعر
ماهِ آب از ماههای سریانی است. ماههای سریانی کابرد داشتهاند و خاقانی نیز در شعر خود از آنها استفاده کرده است. در شعرش به زمان زندانی شدنش اشاره کرده است: «ز بند شاه ندارم گله معاذالله/ اگر چه آب کار من ببرد در مه آب». ماه آب همان ماه مرداد است. زندان دوم او هم در زمان اخستان بن منوچهر بوده است. اخستان چون به تخت نشست شاعران قصیدههای تهنیت سرودند؛ اما خاقانی قصیدهای نسرود و به دربار نرفت. در نتیجه اخستان دستور داد سه ماه او را به زندان بیندازند. از قرن پنجم اندکاندک علوم در حیطهی شعر نفوذ کرد. این نفوذ به جایی کشیده شد که شعر را مشکل ساخت. به یک معنا علوم به حیطهی شعر فارسی آمدند و شعر را تصرف کردند. از کسانی که زیاد در این باب مطرح است، خاقانی است.
مثالی میآورم تا اشارهای باشد به این موضوع و دشواری شعر خاقانی. خاقانی میگوید: «آتش تیغ او گه پیکار/ شرر قصر پیکر اندازد». این بیت، اگر اشتباه نکنم، در وصف قزل ارسلان، از اتابکان آذربایجان، است. معنی بیت این است که: شمشیر ممدوح من طوری بُرا است که به سوی دشمنان شررهایی مثل قصر میاندازد. «شرر قصر» به چه معناست؟ «قصر» را بعضیها «کاخ» معنی کردهاند؛ اما از «ابن عباس» روایتی هست که میگوید ما در جوانی تنههای درخت خرما را به اندازهی گردن شتر میبریدیم. این تنهها را «قصر» میگفتیم. این موضوع در تفسیر«کشفالاسرار» آمده است. میدانیم که خاقانی، آذربایجانی است. در دریاچهی ارومیه موجهایی میآمده است. آن موجها در زبان آذری نامی داشته که ترجمهی فارسی آن «موجهای گردنشتری» میشود. این موجها همان «قصر» است که در بیت خاقانی آمده است. یک نکتهی ظریف هم در این جا هست. در آیهای از قرآن آمده است که: «ملائکهی عذاب به سوی دوزخیان شررهایی مثل قصر میاندازند».
خاقانی بزرگترین شاعری که از آسمان سخن گفت
ظرافت در این است که خاقانی دشمنان
را همه کافر و دوزخی دانسته و میگوید که به سوی این دشمنان شررهای قصری
انداخته میشده است. به هر حال خاقانی هم در تاریخ اسلام و هم در حدیث دستی
قوی داشت. حتی گفتهاند که از یکی از محدثین بزرگ اجازه خواست که حدیث نقل
کند. من در این باب کتابی نوشتهام به نام «گنجینهی اسرار». ضمن اینکه
خاقانی بزرگترین شاعری است که از آسمان سخن گفته است.
علم پزشکی هم در شعر خاقانی بسیار کاربرد دارد. من مسألهای را در این باره میخواهم مطرح کنم. ما اصطلاح «روحبخش» یا «روحافزا» را به کار میبریم. این به چه معناست؟ من فکر میکنم این یک مسألهی پزشکی است. قدما به سه روح معتقد بودند: روح طبیعی، روح حیوانی و روح انسانی. روح طبیعی منشاء رشد و نمو است و در جگر قرار دارد. مرکز روح حیوانی قلب است و مرکز روح انسانی دماغ است. خاقانی در مناعت طبع خود میگوید: «آتش دهم به روح طبیعی بهجای نان». دربارهی روح حیوانی هم میگوید: «دلم مرگ پسر عم سوخت و بر جانم زد آن آتش/ که هیمهاش عرق شریان گشت و دودش روح حیوانی». روح سوم روح نفسانی است که حرکت و درک مربوط به آن است.
این را هم بگویم که تصحیف در دیوان خاقانی بسیار صورت گرفته است. زمانی به من پیشنهاد کردند که دیوان خاقانی را تصحیح کنم. من گفتم این کار ۱۰ سال کار میخواهد و من نمیتوانم این همه زمان کار کنم. بعضیها هم تصحیفات را نفهمیدهاند و مقالات اشتباهی نوشتهاند.
دانستن نکتههای نجومی در شعر خاقانی
اما دربارهی نجوم در شعر خاقانی. برای فهم این مسأله، در آغاز سراغ علم رفتم تا بدانم که علم یعنی چه؟ علم، آگاهیهای بشر است. این علمها شاخه به شاخه میشوند. در این باب در «مقدمهی ابن خلدون» مطالبی آمده است. ابن خلدون علمها را به سیویک قِسم تقسیم کرده است و در قسمتی از علوم عقلی، نجوم را قرار داده است. فارابی در «احصاء العلوم» هم همین کار را کرده است. او البته علوم را به شش قِسم تقسیم کرده است. من به هرجا که مراجعه کردهام دیدهام که نجوم را در ضمن علوم تعلیمی قرار دادهاند. دانش نجوم هم به دو قسمت تقسیم میشده است. یکی آنچه که امروز به آن ستارهشناسی میگویند. قسمت دوم احکام نجوم است. به نظر نجومیان قدیم، عالم سه قسمت است: قسمتهای شمالی، استوایی و جنوبی. استوایی را «منطقه البروج» میخوانند. منطقه به نام «کمربند ستارگان» است. منطقه البروج را به ۱۲ قسمت تقسیمبندی کردهاند و هر کدام را یک «بُرج» گفتهاند. به عقیدهی قدما این برجها مرتب در حال حرکتاند.
«طالع»ی که در شعر حافظ به آن اشاره شده و گفته است: «یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم»، طالع به معنای آن قسمت از منطقهالبروج است که موقع زاده شدن بچهای، یا موقع ساخته شدن ساختمانی، یا شهری، در افق شرعی طلوع میکند و به آن میگویند طالع مولود، یا طالع ساختمان، یا طالع شهر. درجهی آن را هم میگویند «درجهی طالع» که خود آن هم به ۱۲ قسمت تقسیم میشود و به آن «خانههای طالع» میگویند. دربارهی آن حرفهای بسیار میزنند و میگویند در همه چیز اثر دارد. خاقانی میگوید: «طالع خانهی عمرم ششم و هشتم کند». این «ششم و هشتم» یعنی چه؟ من در این باره بسیار فکر کردم و نمونههای دیگری از آن را در شعر خاقانی پیدا کردم. «ششم و هشتم» خانههای بیماری و آسیب و مرگ بوده است. معنی آن مصرع این است که بیماری و مرگ خانهی عمر من را خراب کردند. این را خاقانی از زبان پسرش رشید به اطرافیان گفته است. با دانستن این نکتههای نجومی است که میتوانیم شعر خاقانی را معنی کنیم.