تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : شنبه 8 اسفند 1394 کد مطلب:7357
گروه: یادداشت و مقاله

تاریخ مصر در زینی برکات

سخنرانی دکتر شکوه حسینی در نشست رمان معاصر مصر

 رمان زینی برکات با این مقدمه آغاز می‌شود که این یادداشت‌ها مشاهدات جهانگرد ونیزی، ویسکونتی جانتی، در سفری به قاهره در قرن شانزدهم است که برای چندمین بار به مصر سفر کرده و وضعیت قاهره را در خلال ماه آگوست سال ۱۵۱۷ روایت می‌کند. می‌دانیم این تاریخ زمانی است که در حمله سلطان سلیم اول فرمانده ارتش عثمانی به مصر و شام، حکومت نزدیک به سه سده ممالیک سرنگون شده و مصر تحت سیطره حکومت عثمانی قرار گرفته است.

مصر و شام از زمان حمله تاتار به مشرق عربی و هم‌چنین جنگ‌های صلیبی، مرکز تمدن اسلامی بود. در حمله ترک‌ها هر آنچه نشانه‌های دانش و ادبیات و هنر در این سرزمین‌ها بود، از بین رفت  و بسیاری دانشمندان و ادیبان به قسطنطنیه تبعید شدند و آن‌ها هم که در وطن ماندند، نتوانستند تولید علمی درخور توجهی داشته باشند و از آن زمان، جز اندک فعالیتی، فرهنگ و پویایی مصر رو به افول نهاد.

پس از نزدیک به یک قرن و نیم افول فرهنگی، در سال ۱۷۹۸ ناپلئون به مصر حمله کرد و طی سه سال درگیری‌های شدیدی میان متجاوزان فرانسوی و کشور مصر درگرفت. حمله ناپلئون یک هجوم صرفاً نظامی به مصر نبود، بلکه او مصر را دستخوش یک تهاجم تمام عیار فرهنگی قرار داد و به رغم شکست نظامی، تأثیرات فرهنگی این تهاجم زمینه‌ساز تحولات گسترده‌ای در مصر و در کل جهان عرب شد. ایجاد چاپخانه، کتابخانه و روزنامه، تأسیس مدارس نظامی، صنعتی، مهندسی و پزشکی، آشنایی مردم و تحصیل‌کردگان با زبان‌های خارجی، ایجاد ارتباط علمی و عقلی با دنیای غرب از طریق سفر مصری‌ها به اروپا و مهاجرت بسیاری اروپایی‌ها به مصر برای تأسیس شرکت‌ها و مدارس، همه از موارد تأثیرگذار در این روند رو به جلوی فرهنگی بوده است.

در آغاز نیمه دوم قرن بیستم (۱۹۵۲) طی کودتایی جمال عبدالناصر و گروهی موسوم به افسران جوان، ملک فاروق پادشاه وقت مصر برکنار گردید و این کشور رسماً صاحب حکومت جمهوری شد. جمال عبد الناصر از ۱۹۵۴ تا تاریخ مرگش سال ۱۹۷۰ رهبر و به اصطلاح رئیس جمهور مصر بود. محمد انور السادات از ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۱ و سپس محمد حُسنی مبارک از ۱۹۸۱ تا فوریه ۲۰۱۱ رؤسای جمهور پس از او بودند. انقلاب سال ۲۰۱۱ مصر به حکومت سی ساله حسنی مبارک در این کشور پایان داد و قانون اساسی جدیدی در این کشور تدوین شد. اکنون هم عبدالفتاح السیسی پس از تحولات متعدد بر سر قدرت است.

ما در این مختصر در صدد بررسی و موشکافی تاریخی یا سیاسی تحولات جامعه مصر نیستیم، بلکه به فراخور بحث، به دنبال تبیین حرکت‌های ادبی به ویژه در حوزه ادبیات داستانی و به طور خاص، رمان هستیم و بی‌تردید، می‌توان در خصوص تمامی مسائل مربوط به ظهور و پیشرفت مدرنیته در جوامع شرقی و رابطه آن با سیاست و احساسات ناسیونالیستی و قوم‌گرایانه به صورت مستقل بحث و بررسی نمود.

نکته قابل توجهی که باید به آن اشاره کرد این است که در آغاز ارتباط مصر با جهان غرب و به رغم تقلیدی که در زمینه‌های مختلف نظامی، علمی، فنی و حتی فرهنگی صورت گرفت، اما بدیهی است ادبیاتِ یک ملت به صرف ارتباط با دیگر ملل به راحتی دستخوش تحول نمی‌گردد و باید مدت زمانی طول بکشد تا آن ملت ادبیات آن کشورها را بگیرد، هضم کند، تقلید نماید و در نهایت بتواند تحت تأثیر آن، ادبیاتی از نوع دیگر بیافریند. به همین دلیل ما در نیمه اول قرن نوزدهم، شاهد اتفاق ویژه‌ای در ادبیات مصر نیستیم و همچنان تمایل به صنایع بدیعی و تصنع در سجع و شیوه‌های مرسوم آن زمان ادامه دارد.

بازگشت به گذشته برای آشنایی مجدد با میراث کهن شاید اولین گام در این جهت باشد که یک ملت تحت تسلط بیگانگان که از ادبیات اصیل خویش فاصله گرفته بود، دوباره هویت خود را بازیابد.

شخصی مانند رفاعة الطهطاوی از اولین ادبایی است که به فرانسه رفت، زبان و ادبیات فرانسه را به خوبی فراگرفت و در بازگشت هم در این زمینه کتاب تخلیص الإبریز۲ فی تلخیص باریز را نوشت و هم شاگردانی تربیت کرد که البته آنچنان در بند سجع و تصنعات زبانی بودند که حتی زبان ساده متون اروپایی را به سبک متکلف برمی‌گرداندند که فهم و درک آن‌ها مشقت فراوانی برای خوانندگان داشت.

به نظر می‌رسد اولین تأثیری که این ارتباط فرهنگی با غرب در سطح افکار عمومی داشت، اختلاف دیدگاهی بود که در سطح حاکمیت نسبت به شهروندان و اداره کشور دیده می‌شد. نخستین دغدغه مصریان رها شدن از یوغ استبداد عثمانی بود. از سوی دیگر هم با سیطره استعمار، دین خود را در خطر می‌دیدند. اما به هر تقدیر، گشوده شدن کانال سوئز و ارتباط مستقیم مصریان با غربی‌ها باعث تحولات بسیاری در کشورشان به ویژه در زمان خدیوی اسماعیل۳ (۱۸۶۳ تا ۱۸۹۷) نوه محمد علی پاشا۴ شد که پس از او، دومین بنیانگذار مصر نوین بود. از سوی دیگر، تحولاتی هم که در سوریه و لبنان صورت گرفته بود و آن‌ها هم به خاطر نجات یافتن از ستم عثمانی‌ها یا به خاطر شرایط اقتصادی به مصر مهاجرت می‌کردند، باعث شد که یک ارتباط عربی- عربی ایجاد شود، با لحاظ این نکته که سوری‌ها و لبنانی‌ها به دلیل تبلیغات تبشیری مسیحیان، نسبت به مصری‌ها ارتباط بیشتری با ادبیات غرب داشتند. بدین ترتیب، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زمینه فعالیت زیادی برای ترجمه و برگردان آثار اروپایی در مصر فراهم آمد.

طبیعی است که این حرکت تأثیر مستقیمی در سبک متکلف آن دوره داشت و متون عربی را هم به سوی سادگی و روانی سوق داد که پیشروان این حرکت اشخاصی نظیر علی یوسف، مصطفی کامل، فتحی زغلول، قاسم امین، عبدالعزیز محمد، احمد لطفی السید و محمد عبده بودند که هر کدام پرچم یکی از شاخه‌های این جنبش را به دست گرفتند؛ مثلاً مصطفی کامل داعیه مبارزه با اشغالگری داشت، محمد عبده تجددخواه دینی بود و قاسم امین هم پرچم اصلاحات اجتماعی را برافراشت و این گونه بود که مصر طلایه‌دار حرکت‌های اصلاحی جدید در کشورهای عربی در دوران معاصر شد.

به تدریج و به طور ویژه در ادبیات، افرادی نظیر مصطفی لطفی المنفلوطی با کتاب النظرات، محمد المویلحی با کتاب حدیث عیسی ابن هشام، محمد حسین هیکل با رمان زینب، جرجی زیدان با سلسله رمان‌های تاریخی و طه حسین با ذکری أبی العلاء چهره‌هایی هستند که تا پیش از جنگ جهانی اول مشاهده می‌کنیم که این نشان از تحولی قابل اعتنا در ادبیات مصر در آستانه قرن بیستم دارد.

جلوتر که می‌آییم نام‌هایی نظیر عقاد، مازنی، رافعی اشخاصی هستند که با رویکردهای متفاوت و بعضاً متضاد، از اروپا رفته‌ی تجددطلب گرفته تا سنت گرای مخالف دانشگاه و دستاوردهای غربی، وارد عرصه ادبیات مصر می‌شوند.

ظهور گرایش‌های مختلف سیاسی و به تبع آن اجتماعی و ادبی، تأسیس دانشگاه‌ها، به کارگیری شیوه‌های نوین در اقتصاد و سیاست، از جمله پیامدهای طبیعی ظهور مدرنیته در حیات عقلی عربی است. اندک اندک ژانرها و انواع ادبی هم همراه با تحولات زمان، تغییر یا ظهور پیدا می‌کنند. شکل نوین خطابه و نیز قالب مقاله شاید زمینه را برای قصه و رمان آغاز نمود.

بی‌تردید، ژانرهای ادبی با واقعیت‌های اجتماعی ارتباطی تنگاتنگ و پیچیده دارند. اگر تشابه میان استراتژی‌های روایت را در رمان مصری با تحولاتی که به لحاظ شهرنشینی در قاهره رخ می‌دهد، ملاحظه کنیم نشانگر تأثیر متبادل و مستقیم میان آن دو است. بدین ترتیب، می‌توان تحول رابطه را در پروژه‌ای که خدیوی اسماعیل در دهه هفتاد قرن نوزدهم بنیان نهاد، ملاحظه کرد. همان‌گونه که اشاره شد، او در پاریس درس خوانده بود و برای ساخت شهری جدید با امکانات مدرن برنامه‌ریزی نمود.

این پروژه میان شهر قدیم و شهر جدید تفاوت قائل می‌شد و شهر دو دیدگاه مختلف و دو روش متفاوت در زندگی را ارائه می‌داد. شهر قدیم شلوغ و پرازدحام با ساختاری سنتی، محافظه‌کار و دینی و شهر دوم انعکاس دهنده دیدگاه حاکمان نسبت به تحول و مدرنیته و اندیشه بود.

بسیاری از پیشگامان رمان واقع‌گرای مصر مانند مویلحی، حکیم، حقی و محفوظ در شهر قدیم به دنیا آمدند، اما آثار ادبیشان به سوی شهر دوم سوق یافت و این انتقال کار آسانی نبود، چنانکه بیشتر قهرمانان رمان‌ها پایانی شبیه به آغاز یا حتی بدتر از آن دارند و سرخوردگی ناشی از سرکوب آرزوها و امیال ماده و مضمون اساسی رمان‌های آنان است.

در دهه‌های اول قرن بیستم، حاکمان قاهره مناطق سازمان یافته دیگری را طراحی می‌کنند تا فاصله میان استعمارگران بریتانیایی و طبقات متوسطِ زیر فشار که خواستار رفتن استعمارگران بودند را در شهرهای قدیمی  از بین ببرند. البته این طرح به شکل خطی نبود، بلکه ساختار دورانیِ پیچیده‌ای داشت که شکل مدرن خود را تحمیل می‌کرد.

رمان مصر اگرچه به شدت منتقد وضعیت موجود اجتماع خود بود اما به هر تقدیر نمایانگر روایتی روشنفکرانه و عقلانی بود و در بطن خود ایده پیشرفت را به همراه داشت و به این ترتیب، با محیط خود ارتباط بهتری برقرار نمود. در نیمه‌های دهه شصت، قاهره جدید دیگر از آن چارچوب قدیمی خود خارج شده بود و به تدریج شهر سنتی در مقابل شکل سکولار حاکم بر عصر ناصری غلبه یافت.

از سوی دیگر، می‌دانیم رمان برخلاف انواع روایی گذشته مانند حکایت‌های مردمی یا مقامات یا حتی نمونه‌های غربی مثل رمان پیکارسک یا داستان‌های شهسواری یا رمانس، به جای تکیه بر عنصر حادثه، حول محور "شخصیت" یا به عبارت بهتر انسان دور می‌زند. هدف رمان شخص آگاه از ذات خویش است. این عنصر اساسی‌ترین جزء تشکیل دهنده این نوع روایت است. از این روست که ژانری مانند زندگی‌نامه کاملاً با فن رمان هماهنگی دارد. در این نوع روایت، شخص روایتگر یا نویسنده در خبری که از زندگی‌اش در قالب رمان ارائه می‌دهد، جایگاه شخصیتی اندیشمند و مؤثر در ساختن جامعه را ایفا می‌کند. مانند آنچه در زندگی‌نامه‌های خود نوشت طه حسین، محمود عقاد و توفیق الحکیم با آن روبه‌رو هستیم. از دیگر سو، بایستی بر این نکته نیز تأکید کنیم که گونه‌های اولیه رمان عربی متعلق به طبقات بورژوا یعنی گروه‌هایی بود که از روستاها به شهرها مهاجرت کردند و شهرها را پناهگاه و پایگاهی پویا برای شکل‌گیری و بالندگی خود یافتند. در رمان‌هایی که مربوط به طبقه میانی جامعه است، گره‌ها نیز بایستی به نوعی ساختارمند باشد. بحران در چنین گره‌افکنی‌هایی از آنجا آغاز می‌شود که دولت به طور آشکار بر جامعه مدنی فشار وارد می‌سازد و این فشار ساختار و نیز اسلوب‌هایی را که نویسنده بر آن اتکا می‌کند، تحت تأثیر قرار می‌دهد.

به این دو نکته در بررسی رمان مصر اشاره خواهیم کرد اما در اینجا به نکته‌ای دیگر اشاره می‌کنیم و آن محوریت دو رمان نویس مشهور مصری به عنوان دو قله رفیع رمان مصر یعنی نجیب محفوظ و جمال الغیطانی است.

نجیب محفوظ که فعالیت ادبی خود را از دهه سوم قرن بیستم با مجموعه‌های داستانی آغاز کرد، در خلال بیش از پنجاه رمان توانست انسان را با تمامی تناقضاتش در درون ساختار پیچیده جامعه بشری از طریق نمونه‌های مصری، آن هم در کوچه پس کوچه‌های قاهره عرضه بدارد. غالی شکری درباره ویژگی رمان نویسی نجیب محفوظ می‌گوید: او در صدد اصرار بر نمایاندن یکی ویژگی غالب در یک شخصیت نیست، بلکه او مجموعه‌ای از آدم‌ها را که رشته‌های پیچیده و در هم تنیده‌ای آن‌ها را به هم متصل می‌سازد، به عنوان نمونه‌ای از مفهوم عام انسان و جامعه بررسی می‌نماید. او حتی در بعد تاریخی نیز تجربه ذاتی انسان را در جمعی به هم مرتبط در مرحله زمانی خاصی بیان می‌دارد.

جوّ حاکم بر رمان‌های نجیب محفوظ، این تلقی را اثبات می‌کند که جامعه مطرح شده در آن بورژوا و سازمان یافته بوده است. لاجرم رمان نیز باید به نوبه خود بسامان باشد. بدین معنا که بکوشد تا شخصیت‌هایش را در موقعیت‌هایی خاص و درونمایه‌هایی ویژه قرار دهد. بدین ترتیب، در بسیاری موارد به این نتیجه می‌رسیم که افت‌و خیزها و چالش‌های موجود در رمان به سرانجامی معین منجر می‌گردد.

می‌توان چنین پنداشت که مدرنیته‌ای پنهان در آثار نجیب محفوظ در حال شکل‌گیری بود که قدرت حاکم را در هم می‌شکست و با فروپاشیدن نظام پدرسالاری، نوعی اختیار فردی و متضاد با پدران به پسران و نسل جدید می‌داد. آثار نویسندگانی نظیر یوسف ادریس، عبدالرحمن شرقاوی، فتحی غانم و لطیفه زیات تا برسد به نسل دهه شصت از این خط پیروی می‌کنند. در چنین رویکردی، میان ساختار شهری قدیم و جدید نوعی تشابه و ارتباط وجود دارد و پیرنگ داستان‌ها ارتباط نزدیک‌تری با بدنه جامعه ایجاد می‌کنند.

در چنین حالتی، رمان نویس باید از ساختار نظام‌مند بگسلد و از امکانات دیگری استفاده نماید که برای خروج از بحران ناشی از تناقض میان گروه‌های مختلف با دولت به او کمک کنند. این گروه‌ها همان مجموعه‌های ملی‌گرا  یا اصنافی مانند کارگرانند که دولت حاکم در صدد افزایش تدریجی هژمونی خود بر زندگی عادی ایشان است. این گونه است که می‌بینیم نجیب محفوظ تدریجاً به تاریخ و داستان‌های فولکلور تمایل پیدا می‌کند. همان‌گونه که در الحرافیش یا  ألف لیلة ولیلة یا رحلة ابن فطومة و دیگر آثارش شاهدیم.

روند آثار نجیب محفوظ بیانگر نوعی دلبستگی شدید به نوسازی و منعطف ساختن فرم رمان است تا عناصر مربوط به ساحت‌های مختلف معرفتی را دربرگیرد، چرا که رمان به نظر محفوظ نوعی گفت‌وگو با تاریخ و برانگیختن و بیدار کردن روحیه نقد است برای تغییر واقعیت موجود به واقعیت دیگری که عادلانه‌تر و آزادانه‌تر باشد.

محفوظ به عنوان یک ملی‌گرای لیبرال، قدرت‌های سیاسی مصر در دوره‌های مختلف را مضمون اساسی رمان‌های خویش قرار می‌دهد و خواستار نوآوری فراگیری در اجتماع است که الفبای آن دمکراسی و به رسمیت شناختن دیگری و درک معنای پیشرفت علمی و خواندن گذشته با مفاهیم جدید است.

رمان‌های محفوظ بیانگر فلسفه اوست که مبتنی بر ضرورت شناخت تاریخ و سپس عبور از آن به دنبال یافتن زمانی انسانی مبتنی بر آزادی است. نجیب محفوظ اصرار شدید بر ارائه مفهوم حاکمیت خردمندانه‌ای دارد که میان حاکمیت ملت و حاکمیت قدرتی مبتنی بر مصلحت ملت و احترام به حقوق آن‌ها با وجود حاکمی عادل است که به ملتش ستمی روا ندارد. محفوظ میان تاریخ اجتماعی و زمان روح انسانی با محوریت رنج و غربتی که نقطه اوج و تداعی‌های داستان را تعیین می‌کند، ترکیبی ایجاد می‌کند که در یک وحدت ارگانیک میان رمان و سیاست مبتنی بر دمکراسی عرضه می‌گردد.

جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در ژوئن ۱۹۶۷ که منجر به اشغال صحرای سینا، نوار غزه، کرانه باختری و جولان شد، روند و ساختار متن روایی محفوظی را متحول کرد و در واقع، بدون هیچ مقدمه‌ای پرشی نسبت به تجربیات تاریخی در این نوع رمان صورت گرفت.

نجیب محفوظ فرهنگ یک جامعه محافظه کار را مورد هدف قرار داد و مخاطب خود را تشویق نمود که از خط قرمزهای سیاسی و ارزشی عبور کند. یک منتقد با منطق زبان و روایت، منطق ظلم پذیر و خاموش در برابر ستم را بیدار کرد و یک هنر نخبه‌گرا عرضه نمود.

محله محفوظ یک کوچه باریک و تنگ نیست بلکه نمایانگر مردم و جامعه مصر است و هر کس رمان‌های وی را بخواند، گویی تاریخ اجتماعی قاهره را در قرن بیستم خوانده است، زیرا او شخصیت‌هایی را ترسیم می‌کند که متعلق به طبقات مختلف مصر هستند و در حوادث داستان به نوعی تحولات اجتماعی، سیاسی و دینی مصر را به نمایش می‌گذارد.

دومین چهره برجسته رمان مصر، جمال غیطانی فرزند روحی نجیب محفوظ بود که به اصطلاح از زیر شنل۵ او بیرون آمد اما مسیری در جهت مخالف او طی کرد. غیطانی در مصاحبه‌ای می‌گوید: زمان مرگ استاد نجیب محفوظ من نزدیک‌ترین دوست او، پس از استاد توفیق صالح بودم که در قید حیات بود. اما من با نجیب محفوظ تفاوت داشتم و پروژه من ضد پروژه او بود. تلاش من ارجاع دادن رمان به ریشه‌های اصلی آن در تاریخ فرهنگی مصر بود، اما استاد نجیب بر اساس الگوی غربی عمل می‌کرد. در عین حال، او استاد و سلسله‌جنبان رمان نویسان بعدی نظیر: صنع الله ابراهیم، ابراهیم اصلان و تک تک ما شد. او خود را میان ما تقسیم کرد. نکته دیگری که جمال غیطانی درباره نجیب محفوظ مطرح می‌کند این است که او غول و به اصطلاح خوره خواندن بود تا حدی که حتی از شاگردانش نیز تأثیر گرفته بود. مثلاً الحرافیش (۱۹۷۷) بدون وجود زینی برکات شکل نمی‌گرفت. او رویکردهای مدرن را می‌شناخت و به همان اندازه که از نویسندگان جهان تأثیر می‌گرفت، تحت تأثیر شاگردانش نیز بود.

جمال غیطانی (۲۰۱۵-1945) در منطقه جمالیه، یکی از قدیمی‌ترین محله‌های قاهره بزرگ شد. محل زندگی تأثیر بسیاری در روحیات او به عنوان یک نویسنده گذاشت، به ویژه آنکه نجیب محفوظ هم زاده همان محله بود. رابطه او با محل زندگی‌اش فقط مربوط به احساسات نوستالژیک کودکی و نوجوانی نمی‌شد، بلکه باعث عشقی حقیقی به محله‌های تاریخی و آثار باستانی شد که گذر زمان یادگار جاودانی در ذهن او گذارده بود.

جمال غیطانی می‌گوید من در زینی برکات یک دوران تاریخی را که مربوط به ۵۰۰ سال پیش می‌شود، به طورکامل آفریده‌ام. البته مضمون اساسی داستان یعنی خشونت و سیستم اطلاعاتی امنیتی دستگاه حاکم، چیزی است که از زمان حال گرفته شده و من کوشیده‌ام تمام جزئیات را در آن پس زمینه بیافرینم، از زبان و غذاها و لباس‌ها گرفته تا نام خیابان‌ها و محله‌ها همه امروزی است اما به شکل تاریخی بیان شده است. همین جا لازم به اشاره است که استفاده از اسلوب گزارش‌گونه سرد و خنثی در رمان، به همین دلیل انتخاب شده است.

رمان زینی برکات برگرفته از کتاب "بدائع الزهور فی عجائب الدهور" ابن ایاس درباره شکست ممالیک در مقابل عثمانی است که تاریخ مصر را در سال‌های بین ۱۴۶۸ تا ۱۵۲۲ ثبت کرده است. جمال غیطانی معتقد است شباهت فراوانی میان آن دوره با زمان شکست اعراب در سال ۱۹۶۷ وجود دارد و بر همین اساس، نگاهی امروزین به آن قصه تاریخی نموده است.

جمال غیطانی کار ادبی خود را با مجموعه داستان‌های أوراقُ شابّ عاش ألف عام آغاز کرده است. او در این مجموعه به تاریخ فرهنگی مصر با نگاهی امروزین پرداخته است. در داستانی که این مجموعه به نام آن ثبت شده، به شکست ۱۹۶۷ اعراب از اسرائیل از نگاه یک شهروند عادی پرداخته است.

پیش از جمال، رمان نویسانی مانند سعد مکاوی با رمان "الثائرون نیام" و نیز جرجی زیدان رمان تاریخی نوشته بودند اما جمال غیطانی از تاریخ به عنوان نقابی برای سخن گفتن از استبداد و خشونت حاکمان زمانه استفاده می‌کند. او توانسته است با زبانی مانند زبان ابن ایاس در باره شخصیت زینی برکات بن موسی که او در نوشته‌هایش آفریده سخن بگوید، اما پردازشش به گونه‌ای است که در آن زمان چنین نبوده است. به واقع، او چیز جدیدی به رمان تاریخی افزوده است.

نبیل سلیمان (رمان نویس سوری) می‌گوید: بدون جمال غیطانی من بسیاری چیزها را از مصر نمی‌دانستم، منظورم شناخت جغرافیایی نیست بلکه منظورم این است که نبض قاهره را لمس نمی‌کردم.

یوسف قعید (داستان نویس مصری) نیز بر آن است که جمال الغیطانی یکی از نشانه‌ها یا سمبل‌های قاهره است و کسی که به قاهره بیاید و او را نبیند، گویی قاهره را ندیده است. او می‌گوید: زمانی که جمال غیطانی این رمان را می‌نوشت، من و تعدادی از دوستان این شانس را پیدا کردیم که در خانه اسماعیل العدلی، روزنامه نگار و داستان نویس، جمع شویم و جمال صفحه به صفحه و فصل به فصل زینی برکات را بخواند و ما دسته‌جمعی درباره نوشته او تبادل نظر کنیم. آن زمان فکر نمی‌کردیم که این متن روش نوینی را در ایده تعامل رمان نویس با تاریخ فرهنگی باز کند. او یک قاهره تاریخی را ارائه می‌دهد و نه قاهره به عنوان یک شهر دارای آثار باستانی. جمال الغیطانی در زینی برکات قاهره‌ای دیگر را به من نشان داد. او حتی در برخی داستان‌های کوچکش تاریخ را حفاری می‌کند و باید اذعان داشت که کار او با رمان تاریخی که با نام جرجی زیدان شناخته شده، تفاوت دارد. جمال غیطانی به نوعی باستان‌شناسی و حفاری تاریخ  می‌کند.۶

محمد شُعیر از همکاران روزنامه‌نگار غیطانی می‌گوید: زمانی که جمال رمان زینی برکات را می‌نوشت دستگاه اطلاعاتی قدرتمندی در قاهره وجود داشت و مأمور امنیتی نظارت بر رمان به اعتبار اینکه یک نسخه قدیمی است اجازه چاپ آن را به عنوان پاورقی در نشریه روز الیوسف داد.

جمال غیطانی تا زمان مرگش بر این باور بود که دوره مملوکیان به انحاء مختلف هموارده در تاریخ معاصر مصر تکرار شده است و زینی برکات شخصیتی است که امروز هم وجود دارد. شخصیتی فرصت طلب در دستگاه دولتی دهه‌های هفتاد، هشتاد و نود.

دلیل دیگری که این رمان را از ژانر رمان تاریخی فاصله می‌دهد این است که اگر این شخصیت واقعاً در تاریخ وجود داشت می‌شد کسی زندگی نامه او را بنگارد. اما آنچه با آن روبه‌رو هستیم یک نقاب است از واقعیتی که در آن زندگی می‌کنیم و علت موفقیت آن هم همین است. با آنکه زبان رمان زبان غامضی است اما به عنوان رمانی که درباره سرکوب و اختناق در تمامی زمان‌ها سخن می‌گوید به زبان‌های مختلف ترجمه شده و  مورد نقد قرار گرفته است.

جمال غیطانی با شخصیتی فرصت طلب از زینی برکات آغاز کرد، اما به رغم تمامی تمهیدات تلاش کرد تا او خود را روایت کند و سرنوشتش را تعیین نماید. بنابراین، می‌بینیم که او به شخصیتی سرکوبگر تبدیل می‌شود.

پروژه ادبی جمال غیطانی یک پروژه باز و چند لایه و چند معناست که می‌تواند در هر زمان و مکانی دلالت‌مند باشد.

ادوارد سعید در مقدمه ترجمه انگلیسی رمان، زینی برکات را نظیر جمال عبد الناصر دانسته و عثمانی‌ها را با اسرائیلی‌ها مقایسه نموده است. اما جمال غیطانی با این معادله موافق نیست. به اعتقاد او، عبدالناصر به اندازه زینی برکات اقتدار و سلطه نداشته و در مقابل، دستگاه اطلاعاتی زمان زینی برکات به این شدت و پیچیدگی نبوده است و جمال غیطانی این سیستم را از زمان حال گرفته است. به گفته خود او اگر زینی برکات را محدود به زمان معینی بکنیم در واقع زاویه دیدمان را محدود کرده‌ایم. اینکه می‌گویند زینی برکات همان جمال عبدالناصر است درست نیست. طبیعت قدرت در مصر این است که اگر کسی حتی برای یک ماه بر سر قدرت بیاید، میراث‌خوار تمام پیشینه قدرت است.

جمال الغیطانی در جای دیگر می‌گوید: راوی در این داستان موازی قدرت است و بر همه شؤون زندگی مردم و همه دستگاه‌ها و نهادها نظارت می‌کند. برای همین یک سیستم دقیق به وجود آمده که قدمتی هزاران ساله دارد. نظارت و سرکوب در دهه‌های پنجاه وشصت باعث شد تا نوعی ترس به وجود بیاید. ترس از قدرت باعث کنکاش درباره ماهیت آن می‌شود. من به خاطر هراسم از دستگاه امنیتی کوشیدم که آن را بشناسم.

محمد علی فرحات معتقد است که هیچ تفاوتی میان جمال غیطانی و نوشته‌هایش وجود ندارد. نوعی انسجام و صداقت در کارهای او وجود دارد. جمال غیطانی فرزند محله‌های قدیمی مصر است و فرزند قاهره. او آثار تاریخی و نیز جامعه شناسی را که درباره مصر نوشته شده، به خوبی خوانده است. او به تمام جزئیات توجه دارد، اما از زبان عربی جدید استفاده می‌کند. زبانی واضح با جمله بندی‌های کوتاه که هم برای ترجمه و هم برای نسل جدید قابل خواندن و درک است. آینده در آثار غیطانی از گذشته جدا نیست. او از تمام میراث فرهنگی مصر درباره قدرت استفاده می‌کند.

صلاح فضل (رییس انجمن نقد ادبی مصر): جمال غیطانی یکی از بزرگ‌ترین ستون‌های ادبی در عرصه عربی است. او این موقعیت را به راحتی به دست نیاورده است. او فرزند زمان و دوران خویش است. اسلوب جمال غیطانی کاملاً با نجیب محفوظ متفاوت است. عجیب این است که او از شاگردان خلف اوست اما مطلقاً از او تقلید نکرده است. او مسیر ویژه خود را طی کرده است. او عمیقاً کتاب‌های قدیمی قفسه‌های کتابخانه الازهر را خوانده است. نخستین تأثیری که از آن‌ها گرفته شیوه نوشتن او بوده است، اینکه روح دوران گذشته را برای روشن کردن امروز فرابخواند. اگر آثار ادبی جمال غیطانی را مطالعه کنیم، درمی‌یابیم که او از ابتدا، در زبان و تکینک‌های روایی خود روشی کاملاً متفاوت را پیش گرفته است. جمال غیطانی، روزنامه‌نگاری فروتن با نگاهی انسانی و جهانی و یکی از بزرگ‌ترین و برجسته‌ترین ادبای دوره معاصر است.

به طور کلی، ویژگی نویسندگان دهه هفتاد نسبت به نویسندگان پیش و پس از خود این است که در این دهه جهان عرب با شکست‌ها و ناکامی‌های زیادی روبرو شده بود که مهم‌ترینش شکست اعراب از اسرائیل در سال ۱۹۶۷ و پس از آن صلح ذلت‌بارشان با این رژیم بود. این ناکامی‌ها به روشنی در رمان این دهه انعکاس یافته که از کسانی که به بررسی برخی از رمان‌ها پرداخته‌اند می‌توان به کتاب یسری عبدالله با نام «جیل السبعینات فی الروایة المصریة: إشکالیات الواقع وجمالیات السرد» اشاره نمود.

برای تکمیل این جستار باید اشاره کنیم که در دهه‌های بعد و به ویژه دهه آخر قرن بیستم، در جامعه بحران زده مصر در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، موج جدیدی از نویسندگان جوان شکل گرفت که کارهایشان حاکی از تمرد نسبت به ریشه‌ها و سنت‌های گذشته است و نمایانگر مجموعه‌ای از تندروی‌ها در فرهنگ و جامعه عربی است. این نوع متن‌ها به‌شدت مبتنی بر شک در ذات و در هم شکستن روایت و زبان به منظور انعکاس دادن واقعیتی دوگانه و غیرمنطقی است که همه چیز در مقابل آن کوچک است. بیشتر این کارها کوتاه است و از صد و پنجاه صفحه تجاوز نمی‌کند. تمرکز آن از حماسه‌های نسل‌های گذشته که شاخص رمان مصر بوده به سوی افراد مطرود جامعه چرخش پیدا کرده است. ساختارهای روایی تا سرحد بحران متشتت است و بیش از همه نگاهی هزل‌گونه و طنازانه به مسائل دارد. شخصیت‌های این داستان‌ها در حال سرگردان‌اند و هچ توانی برای ایجاد تغییر ندارند.

از چهره‌های مطرح این موج می‌توان به سمیر غریب علی، محمود حامد، وائل رجب، أحمد غریب، منتصر القفاش، عاطف سلیمان، می التلمسانی، یاسر شعبان، مصطفی ذکری و نورا أمین اشاره کرد که نسل دهه نود را تشکیل می‌دهند.

البته این حرکت مخالفان زیادی در بین نویسندگان دارد که پیروان آن را به گمراهی، نگاه انحرافی نسبت به بدن، فقر در اسلوب نوشتن، ضعف در قواعد نحوی و تکنیک‌های روایی و ابهام شدید در نوشته‌هایشان متهم می‌کند. اما هیچ نقد جدی نسبته به این کارها صورت نگرفته است و هیچ کس اشاره‌ای به اصل و چارچوب اجتماعی یا سیاسی که آن‌ها از آن خارج شده‌اند، ننموده است.

پیش از ظهور نسل دهه نود تغییرات ریشه‌ای حاصل شد. همه چیز در این نسل در مسیری مخالف با مبانی حاکمیت عقل و محوریت اندیشه انسان پیش می‌رفت. معضلات آشنای این دوران که برخاسته از ساختار ضدفرهنگی حاکم بود، منجر به ایجاد شهر سومی در قاهره شد که شهر هرج و مرج و بدون هیچ برنامه کلی و صرفاً عکس‌العملی کوته‌نظرانه به بحران این زمان بود.

این رشد آنارشیستی با قهقرایی که نسبت به مدرنیته و همچنین مواضع سنتی و اصول‌گرایانه سابق صورت گرفت و نیز فروپاشی فرهنگ گسترده سیاسی مصر و صعود معکوس ارزش‌های اجتماعی و ملی همراه شد.

بدین ترتیب، می‌توان یک سلسله وجوه تشابه میان شخصیت‌های اصلی رمان‌های جدید مصر با طبیعت آشفته این شهر سوم و تنگناهایی که نمایانگر این نوع شهر است، پیدا کرد. نخستین وجه تشابه این متون  آن است که به صورت آیرونیک، در عین شکستن شالوده رمان به لحاظ زیبایی شناسی و به طورکلی مدلی که خواننده انتظار دارد، از او می‌خواهند که با آن‌ها به عنوان یک رمان برخورد کند.

این رمان‌ها به روشنی بیانگر ساختار ناسالمی است که به شدت عربیت را به ذلت کشانده و در عین حال تلاش می‌کند تا هر راه حلی را برای رفع تناقض‌های این متون در سطح رمزگانی و نشانه‌ای درهم شکند.

"من" در این نوع رمان جدید به شدت نسبت به استیصال خود در حال و فقدان هر افق و چشم‌اندازی برای آینده آگاه است و تمام ابزار آن برای گریز و خروج از این استیصال در آفرینش جهانی کاملاً هستی‌گرایانه نهفته است که اجازه دارد با آن وارد گفت‌وگو شود. بنابر این، چنین متنی روزنه‌ای برای نفوذ در این افق بسته است. این متن‌ها هیچ منطق جایگزینی برای حقیقت موجود ارائه نمی‌دهد، اما تلاش می‌کند انسجام آن را با ایجاد روزنه‌ها و گسست‌هایی از سوی خواننده درهم شکند.

یکی از ابزار اساسی چنین نوشتاری استفاده از خرده روایت‌های سوار بر هم است که هر چارچوب کلی‌ای آن را رد می‌کند. دیگر ویژگی اساسی آن، کیفت تعامل با پیرنگ است که تلاش می‌شود تمامی محورها و مرکزیت‌هایی را که در رمان سنتی وجود دارد در هم شکند و نوعی اضطراب در جهان متن ایجاد کند تا ذهنیت خواننده را دچار چالش نموده، فلسفه هستی گرایانه خود را محوریت بخشد.

طبیعی است این روش به فروپاشی قدرت راوی می‌انجامد و خواننده را به سخن گفتن برمی‌انگیزاند، البته بدون آنکه انتظار هیچ پاسخی را داشته باشد. این بدان دلیل است که "من" متن نمی‌تواند به عنوان عنصر آگاه کنترل‌کننده موقعیت خود را تثبیت نماید و نویسنده اطمینان خود را به راوی از دست می‌دهد و هر کدام بیانگر دو شیوه مختلف از وجودی تسلیم در جامعه‌ای تسلیم است که هر کدام استقلال و نیز کرامت خود را از دست داده‌اند. این وضعیت، بحرانی را در قدرت "من" ایجاد می‌کند تا خود را بشناسد و با دیگری یا با مقوله‌ای بزرگ‌تر درهم آمیزد. با وجود این، چنین روایتی از واقعیت خارجی می‌تواند آن را با درون به عنوان یک جزء انفکاک ناپذیر مرتبط سازد و در عین حال، از خارج از زاویه دید یک حاشیه‌ی بی‌اهمیت نسبت به متن نگاه کند.

رمان جدید مصر در ریزترین جزئیات وقایع اجتماعی درگیر شده، اما توان پذیرش آن را ندارد و این نوع رمان با چشم‌اندازهای کور و بسته، نوع جدیدی از بیان وضعیت بی‌ثبات فعلی است.

منابع:

- شوقی ضیف: الأدب العربی المعاصر فی مصر، دارالمعارف، ۱۹۵۷.

- محسن جاسم الموسوی: انفراط العقد المقدس: منعطفات الروایة العربیة بعد محفوظ، الهیئه المصریه العامه للکتاب، ۱۹۹۹.

- صبری حافظ: الروایة المصریة الجدیدة: التحول الحضری والشکل السردی، مرکز الدراسات الاشتراکیة، ۲۰۱۲.

- مصطفی بوخال: خصوصیة الإبداع الروائی لدی نجیب محفوظ، ماهنامه فرهنگی عود الند، سال هشتم، شماره ۸۴.

- شبکه تلویزیونی المیادین، برنامه بیت القصید.

- شبکه الجزیره

- روزنامه الحیاة



۱. استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (shokooh_iran@yahoo.com)

۲. خالص

۳.  اسماعیل اولین والی حکومت عثمانی در مصر بود که این لقب را برای خود و وارثانش برگزید.

۴. والی مصر در سال‌های ۱۸۰۵ تا ۱۸۴۸ و بنیان‌گذار مصر نوین

۵. شِنِل The Overcoat نام داستان کوتاهی است نوشته‌ی نیکلای گوگول نویسنده روس اوکراینی‌تبار. این کتاب در سال ۱۸۴۲ منتشر شد.داستان شنل تأثیر زیادی بر ادبیات روسیه داشته‌است که این امر باعث گفته‌ی معروف فئودور داستایوفسکی شد که گفت: «ما همه از شنل گوگول درآمده‌ایم.»

۶. البته این اتفاق نه فقط درباره قاهره که حتی در عوالم روحی و معنوی هم می‌افتد زیرا نوعی رایحه تصوف و تمایل به عرفان در آثار او دیده می‌شود، به ویژه آنکه عاشق امام حسین (ع) و اهل بیت است. به اعتقاد جمال الغیطانی، مصر محتوایی شیعی و چارچوبی سنی دارد. او می‌گوید: تنها متن‌های که مرا با خودم آشتی داد و تا حدودی آرامم کرد، متونی بود که درباره تجربه‌های صوفیانه از ابن عربی و امثال او خواندم. تجربه‌های صوفیانه از مهم‌ترین تجربه‌های انسانی است و البته ویژه فرهنگ اسلامی است و از آنجا به ادیان دیگر حتی ادیان غیر آسمانی منتقل شد.

 

http://www.bookcity.org/detail/7357