تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
در مقدمهی مترجم میخوانیم: «با اینکه قالب داستان کوتاه در سالهای آغازین سدهی بیستم، اعتبار چندانی در سنت ادبی انگلیسی نداشت و نویسندگان همعصر منسفیلد، مانند جیمز جویس، ویرجینیا وولف و دی. ایچ. لارنس شهرت خود را مدیون رماننویسی هستند، کاترین منسفیلد تنها نویسندهی این دوران است که عمر کوتاه خود را صرف داستان کوتاه کرد و موجب تحول این نوع ادبی شد.»
نرگس انتخابی در ادامه نوشته است: «منسفیلد شگردهای بدیعی در داستانهایش بهکار میبرد: «شروع بیمقدمه و ناگهانی داستان و پایان باز آن، بیآنکه نتیجهگیریای از داستان شده باشد؛ کم کردن اهمیت پیرنگ و پرداختن به جزئیات؛ تمرکز بر دنیای درونی شخصیتها بهجای حوادث بیرونی؛ و درآمیختن فضای داستان با احساسات، بهطوریکه پس از خواندن داستان حالوهوای احساسی آن بیش از هر چیز دیگری در ذهن رسوب میکند.»
اما کاترین منسفیلد که بود؟ در پیشگفتار کتاب آمده است: او در شهر ولینگتن، پایتخت نیوزلند به دنیا آمد و سومین دخترِ پدر و مادری بود که سخت بهدنبال داشتن فرزند پسر بودند... پدر و مادرش متولد استرالیا بودند و در کودکی به نیوزلند مهاجرت کرده بودند... کاترین در جوانی در باواریا با گروهی از روشنفکران لهستانی آشنا شد؛ ازجمله با ناقد ادبی و مترجمی به نام فلوریان سوبینوفسکی. او کسی بود که کاترین را با داستانهای کوتاه آنتون چخوف ـ احتمالاً با ترجمههای آلمانی آن ـ آشنا کرد. آشنایی با چخوف و فرهنگ روسی، تأثیری ماندگار بر کاترین گذاشت، تا جایی که خود را بهسبک روسها، کاتیا یا کاتارینا میخواند. از میان نویسندگان جهان، چخوف تنها نویسندهای است که عمیقاً بر کاترین منسفیلد تأثیر گذاشت... او در سال ۱۹۱۰ از طریق همسرش با آلفرد ریچارد اُراژ آشنا شد. اراژ سردبیر هفتهنامهای سوسیالیستی به نام «نیو ایج» بود که از پرشورترین نشریات روشنفکری لندن بهشمار میآمد. در فاصلهی یک سال و نیم پس از این آشنایی، دوازده داستان کاترین در نیوایج چاپ شد. اولین مجموعهداستان کاترین منسفیلد «در یک پانسیون آلمانی» در ۱۹۱۱ بهچاپ رسید. این مجموعه شامل سیزده داستان بود... در دسامبر ۱۹۲۰ مجموعهی دوم داستانهای او با نام «سعادت» چاپ شد. ناقدان به شباهتهای کار منسفیلد و چخوف اشاره کردند، اما در عین حال کار وی را منحصربهفرد و بیهمتا خواندند... یکی از پرکارترین دوران زندگی منسفیلد از سپتامبر ۱۹۲۱ آغاز شد و تا ژانویهی ۱۹۲۲ ادامه داشت. در این دوران او هشت داستان نوشت که چهارتایشان ناتمام ماند. منسفیلد پرطرفدارترین و پرخوانندهترین داستانش را که مجموعهی حاضر هم نام خود را از آن گرفته، در این دوران نوشت: گاردنپارتی.
مترجم، دربارهی شیوه کارش نوشته است: «در ترجمهی داستانهای منسفیلد تلاش کردهام از زبانی استفاده کنم که برچسبهای کاربردی و موقعیتیِ نوشتهی او را نشان دهد. مثلاً میان زبان مکالمهی عادی و محاوره تمایز قائل شدهام و جایی که نویسنده برای نشان دادن موقعیت اجتماعی فرودستِ گوینده از زبان شکسته و غیراستاندارد استفاده کرده، در فارسی هم آن را رعایت کردهام. باز جایی که نویسنده صدایی گرفته و تودماغی یا لکنتزبان گوینده را نوشته منعکس کرده، از همان سیاق برای انتقال این برچسبها استفاده کردهام.»
در کتاب گاردنپارتی داستانهای زیر را میشود خواند: خستگی رُزابل، بارون، فرا فیشر، دختر کوچولو، میلی، روز آقای رجینالدپیکاک، برگی از آلبوم، پرلود، دوشیزه بریل، دخترهای سرهنگ مرحوم، خانهی عوضی، زندگی ننهپارکر، سفر دریایی، گاردنپارتی، قناری.
در نوشتهی پشت جلد کتاب آمده است: زندگی کوتاه کاترین منسفیلد مملو از ناکامی، سرخوردگی و درد و رنج بیماری بود؛ اما او وجود خود را یکسره وقت داستاننویسی کرد. داستانهای او بازتاب حالوهوای امپرسیونیستی زمانهاش هستند. او در این داستانها فضا را با رنگهایی لطیف بر کاغذ ترسیم میکند؛ آنگاه احساس را چون قطرههای رنگ بر آن میپاشد و بهاینترتیب داستانی میآفریند که با ظرافت تمام از دل روزمرگیها بیرون کشیده شده. داستانی از بهشتی گمشده بهنام «زندگی». کاترین منسفیلد بزرگترین نمایندهی داستان کوتاه است که انگلستان تاکنون بهجهان عرضه داشته... اگر او تنها ده سال بیشتر زنده میماند، نامش در تاریخ ادبیات در کنار جورج الیوت و شارلوت برونته قرار میگرفت.
گاردنپارتی را نشر ماهی در ۲۱۱ صفحه و بهقیمت ۱۶هزار تومان منتشر کرده است.