تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
«تاریخ هنر نو» عنوان کتابی است نوشتهی جاناتان هریس، که از سوی نشر کلاغ و با ترجمهی منیژه نجم عراقی منتشر شده است. منبعشناسی زنان، زن و سینما، جامعهشناسی زنان (پاملا ابوت و کلر والاس)، جنسیت رابطه و تفاوت در نگرش روانکاوی (نانسی چودروف)، دربارهی جنبش زنان (باربارا اپستاین)، درآمدی جامع بر نظریههای فمینیستی (رزماری تانگ)، دردسرهای پسامدرنیسم (استفان مورافسکی) و سرمایهداری، خانواده و زندگی شخصی (الی زارتسکی)، برخی از آثار منیژه نجم عراقی است. با این نویسنده و مترجم دربارهی کتاب تاریخ هنر نو به گفتوگو نشستیم:
در ابتدا اگر ممكن است خوانندههاي ما را با نويسندهي كتاب، جاناتان هریس، بيشتر آشنا كنيد.
جاناتان هریس اهل انگلستان است و مدیر پژوهشکدهی هنر وینچستر. در مقام کارشناس هنر در دانشگاههای گوناگون تدریس کرده و با ۱۹ کتاب و مقالات فراواني كه منتشر كرده است میتوان او را نویسندهای کموبیش پُرکار دانست. هریس در زمینهی تاریخ اجتماعی هنر چهرهای سرشناس است و در رویدادها و همایشهای حوزهی هنر و جهانیسازی همواره در فهرست میهمانان ویژه جای دارد. تا جايي كه خبر دارم در حال حاضر سرگرم کاری مشترک است با رشید آرایین، هنرمند و نویسندهی پاکستانی، دربارهی جایگاه هنرمندان آسیایی و آفریقایی در هنر بریتانیا از سال ۱۹۴۵. گويا سال ۹۲ هم كار ديگري از هريس با نام «مفاهيم كليدي تاريخ هنر» به ترجمهي پرويز علوي منتشر شده كه حتماً كتاب خوبي بوده است چون ديگر در بازار پيدا نميشود، و اميدوارم ناشر تصميم به تجديدچاپ آن داشته باشد. بد نيست اين را هم بيافزايم كه هريس بسيار علاقه دارد در مجموعه مقالاتي كه منتشر ميكند از كارشناسان هنر ایرانی هم مطالبي داشته باشد.
بيش از يك دهه از تأليف اين كتاب ميگذرد. نخست بفرماييد چه ضرورتي براي ترجمهي آن احساس كرديد؟
به نظرم آشنايي با هر دیدگاه تحليلي و نقادانه، اگر زياد پرتوپلا نباشد، به خوديخود ارزشمند است. كوشش هريس براي جلب توجه خواننده به تأثيري كه خاستگاه و جايگاه اجتماعي و سياسي تحليلگر يا نظريهپرداز بر تحليل يا نظريه يا حتي تماشاي اثر هنري دارند و گستردگي نگاه او به موضوع تاريخ هنر به نظرم باارزش بود. گمان نميكنم در اين زمينه مطالب زيادي به فارسي وجود داشته باشد. به قول خودِ نویسنده در پیشگفتارش بر چاپ فارسی، این کتاب با وجود گذشت يك دهه از انتشارش هنوز درونبینیهای سودمندی دارد. ميدانيم كه در دهههای اخیر هنرمندان ایرانی در حوزههای گوناگون، بهویژه از جنبهی اقتصادی، درخشش خوبي در بازارهای جهانی داشتهاند. درونبینیهاي هريس شايد کمک کند که به جای نگاه سیاه و سفید به اين موفقيتها يعني برخوردهای شیفتهوار یا طردگرا، که متأسفانه رسمي معمول است، رفتاری سنجیدهتر پیش بگیریم.
در يادداشت مترجم گفتهايد كه اين كتاب نه «تاريخ هنر نو» بلكه نگاهي نو به تاريخ هنر است. پس ابتدا به سراغ تاريخ هنر ميرويم. تاريخ هنر از نظر روششناسي چه تفاوتي با تاريخ عمومي دارد و آيا تاريخ هنر زيرشاخهاي از تاريخ عمومي محسوب ميشود؟
اگر تاریخ در تعريفي كلي به معناي مجموعهي رويدادهايي باشد كه در گذشتهي انسانها رخ داده است، چرا تاريخ علم و تاريخ ادبيات و تاريخ هنر نتوانند زیرشاخههای آن باشند؟ هرچه در حوزههاي علم و هنر و ادبیات روي داده باشد بخشی از سرگذشت انسان است.
اما دربارهی روششناسی؛ در نگارش تاریخ عمومی به نظرم دستکم دو دیدگاه وجود دارد، از بالا به پایین، و از پایین به بالا. تاریخهای عمومی ما اغلب در واقع سرگذشت قدرتمندان يا چهرههاي تأثيرگذار بودهاند؛ یعنی مردم عادی بيشتر در ردیف دارایی حکمرانان تصویر شدهاند تا موضوع تاريخنگاري باشند، و بنابراين روابط ميان صاحبان قدرت و مردم عادي اغلب مغفول مانده است. (از قضا، آثار ادبي و هنري اغلب در بر پرده انداختن اين روابط سودمند بودهاند.) ديدگاهي دیگر معتقد است که تاريخ را مردم عادي ميسازند و بايد روايت چيزي باشد كه بر آنها گذشته است، و شايد رواج تاریخ شفاهی در سالیان اخیر به همین نگاه برگردد. به هر حال این مسئله در مورد تاریخ هنر هم صادق است. بنا بر سنت، موضوع تاریخ هنر نوابغ هنرمند بودهاند یا آثار هنری. سپس كساني مانند هاوزر و شاپيرو سرگذشت هنر را در نسبتي كه با بستر اجتماعياش داشته است، و البته با عينك ايدئولوژيك خودشان، روايت ميكنند. رفتهرفته تاريخنگاراني پيدا ميشوند كه موضوع تاريخ هنر را گستردهتر از فقط اثر هنري و پديدآورندهي آن ميبينند. نگاهي كه جاناتان هريس به موضوع تاريخ هنر دارد از همين دست است، يعني هم تمامي شكلهاي ثبتشدهي نمايش هنر ـاز كاتالوگ موزهها و نمايشگاهها تا فيلمهاي مستند هنريـ را در بر ميگيرد و هم آدمهاي درگير با هنر را ـاعم از پديدآورنده، كارشناس هنري، مرمتكار، تاريخنگار، تماشاگر، و مصرفكنندهي هنر كالاشده. و به نظرم با توجه به چارچوبي كه براي كار خود اختيار ميكند و مقالههايي كه برميگزيند روشي نو به حساب ميآيد.
«تاريخ هنر اجتماعي»، «تاريخ هنر راديكال» و «تاريخ هنر نو» اصطلاحاتي هستند كه بارها در اين كتاب تكرار شدهاند. اين اصطلاحات چه تعاريف و تفاوتهايي دارند؟
تاريخ اجتماعي هنر در كاربرد اوليه كمابيش هممعناي تاريخ هنر راديكال بوده و بيانگر نگاهي انتقادي به هنر يا تاريخ هنر است. اين اصطلاح با كتاب آرنولد هاوزر در دههي ۱۹۵۰ به ميان ميآيد كه به تأثيرگذاري تحولات اجتماعي بر هنر نظر داشت. در دههي ۱۹۷۰ كه زمانهي جنبشهاي رنگارنگ است اين تعبير به همان معناي انتقادي يا «راديكال» رواج مييابد هرچند به شاهكار هاوزر هم اين انتقاد را وارد ميكنند كه روايتي بهشدت كلّي و قالبي از هنر و تاریخ به دست ميدهد. از سوي ديگر، به گفتهي هريس، اصطلاح تاريخ هنر نو تا ميانهي دههي ۱۹۸۰ كاربردي دانشگاهي داشته و براي اشاره به پيشرفتهاي رشتهي تاريخ هنر در زمينهي روشهاي تدريس و نظريهها و موضوعهاي درسي به كار ميرفته است كه پيامد همان جنبشهاي راديكال يعني نقدهاي فمينيستي و روانكاوي و نشانهشناختي و غيره بودهاند. اما رفته رفته از اين نگاه دانشگاهي و تخصصي هم خرده ميگيرند كه دركي از پايههاي اقتصادي و تجاري هنر و رابطهي آن با فرايندهاي اجتماعي و سياسي جامعه ندارد و با برچسب «تاريخ هنر نو» درواقع راديكاليسمِ آن پيشرفتها را از رمق مياندازد. ظاهراً به همين دليل هم هريس ترجيح ميدهد در متن كتاب خود بيشتر از عبارت تاريخ هنر راديكال يا انتقادي بهره گيرد تا فاصلهاش را با آن برچسب تحميلگر نشان بدهد.
نويسنده «تنشهاي موجود ميان گشادهنظري فكري و انتقادي پيشرفتهاي تاريخ هنر و فرهنگ سنتي دانشگاهها» (ص۲۷) را درونمايهي اصلي كتاب ميداند. ممكن است در مورد اين تنش بيشتر توضيح بدهيد؟
هريس هم مانند بسياري ديگر معتقد است كه كاركرد دانشگاهها در جوامع مدرن سرمايهداري درواقع توليد كارشناسان خبره براي حفظ نظام موجود است. گسترش عظيم آموزش عالي در آمريكا و بريتانيا از دههي ۱۹۶۰ كه به دليل نياز به نيروي كار متخصص صورت ميگيرد مايهي تنوع بسيار بيشتري در طيف دانشجويان ميشود ـزنان، رنگينپوستان، جوانان طبقه كارگر و ردههاي پايينِ طبقهمتوسط به دانشگاهها راه مييابند. شركت در شورشهاي اجتماعي و سياسي مه ۶۸ و جنبشهاي گوناگون دههي ۷۰ اين دانشجويان را (كه برخي هم استاد شدهاند) سياسي و راديكال ميسازد و دست به چونوچرا در ارزش و ماهيت آموزشهاي خود ميزنند. در زمينهي تاريخ هنر نيز دههي ۱۹۷۰ بستر آمادهاي است براي مخالفخواني و بازنگري در ماهيت و ارزش آثار هنري، و پيوند زدن تحليل تاريخيِ هنر به جنبشهاي تازهي اجتماعي (فمينيسم، جنبش سياهان و...) كه سربرآوردهاند. نهادهاي دانشگاهي، از جمله رشتهي تاريخ هنر، نميتواند از تأثير اين بحثوجدلها و تحليلها بركنار مانده باشند. اما طبيعي است كه پيشرفتهاي اين حوزه با مقاومت گروه نخبگاني روبهرو شود كه پيش از گسترش آموزش عاليِ دههي ۱۹۶۰ به دانشگاه راه يافته بودند، اغلب مرداني سفيدپوست از ردههاي بالاي طبقه متوسط. نويسنده به همين تنشها اشاره دارد.
منظور هريس از هنر جهانيشده چيست؟
هريس اروپا و آمريكاي شمالي را مهد دنياي هنر جهاني ميداند اما از دنياي جهانيشدهي هنر يا هنر جهانيشده تصوير روشني عرضه نميكند؛ به جاي آن بيشتر به طرح پرسش و مسئله ميپردازد و به رابطهي اين دنياي جهانيشده با ايدئولوژيهاي توسعه و نيروهاي جهانيسازي توجه ميدهد و مقاومتهايي كه در برابر آنها وجود دارد. او ميگويد بازارهاي بينالمللي هنر معاصر، يا به قول او دستگاه «گفتمان هنر»، در انحصار نهادهاي غربي است ولي هنوز نياز دارند كه هنر از چين و كره و ايران و . . . بيايد تا بتوانند به آن مُهر بينالمللي بزنند. و البته از «ناسازگاريهاي پُرثمر»ي نيز ياد ميكند كه به نظرش در گفتمان جهانيسازي جلوهگري دارند، و بهگمانم چندان هم از وجود اين ناسازگاريها ناراضي نيست چون از مقاومت در برابر سلطه خبر ميدهند.
نويسنده سه گروه خوانندگان براي اين كتاب برميشمرد. اين گروهها چه كساني هستند؟
يك گروه را دانشجويان هنركدهها و دانشگاههاي هنر تشكيل ميدهند؛ گروه دوم را آموزگاران و استادان اين هنركدهها و دانشگاهها كه «كارگران ماهر» مينامدشان و خود يكي از آنها است. و گروه سوم علاقهمندان به هنر و تاريخ هستند؛ آنهايي كه دوست دارند برنامههاي هنري تلويزيون را تماشا كنند يا به موزههاي هنر و نگارخانهها سر بزنند، كساني كه خانهي خود را با آثار هنري ميآرايند و چيزهايي دربارهي برخي هنرمندان يا جنبشهاي هنري شنيدهاند، يا كساني كه به دلايل حرفهاي با تاريخ هنر يا نقدهاي اجتماعي و سياسيِ هنر سروكار داشتهاند.
در پيشگفتار آمده است كه اين كتاب اندكي پس از انتشار، به زبانهاي چيني و كرهاي ترجمه شده و توافقي هم براي انتشار نسخهي تركي صورت گرفته است. شما دليل توجه آسياييها به اين كتاب را چه ميدانيد؟
از زمان شكلگيري سازمان جهاني تجارت در سالهاي پاياني قرن بيستم، كشمكشي پايانناپذير ميان موافقان و مخالفان دهكدهي جهاني و جهانيسازي و مسايل مرتبط با آن پا گرفت كه همچنان ادامه دارد، و آسياييها هم از اين كشمكشها بركنار نبودهاند. از سوي ديگر، همين جهانيسازي راه ورود آسياييها را به بازارهاي جهاني، از جمله بازارهاي بينالمللي هنر، باز كرد. اما كار به اين سادگيها هم نيست. قرار گرفتن در چنين موقعيت پيچيدهاي ميتواند براي كساني كه با هنر سروكاري دارند پرسشهاي بسيار به ميان آورد؛ شايد استقبال از كتاب هريس به اميد رسيدن به دركي بهتر از نقش هنر و فرهنگ در دنياي جهانيشدهي امروز و مناسبات سياسي و اقتصادي مرتبط با آن بوده باشد.
كتاب جديدي در دست ترجمه يا انتشار داريد؟
در حال حاضر به پيشنهاد چند جوان علاقهمند ترجمهي كتابي در حوزهي توسعهي اجتماعي را در دست دارم كه متأسفانه به دليل گرفتاريهاي خانوادگي بسيار كُند پيش ميرود، و البته هنوز در مورد چاپ آن فكري نكردهام.