تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : چهارشنبه 26 اسفند 1394 کد مطلب:7432
گروه: تازه‌های کتاب

سیاهم چون چشم تو

معرفی کتاب «رودخانه در بهار»، مجموعه‌ای از اشعار شیون فومنی

زنی
در آستانه‌ی زایمان عشق

رهایش کنید!
رهایش کنید!
می‌ترسم
از او زاده شوم
ـ دوباره...


«رودخانه در بهار» عنوان چهارمین کتاب از مجموعه شعرهای فارسی شیون فومنی است که در ادامه‌ی تدوین و گردآوری آثار به یادگار مانده‌ی او، به کوشش حامد فومنی، فرزند شاعر، پس از ۱۷ سال از سوی نشر ثالث تجدید چاپ شده است. این کتاب شامل سال‌شمار زندگی شیون و مجموعه‌ای از شعرهای نو فارسی اوست.
به‌طور کلی، در کارنامه‌ی ادبی شیون فومنی، شعرهای فارسی‌اش پس از شعرهای گیلکی انتشار یافته است و این به‌معنای تقدم یا تأخر زمان سرایش شاعر در سرودن شعر گیلکی و شعر فارسی نیست. شعرهای فارسی شیون فومنی، با فاصله‌ی زمانی بسیار زیادی به چاپ رسیده و نیز هم‌اکنون در دست تدوین و گردآوری است که خود در شکل‌گیری نظر و دیدگاه‌های ادبی، منتقدان ارجمند را با دشواری‌هایی روبه‌رو کرده است. (ص ۱۵)
میراحمد سیدفخری‌نژاد، مشهور به شیون فومنی در تاریخ ۳ دی ۱۳۲۵، در شهرستان فومن متولد گردید. تحصیلات ابتدایی خود را در رشت سپری کرد و پس از آن به کرمانشاه مهاجرت کرد و مقطع دبیرستان تا دیپلم را در آنجا گذراند. شیون در سال ۱۳۴۶ وارد سپاهی دانش شد و یک سال بعد به استخدام اداره‌ی آموزش و پرورش استان مازندران درآمد. او در سال ۱۳۴۸ ازدواج کرد و پس از بازگشت به شمال به کار تدریس مشغول شد.
شیون فومنی در شعر فارسی در دو شیوه‌ی کلاسیک و نو، اشعار ماندگاری به یادگار نهاده‌است، اما او را باید شاعری دو زبانه نامید، چرا که بسیاری از شعرهای او به زبان گیلکی است. شیون ترانه‌سرای زبردستی بود و بسیاری از ترانه‌های او را خواننندگان نامداری چون فریدون پوررضا خوانده‌اند. فومنی همچنین بین سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۴، شش نوار کاست شعر و ادبیات گیلکی با عنوان «گیله اوخان» (پژواک گیلان) و با صدای خود منتشر کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.
شیون در کنار شعر و ترانه، فعالیت‌های ادبی دیگری در حوزه‌ی شعر و ادبیات کودک، داستان کوتاه و فیلمنامه داشته است که از آن میان می‌توان به فیلم‌نامه‌های «ورزا جنگ» و «مسافر بی چمدان» اشاره کرد.
شعر شیون، در همزیستی با انسان، جهان، اشیا و طبیعت، محصول زیستنی شاعرانه در لحظه‌های نابِ سرشاری با تکیه بر ارزش‌های ادبی، اندیشه‌ها، عواطف و احساسات خلاق و مکاشفه‌برانگیز است که بی هیچ جهت‌گیری واهی، هر قالب و شکل ادبی را متناسب با «آنِ» تولدیافته‌ی ضمیر ناخودآگاهش بر جانِ کاغذ می‌باراند. (ص ۱۴)
بسیاری از اشعار او حال‌وهوای شمال را دارد و فضای گیلان را می‌توان در شعر او به وضوح مشاهده کرد. این‌گونه بوم‌گرایی که از عناصر سبکی اوست، یکی از محصولات نوگرایی نیمایی است که شاعر را با محیط خویش پیوند می‌دهد.

عاشق است مِه
معشوق است،
درّه!

دلشوره‌هایم را می‌سراید
توکای جوان
بر مازویِ پیر

می‌خواهمت
می‌خواهمت
چون نرینه‌ی مِه،
درّه‌های دشوار را...

در ابتدای این مجموعه شعر، یادداشتی از شیون فومنی آورده شده که به‌خوبی بازتاب‌دهنده‌ی دیدگاه‌های ادبی شاعر است و می‌توان این دیدگاه‌ها را در اشعار او دنبال کرد.
هیچ‌چیز برایم غیرشخصی و مجرد نیست. حتا تنهاییِ شاعر، فرآیند غمگینی است از جامعه‌ای که واقعی به‌نظر نمی‌آید. (ص ۱۷)

برگرد،
با تنهایی‌ات
کجا می‌گریزی؟
ـ برگرد!

گیسوانت را
در بادهایم
رها کن
در من فرشتگانی‌ست
با چشمانی ابریشمین

پروانه‌هایم را، کودکی باش
با خال‌های سُرخی
بر سیب.

ـ برگرد
با تنهایی‌ات
کجا می‌گریزی؟
ـ برگرد!

من آبادیِ تواَم...

احساس می‌کنم، زمین نیازمند شعرِ غرورانگیز و مدرن باشد. شعرِ غرورانگیز و مدرن از انسان‌هایی شاعر و شاعرانی انسان! در پی تولدی باشکوه... شعر ـ این جوهر سیال ـ در من «تقدم ذاتی» داشته و موجودیتش، مشروط به وجود علتی است که زاینده‌ی آن شرایط بازتابنده است... بازتابنده‌ی اندیشه‌ای دمکرات که بی‌پروا در دنیایی گشاده و پراگماتیک بالنده آمده است. بی هیچ خفیه‌بازی، فریبکاری، قدرت‌طلبی... «هومر» مدیترانه‌ی خیالِ خویشم... «فردوسی» سیستان شالی و جنگل!!... «اْرفه»‌ی چنگ‌آواز آرزوهای دست‌نیافتنی که به جرم واپس‌نگریستنی، «جفتِ جوانش!» جاودانه ناپدید شده است. (ص ۱۸)

عریانست
در گیسوانش
دریا
پله
پله
می‌میرد
موج

ای کاش!
نازش را کشیده بودیم...

در عصر زرادخانه‌های معتبر مرگ! شاعر، آغاز و انجام سکوتی را می‌جوید که هراس فزاینده‌اش، قلب جهانی را می‌فشارد. آن‌جا که هنرمندِ سراینده، تصویرگر جدال‌هاست. طبیعتِ هر چیز، به‌شکل «نمادین» در سروده‌هایش متجسم می‌شود... . (ص ۱۸)

اگر بازگردی
ـ خاموشی
اگر به راه آیی
ـ خوفناک.

خاموش و
خوفناک
ـ ایستاده‌ای
بر پُلی که منم
بر دوراهه‌ی تنهایی و
ترنُّم...

برخورد همدلانه‌ی شعرِ من با انسان و طبیعت، وقتی صورت می‌گیرد که چونان پونه‌ای در حوالی عشق، خیمه زده باشم... . (ص ۱۹)

می‌بینی
به‌قدر یک دریچه!
زنده‌ای
به‌اندازه‌ی یک بوسه!

هنوزا
در آشپزخانه
توت‌فرنگی
مرّبا می‌کنی
- ای عشق!

فومنی در سال ۱۳۷۲ به بیماری نارسایی کلیه مبتلا شد و یک سال بعد برای درمان این نارسایی به تهران مهاجرت کرد. شیون در سال ۱۳۷۶ پس از سال‌ها تدریس، بازنشسته شد و در شهریور ۱۳۷۷، در یکی از بیمارستان‌های تهران درگذشت. آرامگاهش در بقعه‌ی سلیمان‌داراب رشت و بنا به وصیتش در کنار مقبره‌ی میرزا کوچک جنگلی قرار دارد.
به جز این کتاب، برخی از آثاری که از او به یادگار مانده بدین شرح است:
ـ دو مجموعه‌ی پیش پای برگ و یک آسمان پرواز (برگزیده اشعار): این دو مجموعه، برگرفته و برگزیده‌ی اشعار فارسی شاعر در قالب غزل، مثنوی، رباعی، دو بیتی، نو و سپید از اواخر دهه چهل تا اوایل دهه هفتاد است. ناشر: شاعر، چاپ اول بهار ۱۳۷۴.
ـ از تو برای تو: این مجموعه در برگیرنده‌ی غزل، رباعی، دو بیتی و مثنوی است. به کوشش: حامد فومنی. ناشر: خجسته، چاپ اول ۱۳۷۸.
ـ کوچه‌باغ حرف: این مجموعه در برگیرنده‌ی کلیه‌ی اشعار شاعر در قالب رباعی است که در یک کتاب گردآوری و تدوین شده‌است، به کوشش: حامد فومنی. ناشر: هدایت، چاپ اول ۱۳۸۲.
حامد فومنی، فرزند شاعر، در یادداشت کوتاهش بر آخرین شعر این مجموعه، چنین نوشته است:
در یکی از روزهای خرداد ۱۳۷۷، سه ماه پیش از سفرِ آسمانی شیون، روزی پدر مرا رودرروی چشمانِ مهربانش نشاند و این شعر را خواند؛ مثل همیشه، گوش جان به گفتارش سپردم. وقتی شعر به پایان رسید از جان دریافتم شیون، شعر خداحافظی‌اش را سروده است.... (ص ۱۹۳)

نمی‌خواهم
در هیاهوی گیلکانه‌ات
مومیایی شوم
با دهانی بومی
و انبانی از واژگان مرطوب؛

نه!... نمی‌خواهم
سینه به سینه، سرگردانِ شالیزارانت باشم
رؤیاهایم را
در سایه‌گیرِ جنگل
زمینگیر می‌بینم
دریا
توفانی‌ام نمی‌کند.

بدورد گیلان عزیز!
بدرود!
این قویِ دل‌آزاد
دیگر
فراخوانده شده است
به تنهاییِ جهانیِ خویش
کاشته می‌شوم
در زهدانِ خاک
زندانی‌ام می‌کند
زیبایی

اینک،
زمین از آنِ من است
انسان از آنِ من است

آه... من!
خود، پیراهن یوسفم
یعقوبم
روزگاران است، روزگاران است، روزگاران...

 


* رودخانه در بهار، شیون فومنی، ثالث، ۱۳۹۴، ۱۳۵۰۰ تومان.

 

http://www.bookcity.org/detail/7432