تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : چهارشنبه 8 اردیبهشت 1395 کد مطلب:7635
گروه: درس‌گفتارها

ردپای شعر و اندیشه‌ی خاقانی در غزل‌های مولوی

دوازدهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی خاقانی به بررسی «نگاه مولانا به خاقانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمدجواد اعتمادی، مولوی‌پژوه و محقق ادب فارسی، در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.

دوازدهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی خاقانی به بررسی «نگاه مولانا به خاقانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمدجواد اعتمادی، مولوی‌پژوه و محقق ادب فارسی، در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار شد.

ردپای شعر و اندیشه‌ی خاقانی را هم در غزل‌های مولوی و هم در مثنوی معنوی می‌توان مشاهده کرد. از اشاره‌ی صریح مولانا به شعر و نام خاقانی گرفته تا تاثیرپذیری‌های مستقیم و غیرمستقیم. انس مولانا با شعر خاقانی تا حدی بوده است که گاهی ابیاتی از خاقانی بی‌هیچ تغییری برزبانش جاری شده و در شعرش نشسته است. همچنین درباره‌ی موسیقی شعر، ردیف و قافیه، صور خیال و روش بیان، می‌توان نمونه‌هایی از نگاه مولانا به خاقانی را نشان داد.

خاقانی معماری خیره‌کننده و مولانا پدیده‌ای باشکوه است

دکتر محمدجواد اعتمادی، مولوی‌پژوه و محقق ادب فارسی، سخنانش را با شعری از عطار آغاز کرد و گفت: سخن گفتن از مولانا و خاقانی کنار هم دشوار است و شاید غریب به نظر برسد. مثل این است که بنای تاریخی و معماری باشکوهی را با یک طبیعت زیبا مقایسه کنید. تفاوت‌های اساسی در شاعری مولانا و خاقانی وجود دارد. خاقانی شبیه معماری باشکوه و خیره‌کننده و مولانا شبیه یک پدیده باشکوه است. خاقانی شاعر بسیار بزرگ و سخنور توانا است و خود به این موضوع آگاه و مفتخر به این موضوع است و شاعری فضیلت اوست و به زبان‌های گوناگون سخن می‌گوید و شاعری را فخر خود می‌داند. شاعری برای مولانا ارج و قربی ندارد و کسی است که خود را به آن معنا شاعر نمی‌داند و هیچ جا نمی‌یابید که فخر به شاعری کند و یا خود را متصف به صفت شاعری کند چه بسا طعن هم می‌زند به این گونه سخنوران.

کتاب‌هایی که از مولانا باقی مانده به نام شخص او نیست. مثنوی را مولانا «حسامی‌نامه» خوانده و هیچ کتابی را به نام خود نسروده است و دیوان غزلیات نیز به نام شمس است. کتاب نثر را هم «فیه ما فیه» نامیده است. جایی نمی‌بینید که مولانا بر عنوان خودش سخنی گفته باشد. خاقانی در مقابل او شاعری شگرف است و دیده و شنیده‌اید که چقدر با مفاخره سخن می‌گوید. اگر بخواهیم ردپای شاعران پیش از مولانا را بجوییم خاقانی را می‌یابیم، مولانا دفتر و دیوان خاقانی را خوانده و گاهی در غزل ابیات خاقانی را بر زبان رانده است. در میان شاعران پیش از مولانا بیشتر از همه ردپای خاقانی را می‌توان جست. شاعرانی که مولانا به صراحت از آن‌ها نام برده عطار، سنایی و سپس خاقانی است.

طعنه‌ای که مولانا درباره «منطق‌الطیر» به خاقانی می‌زند

خاقانی قصیده‌ای معروف دارد که عنوانش «منطق الطیر» است که مرغان در آن سخن می‌گویند. مولانا طعنه‌ای می‌زند که منطق‌الطیر خاقانی اعتباری ندارد و آن را قرار می‌دهد در مقابل منطق‌الطیر سلیمانی. به شاعران لفظ‌پرداز طعنه می‌زند و می‌گوید انعکاسی است از یک صدای حقیقی و زبان مرغان را به حقیقت تشبیه می‌کند. مولانا منطق‌الطیر سلیمانی را که زبان مرغان است حقیقت می‌داند و می‌گوید که تو از زبان مرغان چه می‌دانی وقتی زبان سلیمان را نمی‌دانی.

شکل بیان مولانا و طرز سخن گفتنش شبیه خاقانی است. در شعر خاقانی و مولانا نمونه‌هایی از انکار فلسفی وجود دارد و نشان می‌دهد که زبان مولانا شبیه خاقانی است. برخی از آن‌ها در دفاع از شرع است و خاقانی در دفاع از علم شریعت است که دشنام می‌دهد. با خواندن برخی از اشعار مولانا به این نتیجه می‌رسیم که مولانا ابیات خاقانی را خوانده اما نشان می‌دهد که خاستگاه این دو متفاوت است.

تمثیل نی و نای در اشعار مولانا و خاقانی چیست؟

مضامین و مفاهیم در شعر خاقانی و مولانا بسیار است. مفهوم خاموشی و تمثیل نی را می‌توانیم در شعر مولانا بیابیم و مفهوم نی محصول تجربه مولاناست و وی از خاموشی، سکوت و تمثیل نی سخن می‌گوید. مولانا نی و نای را از لحاظ شکل بیان می‌کند، اینکه چرا نی ارتباط می‌یابد با خاموشی و نیست شدن با تعبیر مولانا هم سو است و سرآغاز مثنوی با نی و خاموشی آغاز می‌شود. خاقانی از خاموشی به نی شدن می‌رسد و به تشبیه خودش به نی اشاره می‌کند و نی کسی است که نیست شده و بر لوح خاموشی به خاقانی تعلیم داده شده است. خاموشی که خاقانی توصیف می‌کند برای او بستری بوده برای دریافت معرفت و خود را به نی تشبیه می‌کند.

در قلمر شکل، فرم و صورت شعر در اشعار این دو شاعر بزرگ شباهت‌ها فراوان است. در قلمرو صور خیال، اشعار خاقانی را مولانا فراوان خوانده و در بسیاری جاها در شکل و فرم غزل‌ها شباهت‌ها را می‌بینید. در شعر مولانا قلمرو تشخیص و انسان‌نگاری بسیار وسیع است و شامل پدیده‌های طبیعی نمی‌شود و مفاهیم عشق انسان، حُسن، حزن و غم اندیشه را دربرمی‌گیرد. عشق از در وارد می‌شود و دست روی سر مولانا می‌کشد. صور خیال پیرامون عشق و عشق را مانند انسان دانستن و با او سخن گفتن در شعر خاقانی بسیار زیاد و بسیار زیبا است. هر چقدر خاقانی در قصاید شاعری سخت، سنگین و نچسب است در غزلیات بسیار لطیف، هموار و نرم است. عشق مانند دیدار با فرد است در اشعار خاقانی.

خاقانی در ردیف‌های شعری نوآوری داشته است

نکته بعدی مساله ردیف است، به قول دکتر شفیعی‌کدکنی در کتاب «موسیقی شعر» ردیف ویژگی منحصر به فرد شعر فارسی است. بخش زیادی از بلاغت و تاثیرگذاری شعر مولانا به دلیل ردیف است و بسیار متهورانه رفتار می‌کند و در این زمینه دست گشوده‌ای دارد. قبل از مولانا شاعری که در ردیف‌ها بی‌باک رفتار کرده و نوآوری داشته خاقانی است و این اشعار در شعر مولانا اثر داشته است. مولانا گاهی عینا ردیفی را از شعر خاقانی الگوبرداری کرده است. خلاقیت در ردیف از ویژگی‌های شعر مولانا و اثرپذیرفته از خاقانی است.

در بخش وزن و موسیقی، خاقانی در موسیقی شعر خلاقیت بیشتری داشته است و به دلیل چیره‌دستی در وزن‌های دشوار و قصیده‌های طولانی بسیار نوآوری داشته است. مولانا در موسیقی شعر تحت تأثیر خاقانی بوده است و در نمونه‌هایی شباهت‌های بسیاری با شعر خاقانی دارد. گفت‌وگوها دقیقاً همان قالب را دارد و همان شعری است که در حافظه مولانا بوده است. مولانا به دلیل پرداخت گفت‌وگو بسیار شبیه به قصاید خاقانی است. شباهت‌های وزن و قافیه در غزلیات مولانا بسیار زیاد است و در اشعار خاقانی نیز این شباهت‌ها بسیار دیده می‌شود.

مولانا دیوان خاقانی را خوانده و الگوبرداری کرده است

ابیاتی از خاقانی عینا بر زبان مولانا جاری شده و گاهی با تغییرات خیلی کوچک از اشعار خاقانی اثر گرفته است که می‌توان نتیجه گرفت مولانا دیوان خاقانی را می‌خوانده پیش از اینکه شمس او را ممنوع کند که دفتر دیگری را پیش چشم نداشته باشد. برخی از اشعار در غزل‌های خاقانی هفت بیتی و در دیوان مولانا هفده بیت دارد. در شعر مولانا بیت‌های اولیه شباهت بسیاری به شعر خاقانی دارد و نشان می‌دهد که این اشعار در حافظه مولانا بوده است.

در پایان سخن نتیجه می‌گیریم شاعرانی که مولانا به صراحت نام آن‌ها را برده عطار، سنایی و خاقانی است و مولانا آشنایی با شعر خاقانی داشته است و نشان می‌دهد که مولانا ابیات خاقانی را خوانده و از آن اثرپذیری بسیاری داشته است. این نوع خواندن‌ها و پژوهش کردن درباره اثرپذیری شاعران از همدیگر ما را متوجه این مساله می‌کند که چقدر هر شاعری وامدار میراث پیش از خود است. به تعبیر اینکه فیلسوفی گفته بود که هر فیلسوف بر دوش فیلسوفان پیش از خود نشسته است و مولانا نیز وامدار شاعران پیش از خود است.

http://www.bookcity.org/detail/7635