تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : سه شنبه 11 خرداد 1395 کد مطلب:7857
گروه: تازه‌های کتاب

الگوهایی برای محافظه‌کاری ایرانی‌

گذری بر کتاب «سیماهای برجسته‌ی فرهنگ ایران»، نوشته‌ی فرخ امیرفریار

کتاب «سیماهای برجسته‌ی فرهنگ ایران»، نوشته‌ی فرخ امیرفریار، از چهره‌هایی سخن می‌گوید که داشتن روحیه‌‌های اصلاحگری و سازندگی، دانش‌دوستی، سیاست‌پرهیزی، اعتدال‌گرایی، واقع‌بینی، مسؤولیت‌پذیری و تساهل و تسامح در کنار داشتن صراحت بیان از ویژگی‌های اصلی‌شان است. کتاب شامل یادداشت‌هایی است کوتاه که پس از درگذشت این شخصیت‌ها نوشته شده‌اند و بنابراین می‌توان نام سوگ‌نوشته را به آنها داد؛ البته این یادداشت‌ها، نه از جنس حسرت‌ها و افسوس‌های معمول سوگ‌نوشته‌ها و نه مقاله‌های زندگینامه‌ای و پژوهشی به‌سبک کتاب‌های مرجع هستند؛ بلکه آنچنان‌که مؤلف در پیشگفتار آورده است، تصویرهایی هستند از آن افراد، آن‌گونه که وی دیده است. همچنین به‌تصریح نویسنده، «این افراد از حیث شهرت و تأثیر بر جامعه البته در یک تراز نیستند، اما همه در پهنه‌ی کار و تخصص‌شان افرادی ممتاز بوده‌اند.» (ص ۹)

شخصیت‌هایی که امیرفریار در موردشان نوشته است، عبارتند از: محمدعلی مجتهدی، ابراهیم بنی‌احمد، زین‌العابدین مؤتمن، محمدجواد شیخ‌الاسلامی، امیرحسین جهانبگلو، ایرج افشار، مصطفی رحیمی، احسان نراقی، شرف‌الدین خراسانی، بیژن جلالی، علی‌محمد کاردان، کریم امامی، حسن مرندی، حبیب معروف، عباس حرّی، پرویز همایون‌پور، علی‌محمد حق‌شناس و علیرضا فرهمند.

اگر کسی چون بیژن جلالی را که نسبتی با سیاست و امور اجتماعی نداشته و نیز مصطفی رحیمی را که مشی‌اش از گونه‌ای دیگر بوده، مستثنی کنیم، اکثر کسانی که در کتاب از آنها سخن به‌میان آمده مشی‌شان محافظه‌کاری است؛ اما به‌تصریح نویسنده، منظور از محافظه‌کاری همان تعریفی است که در علم سیاست ارائه می‌شود. او در جایی به‌روشنی نوشته است: «زین‌العابدین مؤتمن، [دبیر نامور ادبیات فارسی] از لحاظ گرایش سیاسی و فکری، محافظه‌کاری با تمایلات لیبرالی بود. اینجا توضیحی لازم است: محافظه‌کار را ما در معانی مختلفی به‌کار می‌بریم. آدم ترسو، مرتجع، نان‌ به‌نرخ‌ روز خور و خصوصیات دیگری که عمدتاً خصلت‌های پسندیده‌ای نیستند، در بسیاری اوقات با این واژه بیان می‌شوند. اما منظور از محافظه‌کاری تعریفی است که در علم سیاست از آن داده شده است: یعنی تمایل به‌نگاهداری و محافظت از نظام موجود، ارجگذاری به حکمت گذشته و عموماً مخالفت با اصلاحات و تغییرات پردامنه.» (صص ۲۵، ۲۶) و در جایی دیگر آورده است: «ایرج افشار [ایران‌شناس و فهرست‌نگار] سیاسی نبود و سیاست را در کارش مداخله نداد؛ اما این سیاسی‌نبودن او ناشی از جنت‌مکانی و بی‌مسؤولیتی نبود. از نظر موضع‌گیری سیاسی و اجتماعی محافظه‌کار بود؛ البته به‌معنی رایج آن در فرهنگ سیاسی غرب، نه به‌معنایی که معمولاً در فرهنگ سیاسی ایران از آن مراد می‌شود، یعنی نان‌ به‌نرخ روز خور، ترسو و بی‌اصول. در نظر روشنفکران دوره‌ی پهلوی محافظه‌کاری برابر بود با ارتجاع، واپسگرایی و در خدمت رژیم بودن؛ اما محافظه‌کاری افشار در آن دوران که این دیدگاه‌ نه‌تنها خریداری نداشت، بلکه مورد طعن و لعن هم بود، اصول و راهنمای کار و زندگی‌اش بود و هرگز آن را رها نکرد.» (ص ۴۴)

ویژگی‌های اصلی شخصیت‌هایی که نویسنده آنها را «سیماهای برجسته‌ی فرهنگ ایران» می‌داند چیست؟ باید در یادداشت‌های امیرفریار کاوید و نکاتی را از مشی و جهان‌بینی این افراد استخراج کرد. در مورد محمدعلی مجتهدی، مدیر دبیرستان البرز و بنیان‌گذار دانشگاه صنعتی آریامهر (شریفِ کنونی) آمده است: «فردی غیرسیاسی بود... مانند بسیاری دیگر از افراد هم‌سن‌وسالش راه نجات ایران را در سازندگی می‌دید و لازمه‌ی ساختن را فراگیری علم و دانش می‌دانست... مجتهدی راه نجات ایران را پرورش تکنوکرات می‌دانست.» (صص ۱۵، ۱۶، ۱۸، ۱۹) و در مورد جواد شیخ‌الاسلامی، استاد دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران نوشته است: «یکی از آشکارترین ویژگی‌های آن مرحوم صراحت در بیان نظریات و عقایدش بود. در هر مورد نظرش را به‌صراحت بیان می‌کرد و به مصلحتِ وقت فکر نمی‌کرد... هرچند درس سیاست خوانده بود، اهل سیاست نبود... روش او در تدریس هم همین‌گونه بود؛ چه پیش از انقلاب و چه پس از آن. در پی آن نبود که با گفتن حرف‌های دانشجوپسند، دل شاگردان را به‌دست آورد.» (صص ۳۲، ۳۳) درباره‌ی امیرحسین جهانبگلو، نویسنده، محقق و مترجم، می‌خوانیم: «هنگامی که شعله‌های انقلاب زبانه کشید و آتش خاموش‌شده‌ی میل به فعالیت سیاسی را در بسیاری از هم‌نسلانش زنده کرد، او گرایش چندانی به آن نشان نداد و عنانِ شور و هیجان انقلاب را به‌دست اندیشه‌های فلسفی و ذهن تحلیلی سپرد. همچنان آرام و بی‌تظاهر می‌خواند و تدریس می‌کرد؛ اما حوادث را با اشتیاق فراوان و با احساس مسؤولیت، جزءبه‌جزء دنبال می‌کرد، بی‌آنکه بخواهد در این میان خودی بنماید یا میل‌ها و احساس‌ها و گرایش‌های شخصی‌اش را در داوری‌هایش و انتقال داوری‌ها به دیگران وارد کند.» (ص ۳۸)

نویسنده در مورد سلوک ایرج افشار نوشته است: «در کنار مداومت و سختکوشی، ویژگی‌های ایرانیِ تاریخمند را نیز در خود داشت: شکاکیت، اندکی نگاه طنزآلود به وقایع و کنار آمدن با وضع موجود، البته با رعایت اصول و از همه مهم‌تر اینکه تاریخ ایران به او آموخته بود: «این کارخانه‌ای است که تغییر می‌کند» ولی تغییر آن از لون غرب نیست. از این‌رو تحت تأثیر وقایع، هیجانزده نمی‌شد و موضع نمی‌گرفت.» (ص ۴۵) و درباره‌ی احسان نراقی آورده است: «آنچه سبب شهرت او بود و بیشتر بدان می‌پرداخت، نقشی بود که می‌کوشید به‌عنوان مصلح اجتماعی ایفا کند و در این راه بیشترین کوشش او برای کاهش اختلاف و فاصله‌‌ی میان حکومت و روشنفکران بود.» (ص ۶۲)

آیا بین موارد نقل شده شباهتی نمی‌بینید؟ با تأمل در این موارد می‌توان خصایص مشی‌ای را شناسایی کرد که همواره، در طول تاریخ توانسته است روح ایرانی بودن را زنده و جاری نگه دارد. این افراد حاملان روح ایرانیّت و ترقی‌خواهی‌‌اند و ترقی جز با تکثر مشی ایشان محقق نخواهد شد. یادداشت‌های ساده‌ی کتاب، در نهایت ایجاز، خواننده را با بخش‌هایی از زندگی فرزانگانی آشنا می‌کند که بیشترشان الگوهای مشی محافظه‌کاری ایرانی‌اند.

نویسنده در مقدمه‌ آورده است: پانزده گفتار این مجموعه پیش از این در مجله‌ی جهان کتاب، دو گفتار در مجله‌ی کلک و یک گفتار در مجله‌ی لوح درج شده است و این نوشته‌ها تقریباً بدون تغییر در متن اولیه در این کتاب چاپ شده‌اند.

برای پایان این یادداشت بخشی از نوشته‌ی امیرفریار را در مورد زنده‌یاد مصطفی رحیمی نقل می‌کنم: «تصور می‌کنم خوشبینی به‌بهبود سریع وضعیت کشورهای عقب‌مانده، با نوعی ساده‌اندیشی همراه است. مسائل و مشکلات این کشورها مزمن و ریشه‌دار است. سلطه‌ی اندیشه‌ی اسطوره‌ای حتی در روشنفکران و اینکه هرچیز یا سیاه است یا سفید، کار بهبود اوضاع را در این‌گونه کشورها بسیار دشوار کرده است. چیزی به‌نام اندیشه و اندیشه‌ی سیاسی در این مناطق وجود ندارد و هرگونه تفکری در مسلخ سیاست استحاله پیدا می‌کند. زمانی در آغاز انقلاب حزبی مارکسیستی می‌کوشید اثبات کند میان مارکسیسم و اسلام انقلابی تفاوتی وجود ندارد؛ گروهی هم امروز می‌گویند میان اسلام و لیبرالیسم تفاوتی نیست. حاصل، آشفتگی، سردرگمی و در نهایت تعطیلی فکر است. سازمان‌های مختلف ایدئولوژی‌های سیاسی آوردند، ولی از فکر فلسفی سیاسی بیگانه‌ایم. متأسفانه اغلب روشنفکران این کشورها تفاوت‌شان با عوام در کمیّتِ میزان اطلاعات‌شان در یک یا چند زمینه است، اما این کمیت در بسیاری موارد روی کیفیت اندیشه‌هاشان تأثیری نگذاشته است. بسیار می‌بینیم حتی تحصیلکرده‌های دانشگاه‌های فرنگ را که وقتی کار به نقل اقوال است، کم نمی‌آورند، اما اغلب وقتی می‌خواهند مسئله‌ای را تحلیل یا درباره‌ی آن اظهار نظر کنند، نظرشان تفاوتی با عوام ندارد. نتیجه‌ی چنین وضعی این می‌شود که با دیدن هر حرکت و جنبش اجتماعی، بسیاری روشنفکران کار را تمام‌شده فرض می‌کنند و می‌گویند مردم دیگر بیدار شده‌اند و نمی‌توان آنها را فریب داد؛ اما این توده چندی بعد مجدداً به‌خواب می‌روند و از نظر آنان مانع رشد و توسعه‌ی جامعه می‌شود.» (صص ۵۳، ۵۴)

کتاب «سیماهای برجسته‌ی فرهنگ ایران» نوشته‌ی فرخ امیرفریار را نشر جهان کتاب در ۱۱۴ صفحه و به‌قیمت هشت هزار تومان منتشر کرده است.

 

http://www.bookcity.org/detail/7857