تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : یکشنبه 23 خرداد 1395 کد مطلب:7935
گروه: اخبار حوزه فرهنگ

خردگرایی دست سلطه را کوتاه کرد نه دین را

گفت‌وگو با سیاوش جمادی

فرهیختگان:یکی از ویژگی‌های عصر روشنگری که در تاریخ اندیشه نمود و ظهور دارد خردگرایی شدید در برهه‌ای از تاریخ اروپا بوده است که یکی آن را می‌ستاید و دیگری تقبیح می‌کند و آن را مخالف دین و باورهای مذهبی می‌داند. شاید خردگرایی باعث شد دست کلیسا و قدرت و سلطه بی‌چون و چرای آن از جامعه کوتاه شود؛ اما اهمیت آن را در رشد افکار عمومی نمی‌توان نادیده گرفت. سیاوش جمادی، مترجم و نویسنده آثار فلسفی نیز چنین اعتقادی دارد. او با  توضیح آنچه بر خردگرایی در اروپا گذشت علاوه بر شرح اهمیت و تاثیر آن، به برقرار نشدن رابطه بین روشنفکران و نسبت آن با جامعه ایران می‌پردازد.   

در دوره مدرن اندیشه اروپا، وقتی خردگرایی به اوج خود رسید تحولات کلی در مذهب نیز بسیار تاثیر گذاشت و بشر شاهد بروز و ظهور اندیشه‌های تازه در دل این سنت بود. تا آنجایی که خردگرایی باعث پیشرفت علوم انسانی شد. در این باره کسی مشکلی ندارد اما مساله این است که این خردگرایی چه تاثیر و تاثری در مذهب داشت و اینکه بسیاری بر همین مبنا معتقدند خردگرایی با مذهب ضدیت دارد؛ می‌توان این مساله قبول کرد؟
من چنین احساسی ندارم که هر جا خردگرایی هست ضدیت با مذهب وجود دارد. در فرانسه هم، وقتی کلیسا، نهاد قدرت و مذهب است با خود دین تفاوت‌های آشکاری دارد.
در قرن شانزدهم و عصر رنسانس می‌بینید که مارتین لوتر، به هیچ وجه یک ضدمذهب نیست. او یک فرد کاملا مذهبی بود. خودش کشیشی بسیار بنیادگرا بوده که شعارش هم بازگشت به خود انجیل و به ایمان شرعی بوده است، ولی در برابر نهاد مذهبی پاپ، معصومیت پاپ و آمرزش فروشی ایستاده و اینها را دجال نامیده است. مردم ستمدیده از دست این نهاد قدرت، در قالب دین و مذهب که ثروت عمومی را چپاول می‌کرده و ستم روا می‌داشته، به صدا درآمده بودند. آنها این ستم را با تمام وجودشان لمس می‌کردند. آنان از لوتر و کسانی که بعد از لوتر آمده‌اند صدایی شنیده‌اند. لوتر نیز بسیاری از راه را برای آنها باز کرده است.
در دوران طلایی اروپا از آغاز پیوندی بین عرصه اجتماعی و اذهان نخبگان اجتماع برقرار شد و در این راستا رشد کرد. اما این پیوند در کشورهای خاورمیانه از جمله کشور خود ما شکل نگرفت. در این باره نهادهای به‌اصطلاح مذهبی نیز انگ‌هایی می‌زدند. معمولا وقتی صحبت از نهاد قدرت می‌کنید؛ یعنی نهاد قدرتی که امکانات تبلیغاتی هم برای خودش دارد. این انگ‌ها مقابله‌برانگیز و ستیزه‌انگیز بود، دعوا ایجاد می‌کرد و در این دعواها گاهی زبان‌های تند و ستیزه‌جویانه‌ای داشت. آتئیست بودن چیزی نیست که کسانی که اهل روشنگری هستند، به این آسانی مسئولیتش را قبول کنند.

درواقع می‌توان گفت برعکس آنچه تصور می‌شود این خردگرایی نبوده که مسیر اندیشه را تغییر داده است؛ بلکه در این مسیر کلیساها و قدرت بی‌چون و چرای‌شان نقش داشته‌اند؟

 دو چیز را باید از هم جدا کرد؛ پرسش متفکرانه درباره دو چیز. اساسا در فلسفه یونان باستان، پرسش درباره همین هستندگان و موجودات طبیعی پیرامون‌شان مطرح بوده است. یونانیان درباره این چیزها پرسش می‌کرده‌اند که مبدا اینها چیست؟ جریان و مسیر فکری آنها به طرف توجه به واقعیت و موجودات بود و طبیعت و انسان. این جریان را کلیسا، هزار سال متوقف و مسیرش را الهیاتی کرد و دوباره از زمان رنسانس، بازگشت به همان ادبیات و فلسفه خرد یونان باستان، به‌صورت اصیل آغاز شد. از اینجا بود که توجه به امور این‌جهانی و انسان، مبنای تفکر قرار گرفت و یک‌باره این حادثه رخ نداد. شما می‌بینید ۲۰۰ سال از عصر روشنگری طول کشید تا در جریان کشمکش‌های زیاد، هم افکار عوض شد و هم وضعیت اجتماعی. اما در کشور ما و خاورمیانه، روشنفکران، افراد مستثنایی بوده‌اند که همراه با پیشرفت فکری آنها، جامعه همراه و هم‌داستان نبوده است.

چرا در ایران این ارتباط برقرار نشد؟
دست کم من این‌طور درک می‌کنم. اگر نبوده باید بپرسیم که چرا؟ من نکته‌ای که پیدا کرده‌ام در برابر این پرسش، همان چیزی است که روشنگران قرن هجدهم به درستی درک کرده بودند و آن اینکه فضای عمومی یا آن چیزی که کانت در مقاله معروفش در مورد روشنگری می‌گوید، «دِ پابلیک» زبان عمومی و فضای عمومی، بسان هستی اجتماع است. اگر این اتفاق بیفتد و آزادی و امکان برابر گفت‌وگو که روشنگران برای آن جانفشانی می‌کردند ممکن شود، بعد از آن بستر دموکراسی فراهم می‌شود. اما اگر شما فرض کنید دموکراسی را ببرید در جایی که از قبیله‌های مختلف تشکیل شده و تنوع مذهبی و تعصبات شدید مذهبی بسیاری وجود دارد آن وقت می‌شود وصله ناجور. در این باره فضای عمومی بسیار مهم است و روشنگران توانسته‌اند اهمیت آن را  درک کنند. به همین دلیل است که این جمله ولتر بسیار معروف است که به مخالف خودش می‌گوید جانم را می‌دهم تا تو حرفت را بزنی.

در نسبت روشنفکران با فضای عمومی آنچه روشنفکران ایرانی در مواجهه با زمینه و زمانه خود نسبت به روشنفکران دوره طلایی کم گذاشته‌اند چه بوده است؟
شجاعت، نترسیدن و همبستگی در میان‌شان. متفکر باید در برابر خرافه ایستادگی کند. مثلا ژان ژاک روسو که فرض کنید بعضی می‌گویند زندگی رقت‌انگیزی داشته سخنان خود را در قالب کتاب، استدلال و برهان، به زبان عموم مردم بیان می‌کرده و پای آن هم می‌ایستاده و مبارزه می‌کرده است. یعنی یک خصلت این روشنگران، تسلیم‌ناپذیری آنها بوده است. به این آسانی برای اینکه عقایدشان مورد اقبال واقع شود، نمی‌آمدند از خود افکار عمومی بگیرند و آن را به خود افکار عمومی پس دهند. فرض کنید در دنیایی که شخصیت‌ها مفهومی نداشته‌اند، دموکراسی نمی‌توانسته در آن مفهومی داشته باشد. مناسبات قدرت چنان بوده که حتی دموکراسی نمی‌توانسته مفهومی داشته باشد. سیستم قدرت و مناسبات قدرت از بالا به پایین بوده است. بنابراین روشنفکرانی که تاثیر گذاشته‌اند، تاثیرشان، خالی از اغوا و فریبی که تاوانش را هنوز پس می‌دهیم، نبوده است.

 

 

http://www.bookcity.org/detail/7935