تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
شهر کتاب قم در ادامه سلسله نشست های ادبی خود این بار میزبان مصطفی مستور نویسنده رمان های پرفروشی همچون «روی ماه خداوند را ببوس» بود تا با اهالی فرهنگ و ادبیات استان قم ساعاتی همکلام شده و از داستان و داستاننویسی بگوید و در فضای فرهنگ با هم تنفس کنند.
مستور در همان آغاز سخن از نحوه ارتباط گیری نویسنده با مخاطب گفت و اظهار کرد: ارتباط نویسنده با خواننده ارتباط دور اما نزدیک است، دو انسان بدون اینکه همدیگر را بشناسند یا دیده باشند با هم ارتباط برقرار می کنند و دراین ارتباط دو روح و دو ذهن با هم ترکیب می شود، در هر شهری که می روم و با خوانندگانم صحبت میکنم درک میکنم که آشنایی غریبی بین من و خوانندگان به وجود آمده است وهمین آشنایی ما را به هم نزدیک میکند و این چیزی است که از هیچ راه دیگری به غیر از ادبیات به دست نمی آید.
رمان یا داستان کوتاه
این نویسنده معاصر در جواب سوالی سخت تر بودن داستان کوتاه یا رمان افزود: تفاوت سختی این دو سبک امروز تبدیل به یک چالش شده است، در داستان کوتاه انسان سربازی است که از گلوله های محدودی برخوردار است که باید با استفاده از آن از این نبرد بیرون بیاید، تک تک کلمات مهم است که چگونه استفاده شود، دررمان اما این مشکل وجود ندارد و یک نوع فراغت به انسان دست داده و این احساس راحت تری به نویسنده می دهد ، این مسئله روی شخصیت هم تاثیر می گذارد یعنی در داستان کوتاه شخصیت هایی مطرح می شود که مجال پرداختن به آنها وجود ندارد، شخصیتی له شده و آس وپاس و شخصیت هایی که با بخشی از بعد وجودی خود می توانند مطرح شوند در داستان کوتاه مطرح می شوند و این هم یکی دیگر از سختی هایی است که در داستان نویسی کوتاه مطرح می شود.
تولد دوباره شخصیت ها
مستور در رابطه با شخصیت هایی که در داستان هایش تکرار شده اند تاکید کرد: معمولا وقتی داستان کوتاه می نویسم یک شخصیت اصلی پرداخته می شود اما بعد از آن احساس می کنم که به شخصیت های فرعی به طور کامل پرداخته نشده اند و داستان دیگری می نویسم که این شخصیت های فرعی به طور کامل مطرح شوند اما هیچ وقت از قبل برنامه ای برای اینکار ندارم، بعد از مدتی احساس میکنم که شخصیت هایی که زیر سایه شخصیت اصلی قرار دارند جای کار بیشتری دارند اما به دنبال پیوستگی بین داستان ها نبوده ام.
پایانِ باز
مستور در پاسخ سوالی در رابطه با دلیل پایان باز داستان های خود بیان کرد: داستان های من فقط یک رویکرد و یک دریافت از زندگی است، چیزی که من از این زندگی میفهمم این است که سازگاری و درک این زندگی سخت است، اینکه انسان در درجه اول زندگی را درک کرده و بعد خود را با آن سازگار کند، من در نادر فارابی به این رسیدم که این آدم نه می تواند از زندگی جدا شود و خود کشی کند و نه می تواند مانند با شرایط سازگار شود، و ترجیح می دهد غیب بشود یعنی در دنیا باشد اما آن را نپذیرد، این ها تنها یک پیشنهاد انسان است به عنوان نویسنده به مخاطب است.
بارها گفته ام دو گروه از انسان ها راحت هستند آنهایی که هیچ چیز نمی دانند و آنهایی که خیلی می دانند، این را مستور گفت و افزود: گروهی از انسان ها هستند که اصلا سوالی برای آنها مطرح نمی شود و دردنیای کوچک خود و بدون دغدغه زندگی می کنند و گروه دیگری هستند که بسیار می دانند و بین این دو سر طیف گروهی هم هستند که با سوال های بسیاری مواجه می شوند که برای رسیدن به پاسخ آن رنج زیادی می برند.
وی تصریح کرد: من جز انسان هایی نیستم که همه چیز را می دانند و یا دسته ای از انسان های نادان به معنای خوب که با سوال های بسیاری در ذهن خود مواجه نیستند و بابت این دانایی باید تاوان سنگینی داد ، درواقع این اتفاق مانند عشق است که برای هر قدمی که انسان برمی دارد باید تاوان زیادی بدهد.
مستور با بیان اینکه خواندن کتاب لزوما مشکل شما را حل نمی کند، بیان کرد: خواندن کتاب هایی که یک راهی را باز می کنند که معلوم نیست انتهای آن کجاست اصلا اتفاق خوبی نیست، من اگر یک دو راهی باشد که یک راه حقیقت و یک راه ارامش باشد قطعا به مسیر حقیقت می روم، برای اینکه حقیقت بسیار دردناک است.
داستان سبک را برمیگزیند
این نویسنده معاصر در پاسخ به سوالی در رابطه با شیوه و سبک یکسان در نوشته های خود اذعان کرد: سبک نویسنده بعد از مراحل دیگری شکل می گیرد، این نگاه وارونه است که نویسنده تصمیم بگیرد اول سبک داشته باشد و بعد داستان و محتوا را آغاز کند، فردیت انسان تا شکل نگیرد سبک صورت نمی گیرد، در وهله اول باید انسان تصمیم بگیرد که مقصد چیست و کجاست و بعد از آن وسیله نقیله ش را انتخاب می کند در نویسندگی هم به راه و روش به این صورت است.
به اعتقاد مستور اگر در کتابی مانند "روی ماه خداوند را ببوس"حال خوشی دارم به روحیات همان دوران برمی گردد و اصلا از قبل تصمیم نداشته ام که 20 سال بعد در "رساله ای درباره نادر فارابی" حال دیگری را داشته باشم و اگر چیزی نوشته نمی شود نشان می دهد که حال و روز خوشی دارم، نوشتن حرکت روی کاغذ سفید است و هیچ تصمیم از پیش تعیین شده ای برای آن وجود ندارد.
سوالهایی که در ذهن میماند
وی تاکید کرد: مسائل آرمانی خود را بارها در کتاب هایم گفته ام، مثلا خواننده آرمانی من زن خانه داری است که سالی یک کتاب می خواند، نه کسی که مانند فیلسوف ها غرق در انواع و اقسام کتاب ها و سوال های آن شده اند، اینکه نوجوان و جوان کتاب غمگین بخواند انقاق بد و اشکال در جامعه است، این نشان میدهد که نویسنده با آن نوجوان تجربه های مشترک داشته است و در یک فضا تنفس می کنند و این فضای مسمومی است ، اینکه در مورد رنج های زنان می نویسم و مورد اقبال زنان واقع می شود و با آن همزاد پنداری می کنند اتفاق خوبی نیست.
مستور با تاکیدبر اینکه برخی از سوالات برای برخی از سنین خطرناک است، بیان کرد: این اتفاق مثل این است که نارنجک خطرناکی در جیب فردی باشد و اصلا نداند که چیست، ما درجهانی زندگی می کنیم که پر از سرو صدا و هیاهو وسوال های تکان دهنده است، مانند که کسی که زیر آبشار مانده است و سختی این مساله را درک می کند اما کسی از بیرون آن را می بییند احساس می کند که لذت بخش است و به همین دلیل به خواندن کتاب هایی رویی می اوریم که سوال های ذهنمان را افزایش میدهد.
وی به همه خوانندگانش توصیه کرد که درگیر سوال پردازی های بسیار نشوند و گفت:کتاب روی ماه خداوند را ببوس کتاب هدیه ای نیست و کتاب توصیه ای است، اگر فردی از بد حادثه درگیر این سوال ها شده است و این کتاب می تواند با ارائه داستان کسی که اون هم با این سوال ها درگیر است صحبت مشترک ایجاد کند وفرد را از تنها تحمل کردن بار سوال ها برهاند.
تحسین زن در نوشته های مستور
مستور در پاسخ به سوالی مبنی بر تخیلی و غیرواقعی بودن مردهای داستان های خود تاکید کرد: اقایانی نادر و کمیاب همان مرد های ایده ال من است و من ایده الم را در داستان هایم به تصویر می کشم ، به نظر من اگر کسی بخواهد عاشقی کند باید از این جنس بلد باشد که عاشقیت کند، غالب مردا ادم های کسالت باری هستند و اغلب چیزها را درک نمی کنند و همین سبب شده است که مرد ایده آلی که در داستان به تصویر کشیده می شود با مرد واقعی تفاوت کند و به همین دلیل غیر واقعی به نظر برسد.
به گفته وی یک نویسنده در خلا نمی نویسند، سفر میکند و با ادم های مختلف دیالوگ کرده وارتباط برقرار می کند،ردر داستان های من یک پزشک یا یک کارگر یا کشاورز ساده معمولی نمی بینیم و این هابه شرطی هستند که غیر عادی باشند، من در داستان هایم به تصویر می کشم که اگر پزشک بودم یا پاسبان بودم چه می کردم و از آن زاویه کار را می نویسم و معمولا هم حق ویژه برای خودم قائل هستم و اینها را در خودم احساس می کنم.
هدیهای به نام رنج
مستور در پاسخ به سوال فردی دراین رابطه که آیا رنجی که در نتیجه نوشتن یک داستان به مخاطب انتقال داده می شود منصفانه است، بیان کرد: به دلیل همین رنج ها بودکه در دوره ای می خواستم جلوی تجدید چاپ "روی ماه خداوند را ببوس" را بگیرم، اما این رنج خاصیت های هم دارد حسنش این است که کسی که با این مساله درگیر است می تواند ببیند که تنها نیست، در نوشتن به خواننده فکر نمی کنم و به آن باج نمیدهم که خواننده چه چیزی را دوست دارد و در مورد همان بنویسم اما اینکه چگونه بنویستم که خواننده با من همراهی کند را در نظر می گیرم، و در زبان به فکر خواننده هستم.
وی نوشتن داستان های ساده و عمیق را به مراتب سخت تر از داستان های پیجیده دانست و تاکید کرد:نوشتن داستان های پیچیده مانند این است که در کوچه های تنگ سردرگم حرکت می کنی و اما همراهات را از دست می دهی و اصلا پشت سر خود را هم نگاه نمی کنی اما در داستان های ساده در همه مسیر نگاه به همراه است که حتی اگر عقب ماندی نباید فرصت را از دست داد.
داستان نویس های جوان
مستور برای پیشرفت در کار به داستان نویسان جوان توصیه کرد: در نویسندگی در وهله اول از خودتان و از دوست داشتن ها و دوست نداشتن هایتان بگوید ، چرا که شما بهترینکسی هستید که می توانید در این مورد حرف بزنید ممکن است چیزهایی که می گویید خیلی سطحی و ساده باشند اما راست اند، و این راست بودن به دل می نشیند،اما به لحاظ فنی و تکنیکی بخش مهمی از نوشتن مربوط به جوهره انسان است و بخشی هم با مطالعه و خواندن سازمان دهی شده داستان به دست می آید ، خواندن دوباره و سه باره به قصد اموزش به دست اوردن دیالوگ ها و شخصیت پردازی و زاویه دید یکی از راهکارهای آموختن نویسندگی است، بهترین راه آموزش خواندن هدف مند داستان است ولی اگر جوهره نباشد یا انسان دیر می رسد و یا اصلا نمی رسد.