تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
فرزاد نعمتی
دانش تاریخ برخلاف آنچه که گاه در کتب درسی به دانشآموزان میآموزند، واقعیتی مطلق و مورد توافق همگان نیست. چه بسیار سوانح و رخدادهای تاریخی که به هنگام وقوع گونهای توصیف و تبیین شدهاند و در چرخش روزگار و گذر زمان، تفاسیری یکسره متفاوت از آنان باب شده است. شخصیتهای تاریخی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و از مناظر متنوع و برحسب الگوها و مرامهای متفاوت، به انحای مختلف مورد ارزیابی قرار میگیرند. فراوانند مردان و زنانی که گاه در ارزیابی مورخی و یا مردمانی مورد طعن و نفرین قرار گرفتهاند و پس از مدتی که گمان رفته است آن تصویر به نمای ثابت و لایتغیر آنان بدل شده است، ناگهان و یا حتی بهمرور، بر اساس هزاران امر مرتبط و بیربط، یا ورق بهکلی برگشته است و یا در نظرات گذشتگان تعدیل و تصرف شده است.
برای نمونه به داستان امیرکبیر و ناصرالدینشاه بنگرید. طبق تصویر کلیشهای ساخته و پرداخته یک دوران مشخص، امیرکبیر قطب مثبت و مترقی و مردمی آن ماجرا بود و ناصرالدینشاه قطب منفی و واپسگرا و مستبدش. بسیاری درباره درستی و راستی امیرکبیر سخنها گفتند و شاه شهید خواندن ناصرالدینشاه را به تمسخر گرفتند. بعدها اما با کشف اسناد جدید و با تغییر ارزشهای دورانساز، هر یک از این شخصیتها از منظری متفاوت نگریسته شدند و محققین کوشیدند نگاهی جامعتر به وضعیت آنان و زیست و ذهنیتشان بیاندازند؛ بهنحوی که حتی برخی چون محمود محمود در ستایش امیرکبیر، الگوی حکمرانی او را «استبداد عادلانه مترقی» نامیدند و البته چهبسا بذر این پرسش را در ذهن مخاطب پاشیدند که مگر عدالت و استبداد با هم جمعپذیرند؟ (سیف ۱۳۷۹: ۵۶)
دموکراتیکشدن عرصه فرهنگ نیازمند حضور و بروز نگرشهای متفاوت در کنار یکدیگر است؛ بهنحوی که مخاطب بتواند فیالمثل، روایت امیرکبیر را از زبان مورخان مختلفالعقیده از جوانب گوناگون بخواند و خود در مقام قضاوت برآید. هم «امیرکبیر و ایران» به روایت فریدون آدمیت و «میرزا تقیخان امیرکبیر» عباس اقبال آشتیانی را بخواند، هم استدلال علی رضاقلی در «جامعهشناسی نخبهکشی» را بداند و هم «قبله عالم» عباس امانت را تورق کند.
میرزاده عشقی نیز یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخی ایران معاصر است که حتی اگر نام او را بر خیابانی نیز نمیگذاشتند، از یادآوری او گریزی نیست و نبود و هر آن کس که بخواهد درباره ادبیات معاصر ایران و سیاست پسامشروطه بداند و بخواند، با نام او در اوراق تاریخ مواجه خواهد شد. اگرچه هنوز بخش اول پیشبینی شماره ۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۳ ه.ش روزنامه «سیاست» درباره عشقی: «این: آن شاعریست که: ملت ایران در آینده مجسمهها از او خواهد ساخت» (مشیرسلیمی ۱۳۵۷) محقق نشده است، اما گویی قصه زندگی کوتاه و سهدههای «نخستین قربانی روشنفکر سلطنت پهلوی» با آن پایان غمانگیز آنقدر فراز و نشیب دراماتیک نیز دارد که مخاطب را بر سر ذوق آورد و او را همراه داستان «مرد پرخاشگر خوشسیمای خودآموخته و شاعر برخوردار از طبع روان»ی بکند که «با شتاب زیست، با عجله مرد و بیشتر شهید راه سوءتفاهم شد تا مشروطیت یا دیکتاتوری یا هر چیز دیگر.»
محمد قائد که تبحر و مهارت ستودنیاش در کندوکاو تاریخی را میتوان در تکنگاریهای درخشانش درباره برخی شخصیتهای نامدار معاصر نیز یافت، در کتاب «عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست» میکوشد به اسطوره عشقی نگاهی دوباره بیندازد، با وسواسی کمنظیر، هم برخی ملاحظات نادرست و مغلوط درباره عشقی را تصحیح کند و هم با نگرشی واقعگرایانه او را آنگونه که بود به مخاطب بنمایاند. او در آغاز از دو میرزاده عشقی سخن میگوید که ما با آنها روبهروییم: «یکی در قالب اسطوره مقاومت و پرخاش به جابریت؛ شهید راه حقگویی و ستیز با باطل ... عشقی دوم نویسنده، شاعر، روزنامهنگار و انقلابی و نظریهپردازی است که میتوان عقاید، آرا و نوشتههایش را نقد کرد و به آنها نمره داد.» (قائد ۱۳۹۴: ۱۹ و ۲۰) و خاطرنشان میسازد قصدش داوری درباره عشقی با عقل و ملاکهای امروزی نیست، بلکه میخواهد با بازنگری در شناخت عشقی، سیر تفکر، انتظارهای بهجا و نابهجا و آرزوهای بربادرفتهمان را نقد کند: «نمیپرسیم چرا عشقی اینطور یا آنطور فکر میکرد؛ میگوییم ما، یا برخی از ما، در گذشته اینطور فکر میکردهایم و شاید هنوز همینگونه فکر کنیم.» (قائد: ۲۰)
کتاب شامل پیشگفتار، پایان سخن، شش فصل، دو ضمیمه، تصاویر و نمایه است. در فصل اول: «در صحنه پیکار اجتماعی» به تجربههای نوجوانی، سفر و مهاجرت به کرمانشاه و همراهی با دولت در تبعید نظامالسلطنه مافی و کارگردانی اپرای «رستاخیز شهریاران در ویرانههای مداین» اشاره میشود.
فصل دوم به بررسی جهانبینی و اندیشه سیاسی عشقی اختصاص دارد. عشقی احساساتی سوسیالیستی و گاه تودهستایانه داشت، از حکومت خلقی دفاع میکرد و خواستار الغای نظام بهرهکشی از تودهها بود. با این همه به زعم قائد تناقضهایی در اندیشه او درباره بسیاری از مفاهیم سیاسی وجود داشت که گاه او را به جعلهای مندرآوردی درباره مفاهیمی چون «ملت» و «جمهوری» و ... وا میداشت. نزد عشقی کار سیاسی «نه سنجش سیاستهای ممکن و استفاده از بهترین جنبههای آنها، یا حتی اجرای یک مرام معین، بلکه پایفشردن بر جهانبینی مانوی تقابل خیر و شر بود. جامعه را نه کلیتی متفاوت از تکتک افراد و اجزای تشکیلدهنده آن، و حرکت اجتماعی را نه برآیند نیروهای فعال در آن و حاصلجمع و آمیزه منافع متضاد، بلکه آوردگاه خیر و شر میدید. در عینحال ملت را چیزی جدا از توده مردم میدانست: اولی ("ایرانیان هوشیار") مقام والایی دارد، اما دومی ("این قوم پولکی"، "این خلق خر") سزاوار هر تحقیری است.» (قائد: ۱۴)
در فصل سوم به برخی عقاید و احساسهای عشقی درباره دفاع از حقوق زنان، طبیعت و دهر و آسمان، هجو احمد قوام و مدح سیدضیاءالدین طباطبایی و رابطه آکنده از علقههای نهانی و جدلهای آشکار او با ملکالشعراء بهار اشاره میشود.
قائد در فصل چهارم به بحث درباره ارزش ادبی آثار عشقی میپردازد. عشقی مجال نیافت درباره شیوه و سبک ادبی بحثی مجزا داشته باشد، اما از یادداشتهای او در ابتدای برخی سرودهها میتوان دریافت که او توجهی عمیق و دائمی به موضوع سبک و نوگرایی دارد. او که «افسانه» نیما یوشیج را در جریده «قرن بیستم» چاپ کرد، در نثر و نظم در پی نزدیکی به زبان گفتگوی روزانه بود و به زعم قائد در آخرین بیانیه سیاسی ـ ادبی خود: نمایشنامه ایدآل پیرمرد دهگانی «شکل و قالب در ادبیات نیز بهاندازه ترویج فکر انقلاب بنیادین فکرش را به خود مشغول میداشت.» (قائد: ۱۳۹) او که امید داشت این انقلاب شعری در آینده ادامه داشته باشد، تنها سه ماه دیگر در این دنیا زیست و بنابراین ندید که نیما سی سال پس از انتشار «افسانه» زندگی کرد و تجربه اندوخت و به تأمل درباره تحول زبان شعری اندیشید. به زعم محمدعلی سپانلو در کتاب «چهار شاعر آزادی» اگر عشقی زنده میماند: «به احتمال زیاد میتوانست برای نسل بعد رقیب نیما باشد و شاید صراحت او مریدانی انبوهتر از شاعر یوش در پیرامونش گرد میآورد. هنر مردمگرای عشقی، که با استعداد او در خلق فضاهای نمایشی توأم بود، میتوانست شعر نو را سریعتر در گروه نخبگان، سپس در باسوادها و سرانجام در تودهها رسوخ دهد.» (قائد: ۱۴۰)
نظر قائد درباره نسبت نیما و عشقی یادآور تقسیمبندی محمد مختاری از شاعران است. به نظر مختاری نمایندگان اصلی آفرینش شعری در کل تاریخ ادبیات ما، به سه دسته تقسیم میشوند: ۱ـ راهگشایان شکلها و زبان شعری (افرادی چون حافظ، سعدی، رودکی، فردوسی، سنائی، خاقانی، نظامی، نیما و ...) ۲ـ تکاملبخشندگان شکلها و زبان (افرادی چون فرخی سیستانی، منوچهری، ناصرخسرو، جامی، بهار و ...) و ۳ـ تنوعدهندگان به شکلها و زبان (عنصری، اسدی توسی، فلکی شروانی، ایرجمیرزا، عشقی، شهریار و ...) دسته اخیر در تنوعبخشی به اشکال زیباییشناسانه شعر سهیمند و چرخشهای درونسیستمی دارند و از دو مسیر: نخست با طرح موضوعاتی نوین در شعر و سپس با دخالتهای وزنی یا ساختی یا زبانی و پیوندهای اجزاء درونی و ... در تشکیل انواع شعر تاثیر میگذارند. اینان پدیدآورندگان و یا بهتکاملرسانندگان هنجاری نو یا برهمزنندگان هنجاری کهن نیستند بلکه به تنوع درونی یک هنجار یاری میرسانند. به نظر مختاری استفاده عشقی و ایرجمیرزا و شهریار از زبان عامیانه (slang) نیز اینگونه قابل فهم است. (مختاری ۱۳۷۸: ۱۴۸ ـ ۱۴۶)
فصل پنجم کتاب «مانیفست و بیانیه در قالب داستان منظوم» نام دارد و در آن به بحث استفاده عشقی از ادبیات به عنوان ابزار تهییج توده اشاره میشود. فصل ششم کتاب هم به تجربه روزنامهنگاری عشقی اختصاص دارد؛ امری که در نهایت عشقی جان خود را نیز بر سر آن گذاشت. نظر نهایی قائد درباره ژورنالیسم عشقی چنین است: «صاحب آندرجه از هوش و درایت بود که تشخیص دهد روش رایج سرهمبندیکردن و داد و فریاد راهانداختنهای مطبوعات ایران تا چه اندازه نازل است. اما خود او هم هنوز توانایی ایجاد چیزی بهتر از آنچه تولید میکرد نداشت، و زمانه هم برای ایجاد نشریه مستقل و شخصی و معتبر مهیا نبود.» (قائد: ۲۲۶)
بخش دوم پیشبینی شماره ۱۳ اردیبهشت ۱۳۰۳ ه.ش روزنامه «سیاست» درباره عشقی اینگونه بود: «این: آن شاعریست که: قریحه سرشار، افکار مهم، نظریات بدیع و بالاخره آثار برجستهاش تاریخی خواهد بود.» (مشیرسلیمی ۱۳۵۷). خواندن کتاب قائد این حسن را دارد که بدانیم و ببینیم که پس از گذشت بیش از نیمقرن از مرگ عشقی، قریحه، افکار، نظریات و آثارش چگونه ارزیابی میشوند. البته نظر قائد نهتنها دربردارنده آندرجه از اغراق و رمانتیسمی که نویسنده روزنامه «سیاست» را به نوشتن آن جملات ترغیب کرده بود، نیست، بلکه نشانی از احتیاط و واقعبینی را نیز در خود مستتر دارد: «افکار او سراسر آموزنده نبود، اما شخصیتش الهامدهنده بود.» (قائد: ۲۳۹)
عشقی: سیمای نجیب یک آنارشیست، نوشته محمد قائد، نشر ماهی، ۲۸۸ صفحه، ۲۲۰۰۰ تومان
سایر منابع:
پیشدرآمدی بر استبدادسالاری در ایران، نوشته احمد سیف، نشر چشمه
چشم مرکب: نواندیشی از نگاه شعر معاصر، نوشته محمد مختاری، نشر توس
کلیات مصور میرزاده عشقی، تألیف و نگارش علیاکبر مشیرسلیمی، نشر امیرکبیر