تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 6 دی 1395 کد مطلب:9215
گروه: درس‌گفتارها

درس‌هایی که می‌توان از خاقانی آموخت

آخرین نشست از مجموعه‌ی درس‌گفتارهایی درباره‌ی خاقانی با عنوان «از خاقانی چه آموخته‌ایم؟» با حضور دکتر محمدرضا ترکی و دکتر ایرج شهبازی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست آموزه‌هایی که در یک سال گذشته از خاقانی طرح شده و چشم‌انداز خاقانی‌شناسی در آینده به‌شمار می‌آید تشریح شد و به پرسش‌های مخاطبان درباره‌ی زندگی و آثار خاقانی پاسخ داده شد.

آخرین نشست از مجموعه‌ی درس‌گفتارهایی درباره‌ی خاقانی با عنوان «از خاقانی چه آموخته‌ایم؟» با حضور دکتر محمدرضا ترکی و دکتر ایرج شهبازی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این نشست آموزه‌هایی که در یک سال گذشته از خاقانی طرح شده و چشم‌انداز خاقانی‌شناسی در آینده به‌شمار می‌آید تشریح شد و به پرسش‌های مخاطبان درباره‌ی زندگی و آثار خاقانی پاسخ داده شد.

منحنی پژوهش‌های خاقانی‌شناسی رو به اوج است

محمدرضا ترکی گفت: ما در چند دهه‌ی اخیر شاهد رشد مطالعات در عرصه‌ی خاقانی‌شناسی هستیم. آقای نیکوبخت، تحقیقی انجام داده‌اند و سیر خاقانی‌شناسی معاصر را از ابتدای قرن حاضر، از ۱۳۰۰ تا به امروز، بررسی کرده‌اند. در واقع تعداد کتاب‌هایی را که از آن سال تا امروز در زمینه‌ی خاقانی‌شناسی نوشته شده، فهرست کرده‌اند و نیز همه‌ی مقاله‌ها و پایان‌نامه‌هایی که در این عرصه نوشته شده است. حجم قابل توجهی از آثار خوب و متوسط و البته برخی آثار ضعیف در این مجموعه هست. گمان می‌کنم حدود صد کتاب در زمینه‌ی خاقانی‌شناسی نوشته شده است که دو تصحیح جدی دیوان خاقانی هم در میان آن‌ها هست: یکی تصحیح مرحوم عبدالرسولی است و دیگری تصحیح مرحوم دکتر سیدضیاء‌الدین سجادی. البته این پایان کار نیست و جای آن هست که تصحیح جدی‌تری از دیوان خاقانی صورت بگیرد.

به هر حال، آن کتابشناسی ثابت می‌کند که منحنی پژوهش‌های خاقانی‌شناسی رو به اوج است؛ به‌ویژه از دهه‌ی هفتاد به این سو شاهد گسترش این پژوهش‌ها هستیم؛ تا‌ آن اندازه که گاهی وسوسه می‌شویم بگوییم که دهه‌ی فعلی یا دهه‌ی پیش رو، دهه‌ی خاقانی است. دوره‌ای بود که تنها درباره‌ی حافظ و سعدی تحقیق می‌شد؛ حتی کار به جایی رسید که بعضی‌ها «حافظ‌بس» دادند! منظورشان این بود که بحث درباره‌ی حافظ و سعدی کفایت می‌کند و باید سراغ دیگران رفت. به هر حال، به استناد تحقیقی که صورت گرفته است به نظر می‌رسد رویکردی جدی در فضای دانشگاهی نسبت به خاقانی احساس می‌شود. این‌که دلیل آن چیست، نیاز به بررسی جدی‌تر دارد. این شاید نشانه‌ی نوعی تعمق و ژرف‌کاوی بیشتر در عرصه‌ی تحقیقات دانشگاهی ما باشد. روزگاری بود که استادان و دانشجویان به سمت متونی می‌رفتند که مخاطب عام بیشتری داشت؛ مثل آثار سعدی. تحقیقی که درباره‌ی سعدی صورت می‌گیرد، هم به کار یک محقق و استاد دانشگاه می‌آید و هم به درد مردم عادی می‌خورَد.

خاقانی از ابتدا شاعر خواص بوده است

ترکی یادآور شد: خاقانی از ابتدا شاعر خواص بوده است، حافظ و مولوی هم همین گونه‌اند؛ اما خاقانی از ابتدا شاعر خواص بوده است. چه بسا خیلی از خواص هم در ارتباط گرفتن با شعر او دچار مشکل می‌شدند اما جالب توجه است که شاعری که این ویژگی را دارد و شاعر خواص است، در عرصه‌ی عام دانشگاهی مورد توجه قرار می‌گیرد. آیا این بدان مفهوم نیست که محققان ما دنبال عرصه‌های بکرتر، جدی‌تر و اندکی دورتر از ادراک مخاطبان عام هستند؟ این نگاه شاید خوش‌بینانه باشد؛ ولی به هر حال می‌دانیم که آن منحنی رو به صعود است؛ مخصوصاً مقالات، از دهه‌ی هفتاد به این‌طرف، خیلی پُرشمار شده است. این نشان دهنده‌ی یک جریان علمی و تعلیم و پژوهشی است که شکل گرفته است که آن را باید به فال نیک گرفت و این جور معنا کرد که تحقیقات ادبی ما تخصصی‌تر شده است و جدی‌تر و نیز به سمت مباحثی می‌رود که کمی از دسترس ادراک ساده‌تر نسبت به ادبیات، آن‌سوتر است. در واقع به سمت قلمروهای نامکشوف یا کمتر شناخته‌شده حرکت می‌کند. واقعیت این است که ما در محیط‌های دانشگاهی درباره‌ی خاقانی دچار مشهورات هستیم؛ اما چون آدم‌های معروفی آن‌ها را گفته‌اند، همه، بدون آن‌که بیندیشند، آن‌ها را تکرار می‌کنند. بسیاری از اطلاعاتی که در مورد خاقانی به ما داده‌اند، از ریزترین جزییات زندگی او تا شخصیتش، حداقل این است که هیچ مستند و دال قویی ندارد و نمی‌توانیم آن‌ها را ثابت کنیم. این‌که گفته‌اند خاقانی دچار عقده‌های روانی بود و روان‌پریش بود و مغرور بود و نارسیسم داشت، اصلاً درست نیست. نتیجه این شده است که از خاقانی چهره‌ای منفور برای ما جلوه می‌کند. چرا؟ چون یک محقق دانشگاهی نسبت به او حس گریز داشت. خاقانی از آن دست شاعرانی است که چه بسا در آغاز، دیگران را از خود می‌گریزانَد، اما وقتی با او آشنا شدید دیگر رهایتان نمی‌کند. پس باید از نگاه سطحی به او فراتر برویم. این که خاقانی می‌گوید: «عادت این داشتم ز طفلی باز/ که برنجم ولی نرنجانم» کلید دانش اخلاق اوست. این شعارِ اهل فتوت بوده است و همیشه این نکته را نصب‌العین داشته‌اند و چنین سجیه و خصلتی را در خود ایجاد می‌کردند که در برابر آزار دیگران هرگز عکس‌العمل منفی نشان ندهند. خاقانی که به غلط گفته‌اند شاعر بدزبانی است، خودش می‌گوید یک واژه‌ی رکیک، از آن جنسی که در میان شاعران آن روزگار رواج داشته است، در دیوان من پیدا نمی‌کنید. از این رو، خاقانی از اخلاقی‌ترین شاعران سرزمین ما است.

تمام بزرگان ایران «جان‌های متحد» بوده‌اند

ترکی خاطرنشان کرد: من معتقدم که تمام بزرگان ما «جان‌های متحد» بوده‌اند. فردوسی یعنی همان خیام؛ خیام یعنی همان مولوی؛ مولوی یعنی دقیقاً حافظ. نمی‌خواهم بگویم که این‌ها با هم تفاوت نداشته‌اند. تفاوت و تشخص دارند اما حقیقت آن‌ها یکی است. نور خورشیدی هستند که از منظرها و زوایای مختلف تابیده‌اند. آن‌ها حقیقت فرهنگ ایرانی هستند و یک بینش و یک ذات دارند. این ما هستیم که دچار دوبینی هستیم و آن‌ها را جدای از هم می‌بینیم. پس شناخت مولوی بدون شناخت خاقانی ممکن نیست. به دیگر سخن، مولوی یعنی همان خاقانی. خاقانی هم تجلی دیگری از خورشید فرهنگ ایرانی است که به نظر می‌رسد تاریخ را وامدار خودش کرده است. آن‌ها از هم بیگانه نیستند. این ما هستیم که آن‌ها را جدا می‌کنیم و فکر می‌کنیم که قلمروهای متفاوتی دارند. در حالی‌که همان قدر که حافظ برای ما سخن دارد مولوی و خاقانی هم دارند. پس ما باید از فضای مشهورات بیرون بیاییم.

متأسفانه خیلی از کسانی که درباره‌ی خاقانی سخن گفته‌اند حوصله نکرده‌اند که همه‌ی متن را بخوانند. بخشی را دیده‌اند و بخشی دیگر را ندیده‌اند. همین است که می‌گویند خاقانی دچار عقده‌ی روانی و خودشیفتگی بود! در حالی‌که یک شخصیت را باید در فضای حقیقی خودش و روزگارش دید. درباره‌ی غرور خاقانی بسیار سخن گفته‌اند. در حالی‌که در قرن ششم، یعنی روزگار خاقانی، مفاخره جزیی از شعر و ساختار قصیده بوده است. همه‌ی شاعران آن روزگار و حتی روزگاران بعد، شعر مفاخره داشته‌اند. در آن روزگار قصیده‌ی کامل قصیده‌ای بود که حتماً در آن مفاخره باشد. اگر شاعری مفاخره در سخن خود نمی‌آورد آن را حمل بر عجز وی می‌کردند. پس مفاخره‌ی خاقانی دلیل غرور او نیست. هیچ یک از گذشتگان نگفته‌اند که خاقانی شاعر مغروری است. این‌که خاقانی مغرور است، حرف روزگار ما است؛ یعنی حرف کسانی است که تمام متن را ندیده‌اند و فضای آن روزگار و زبان شاعر را متوجه نشده‌اند؛ در نتیجه دچار بدفهمی شده‌اند؛ در حالی‌که اگر متن را خوب فهمیده بودند و خوب خوانده بودند دچار پیش‌داوری نمی‌شدند.

خاقانی شاعری دشوارگو، خودشیفته و فرمالیست نیست

ایرج شهبازی نیز گفت: این‌که گفته‌اند خاقانی شاعری دشوارگو، خودشیفته و فرمالیست است، درست نیست و همه‌ی واقعیت خاقانی را به ما نشان نمی‌دهد. ما می‌توانیم تصویر واقع‌بینانه‌تری از خاقانی داشته باشیم. به نظرم از او بسیار چیزها می‌توان آموخت. اگر زندگی خاقانی را بخوانیم و صحبت‌های او را بشنویم و ببینیم چه فضایل و مکارم و درس‌ها و رفتارهای درخشانی داشته است، می‌توانیم از آن‌ها در زندگی خود استفاده کنیم. در این جا من به شش نمونه از درس‌هایی که شخصاً از خاقانی آموخته‌ام اشاره می‌کنم.

۱. فاش‌گویی و بی‌نقاب زیستن

اولین درس مهمی که از خاقانی به نظرم می‌شود آموخت فاش‌گویی و بی‌نقاب زیستن است. به نظر می‌رسد هر کس خاقانی را بی‌پیش فرض مطالعه کند خیلی زود متوجه می‌شود که با انسانی سر و کار دارد که حتی‌الامکان تلاش دارد که بی‌نفاق و بی‌نقاب زندگی کند. خاقانی تلاش می‌کند که تصویری کاذب به کسی ندهد. حرف‌هایی که او درباره‌ی زن و فلسفه و شعر یا بعضی از خودستایی‌ها دارد حرف‌هایی هستند که هر آدم عاقلِ مصلحت‌اندیشی دوست دارد که آن‌ها را پنهان کند و به کسی نگوید که این‌گونه به جهان و انسان نگاه می‌کند. اما خاقانی، بی‌ملاحظه و بی‌پروا، همان‌جور که هست خودش را نشان می‌دهد. از این جهت او با شمس تبریزی بسیار قابل مقایسه است. شمس هم کسی بود که بی‌نقاب زندگی می‌کرد.

۲. بلند همتی و سخت‌کوشی

شهبازی تصریح کرد: دومین درسی که از خاقانی می‌شود آموخت درس بلندهمتی و سخت‌کوشی است. خاقانی از یک پدر نجار و مادری که آشپزی می‌کرد یا از طریق رشتن ریسمان‌ گذران زندگی می‌کرد، متولد شده است. در خانواده‌ی او ظاهراً دانشمند بزرگ و حکیم والایی نبوده است. درست است که خاقانی عمو و پسرعمویش را دانشمند و فیلسوف می‌داند، حقیقت قضیه این است که در چنان خانواده‌ای آن‌ها فیلسوف بودند وگرنه نه تئوری فلسفی داشتند و نه در عالم علم کار درخوری کرده‌اند که بخواهد به یادگار بماند. در چنان خانواده‌ای به دنیا آمدن و بعد به جایی رسیدن که در مجلس پادشاه بالای دست وزیر بنشیند نشان از آن دارد که خاقانی انسان بسیار پُرتلاش و سختکوش و جدی و بلندپرواز و بلندهمتی بوده است.

۳. دغدغه‌ی انسان زیستن

شهبازی افزود: سومین درسی که من از خاقانی آموختم این است که خاقانی انسانی است که دغدغه‌ی انسانی زیستن دارد. من تردیدی ندارم که خاقانی هرچه به طرف پختگی و پایان زندگیش می‌رفته، اخلاقی‌تر شده است. از جمله برترین اصول اخلاقی او مال پاشیدن، عیب پوشیدن، درگذشتن از خطاهای دیگران، عشق ورزیدن به دیگران، وفاداری به دوست و پرهیز از خیانت، نیکی کردن، ادب، پرهیز از ناسزاگویی و نظایر این‌ها است. اگر به فهرست اخلاقیات خاقانی نگاه کنید متوجه می‌شوید که غالب آن‌ها در رابطه با انسان‌های دیگر معنا پیدا می‌کند. یعنی اخلاقیاتِ شخصی نیستند؛ اخلاقیاتِ اجتماعی‌اند. اما نکته این است که از بررسی مجموعه‌ی سخنان خاقانی به نظر می‌رسد که او نسبت به انسان‌ها بدبین است و فکر می‌کند که انسان‌ها ذاتاً خیانتکار، دروغگو و ناسپاس هستند. این دوتا را کنار هم بگذاریم: یعنی اخلاقی زیستن در عین بدبینی به انسان‌ها. پس یکی از مبانی اخلاقی خاقانی همین است که با انسان‌ها اخلاقی زندگی کن، در عین بدبینی به آن‌ها. خود او می‌گوید: «بترس از بد خلق خاقانیا/ ولیکن ز بد دِه امان خلق را؛ وفا طبع گردان و ایمن مباش/ ز غداری که طبع است آن خلق را؛ همه دوستی ورز با خلق لیک/ به دل دشمن خویش دان خلق را». کنار هم گذاشتن این‌ها کار بسیار دشواری است. اگر کسی بتواند این کار را بکند به نظرم یک نتیجه‌ی ناگزیر از آن به دست می‌آید. آن نتیجه این است که اگر کسی در عین بدبینی به انسان‌ها با آن‌ها اخلاقی رفتار کند، ناگزیر به این‌جا می‌رسد که خوبی کند بدون توقع پاداش. خود خاقانی می‌گوید: «من که خاقانی‌ام این مایه صفا یافته‌ام/ که به دل در حق بدخواه شدم نیکی‌خواه.»

۴.روح حماسی و عزت نفس

شهبازی افزود: چهارمین درس مهمی که می‌شود از خاقانی گرفت روح حماسی و عزت نفس است. مطالعه‌ی دیوان خاقانی و وزن‌هایی که انتخاب کرده است و الفاظ و عباراتی که در شعرش به کار می‌گیرد همه از یک روح حماسی سرچشمه می‌گیرد. خاقانی در قصاید مدیحه‌اش چنان با لحن مفاخره و عزت نفس از خودش تعریف و تمجید می‌کند که آدمی تعجب می‌کند و از خودش می‌پرسد آیا شعر مدحی جای چنین احساسات و عواطفی است؟ به نظرم خاقانی یک روح حماسی بلندهمت داشته است و بسیار عزت نفس و کرامت.

۵. ژرف‌اندیشی و تأمل در جهان

شهبازی درباره‌ی مورد پنجم گفت: نکته‌ی دیگری که برای ما درس مهمی است ژرف‌اندیشی فراوان و تأمل در جهان و انسان و پدیده‌های هستی است و نیز از کنار هیچ پدیده‌ای سرسری عبور نکردن. هر کسی که با خاقانی انس پیدا کند متوجه می‌شود این مرد از کنار هیچ چیزی به سادگی رد نشده است.

۶. ماهیت رابطه‌ی دوستانه و دشمنانه

شهبازی در پایان تأکید کرد: ششمین درسی که از خاقانی می‌توان گرفت درباره‌ی دوستی و دشمنی است. خاقانی تعداد بسیار زیادی شعر دارد که درباره‌ی دوست و دشمن و ماهیت رابطه‌ی دوستانه و دشمنانه است. به نظر خاقانی دوستان ما با تعریف‌ها و تملق‌هایشان و ندیدن عیب‌های ما مقدمات خودپسندی و عُجب ما را فراهم می‌کنند؛ اما دشمنان با انتقادهای‌شان ما را هشیار می‌کنند که در جهت مصالح خودمان بکوشیم: «خاقانیا به تقویت دوست دل مبند/ وز غصه‌ی نکایت دشمن جگر مخور؛ گر دوست از غرور هنر بیندت نه عیب/ دشمن به عیب‌کردنت افزون کند هنر؛ ترسی ز طعن دشمن و گردی بلند نام/ بینی غرور دوست و شوی پست و مختصر؛ آن طعن دشمن است تو را دوستی عظیم/ کو نردبان توست به بام کمال‌بر؛ پس دوست دشمن است به انصاف بازبین/ پس دشمن است دوست به تحقیق درنگر.»


۴۴ درسگفتار درباره‌ی خاقانی با حضور استادان ادب فارسی

علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی و بین‌المللی شهر کتاب در آغاز نشست گفت: شهر کتاب، از چهارشنبه دوم دی ماه ۱۳۹۴ درس‌گفتارهایی درباره‌ی خاقانی را آغاز کرد که در یک سال گذشته چهل‌وچهار درس‌گفتار به طور پیوسته در روزهای چهارشنبه با حضور خاقانی‌شناسان و استادان ادب فارسی برگزار شده است. در درسگفتارهای خاقانی بحث‌های مختلفی مطرح شد، ازجمله این‌که خاقانی کیست؟ چه میزان مفاخره در شعر او دیده می‌شود؟ آیا تواضع دارد یا بیشتر اهل مفاخره است؟ یکی دیگر از مباحثی که مطرح شد درباره‌ی نثر خاقانی و به‌ویژه منشآت او بود. جایگاه منشآت خاقانی در نثر فارسی چگونه است؟ مضامین و مباحثی که خاقانی در منشآتش مطرح کرده است چه چیزهایی است؟ می‌دانیم که نامه‌های خاقانی اثر مهمی برای شناخت او و دوره‌ی تاریخی‌اش است. نامه‌های خاقانی چه مقدار در ادبیات فارسی مشابه دارد؟ بحث دیگری که در درسگفتارها مطرح شد و برای شناخت خاقانی مهم بود جامعیت اوست و این‌که خاقانی به عنوان یک شاعر چه مقدار در علوم دیگر تسلط داشته است؟ از نجوم گرفته تا دیگر دانش‌های عصر او.

وی یادآوری کرد: بحث تأثیر خاقانی بر شاعران بعد از او هم عنوان شد. به‌ویژه تأثیر او بر حافظ و مولوی. مباحث دیگر سبک‌شناسی شعر خاقانی، فرهنگ عامه و بازتاب آن در آثار خاقانی و مسأله‌ی زیبایی‌شناسی شعر او بود. همچنین مبحث آرزوی خاقانی برای رفتن به خراسان مطرح شد و این که خراسانیه‌ها چه جایگاهی در دیوان او دارند. داوری منتقدان درباره‌ی خاقانی، رباعیات خاقانی، زمان و مکان در شعر خاقانی و ستیزه‌گری او با فلسفه، از مباحث دیگری بود که در این درسگفتارها عنوان شد. یک موضوع دیگر مسیحیت و بازتاب آن در شعر خاقانی بود. تحلیل شرایط و زمانه‌ی خاقانی در قرن پنجم و ششم هم پیش کشیده شد. امیدواریم درسگفتارهایی که در یک سال گذشته درباره‌ی خاقانی گفته شد تا حدی، نه به طور جامع و خیلی گسترده، برای شناساندن خاقانی به عموم مردم و حتی دانشجویان و کسانی که اهل فرهنگ هستند، مؤثر بوده باشد. 

 

http://www.bookcity.org/detail/9215