تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
اینک سخنگفتن از بحران «دانشگاه ایرانی» نهتنها امری عجیب و غریب نیست، بلکه تبدیل به کلامی رایج و شایع شده است. در کنار تورم بیان آمار و ذکر ادعاهای گزاف درباره پیشرفت علمی کشور و افزایش بیسابقه دانشجویان بهخصوص در مقاطع تحصیلات تکمیلی، واقعیتهایی چون بحران سرقت علمی در قالب پایاننامهفروشی و مقالهفروشی از سویی نشانههای زوال اخلاق علمی در میان دانشگاهیان ایرانی و از سویی دیگر بیانگر ضعف کارکردی ـ نهادی دانشگاه در ایفای کارویژههای خود است.
اگر امروزه در وضعیتی به سر میبریم که با وجود آنکه بیش از بسیاری از کشورهای توسعهیافته و درحالتوسعه دانشگاه داریم، اما درصد اندکی از دانشجویان ایرانی از آموزش مناسب برخوردارند و علایق پژوهشی درخور اعتنایی در سر میپرورانند، دیگر این سخن را که دانشگاه در ایران از حقیقت خود ـ آنگونه که باید باشد و در جهان توسعهیافته هست و گویی در ذهن برخی از متقدمین اهل دانش ایرانی نیز چنین بوده است ـ فاصلهای بعید پیدا کرده است، نباید سیاهنمایی یا ژستی سیاستزده و یا سخنی بدون تأمل تلقی کرد و گوینده آن را دچار کژبینی و بدبینی پنداشت.
کارل یاسپرس فیلسوف آلمانی سده بیستم در کتاب «ایده دانشگاه» عناصر تشکیلدهنده و هویتبخش به «دانشگاه» را سه عنصر آموزش آکادمیک، پژوهش علمی و عالمانه و حیات فرهنگی خلاقانه میداند و معتقد است این سه عنصر باید در کنار یکدیگر و دوشادوش هم بهنحوی در سرشت دانشگاه درآمیخته شوند که شخصیتی جامع و کامل از فرد دانشگاهی بسازند.
اگر بر اساس معیارهای یاسپرس بخواهیم نگاهی به دانشگاه ایرانی بیاندازیم، نمیتوانیم چشم بر این واقعیت فرو بندیم که هیچ یک از این سه اصل وضعیت نیکویی ندارند و هر یک در بحرانی ویژه به سر میبرند. وقتی برخی از دانشگاهها بدون برخورداری از کادر علمی مجرب و مناسب، دانشجوی کارشناسیارشد و دکتری دارند، وضعیت آموزش بهتر از آنچه امروزه هست، نمیشود. وقتی در کشوری با بیش از چهار میلیون دانشجو و بیش از دو میلیون دانشجوی علوم انسانی، بسیاری از دانشجویان و فارغالتحصیلان از نگارش متنی علمی و پژوهشی عاجزند، گاه حتی برای نوشتن متنی کوتاه و ژورنالیستی به مشکل بر میخورند و مقالات علمی دانشگاهیان نیز گاه به کپیبرداریهای سطحی از مقالات مشابه خارجی و داخلی میمانند و ایدهای درخور تأمل و مهمتر از آن، نوین را پرورش و انعکاس نمیدهند، نمیتوان از کارکرد صحیح نظام پژوهشی اطمینان داشت. حیات خلاقه دانشگاهی نیز که علیالقاعده باید مبتنی بر مباحثه و مناظره نگرشهای علمی متفاوت و حضور در عرصه عمومی باشد، نیازمند مقدماتی است که یکی از سادهترین آنها که همانا مطالعه و پیگیری آثار یکدیگر است، گاه در فضای دانشگاهی ایران، استثنا است و عموماً خلاف آن را باید قاعده دانست.
دکتر حمیدرضا رحمانیزاده دهکردی در کتاب «پیشنگارش: گام نخست در فرایند پژوهش» با عطف اعتنا به چنین معضلاتی، بدون آنکه گام در وادی نظریهپردازی درباره دانشگاه ایرانی و چرایی و چگونگی فرایند پژوهش در ایران بگذارد، بر یکی از مهمترین بحرانهای جامعه دانشگاهی ایران که همانا پژوهش است، انگشت تأکید نهاده است و برای تقویت پایههای پژوهشی دانشگاهیان، به گردآوری و تألیف اثری تکنیکمآب و مهارتمحور درباره پیشنگارش و اهمیت محوری آن در روند پژوهش همت گمارده است.
منظور از پیشنگارش (Prewriting) در مفهوم مضیق آن، مجموعه تکنیکها و مهارتهایی است که پیش از نگارش نسخه اولیه و برای ایدهیابی، ایدهکاوی و ایدهپروری و در مجموع فعالیت خلاقانه از آنها استفاده میشود. دکتر دهکردی این مفهوم را اندکی بسط داده است تا بتواند با استفاده از آن به دیالکتیک میان ایده و نسخههای متنوع متن اعم از پیشنویس، متن در حال ویرایش و بازنویسی و متن نهایی اشاره کند و اهمیت چنین تعاملی را گوشزد شود، زیرا به زعم وی: «به نظر میرسد هرچه وقت و تأمل بیشتری در قسمت پیشنگارش صرف شود، کیفیت کار بهتر خواهد شد. بازنویسهای مکرر، تصحیح، تنقیح و نقد نوشتههای نخستین، میتواند کاری جاودان پدید آورد و همه اینها در مرحله پیشنگارش اتفاق میافتد.» (ص ۶)
پیشنگارش مشتمل بر دو بعد اساسی است: ۱ ـ فرایند خلق و پرورش ایده و ۲ ـ مهارتها و تکنیکها و ابزارهای مهم مرتبط با آن. بر همین مبنا، این کتاب نیز دو فصل اصلی دارد که به ترتیب «فرایندهای خلق و پرورش ایده» و «تکنیکهای مهم پیشنگارش» نام دارند.
در فصل نخست از چهار عامل «گفتن و شنیدن»، «خواندن فعال»، «نوشتن برای خلق و پروراندن ایده» و «درگیری تمامعیار با پژوهش» بهعنوان فرایندهای خلق و پرورش ایده نام برده شده است و در فصل دوم، هفده تکنیک مشخص نظیر نگارش آزاد، توفان ذهنی، نگارش سرعتی، ترسیم خطوط کلی، نگاه مکعبی، حاشیهنویسی، رونویسی، تلخیص و ... بهمثابه مهارتهایی آزمونپسداده نزد دانشمندان، فلاسفه و ادیبان مطرح شدهاند.
مثالهای متنوع مندرج در کتاب از مشاهیر دانش که از این تکنیکها استفاده کردهاند وقتی در کنار تصاویر رنگی گویایی از دستنوشتهها و نمونه طبعآزماییهای بهجامانده از آنها قرار میگیرند، این کتاب کمحجم صدصفحهای را جذابتر نیز میکنند؛ کمااینکه نویسنده برای هر تکنیک و ایده، تمرینهایی را نیز تهیه دیده است که خواننده را تحریک میکنند دستبهکار بشود و ذوق و سلیقه و مهارت خود را در هر یک از آنها در بوته آزمایش قرار دهد.
ایدههای بکری در برخی از همین تکنیکهای بهظاهر ساده وجود دارند که میتوان هر یک را بسط داد و از فلسفه و چیستی و چرایی آن نوشت، اما خوشبختانه مؤلف از این وسوسه به دور مانده است و اینگونه، اثر را به کاری تجربی ـ کارگاهی بدل کرده است که کمبود آن نزد دانشگاهیان ایرانی بیشتر احساس میشود؛ امری که گاه با عنوان «ضعف روش تحقیق» نیز بیان میشود و البته تهی از واقعیت نیز نیست؛ اما نباید از این نکته غفلت ورزید که نویسنده کتاب «پیشنگارش» قصد آشناکردن مخاطب با روش تحقیق را ندارد، بلکه حتی گاه تلاش میکند به نویسندگان جوان این نکته را نیز اشارت دهد که ایدهیابی و ایدهکاوی و ایدهپروری، نیازمند فراروی از معهودات و مقررات و رسم و رسومات رایج در دنیای علمی است و بنابراین نباید آنچنان خود را در حصار تنگ دانستههای رایج یا روشهای مقرر و شایع علمی به تنگنا انداخت که روح نوآوری و طراوت سخن تازه در وجود و قلم نویسنده بخشکد و پژمرده شود. از این منظر این ایده نویسنده که مبین تفاوت میان سیاهمشقهای مراحل اولیه با متن نهایی است و به نونویسندگان این تذکر را میدهد که مبادا گمان کنند آن مقاله علمی که در شکل نهایی آن میخوانند، از آغاز به همین شکل و قالب در ذهن نگارندهاش وجود داشته است، من را به یاد سخن کارل پوپر در کتاب «اسطوره چارچوب» میاندازد که معتقد بود «عینیت و عقلانیت پیشرفت در علم، ناشی از عینیت و عقلانیت شخصی دانشمندان نیست. علوم بزرگ، و دانشمندان بزرگ، نظیر شعرای بزرگ، اغلب با شهودهای غیرعقلانی ملهم میشوند... یک برهان ریاضی ممکن است به وسیله تجربههای ناخودآگاه اکتشاف شود؛ تجربههایی که با نوعی بصیرت هدایت شدهاند که قطعاً از سنخ اندیشه عقلانی نیستند، بلکه از مشخصه زیباشناسی برخوردارند.» (پوپر ۱۳۸۴: ۶۰)
علم، به مقتضای چیستی خود، نمیتواند از روش مبرا باشد. تفاوت علم با سایر معارف بشری شاید یکی نیز در همین اتکای آن بر روشهای قابل آزمون باشد و از این منظر، شاید این سخن که علم، نه یافتههای علما که روشهای کشف و یا برساختن یافتهها است، چندان خطا نباشد، اما فراموش نکنیم روشهای علمی نیز قابل نقد و بررسی هستند و بسیاری از آنچه امروزه بهمثابه روشهای علمی قوام و دوام یافتهاند، از نقد و تکامل روشهای پیشین به دست آمدهاند. دکتر دهکردی نیز از فرایند باز، تصادفی و ذوقی خلق ایدهها سخن میگوید و اگرچه اعتقادی تام به بیثمری روشهای رایج ندارد، اما به این امر نیز تذکر میدهد که دانشجو برای آنکه پژوهشگر بشود و بتواند ایدههایی نو یا متفاوت بیافریند نیازمند حدی از گستاخی و فراروی، اعتمادبهنفس و سماجت نیز هست. به تعبیری کوتاه و با وامگیری از سخن کانت، به گمانم ایده محوری کتاب «پیشنگارش» چنین است: «اگر میخواهی جرأت اندیشیدن پیدا کنی، جرأت سخنگفتن، نقادانهخواندن و بارها نوشتن را داشته باش.»
منابع:
پوپر، کارل. ۱۳۸۴. اسطوره چارچوب: در دفاع از علم و عقلانیت. ترجمه علی پایا. تهران: طرح نو
یاسپرس، کارل. ۱۳۹۴. ایده دانشگاه. ترجمه مهدی پارسا و مهرداد پارسا. تهران: ققنوس
پیشنگارش، نوشته دکتر حمیدرضا رحمانیزاده دهکردی، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۰۰ صفحه، ۱۰۰۰۰ تومان