تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
روز دوم سفر ما تور برنامه خاصی نداشت و گفته بودند میتوانیم روزمان را خودمان برنامهریزی کنیم. درست چند روز قبل از سفرمان از شبکه چهار تلویزیون ایران مستندی دیده بودم که فکر میکنم ابوالفضل جلیلی آن را ساخته بود و درباره آرامگاه امیر خسرو دهلوی و نظامالدین اولیا بود. تصمیم به دیدارآنجا گرفتیم. با همراهی پذیرش هتل و پرسیدن مسیر و آدرس، سوار یکی از همان اتو ریکشاها شدیم و به منطقه نظامالدین رفتیم. نظامالدین محلهای است در دهلی که بخش غربی آن بسیار مرفه نشین و بخش شرقی آن شلوغ و در هم ریخته است با ترکیبی از هزاران بو و سروصدا و گدایان فراوانی که یک لحظه رهایت نمیکنند. بقعه یا همانطور که در گویش مسلمانان هند معمول است "درگاه" نظامالدین اولیا عارف و صوفی نامدار سلسله چشتیه در بخش شلوغتر قرار دارد. در جوار وی انبوهی از مقابر مریدان و عرفای دیگر نیز وجود دارد که مشهورترینشان امیر خسرو دهلوی شاعر پارسی سرای هند است. اتوریکشا سر یک کوچه شلوغ نگه داشت. هوا گرم بود و بوهای نامطبوع نیز آدم را کلافه میکرد. وارد کوچه شدیم مسجدی در سمت راست قرار داشت و ازآنجا که روز جمعه بود، نماز جمعه پایانیافته بود و خیل نمازگزاران از مسجد بیرون میآمدند خواستیم برویم داخل که مانع شدند و متوجهمان کردند که مساجد مخصوص مردان است و زنان حق ورود به آن را ندارند. حتی برخلاف مساجد ایران و برخی کشورهای عربی بخش جداگانهای هم برای خانمها در نظر گرفته نشده بود. قدری جلوتر مکانی وجود داشت که محل برگزاری «عرس» بود و مزار میرزا غالب آخرین شاعر بزرگ مسلمان هند. بسته بود... هرچند از آن بعداً دیدن کردیم و من اینجا درباره آن مینویسم.
دو لنگه در بسیار قدیمی که از فرط استعمال رنگشان هیچ معلوم نبود و کنارشان دو سکوی سنگی قرار داشت به حیاط وسیعی باز میشد که دور تا دورش را ساختمانهای مجاور احاطه کرده بودند و پنجرههایشان مشرف به این محوطه وسیع بود. در وسط محوطه سکوی سنگی نسبتاً بزرگی قرار داشت که من متوجه کاربرد آن نشدم. در سمت چپ ایوان بزرگ مسقفی که بیست ستون داشت مکان اصلی برگزاری عرس بود. عرس به مراسم یادبود درگذشت مشایخ تصوف گفته میشود که همهساله در سالگرد فقدانشان بر مزار آنها برگزار میگردد. به گمانم عرس خواجه نظامالدین اولیا نیز در این مکان باید باشد. اطلاع دقیقی در این مورد ندارم. در سمت چپ بالای پلکانی عریض ساختمانی وجود دارد که هنگام بازدید من توسط بنیاد آقاخان تعمیر شده بود و تابلوهای بزرگی هم در زمینه همکاری این بنیاد با سازمان میراث فرهنگی هند در مرمت و بازسازی بناهای قدیمی در کنار بنا نصب شده بود. این بنا چاوسته کهامبا (Chausath khamba) نام دارد که به معنای تالار شصت و چهار ستون است. این بنا توسط میرزا عزیز کوکال تاش برادر ناتنی اکبر امپراتور بزرگ دوره گورکانیان بنا نهاده شده است. دور تا دور این تالار دیواری مشجر از سنگ مرمر کشیده شده و ستونها و سقف بنا نیز تماماً از سنگ مرمر است. وی این مکان را در زمان حیاتش به جهت مکان آرامگاه خود انتخاب نموده بود و آرامگاه خود وی و مادر و هشت تن از خواهران و برادرانش به انضمام فرزنداشان در این تالار قرار گرفته است دورتا دور این تالار چمن کاری است و دیواری قدیمی آن را احاطه کرده است. در پشت این بنا که به واسطه در کوچکی که در دیوار تعبیه شده حیاط کوچتری قرار دارد که در وسط آن اتاقی ساخته شده از سنگ مرمر قرار دارد. داخل این اتاق مزار شاعر نامی هندوستان میرزا غالب دهلوی است. جنب این بنا نیز آکادمی غالب قرار گرفته که مرکزی برای حفظ میراث غالب با برگزاری کنفرانسها و پژوهشهای مختلف است.
از بنا که بیرون میآییم دوباره داخل همان کوچه شلوغ رو به جلو حرکت میکنیم. در کنار راه رستورانهایی قرار دارند که کارگرانشان هر کدام دستهای کارت در دست دارند و با فریاد آن را به رهگذران نشان میدهند. معلوم شد این کارتها را در ازای مبلغی پول واگذار میکنند و هر کارت ارزش پنج تا ده روپیه را دارد. سپس فرد خیری که کارتها را خریداری کرده آنها را در بین فقرایی که اغلب اوقات داخل بقعه حضرت نظامالدین قرار دارند توزیع میکند و هر کدام میتوانند با ارائه کارت مزبور در آن رستورانها غذایی به رایگان بخورند.
معمولاً در هند رسم است که به رسم تبرک و یا نذر، هنگام زیارت مشایخ تصوف سبدی از گلهای سرخ و یا قطعه پارچهای که حاوی آیات قرآنی است بر روی آرامگاه میافکنند. در راه رسیدن به بقعه اغلب فروشندگان سبدهای حاوی گلهای سرخ کوچک پرپر شده و از همان قطعات پارچه می فروختند و یا به اصرار از رهگذران میخواستند که کفشهای خود را در بیاورند و نزد آنان به امانت بگذراند که در ازای این کار مبلغی نیز دریافت میکردند. همانطور که در اغلب زیارتگاههای کشورهای مسلمان و یا حتی سایر ادیان رسم است در بازارچه منتهی به این زیارتگاه هم مغازهها اغلب سوغاتیها و یادگاریهای متبرک اعم از کتب ادعیه و یا عطر و تسبیح و بخور و عود و انگشتر می فروختند. هوا از حجم بوهای نامطبوعی که در اثر آلودگی و بوی تنها و گرد و خاک و عطرهای سنگین ایجاد شده بود غیر قابل تنفس بود.
محوطه این درگاه شامل دو حیاط است. در حیاط اول قبور بسیاری مشاهده میشود که مزار مریدان و سایر مشایخ سلسله چشتیه است. در بدو ورود کفشها را کندیم. روبرویمان مزار امیرخسرو دهلوی قرار داشت که روی آن عبارت زیر به خط نستعلیق نوشته بود: «ملکالشعرا طوطی هند ابوالحسن خواجه حضرت امیر خسرو.»
دین اسلام به وسیله صوفیان و مشایخ در هند گسترش یافته و هنوز هم مریدان و ارادتمندان این سلسلهها در هند فراوانند. سلسلههای تصوف مشهور در شمال هند چشتیه و قادریه میباشند که هم اکنون نیز مریدان و محبان فراوانی دارند و آستان مشایخشان زیارتگاه خیل عظیم مشتاقان است. سرسلسله این گروه از تصوف یعنی مشایخ چشتیه معین الدین چشتی است که آرامگاه وی در شهر اجمیر شریف قرار دارد.
در میان همهمه و سر و صدای زائران صدای موسیقی زیبای قوالی به گوش میرسید. همه روزه بعد از ظهرها در این مکان موسیقی قوالی اجرا میشود که در آن از اشعار عارفانه در مدح و ثنای مولای متقیان علی علیه اسلام و سپس مدح حضرت نظامالدین و یا سایر اشعار عرفانی به زبان اردو استفاده میگردد. اتاق بزرگی که آرامگاه امیر خسرو در آن قرار داشت به وسیله اتاق بزرگتری محصور شده بود و با کمال تعجب اینجا هم اجازه ورود به خانمها را به داخل هیچکدام از اتاقها نمیدادند. مزار این شاعر نیز نه به واسطه آن که زبان آور و شاعر بی مانندی در دوره خویش بوده و یا نه به واسطه آن که از رجال حکومتی محسوب میشده بلکه به واسطه آن که مرید محبوب خواجه نظامالدین اولیا بوده اکنون به صورت زیارتگاه درآمده است. در سمت چپ محوطه بزرگتری قرار داشت که مزار این عارف نامی در آنجا بود. خود مزار در اتاقی بزرگ بالای سکویی با ارتفاع کم تعبیه شده بود که دورتا دور اتاق ستونهای زیبایی با پوشش طلایی بود و کتیبههایی که به خط فارسی نوشته بودند. زبان طبقه بزرگان جامعه آن روزگار فارسی بوده و به همین سبب ملفوظات و یا سخنان این شیخ بزرگوار نیز همه به فارسی است. در بخش پشتی بنا نیز شجره نامه وی نگاشته شده که نسبش را به امام جعفر صادق میرساند. داخل این حیاط قوالان روبروی مزار نشسته بودند و نغمه سرایی میکردند و زائرین نیز یا دور آنان جمع شده بودند و یا مشغول خواندن قرآن و دعا و عبادت بودند. کلیه زائران همانگونه که در هند مرسوم است هنگام ورود به محوطه درگاه سر خود را میپوشانند ونذورات خود را که شامل سبدهای گل سرخ و یا قطعات پارچه است را در دست گرفته به صف منتظرند تا وارد بقعه شوند و نذورات خود را تقدیم کنند. در کمال تعجب دوستی بعدها به من گفت که گلها و پارچههای موجود بر روی مزار نیز آخر شب جمع آوری شده و دوباره به همان دکانداران طول راه با قیمت پایینتری فروخته میشود. در این حیاط مسجدی با یک ایوان اصلی در وسط و دو ایوان کوچکتر در طرفین وجود دارد که ایوان بزرگتر با نمای قوسی شکل به سبک ایوانهای مساجد اسلامی بخش مردان و ایوانهای کوچکتر نیز مخصوص خانمها بودند. اینجا نیز متاسفانه اثری از نظافت به چشم نمیخورد. در کنار ایوان دست راستی بنای کوچکتری وجود دارد که مدرسه علوم اسلامی است و آرامگاه یکی از بستگان مؤنث این عارف نامی میباشد. انتهای حیاط دالان باریکی وجود دارد که بنا را به کوچه پشتی متصل میکند و مردم در حال تردد ازآنجا بودند. بنا گنبد سفیدی دارد که با گچ پوشیده شده است و بر روی بقعه اصلی قرار گرفته است اما این گنبد کاملاً مدور نیست و حالت پیازی شکل دارد که مشخصه معماری اسلامی هندی است.
هر چند مکانهای زیارتی که دارای متولیان مخصوص به خود هستند بیش از آن که در فکر نگهداری و مرمت و سرویس دهی به زائران باشند به فکر پر کردن جیبهای خود بودند و حقا که حافظ در توصیف این دسته از افراد چه خوش گفته است:
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد/ بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
مصداق شعرم را در همان بدو ورود به آن آستان مقدس که بسیاری از سر اخلاص به آنجا میآیند یافتم. دو تن از متولیان در ایوان کنار بقعه نشسته بودند و سعی در مجاب کردن توریستهای خارجی به پرداخت پول داشتند.