تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
«بفرمایید فلسفه»، کتابی است شامل ۲۴ گفتوگو با بزرگترین فیلسوفان معاصر دربارهی پنج محور اخلاق، سیاست، متافیزیک و ذهن، زیباشناسی، خدا، خداناباوری و معنای زندگی. گفتوگوهای این کتاب را دیوید ادموندز و نایجل واربرتن انجام دادهاند و آن را میثم محمدامینی، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی به فارسی ترجمه کرده است. نشست هفتگی شهر کتاب، با حضور مترجم، هومن پناهند و امیرحسین خداپرست به بررسی این کتاب اختصاص داشت.
میثم محمدامینی، مترجم، در آغاز گفت: عنوان کتاب را میشد به صورتهای «چند لقمه فلسفه» یا «چند جرعه فلسفه» هم ترجمه کرد؛ اما با مشورت دوستان تصمیم گرفتیم عنوان «بفرمایید فلسفه» را برگزینیم. این گفتوگوها را دانشگاه آکسفورد در فضای مجازی منتشر کرده و تاکنون ۲۵ میلیون بار بارگیری (دانلود) شده است. متن اصلی شامل ۲۵ گفتوگوست که یکی از بخشها در ترجمهی فارسی نیامده است. دو کتاب دیگر نیز از این مجموعهی گفتوگوها منتشر شده که ما نیز میکوشیم ادامهی آنها را به فارسی ترجمه کنیم.
محمدامینی دربارهی اینکه از چنین کتابهایی چه انتظاری میتوان داشت، گفت: هر کدام از مصاحبهها را در بیست تا بیستوپنج دقیقه میشود خواند. در مقدمهای که دکتر شیخرضایی به عنوان دبیر مجموعه بر این کتاب نوشته، آمده است: اندیشه در ذات خود گویی فرایندی گفتوگویی است؛ شکل گفتوگویی دارد؛ حتی وقتی هم که در انزوا و تنهایی با خودمان فکر میکنیم، گفتوگویی در ذهنمان در حال انجام شدن است. به این معنی گفتوگو مقوّم اندیشه است. در نقد و ارزیابی هم همیشه ردپای گفتوگو را میبینیم. به یک معنا گفتوگو، روش پژوهش عقلانی است. گفتوگو جذابیت خاصی دارد. افلاطون گفتوگوهای سقراط را ضبط کرده است و گفتوگوهای دیگری به این شکل ترتیب داده است. مکالمات افلاطون بهترین نمونههای گفتوگو هستند. دربارهی ارسطو هم گزارشهایی هست که گفتوگوهایی تنظیم کرده بوده ولی کتابی از آنها به دست ما نرسیده است. در دورهی باستان میتوان به سیسرو اشاره کرد که از او گفتوگوهای تأثیرگذاری برجای مانده است. در دورهی انقلاب علمی کسانی مثل گالیله و بارکلی از چارچوب گفتوگو برای شکل دادن به اثرشان استفاده کردهاند. نمونهی جدید هم تیموتی ویلیامسون است که در همین کتاب هم با او گفتوگو شده است. او کتابی دارد با نام «گفتوگویی میان چهار نفر». اثر وی گفتوگویی است خیالی بین چهار نفر: یکی طرفدار سنت، دیگری نسبیگرا، سومی منطقگرا و طرفدار عقلانیت و چهارمی کسی که علم را راهگشای هر مشکلی میداند.
وی یادآور شد: مبادله یکی از مؤلفههای گفتوگوست. در گفتوگو مبادلهای در جریان است. لازم است نوعی همسطحی بین طرفین گفتوگو در جریان باشد. کتاب بفرمایید فلسفهی همین حالت را دارد. هر گفتوگو توضیح کوچک و مدخلی است به بحث. کتاب نقش آموزشی و ترویجی دارد. هر دو گفتوگوکننده به اسم کسانی که فلسفه را عمومی میکنند، صاحب شهرتند. هیچ یک در دانشگاه مستقر نیستند. واربرتون کتابهای فلسفی دارد، اما ادموندز در رسانه کار میکند. تخصص این دو عمومیسازی مباحث فلسفی است. در این نوع کتابها باید دقت کرد که مباحث هم برای مخاطب قابل فهم باشد و هم مراقب بود تا بحث به ابتذال کشیده نشود و فروکاسته نشود. پسزمینهی مشترک، هم پیشفرض گفتوگوست و هم نتیجهی آن. وقتی گفتوگو انجام میشود اشتراکات بین دو سوی گفتوگو تقویت میشود. دونالد دیویدسون، فیلسوف آمریکایی، در نظریهی معنا روی پسزمینهی مشترک تأکید دارد. او میگوید وقتی اختلاف نظر داریم، باید متوجه بشویم که اشتراکاتی داریم که بر اساس آن میتوانیم به وجود اختلاف نظرمان پی ببریم. اختلاف نظر بدون پسزمینهی مشترک به ظهور نمیرسد. جاهایی که بحث و اختلاف نظر جدی میشود، همانجاهایی است که پسزمینهی مشترک ما گستردهتر میشود.
وی در پایان خاطرنشان کرد: این کتاب و کتابهایی از این دست، بیشتر حس کنجکاوی و نیاز ما به ادامهی مباحث کتاب را تقویت میکند و در واقع آغاز بحث هستند نه پاسخ کامل به نیاز مخاطب پیگیر. این کتابها سرنخهایی از موضوع را به دست ما میدهند.
امیرحسین خداپرست گفت: رابرت سالمن، فیلسوف آمریکایی مینویسد: وقتی به جاهای متفاوت میروم از من میپرسند چه کارهام؟ میگویم استاد فلسفهام و آنها اگر بخواهند برخورد خوبی داشته باشند، میگویند ما هم یک بار درس فلسفه خواندیم اما چیزی از آن در یادمان نمانده و اگر نخواهند رفتار مؤدبانهای داشته باشند، میگویند ما هم یک درس فلسفهای داشتیم، اما از آن بدمان میآمد. در جامعهی ما هم تقریباً چنین چیزی را میشود دید. هر کس متوجه میشود که ما دانشجوی فلسفه هستیم، میپرسد این فلسفه راجع به چیست؟ یا میپرسند قرار است چه کار بشوی؟ این تصویری است عمومی از استاد فلسفه در ذهنیت جامعه. برخی هم ما را با صفات عجیب میشناسند؛ مثلاً فکر میکنند حرف فلاسفه اصلاً قابل فهم نیست. بر همین اساسها است که رابرت سالمن مینویسد: تصویر عمومی از فیلسوف، مردی است که کتابهای زیادی دارد و الهامبخش دانشجویانش است و به آنها الهام میکند که میتوانند خلاقیتهای فکری را در نسل بعدی از بین ببرند. نمایش عمومیای که از استاد فلسفه دیده میشود مردی است هذیانگو، خودشیفته با زبانی غیرقابل فهم. او در رنجهای جسمی و روحی شدیدی است و درمان این رنجها را در فلسفهورزی میجوید، اما با این کار به رنجهایش اضافه میکند. این تصویری است که از فلسفهی دانشگاهی به ما ارائه میشود و این تیپ فلسفهی دانشگاهی در این دوره که نام آن را عصر «چاپ کن یا بمیر» گذاشتهاند، رایج شده، اما بصیرتها و آگاهیها عمومی دربارهی فلسفه کمتر هم شده است. اسم کتاب سالمن «سرور فلسفه» است. او سرور فلسفه را فهمیدن اندیشههای پیشین میداند و کشف معانی جدید از آنها، ولو اینکه آنها خودشان این معانی را در ذهن نداشتهاند. استفاده از فکر نقادانه در این مسیر، تبدیل شده است به لذت استدلال کردن و نقض کردن استدلالهای دیگران و لذت ناشی از عیبجویی از نوشتههای دیگران. او میگوید این سرور تبدیل شده است به لذتی سخیف در فلسفهی دانشگاهی که اینها را به ما میدهد؛ در حالیکه فلسفه پنجره یا پنجرههایی است بر روی زندگی ما، برای اینکه بتوانیم زندگیمان را بهتر بفهمیم؛ برای اینکه توانایی جمعی داشته باشیم و بتوانیم سرگرم بشویم با فکر کردن، با انتقاد، با آزادیخواهی و بیقیدی به همه کس و همهچیز، بهجز ارزشهای معرفتی، مثل صدق و فهم و معرفت. در واقع فلسفه را یک فعالیت جمعی همراه با شادمانی میبیند. به این معنا فلسفه کمک میکند بتوانیم زندگی روزمرهمان را جالبتر ببینیم و همان غنایی که به هر نحو ممکن زندگی دارد را بتوانیم از زندگی داشته باشیم و نتیجه این است که به تعبیر سقراط به یک زندگی سنجیده و آزموده برسیم. سالمن میگوید طنز روزگار این است که فلسفه که قرار بوده چنین سرور و آزادیای به ما بدهد، خودش گرفتار مرجعیتزدگی شده است و دائماً متوسل به مراجع فکری و فلاسفهی بزرگ میشود و اسیر اصول حرفهای فلسفه و پرنسیبهای استادی فلسفه است. اگر شما رفتوآمدی به گروههای فلسفه داشته باشید، دقیقاً این پدیدهها را میبینید. حساسیتهای فکری و عملی کنار رفته، فکر کردن راجع به زندگی و راجع به خود کنار رفته و فیلسوف شدن تبدیل شده به تبعیت از اصول و قواعد و پرنسیبهای دانشگاهی این رشته. فلسفه تبدیل شده به امری محدود در یک اتاق بسته که خیلی از آن خبر نداریم و قفلی هم بهش زدهاند که کسی حق ورود به آن را نداشته باشد. اینها به این معنا نیست که فلسفه واقعاً جدیت خود را از دست داده است. فلاسفه افرادی سختکوش و بعضاً خارقالعادهای بودهاند. عمرهای بسیاری صرف فهم معما و افکار فلسفی شده است. بسیاری از فلسفه لذت میبرند، اما از استادی فلسفه و حرفهی فلسفه لذت نمیبرند. فلسفه را برای این نمیخواهند که مقالهی علمی پژوهشی بنویسند. فلسفه به این معنا چیزی است که با همهی ما سروکار دارد. فلسفه با بشر زاده شده و قرار هم نیست بمیرد یا به انتها برسد. فلسفه با مسائل جاویدان سروکار دارد؛ مثل عدالت، هویت شخصی، مرگ، زندگی خوب، وضع ما در اجتماع و اموری از این دست که به اصطلاح میشود گفت اینها پیششرطهای شروط فلسفی وضع انسانی ما است. با این نوع بودنی که ما داریم، اینها شرطهای زندگی ما است و شرطهای وجود ما. تصورات راجع به این مفاهیم و پاسخهای ممکن و طرح سؤالهای ممکن راجع به آنها، بسته به ادوار تاریخی و فرهنگهای متفاوت، تفاوتهای زیادی دارد. در جامعهی فلسفی، در عرصهی بینالملل و در جامعهی ما، علاقهی مردم به بعضی عقاید شبهعرفانی یا شبهفلسفی را میبینیم و بعضی گروههایی را که اینگونه شکل میگیرد. اینها به چه علت است؟ به این علت که مردم دوست دارند راجع به این مسائل فکر کنند، ولی ظاهراً استادان فلسفه زیاد راجع به این مسائل فکر نمیکنند یا حرف نمیزنند یا نمیتوانند راجع به این موارد بهخوبی با مردم در عرصهی عمومی حرف بزنند.
خداپرست یادآور شد: کاری که کتاب بفرمایید فلسفه و نظایر آن میکند، این است که فلسفه را «دموکراتیک» میکند. فلسفه را از چارچوب محدودش بیرون میآورد و در گسترهی عمومی به آدمها کمک میکند تا خودشان بتوانند فلسفهورزی کنند.
وی افزود: گفتوگو پدیدهی مهمی است. حتی اگر کتاب را نخواندید، مقدمهی دو صفحهای دکتر شیخرضایی را بر این کتاب بخوانید. گفتوگو حتی در حوزهی فلسفه، قالب چالشبرانگیزی است. مثل این کتاب در زبان فارسی وجود ندارد. یعنی ما کتابی نداریم که در آن با استادان ایرانی فلسفه، در این سطح و به این صورت گفتوگو شده باشد. چند مشابه داریم، ولی اینها عملاً تبدیل میشوند به زندگینامهی گفتوگوشونده یا تکگویی یا مداحی. مصاحبهکننده به قدری مجذوب مصاحبهشونده است که نمیتوان سؤالهای انتقادی بپرسد. در کتاب بفرمایید فلسفه، سؤالها دقیق و حسابشده و نقادانه هستند. کتابهای «فلاسفهی بزرگ» را داریم و «مردان اندیشه» را و یکی دو مورد شبیه به اینها؛ ولی خیلی از آنها وجه تاریخی دارند و خواننده باید حوصله کند و ببیند یکی از فلاسفهی بزرگ دربارهی ارسطو و کانت و افلاطون چه گفته است؟ اینها وجه تاریخی دارند و ممکن است برای همه جذاب نباشند. کتاب بفرمایید فلسفه، زبان سادهای دارد و دربارهی موضوعاتی است که برای همه دغدغهبرانگیز است. این کتاب و کتابهایی از این دست قابلیت دارند که در دورههای آموزشی دانشگاهها، در بخش مقدمات فلسفه، برای دانشجویان سالهای اول، ارائه شوند. شاید بتوان به صورتهای کارگاهی و مشارکتی از این کتاب در دانشگاه استفاده کرد تا دانشجو با فلسفه و مباحث فلسفی آشنا شود. به جای اینکه از همان ترم اول با تاریخ و مکاتب فلسفه و کلیات شروع کنند، چرا با این مباحث غیرحفظیاتی شروع نکنند؟ این کتاب میتواند کمک کند به ما که با اسم و اندیشهی فلاسفهی روزگارمان هم آشنا شویم.
خداپرست تصریح کرد: باید به جای عتیقهشناسی فلسفی سراغ فلاسفهی امروز هم باید رفت. اینها فلاسفهی روزگار ما هستند و قطعاً حرفهایی دارند که به زندگی ما مرتبط است. این کتاب میتواند توجه ما را به دغدغههایی جلب کند که مربوط به زندگی روزمره هستند. ما با این کتاب میفهمیم اینها برای فلاسفه واقعاً مسأله است و جامعه و حوزهی عمومی و دولت هم از این تأملات استفاده میکنند. مواردی که شاید به نظر فلاسفهی دانشگاهی ما فلسفه تلقی نمیشوند، امروز در دپارتمانهای معتبر دنیا به عنوان فلسفه موضوع بحث هستند.
او گفت: نکتهی آخری که این کتاب به ما میآموزد این است که با بیان ساده میشود دربارهی موضوعات مهم حرف زد. کتاب به ما میگوید فلاسفهی هوشمند دوست دارند حرفهایشان را با مخاطبان باهوشِ غیرمتخصص در میان بگذارند و در این راه هم موفق هستند. از این کتاب میتوان ادب گفتوگو را هم یاد گرفت. در رسانههای گروهی ما نقادی وجوه مشترک زیادی دارد با بیاحترامی به مخاطب یا مصاحبهشونده پیدا کرده که به تعبیری به آن مچگیری گفته میشود؛ درحالیکه نقادی پدیدهای است که باید محترمانه باشد.
هومن پناهنده که به بررسی نکتهبهنکتهی ترجمه با متن اصلی کتاب پرداخته بود، ضمن اشاره به نکات ویرایشی و ترجمهای، گفت: ترجمهی این کتاب طوری انجام شده که مخاطب در برقراری ارتباط با متن با مشکل مواجه نمیشود. ترجمهی کتاب صورتی شفاف دارد و این حسن کتاب است. او با خواندن بخشی از کتاب گفت: با متن به سادگی میتوان ارتباط برقرار کرد و سراسر کتاب، جز در مواردی نادر، فارسی شستهرفته و پاکیزه و روشنی دارد. متن باید بتواند از خودش دفاع کند. مترجم باید بتواند از زبانش در متن مقصد دفاع کند و نباید ناروشنی متن را به متن اصلی ارجاع دهد. متنهای زیادی هستند که چنان پر از ایراد هستند که به هیچ روی نمیشود با ویرایش مشکلات آن را برطرف کرد. به تعبیری ویرایش «گلی است به جمال متن». اگر در یک صفحه بیست ایراد وجود داشته باشد، ویراستار نمیتواند روی آن کار کند. اما متن کتاب حاضر چنان روشن است که به ویراستار دقیق اجازه میدهد پیشنهادهایی را برای بهتر شدن متن ارائه دهد. از سوی دیگر در نظر داشته باشید که متنی به عنوان متن نهایی وجود ندارد. این کتاب از بسیاری از ترجمههای دیگر بهتر است و اگر نقدی به متن داریم، فرصتی است که ارزشهای متن برای انتقاد کردن به ما داده است. مصاحبههای کتاب بسیار آموزنده است. مصاحبهشونده نمیخواهد خود را در کانون توجه خواننده قرار دهد و نمیخواهد به رخ کشیده شود. چاپ و طراحی کتاب هم بسیار زیبا است.