تنظیمات | |
قلم چاپ | اندازه فونت |
من راه خانهام را گم کردهام ریرا
میان راه فقط صدای تو نشانیِ ستاره بود
که راه را بیدلیلِ راه جسته بودیم
بیراه و بیشمال
بیراه و بیجنوب
بیراه و بیرویا.
من راه خانهام را گم کردهام
اسامی آسان کسانم را
نامم را، دریا و رنگ روسری تو را، ریرا!
دیگر چیزی به ذهنم نمیرسد
حتی همان چند چراغ دور
که در خواب مسافرانْ مرده بودند!
...
من راهِ خانهام را گم کردهام ری را،
شما، بانو که آشنای همهی آوازهای روزگار منید
آیا آرزوهای مرا در خواب نیلبکی شکسته ندیدید؟
میگویند در کوی شما
هر کودکی که در آن دمیده، از سنگ، ناله و
از ستاره، هقهقِ گریه شنیده است.
چه حوصلهئی ریرا!
بگو رهایم کنند،
بگو راه خانهام را به یاد خواهم آورد
میخواهم به جایی دور خیره شوم
میخواهم سیگاری بگیرانم
میخواهم یکلحظه به این لحظه بیندیشم ...!
- آیا میان آن همه اتفاق
من از سرِ اتفاق زندهام هنوز!
سیدعلی صالحی