تنظیمات
قلم چاپ اندازه فونت
نسخه چاپی/شهر کتاب
تاریخ : دوشنبه 16 اسفند 1395 کد مطلب:9737
گروه: درس‌گفتارها

قرآن به سه شکل بر دیوان خواجو تابیده است

دهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی خواجوی‌کرمانی به بررسی «تجلی قرآن در آثار خواجوی‌کرمانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمدرضا موحدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، چهارشنبه 11 اسفند در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

 

دهمین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی خواجوی‌کرمانی به بررسی «تجلی قرآن در آثار خواجوی‌کرمانی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمدرضا موحدی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی، چهارشنبه ۱۱ اسفند در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

پیشینه‌ی بهره‌گیری و اثرپذیری سخنوران پارسی از قرآن و حدیث به آغاز پیدایی شعر فارسی یعنی نیمه‌های سده‌ی سوم می‌رسد. با گذشت زمان و گسترش شعر فارسی، به‌ویژه پیوند آن با پاره‌ای از پدیده‌های فرهنگی که پیوند استوار و نزدیکی با قرآن و حدیث داشتند، زمینه‌ای فراهم آمد تا تجلی قرآن و حدیث در شعر فارسی گسترشی روزافزون یابد و سرانجام در سده‌‌های هفتم و هشتم، به‌ویژه در مثنوی مولانا به اوج برسد. در آثار خواجو نیز اثرپذیری و اقتباس از قرآن کریم و احادیث نبوی بسیار چشمگیر است. تلمیح و اشاره به داستان‌ها و قصص قرآنی به‌فراوانی در آثار خواجو دیده می‌شود.

شناختن جایگاه زمانی و جایگاه سبکی خواجوی کرمانی

محمدرضا موحدی گفت: برای بررسی تأثیرپذیری خواجو از ادبیات قرآنی باید ابتدا جایگاه زمانی و جایگاه سبکی این شاعر را بررسی کنیم. خواجوی کرمانی شاعر قرن هفت و هشت هجری و به‌نوعی نیمه‌ی دوم قرن هفتم و نیمه‌ی اول قرن هشتم است. وی در ۶۸۹ در کرمان و چند سال پیش از اینکه سعدی از دنیا برود به دنیا آمده است. باید جایگاه تاریخی خواجو را در جغرافیای ادبای فارسی و در مقایسه با مولانا و سعدی بدانیم. اگر سال وفات سعدی را ۶۹۱ بگیریم، حافظ جوانِ بیست‌وچند ساله‌ای است و زمانی است که بیست سالی از مرگ مولانا گذشته و خواجو تفاوت یکی دو ساله با سعدی دارد. محل دفن خواجو در شیراز است و طبیعی است که حافظِ خوش‌قریحه و کنجکاو شعرهای این مرد میانسال را پیگیری کرده و غزل‌هایش را می‌شناخته است. تأثیرپذیری حافظ از خواجو طبیعی است.

در غزلی منسوب به حافظ، این بیت دیده می‌شود:

استاد سخن سعدی‌ست پیش همه کس اما/ دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو

یک نکته‌ی دقیق در مصرع دوم وجود دارد: ختم سخن و اوج قله‌ی سخن فارسی سعدی است. ادبا بر این باورند که سعدی به خاطر سلاست بیان، رسایی و قدرت انطباق مضمون، استاد سخن است. در مصرع دوم باید به یک تناقض اعتراف کنیم که منِ حافظ از خواجو پیروی کردم. طرز می‌تواند به معنی سمت و سو باشد. می‌دانیم که خواجو عرفان را پذیرفته و رسماً به سلسله‌ی مرشدیه و کازرونیه رسیده است و از مریدان شیخ امین‌الدین بلیانی کازرونی از عارفان و مشایخ تصوف ناحیه‌ی فارس است. در سخنوری همه پیرو سعدی هستند، اما این بیت می‌گوید راه دیگری هست که خواجو رفته و پیموده است.

گرایش‌های عرفانی و ویژگی سبک عراقی خواجو

وی افزود: خواجو گرایش‌های عرفانی داشته است. خواجو از نظر سبک‌شناسی شعری در رده‌بندی سبک عراقی قرار گرفته است و همه‌ی ویژگی‌های سبک عراقی را در خود حفظ کرده است. خواجوی کرمانی سه جاده‌ی بزرگ شعر فارسی را به هم وصل می‌کند. خواجوی کرمانی ویژگی شعر غنایی را در خود حفظ کرده است و نظامی و سعدی را در خود هضم کرده است. مسیری که با غزل و مثنویِ غنایی آمده، در شعر خواجو دیده می‌شود. نظامی و سعدی آبشخورهای فکری خواجو بودند؛ او شعر تعلیمی را که در سبک عراقی سراغ داریم در شعرهای خود حفظ کرده و همه‌ی تفکراتی که امثال سنایی و کمال‌الدین اصفهانی گفته‌اند، در مثنوی، غزلیات و قصاید خواجو مشاهده می‌شود. خواجو در غزل و مثنوی ادامه‌ی شعر غنایی است. شعر حکمی نیز جاده‌ی دیگری است که یک بخش‌هایی از آن را از فردوسی و خاقانی گرفته که در جای خود به اثبات رسیده است.

خواجو در مسیر مشترکی سه جاده، از همه وام گرفته است و شعر غنایی، تعلمی و حکمی در اشعارش مشاهده می‌شود. او در تأثری که از خاقانی گرفته، نشان داده استاد چیره‌دستی است و تقلیدی که از فردوسی، سعدی و نظامی دارد، اگر برابر با نسخه‌ی اصل بدانیم در جای خود نقدهایی دارد و گاهی اوقات چنان شبیه هست که نمی‌توان آن را از هم تفکیک کرد. شعرهای خواجو را علامت موفقیت او می‌دانند که در حفظ همه‌ی ویژگی‌های شعر خراسانی کوشیده است. خواجوی کرمانی در جمع‌بندی ویژگی‌های شعر عراقی موفق بوده است و قرن‌ها بعد با خواندن اشعارش می‌توانیم درباره‌ی او قضاوت کنیم. خواجوی کرمانی در همه‌ی اشعارش از غزل، مثنوی و قصیده تأثیرپذیری مستقیم از قرآن دارد و کسی که غزل خواجو را می‌خواند، اوج شعر غنایی را می‌بیند و معلوم است که شاعر خود را آزاد و رها کرده است.

سه نوع تأثیرپذیری در اشعار خواجو دیده می‌شود

موحدی خاطرنشان کرد: خواجو در زمانه‌ای می‌زیسته که دیگر همه‌ی معارف و ادبیات قرآنی به بار نشسته بوده است. اگر خواجو در قرن سوم و چهارم می‌زیست ایرانی‌ها هنوز با مضامین قرآنی عجیبن نشده بودند، اما خواجو در قرن هفتم و هشتم زندگی می‌کرد و هر آنچه که باید استخراج می‌شود از علوم قرآنی انجام شده بود. 200 و 300 سال قبل از وی، ادبیات قرآنی کاملاً در فرهنگ ایرانی حل شده بود و شاعری در این قرن نمی‌توانسته شعر بگوید و زبانش متأثر از ادبیات قرآنی نباشد.

بخشی از این تأثیرپذیری‌ها ابداع خواجو نیست و قبل از او سنایی، عطار و مولانا و حتی قبل از سنایی که او را آغازگر شعر صوفیانه می‌دانیم، شاعرانی بودند که از قرآن تأثیر پذیرفته بودند. سنایی پای در سبک خراسانی و عراقی دارد و قبل از سنایی، در شعرهای ابوشکور بلخی، دقیقی توسی، رودکی و اشعاری که از شاعران ناآشنا که در هرات زندگی می‌کردند، حتی در اشعار پراکنده‌ی قرن سوم، در تک‌بیت‌ها، جای پای معارف قرآنی دیده می‌شود. خواجو از قرآن تأثیرپذیری‌های بسیاری دارد و بهره‌ی فراوانی از آیات برده است. سه نوع تاثیرپذیری در اشعار خواجو دیده می‌شود و قرآن به سه شکل بر دیوان خواجو تابیده است. بیشتر این تأثیرپذیری‌ها بر قصیده است.

نوع اول: تأثیرپذیری‌هایی که خواجو از قرآن به شکل کلمه و ترکیب گرفته و از صفت و موصوف‌های قرآنی بهره گرفته و به همان شکل در قصیده و مثنوی به کار برده است. همچنین در غزل‌هایی از خواجو نیز می‌توان این بهره‌های قرآنی را مشاهده کرد. در نوع دوم، او جمله‌ها و عبارت‌های طولانی را از قرآن انتخاب کرده و تنها به کلمه بسنده نکرده و در غزل و قصیده‌های خود به‌کار برده است. این مسأله مهارت بسیاری می‌خواهد. در شکل سوم، در اشعار خواجو نه کلمه‌ی قرآنی و نه جمله‌های قرآن دیده می‌شود، در این دسته اشعار فقط مفهوم قرآنی و نوعی الهام‌گیری است و باید مفهوم قرآنی را بدانید تا بفهمید شاعر از چه بحثی سخن می‌گوید و به چه چیزی اشاره می‌کند.

خواجو مضمون‌های قرآنی را به زیباترین وجه می‌گوید

او یادآور شد: خواجو هم مثل حافظ با قرآن مأنوس بوده و ذهنش مملو از آیات بوده است، به گونه‌ای که وقتی غزل و قصیده می‌گفته، آیات قرآنی در زبانش جاری می‌شده است. در عاشقانه‌ترین لحظه‌ها خواسته و ناخواسته مضمون‌های قرآنی را به زیباترین وجه می‌گوید. خواجو در زمانه‌ای می‌زیسته که فرهنگ و ادبیات قرآنی حاکم شده بود. پیش از او، سنایی در قصیده‌ای مهارت خود را در نحوه‌ی اتخاذ آیات نشان می‌دهد. اخوان ثالث نیز مقاله‌ای نوشته بود با عنوان «آیات قرآنی که افتاده در وسط شعر فارسی». شاعران ما آیات را چطور در شعرهایشان جا داده‌اند؟

 ای منزه ذات تو «اما یقول الظالمون»/ گفت علمت جمله را «ما لم تکونوا تعلمون»

 چون منزه باشد از هر عیب ذات پاک تو/ جای استغفارشان باشد «و هم یستغفرون»

امر امر تست یارب با پیمبر در نبی/ گفته‌ای «ان ابرموا امر افانامبرمون»

 گوش حس باطنم کر باد اگر نشنوده‌ام/ با ندایت «ارجعی کل الینا یرجعون»

 در ازلمان گفته‌ای «لا تقنطوا من رحمتی»/ دیگران را گفته‌ای «منهم اذا هم یقنطون»

 هست در توفیق تو طاعت رفیق بندگان/ ای به شارع گفته «فی الخیرات بل لایشعرون»

 بهره‌گیری‌های فراوان سنایی و مولانا از ابیات قرآنی

موحدی گفت: سنایی نیز از ابیات قرآنی بهره‌های بسیار برده است باید این مسأله را بدانیم که سنایی با چه مهارتی این عبارت‌ها را آورده است، غیر از وزن و قافیه ارتباط معنایی که آغاز کرده است. مولانا را نیز نباید مثال بزنیم زیرا مثنوی او که 25 هزار بیت دارد قرآن عجم است که او در آن آیه‌ها را به شکل معنا و لفظ آورده است. مولانا غزل بلندی دارد که در آن از آیات قرآنی بهره گرفته است.

 بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون/  آیت انا بنیناها و انا موسعون.

تأثیرپذیری‌هایی که خواجو از حیث کلمه و ترکیب دارد

«بحر او بحرالمحيط و بيت او بيت الحرام/ باب او باب‌الجنان و فصل او فصل‌الخطاب

زآسمان آمد کتاب و من بدين عالي کلام/ بگذرانم ز آسمانش چون دعاي مستجاب

گر فلک پيشش نماز آرد نباشد عيب از آنک/ بيت معمور است، هر بيتش ز روي انتساب

ساکنان سُدّه درگاه او خير الانام / حاسدان حضرت اعلاي او شرالدواب

مفتي درس الهي، صوفي صف صفا / معني گيسوي او و الليل و عارض و الضحي

خسرو عرش آستان کرسي‌نشين کبريا / مهبط ناموس اکبر رحمة للعالمين»

در این اشعار چقدر بار قرآنی زیاد است که در قصیده‌ها تعمداً صورت می‌گیرد و سنت شاعرانه این است که نشان دهد آیات را می‌شناسد.

 چو روز حشر مرا از لحد برانگیزند/ هنوز شعله زند آتشم ز عظم رمیم

 در قرآن چند مورد اشاره شده که منافقان برای تخطئه‌ی حضرت رسول (ص) عبارت‌های قرآنی را سحر می‌دانستند و در دوره‌ی جاهلیت نسبتی میان شعر و سحر قائل بودند و بر این باور بودند که در لحظه‌هایی که شاعر شعر می‌گوید، از خود بی‌خود و سحر می‌شده است.

 تو در سخن، ید بیضا نموده‌ای خواجو/ چگونه نسبت شعرت کنم به سحر مبین

 عبارات و جمله‌های قرآنی و طولانی در اشعار خواجو

مست عشقیم عیب ما مکنید / فاتقوا الله یا اولی الالباب

 عقل چون دید اهل میکده را/ گفت طوبی لهم و حسن مب

 هردم آرد باد صبح از روضه‌ی رضوان پیام/ کاخر ای دلمردگان جـز بـاده‌ی من یحـیی العظـام

گشته تیغ فنـا را بر سـر میدان قهر/ جز نسیم لطف جان‌بخش تو من یحی العظام.

 تأثیرپذیری عامدانه از قرآن اما بدون تلکف

 به بزمگاه صبوحی کنون بمجلس خاص/ حیات‌بخش بود جام می بحکم خواص

 ز شوق مجلس مستان نگر ببزم افق/ که زهره نغمه‌سرایست و مشتری رقاص

بسوز مجمر عود ای مقیم خلوت انس/ بساز بزم صبوح ای ندیم مجلس خاص

بگو که فاتحه باب صبح خیزان را / سپیده دم بدمد حرزی از سر اخلاص

تو از جراحت دل‌های خسته نندیشی/ که در ضمیر نیاری که الجروح قصاص

محب روی تو رویم نمی‌تواند دید/ که گفته‌اند که القاص لا یحب القاص

 نه در جمال تو مشتاق را مجال نظر/ نه از کمند تو عشاق را امید خلاص

 ز قید عشق تو می‌خواستم که بگریزم/ گرفت پیش ره اشکم که لات حین مناص

 غریض لجه‌ی دریای عشق شد خواجو/ ولی چو در بکف آرد چه غم خورد غواص

بهره‌گیری مضمونی خواجوی کرمانی از معنای قرآنی

 شکل سوم از بهره‌گیری خواجو از قرآن اختصاص دارد به بهره‌گیری مضمونی و معنای قرآنی.

خلاص جستم ازو طیره گشت و گفت که خواجو/ قتیل عشق نجوید رهایی از کف قاتل

 بچه افسون دل از آن مار سیه برهانم/ کان نه ماریست که از حلقه بافسون برود

 ما را به جز از آه سحر همنفسی نیست/ زیرا که جز او محرم اسرار نداریم

تعبیر قرآنی است که نمی‌گویم خواجو بدواً این آیه را کشف کرده زیرا در فرهنگی که او پرورش یافته این مضامین گرفته شده بود و آه سحرگاهی او باعث شده که این اصطلاح را در اشعارش به‌کار برده و استفاده‌ی غیر مستقیمی دارد و شاید آن را از عطار، سنایی و مولانا بهره گرفته باشد.

 گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی/ گفتم منم غریبی از شهر آشنائی

گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری/ گفتم بر آستانت دارم سر گدائی

 گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی/ گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی

 گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی/ گفتم به می‌پرستی جستم ز خود رهائی

 گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی/ گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی

 گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی/ گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی

 گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم/ گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی

 گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی/ گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ای هوائی

 گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند/ گفتم حدیث مستان سری بود خدائی

 

http://www.bookcity.org/detail/9737