پانزدهم آذر سومین سالگرد درگذشت مجتبی عبداللهنژاد است. مترجمی
که آثار متعددی بازبان روان و روشن به فارسی ترجمه کرد و درباره زندگی
و آثار برخی از شاعران ادب فارسی همچون مسعود سعد سلمان و ناصرخسرو تک نگاری به
شیوه نوین نوشت. رمان «مواجهه با مرگ» نوشته براین مگی با ترجمه زندهیاد
مجتبی عبداللهنژاد آخرین اثر او بود که در زمان حیاتش انتشار یافت. این کتاب
تنها رمان براین مگی نویسنده، شاعر و سیاستمدار بریتانیایی است که بیشتر به
دلیل نگارش کتابهای فلسفه معروف است.
نکته عجیبی که در ابتدای این کتاب آمده است نوشتهای کوتاه از مترجم است که
درست چند روز بعد از نگارش این متن با زندگی خداحافظی کرد. او بعد از
ترجمه این کتاب نوشته بود: در تمام مدتی که این کتاب را ترجمه میکردم، به
مرگ فکر میکردم. شبح مرگ بالای سرم ایستاده بود. خیال میکردم قهرمان
داستان که بمیرد، من هم میمیرم. نمردم ولی شبح مرگ هنوز بالای سرم
ایستاده، رهایم نمیکند.
به مناسبت سومین سال درگذشت او، به بازخوانی دو نشست شهر کتاب که با حضور عبداللهنژاد برگزار شد، میپردازیم:
منتقدان و صاحبنظران حوزهی ادبیات، بر مغفول ماندن
ادبیات کهن فارسی نزد نسلهای تازه تاکید ویژهای دارند. از همینروی
مولفان، محققان و مدرسان در پی در انداختن طرحهای تازه جهت فراهم آوردن
بستری برای رفع آسیبهای یادشده هستند. ورود به تاریخ گذشته به مدد
قالبهای نو، راهکاری است که میتواند ایندست آسیبها را فروکاهد و میراث
مرده را از نو احیا کند.
کتاب گفتگو با مسعود سعد سلمان (اولین اثر از
مجموعهی تاریخ شفاهی ادبیات قدیم ایران)، نوشتهی مجتبی عبدالله نژاد، به
همت نشر هرمس منتشر شده است. همچنان که از نام این اثر بر میآید، مولف
گفتگویی خیالی با مسعود سعد سلمان صورت داده است. از ورای این گفتگو، مخاطب
با جزئیات زندگی این شاعر، مسائل اجتماعی، سیاسی و تاریخی زمانهاش و هم
مختصات و ویژگیهای آثارش آشنا میشود.
کتاب گفتگو با مسعود سعد سلمان،
سهشنبه یازدهم آذرماه در مرکز فرهنگی شهر کتاب، با حضور مولف، محمد شمس
لنگرودی و مهدی محبتی نقد و بررسی شد.
زندانی تقدیر!
مولف
کتاب گفتگو با مسعود سعد سلمان، ابتدا ضرورت پرداختن به اجزای زندگی و شعر
شاعران کهن و همچنین تاثیر این ضرورت را در شکلگیری مجموعهی تاریخ شفاهی
ادبیات قدیم ایران تشریح کرد. وی گفت: از چند سال پیش به دنبال این بودم،
درباب شعر و زندگی شاعران بزرگ ادبیات قدیم ایران که در فرهنگ ایرانی و
زندگی فردی ما تاثیرگذار بودهاند، با تفصیلی بیش از آنچه در کتابهای
تاریخ ادبیات درج شده است، مطالبی فراهم آورم. زندگی شاعران و نویسندگان
پیشین، چون زندگی همهی ما پیچیدگی و جزئیات زیادی داشته است؛ این
پیچیدگیها و جزئیات در شکلگیری نگاه، تفکر و آثار ایشان تاثیر داشته است؛
این قبیل مسائل در تاریخ ادبیات ذکر نمیشوند؛ تاریخ ادبیات به کلیات
بسنده میکند و معمولا در باب زندگی شاعران، محدود به اینکه، کی و کجا
متولد شدهاند، از چه کسانی متاثر بودهاند و ... میگوید؛ از اینروی،
صورت دادن شرحی از زندگانی ایشان با تفصیل بیشتر، را دنبال کردم.
وی
ادامه داد: بهدنبال راهی بودم تا از ورای آن، مسائل جزئی، البته تاثیرگذار
زندگی شعرای کهن را بیان کنم. این رویکرد مصادف شد با انتشار اولین مجلدات
پروژهی تاریخ شفاهی ایران (به همت مرکز مطالعات خاورمیانهی دانشگاه
هاروارد). حین مطالعهی آنها تصور میکردم، کاش در گذشته هم چنین چیزی
وجود میداشت؛ کسانی میبودند که با تاریخسازان در حوزههای مختلف، به
ویژه در حوزهی ادبیات فارسی گفتگو میکردند. لذا فکر کردم میتوانم با
رجوع به تاریخ، چنین گفتگوهایی را خود صورت دهم.
عبداللهنژاد، در شرح
چرایی انتخاب مسعود سعد سلمان برای اولین کتاب از مجموعهی تاریخ شفاهی
ادبیات قدیم ایران، تصریح کرد: دو علت بر این امر مترتب است: از سالها
پیش مطالبی دربارهی مسعود سعد جمعآوری کرده بودم، حال آنکه نمیدانستم
در چه قالبی عرضهشان خواهم کرد. از ورای این رویکرد، اطلاعات زیادی
دربارهی وی داشتم؛ تمام جوانب زندگی و شعر او را بررسی کرده بودم؛ و
بنابراین با مسعود سعد سلمان آشنایی بیشتر داشتم. زندگی مسعود سعد، شکل و
صورتی نمایشی و دراماتیک دارد؛ مصائب زیادی تحمل کرده است؛ اصلا او از
معدود کسانی است که به جزئیات زندگی شخصی خودش پرداخته و از آن گفته است؛
این رویکرد قبل از او وجود نداشته، یا بسیار محدود بوده است؛ به عبارتی
میتوان مسعود سعد سلمان را مبدع ذکر احوال شخصی در شعر دانست؛ بنابراین،
گفتگو با او در این قالب ممکن بود.
مولف افزود: به هر روی دانستن مسائل
جزئی از زندگی شعرا در درک ما از افکار و عقاید و آثار ایشان بسیار موثر
خواهد بود؛ در واقع، ایندست جزئیات، شعر یک شاعر را سمت و سو میدهد. در
پی خواندن اشعار مسعود سعد، سوالات متعددی در ذهن من شکل میگرفت؛ پاسخ
پرسشها را نیز در مقاطعی دیگر، از بطن اشعار در مییافتم؛ گویا این گفتگو
از مدتها قبل در ذهن من وجود داشت. تصور میکنم، نمیتوانستیم به درکی
عمیق از اشعار و آرا و احوال مسعود سعد دست یابیم، اگر نمیبودند جزئیات و
اطلاعات دقیقی که وی در اشعارش به آنها اشاره کرده است.
وی، در انتها
ساختار کلی کتاب را تشریح کرد و اظهار داشت: این گفتگو در دو جلسه تنظیم
شده است. بحثهای جلسهی اول عمدتا حول مسائل مربوط به زندگی و عصر اوست.
در جلسهی دوم به کم و کیف شعر مسعود سعد پرداختیم. بهزعم من اگر بخش اول
نبود، درک و شناخت کلی از آثار او محقق نمیشد. بهطور مثال، مسعود، در
جایی تاکید میکند، قبل از اینکه زندانی سلاطین غزنوی باشم، زندانی تلقی
خود از نقش تقدیر بودم. برداشت او از تقدیر مبنی بر اینکه انسان موجودی
مفلوک و بیچاره است، از ورای مباحث تاریخی و جزئیات زندگیاش برمیآید.
دلیل ندارد مسعود سعد سلمان خوانده باشید
شمس
لنگرودی، در ابتدای مباحث خود، به آسیبها و نقایص جاری در شکل معرفی
شعرای کهن به نسل تازه، ضمن ارجاع به چگونگی رویارویی خود با آنها در
گذشته، اشاره کرد. وی گفت: خوشبختانه افرادی محدود آثار مسعود سعد سلمان
را خواندهاند؛ چرا خوشبختانه؟ من ریاضیات و اقتصاد خواندهام. ادبیات را
نزد پدرم آموختم. از پی تورق آثار کهن شعر فارسی در کتابخانهی پدرم، احساس
میکردم آنها در قرونی دفن شدهاند، و جز ارواح هیچکس به ایشان دسترسی
ندارد. اصلا گویی از آنها بدم میآمد؛ جز سعدی و حافظ.
وی افزود:
بهدنبال همین شکل رویارویی، در رشتهی ریاضی ادامهی تحصیل دادم. از آن
پس، براساس اتفاقاتی با اشعار توللی و نادرپور آشنا شدم، که بسیار مطلوب
طبعم بود؛ چیزهایی از لامارتین خواندم که آنها نیز مطلوب بود. از آن پس
شعر گفتن آغاز کردم. این در شانزده سالگی من اتفاق افتاد. از پدرم
میخواستم اشعارم را تصحیح کند تا بتوانم آنها را در مجلات چاپ کنم. پدرم،
وقتی تاکید کرد، لازمهی شعر گفتن (ولو شعر نو) دانستن ادبیات کهن است.
نتوانستم بگویم خواندم، اما نفهمیدم. از آنپس آثار فیض کاشانی را خواندم
که باز هیچ درنیافتم. این را با پدرم بازگو کردم؛ در پاسخ به پرسش او مبنی
بر «چرا؟»، گفتم اینها به زندگی ما ارتباط ندارد.
شمس لنگرودی ادامه
داد: پدرم تاکید کرد، میباید بخوانم تا آشنا شوم. شاعران سبک هندی و
البته نظامی نزد او محبوب بودند؛ قرار بر این شد، نظامی را شروع کنم و
اشکالات را از پدر بپرسم. او شرح میداد، و من تصور میکنم اینها اصلا
شبیه زبان فارسی نیستند. از همین روی مولف این اثر زحمت بسیار کشیده است و
محصول کارش قابل احترام است. سر آخر پدرم کلاسهایی ترتیب داد، تا من
بتوانم اصلا آن اشعار را بخوانم. میباید تاکید کنم، دلیل ندارد شما مسعود
سعد سلمان خوانده باشید. مگر اینکه کسانی چون عبدالله نژاد کتابهایی
بنویسند و ما را با این فضا آشتی دهند.
وی در ادامه، ویژگیها و محاسن
کتاب گفتگو با مسعود سلمان را تشریح کرد و اظهار داشت: من، پیش از این،
آثار مسعود سعد را خوانده بودم؛ تنها حبسیات نزد من مطلوب است؛ دیگر آثارش
را مطلوب نمیدارم. این کتاب برای من حیرتانگیز بود؛ چراکه بهدنبال
مطالعهی آن، ما با یک موجود زنده، با یک انسان زنده به نام مسعود سعد
سلمان رویارو میشویم. همچنانکه گفته شد، شاعران کهن از زندگی خود
نمیگفتند، چراکه نزد ایشان چنین رویکردی نامطلوب بود؛ آنچنان که در کتاب
نیز آمده است، مسعود سعد خود نیز بر این موضوع تاکید کرده است. مولف از
ورای روشی که پیش گرفته، مقولهای مرده را غبارزدایی کرده است. قبلا
نمونههای خارجی چون آنچه مولف این اثر صورت داده است، نوشته شده است؛ فرق
کتاب گفتگو با مسعود سعد سلمان، با آن نمونهها، در این است که آنها
قدری فانتزی هستند؛ اما همهی آنچه در این کتاب درج شده است، به اشعار وی و
منابع دیگر مستند شده است.
شمس لنگرودی، تالیف چنین اثری را دشوار
خواند و تاکید کرد: در تذکرههای موجود، تناقضات بسیاری وجود دارد؛ مولف
آنها را بهدقت از نظر گذرانده است. حین خواندن این کتاب، آرام آرام، و به
صراحت با جزئیات زندگی مسعود سعد آشنا میشویم. بهزعم من این کتاب باید
سرمشق قرار گیرد، تا از اینپس بتوانیم با مراجعه به نمونههایی از ایندست
شعرای کهن را از ورای جزئیات زندگیشان بشناسیم. تاریخنویس، در واقع
تاریخ دورهی خویش را نیز مینویسد؛ در این کتاب نیز این رویکرد دیده
میشود؛ مولف به دورهی مسعود سعد و هم به دورهی معاصر آگاه است. به زعم
من این کتاب باید در زمرهی کتب درسی قرار گیرد. مسائل و مباحث، خشک و فنی
نیستند و در قالبی زنده مطرح شدهاند. به مدد این کتاب، یک مسالهی مرده
زنده و امروزی شده است. کتاب گفتگو با مسعود سعد سلمان میتواند ما را با
ادبیات کهن آشتی دهد، که به حق به خواندن آن علاقهمند نیستیم. اهمیت
ویژهی کتاب گفتگو با مسعود سلمان، برای من در همین ویژگی آن است.
حادثههای تازه!
محبتی،
تالیف و انتشار کتاب گفتگو با مسعود سعد سلمان را به مثابه تولدی جدید در
حیطهی مطالعات ادبی دانست. وی بر این اساس جایگاه این اثر و چون آن را در
حوزهی مطالعات ادبی تبیین، و تصریح کرد: پس از مشروطه، مجموعهی مطالعات
حول ادبیات فارسی، با سه روش دنبال شده است. ما در گذشته جهان را به مدد
شمشیر و تیر نگرفتهایم؛ سلطهی فرهنگی خود (نه به معنای امپریالیستی آن،
به معنی دادن میوههایی نو به بشریت و چشاندن طعم شیرین معنویت و آزادی
درونی) را با اشعار حافظ، سعدی، مولانا و چون آنها صورت دادهایم؛ امروز
نیز اگر بخواهیم میوهای به جهان بدهیم، شیرینتر از این ادبیات میوهای
نخواهیم داشت. پس از مشروطه، بهواسطهی آشنایی محققان با روشهای اروپایی،
نهضت تصحیح متون به پیشگامی علامه قزوینی آغاز شد.
وی افزود: بر همین
مبنا و با حمایتهای اولیهی ادوارد براون، کتابهای زیادی تصحیح شد.
نسلهای بعدی، توضیح، شرح و تعلیق را پی گرفتند. امروز اما با بحرانی تازه
رویاروییم؛ نسلهای تازهی ما شرح و توضیحات را بر نمیتابد و تصحیحات را
نیز نمیخواند؛ ضمن اینکه هم شرح و توضیح و هم تصحیح مجدد نیاز است؛
اقبالی در جامعهی ادبی ما نسبت به این متون نیست. بنابراین باید چارهای
اندیشید، تا ادبیات فاخر فارسی فراموش نشود. در دنیا روشهای بسیاری برای
آشنایی نسل جوان با میراث گذشته، ابداع شده است. یکی از آنها همین است که
در تالیف این اثر کار گرفته شده است. کتابهای متعددی با این رویکرد در
قالبهای مختلف چون نمایشنامه و گفتگوی خیالی نوشته شده است. کتاب گفتگو با
مسعود سعد سلمان، گرچه اثری نو و تازه است، اولین از ایندست نیست؛ اما
این اثر، بهرغم فانتزی و تخیلی بودن، بسیار مستدل است؛ این ویژگی منحصر به
فرد آن است. از همین روی، تولد این کتاب حادثهای مبارک است برای آغاز
مباحث تازه در حوزهی ادبیات فارسی؛ تا مگر نسلهای تازه رویکردی متفاوت از
گذشته در رویارویی با ادبیات کهن داشته باشند.
محبتی، در آسیبشناسی
رویکردهایی از ایندست، بهویژه در شکل رویارویی مولفان با شعر، تاکید کرد:
از نظر متدولوژی، طرح ایندست مباحث در قالبهای اینچنینی قدری نیازمند
تامل است. مهمترین نکته این است، آیا شعر میتواند ابزار واقعنمایی باشد؟
بین شعر بهعنوان آنچه واقعیت را بیان میکند و شعر به عنوان بیانی از
مافیالضمیر، مرزی باریک وجود دارد. عدم توجه به مساله ممکن است ما را در
تنگنا قرار دهد. چگونگی تفکیک این رویکردها در مبانی نظری ما تبیین نشده
است. از دیگر سو در باورهای شعرایی چون نظامی گنجوی هرچه شعر از گزارش
واقعیت دورتر باشد، زیباتر است. مسالهی دیگر اینکه، فرهنگ ما پیوند شدیدی
با شاعرانگی دارد؛ به این معنا که روایت با شاعرانگی به ما منتقل میشود؛ و
این دو ضد یکدیگر هستند. در روایت، از درون به بیرون حرکت میکنیم، اما در
شاعرانگی مسیر عکس میرویم؛ اگر شعر ابزار بیان واقعیت شود، باید یکی از
این دو واقعه رخ دهد؛ میباید نقش روایتگریاش دگرگون شود، یا نقشاش در
فرانمایی دورن.
وی ادامه داد: فرانمایی درون، حادثهای است که در
ادبیات ما رخ داده است؛ حال آنکه ما همیشه از آن، واقعیت را در مییابیم.
برخی قائل بر تفاوت نظم و شعر هستند؛ به زعم ایشان نظم میتواند روایت
کند، حال آنکه شعر رو به دورن دارد. سارتر شعر را به رقصیدن و نثر را به
رفتن تشبیه کرده است؛ یعنی شعر معطوف به درون است و نثر جز آن. آیا شعر
میتواند چون نثر به بیرون حرکت کند و گزارشگر واقعیت عصر خودش باشد؟
میباید تامل کنیم در اینکه مطلوب است شعر ابزار روایت باشد یا خیر؛ به سه
دلیل نامطلوب است: شعر اساسا مبتنی بر تخیل است؛ مبتنی بر وزن است؛ مبتنی
بر نظم و آراستگی زبانی است؛ این عوامل ما را از واقعیت دور میکنند. از
طرفی دیگر، بسیار مطلوب است، چراکه واقعیتی که در قالب این نوع زبان بیان
میشود، بسیار برا، پویا و گیراست؛ و فرهنگ ادبی پیشین ما این نوع روایت را
برگزیده است.
محبتی در انتها بر بروز آسیبهایی از این دست و هم
ضرورت تالیف ایندست آثار تاکید کرد و افزود: آنچه نویسندهی این اثر از
ورای اشعار مسعود سعد سلمان دریافته است، واقعیتی است که در تاریخ رخ داده
است، یا ذهنیت مسعود سعد سلمان است، یا برداشتهای شخص نویسنده؟ به هر روی
بسیار زیبا و تازه است. تالیف این کتاب حادثهای تازه در ادبیات ما است و
به زعم من میتواند آن را مردن نجات دهد. البته اگر تصحیحات و حاشیههای
پیشین وجود نمیداشت، چنین رویکردی نیز تحقق نمییافت. هر سه رویکرد یادشده
ضرورت دارد.
رمان «هندرسون شاه باران» به تازگی به کوشش نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. این اثر نوشتهی سال بلو است و مجتبی عبدالله نژاد آن را ترجمه کرده است.
این کتاب نوعی رمان سیر و سلوک است؛ پر از حرفهای فلسفی و ماجراهای کمیک. رمان «هندرسون شاه باران» داستان مردی است که دنبال معنای زندگی میگردد. مردی که همه چیز دارد، ثروت، خانواده، پایگاه اجتماعی و ...؛ اما از زندگی راضی نیست. در تلاش برای کشف معنای زندگی سر از آفریقا درمیآورد و روزهای طولانی را با مردم قبایل دوردست اعماق آفریقا میگذراند.
نشست هفتگی شهرکتاب، سهشنبه ۲۳آبانماه به نقدوبررسی این رمان اختصاص یافت؛ در این نشست، عباس مخبر، بلقیس سلیمانی و مجتبی عبداللهنژاد حضور داشتند.
کیفرخواستی علیه معنا و حقیقت
سلیمانی در ابتدای سخنان خود برخی نقاط قوت ترجمه را برشمرد و مترجم را شایستهی تقدیر دانست؛ وی از آنپس ضمن اشاره به قولی از بلو به شرح مولفهها و ویژگیهای رمان هندرسون شاه باران پرداخت؛ سلیمانی تصریح کرد: «انسانبودن بدبختی بزرگی است»؛ به گمان من کل آثار سال بلو تفسیر همین عبارت است. اگر ما درخت، سنگ، کوه یا رود باشیم در بطن طبیعت قرار داریم؛ اما انسان، جز آنکه در بطن طبیعت قرار دارد در مقابل آن نیز ایستاده است؛ چراکه او طبیعت را به چالش میخواند و پرسشهای متعددی را در برابر آن طرح میکند. بدبختی آدمی از همینجا آغاز میشود. این اثر گویا کیفرخواستی است بر علیه معنا و حقیقت. اولین پرسش هر انسانی (پس از برآوردن حوائج اولیه) از معنای زندگی است. در واقع تراژدی آدمی این است: او ضمن اینکه همواره پرسش یادشده را در نهاد خود دارد، برای یافتن پاسخ آن محدود است.
وی افزود: آدمی همهچیز را به چالش فرا میخواند؛ اما نمیتواند در این فضای خودساخته دوام بیاورد؛ او تسلیم میشود یا خود را میفریبد. در این اثر پرسش اساسی همین است؛ انسانبودن بدبختی بزرگی است، اما باید چه کرد، وقتی میل زندگی درون ما جاری است؟ ما در رویارویی با این وضعیت به کنکاش و ماجراجویی در چگونگی یافتن معنا میپردازیم. ما راههای متعدد را آزمودهایم؛ اما همچنان راه به جایی نبردهایم. در جهان مدرن ما همچنان پرسش بنیادی دربارهی معنای زندگی است. برخی افراد، چون هندرسون (شخصت این اثر) معنای زندگی را در زندگی پیشامدرن میجویند؛ نوستالژیهای ما نسبت به اسطورهها و تاریخ از اینروست که میخواهیم معنای زندگی را در حیات پیشامدرن و حتا بربریت خود جستوجو کنیم. هندرسون با چنین دغدغهای به آفریقا سفر میکند؛ او بهعنوان یک سفیدپوست میلیاردر پدرسالار، تصور میکند باید به جهانی بازگردد که در آن برخی مفاهیم امروزی وجود ندارند.
سلیمانی ضمن شرح و تعریف برخی قسمتهای رمان ادامه داد: فضای حاکم بر این اثر (بهویژه در انتها) ابزورد و پوچ است. شخصیت این رمان ماجراجوست و ماجراهای آن به نوعی حماسیاند؛ البته باید بدانیم که هندرسون شاه باران، در قالبی به نام پیکارسک قرار میگیرد. باید هندرسون را یک پیکاروی مدرن بدانیم. این اثر یک حماسهی جدید است که به ابزورد و پوچی ختم میشود؛ شخصیت آن ماجراهای بسیاری را پشت سر میگذارد؛ اما نهایتا به وضوح در مییابد که انسانبودن در این جهان بدبختی بزرگی است. سال بلو مباحث فلسفی را در نظر دارد؛ اما همواره برای بازگویی آنها قالبهایی چون پیکارسک را طرح میریزد.
وی پس از شرح نکاتی مختصر دربارهی نظرگاههای فکری و فلسفی سال بلو، به شرح ابعاد دیگری از رویکردهای وی در اثر مورد نقد پرداخت و اظهار داشت: هندرسون آدمی بیقرار است. نویسنده در این اثر دو مفهوم «شدن» (به معنای تکاپو و در راه بودن) و «بودن» (به معنای ثبات و قرار) را به کار گرفته است؛ هندرسون به صراحت اذعان میدارد که آرزوی «بودن» دارد و در پی قرار یافتن، این ماجرا را بر خود هموار میکند. هندرسون آدمی خاص است؛ غالب داستاننویسان مدرن آدمهای معمولی را در ساحت خودشان وارد داستان میکنند؛ اما سال بلو در پی آدمهای ویژه است؛ او حتا در صورتبندی وضعیت جسمانی آدمهایش نیز این را لحاظ میکند. او فردی ویژه را به قهرمان بدل میکند؛ اما میتوان گفت این افراد نوعی دنکیشوت مدرناند. هندرسون دقیقا چنین ویژگیهایی دارد؛ میدانیم که نیای پیکاروها در پیکارسک مدرن دنکیشوت است.
سلیمانی برخی ویژگیهای شخصیت را در تایید مدعای خود برشمرد و افزود: این اثر یک رمان پیکارسک است؛ از اینروی طنز نیز است؛ اما باید پرسید موضوع طنز در این رمان چیست؟ پاسخ شرارت و بلاهت آدمی است. تا پیش از دوران پسامدرن دو مفهوم مرگ و عشق دستمایهی طنز قرار نگرفته بود؛ اما امروزه این دو مفهوم نیز موضوع طنز قرار میگیرند؛ جز آنها امور جنسی و مذهب نیز میتوانند ابزاری برای ساخت و پرداخت طنز باشند. در رمان هندرسون شاه باران، جز بلاهت و شرارت، مذهب هم به نوعی عامل شکلگیری طنز است. سال بلو فرم سفر را برای اثر خود برگزیده است که بهترین فرم برای صورتبندی این وضعیت است. او با اینکه نیای اروپایی دارد، متعلق است به جریان ادبیات داستانی آمریکا. بلو خود اذعان میدارد که بیش از همه از مارک تواین متاثر است. به گمان من سال بلو نگاه سادهی نویسندگان آمریکایی را دنبال میکند.
وی در انتها به جریان شکلگیری یک حوزهی مطالعاتی با عنوان مطالعات پسااستعماری اشاره کرد و اظهار داشت: به گمان من میتوان این رمان را از رهگذار این نظریه نقد و بررسی کرد؛ چراکه در جریان این اثر یک مرد سفیدپوست سرمایهدار ماجراجو وارد یک قبیلهی سیاهپوست دنیای بدوی میشود و خود میخواهد وضعیت آنها را روایت کند. اسپیواک بر این عقیده است که دربارهی هر متنی میتوان سه پرسش را طرح کرد: چه کسی سخن میگوید؟ برای که میگوید؟ از چه میگوید؟ در این اثر هندرسون یک مرد سفید است؛ از سیاه میگوید و برای مخاطب سفیدپوست. گفتمان پسااستعماری بر اساس دو مفهوم استعمارگر و استعمارزده شکل میگیرد. بر اساس این گفتمان استعمارگر همواره نگاهی عمودی دارد. این نوع نگاه در این اثر نیز دیده میشود. این نظرگاه را نگاه غیریتساز یا دیگریساز میگویند؛ نگاهی که در آن «من» در یک سوی قرار دارد و «تو» بهعنوان دیگری، جهانسومی یا سیاهپوست در سوی دیگر (حاشیه). این نظرگاه میگوید: توجه کنید جز ما کسان دیگری نیز هستند، اما چندان اهمیتی ندارند؛ میتوان آنها را ابژه قرار داد. کتاب حاضر را میتوان از این نظرگاه نیز بررسی کرد.
وجد خود را دنبال کنید
مخبر در بخش ابتدای سخنان خود به شرح مولفههای هندرسون شاه باران پرداخت؛ وی در اینباره گفت: تاکنون منتقدان و کارشناسان از زوایای متعددی به این اثر نگاه کردهاند و دربارهی آن بحثهای بسیاری را صورت دادهاند. من گمان میکنم این رمان نمونهی کلاسیک «سفر قهرمان» است؛ در اسطوره عموما قهرمانی را شاهدیم که سفری را صورت میدهد و برمیگردد؛ طی آن سفر ماجراهایی رخ میدهد و در نهایت قهرمان با دستاوردی بازمیگردد. در سفر قهرمان سه مرحله وجود دارد: عزیمت، تشرف و بازگشت؛ هریک از آنها خود به مراحل کوچکتری تقسیم میشوند. قهرمان در جریان سفر دو نوع کردار دارد؛ نوع اول کردار جسمانی است و نوع دوم کردار روحی و معنوی؛ سفر قهرمان یا خودخواسته است یا خودناخواسته. در این اثر قهرمان خودخواسته سفری را آغاز میکند؛ او دردی دارد که این سفر را آغاز میکند؛ صدایی در درون این را از او میخواهد.
وی پس از شرح ابعاد این «خواستن» افزود: این سفر برای قهرمان یک سفر توریستی نیست؛ او در پی حل مشکلی سفر کرده است و میخواهد از چنگ این «خواستن» نجات یابد. در مرحلهی عزیمت چند مرحلهی دیگر وجود دارد که یکی از آنها «دعوت به ماجراجویی» است؛ ندای درونی، قهرمان را به ماجراجویی دعوت میکند. «ردکردن دعوت» نیز از دیگر مراحل یادشده است؛ هندرسون به بهانههای مختلف سفر به آفریقا را به تعویق میاندازد؛ حال آنکه مدام دربارهی آن میگوید. در این شرایط یک کمک ماوراطبیعی به داد قهرمان میرسد؛ در این رمان دوست هندرسون که چارلی نام دارد این وظیفه را بر عهده دارد؛ او بنا دارد برای تهیه فیلم با همسرش به آفریقا برود و هندرسون را نیز با خود همراه میکند. «گذر از نخستین آستانه» مرحلهی دیگر است؛ هدرسون بعد از ورود به آفریقا نمیتواند سفر را با دوستش ادامه دهد؛ بنابراین با یکی از راهنماهای او مسیر خود را تغییر میدهد؛ از اینجا گذر از آستانه آغاز میشود؛ او مجبور میشود هفتهای را در بیابانهای بیآبوعلف طی کند.
مخبر در شرح مراحل دیگر اذعان داشت: مرحله دیگری که در عزیمت وجود دارد، «رفتن به شکم نهنگ» است؛ این مرحله در واقع همان مرگ است. قهرمان در این مرحله عملا نمیمیرد، اما جان خود را به خطر میاندازد؛ او در واقع در خودِ گذشتهاش میمیرد و در خود تازهای متولد میشود. مرحلهی تشرف در ادبیات داستانی پرکششترین بخش قصه را تشکیل میدهد؛ در این مرحله قهرمان جنگهای خود را صورت میدهد؛ قهرمان اسطورهای با سایهها، پلیدیها، نقطهضعفها و سیاهیهای وجود خویش رویارو میشود و بر آنها غلبه میکند؛ او در نهایت، آنچنانکه گفته شد، در خودِ گذشتهاش میمیرد و در خودِ تازهای متولد میشود. بخش اعظم این رمان به این بخش اختصاص دارد. مرحلهی تشرف خود از مراحل مختلف تشکیل شده است که غالب آنها را میتوان در رمان هندرسون شاه باران یافت.
وی در ادامه برخی مراحل دیگر از مرحلهی تشرف را بازگفت و مصادیق آن را در رمان هندرسون شاه باران بازشمرد؛ وی از آنپس تصریح کرد: مرحلهی آخر بازگشت است که معمولا قهرمان از آن امتناع میکند؛ در این رمان هم این گونه است؛ هندرسون وقتی بناست خدای باران باشد، میداند که این وضعیت سبب محدودیت او میشود و به دردسرهایی دچارش میکند؛ اما آن را میپذیرد؛ گویا نسبت به بازگشت بیمیل است. با این همه او پس از طی مراحل مختلف و دشواریهای بسیار باز میگردد. به گمان من میتوان این مسیر را اینگونه جمعبندی کرد: آدمی که بازگشته است دیگر آن آدم قبلی نیست؛ چندبار تا آستانهی مرگ رفته و بازگشته است و از نظر معنوی مرده و ولادتی دوباره یافته است؛ آدمی است که تمامی موجودات هستی را خویشاوند هم میداند؛ آدمی است که به جد قصد دارد پزشک شود تا بتواند درد دیگران را درمان کند؛ آدمی است که از وسوسههای نفس رها و عاشق شده است و آدمی است که از طوفانهای عظیم رسته و اکنون جانش را در نیلبکی مینوازد.
مخبر در انتها افزود: مدلی که نویسنده در این اثر صورتبندی کرده است بسیار شبیه به مدلی است که کمبل مطرح میکند؛ تفکر جاری بر آن نیز با نظرگاه کمبل شباهت بسیار دارد. کمبل میگوید: «وجد خود را دنبال کنید»؛ در بخشی از این اثر نیز آمده است: «به نظرم گاهی لذت فقط در این است که آدم راه خودش را برود؛ سلطان هم همین کار را میکرد و این چیزی بود که از شیرها آموخته بود؛ اینکه آدم به رغم تمام ملاحظاتی که وجود دارد کار خودش را بکند و مطابق خواست و ارادهی خودش عمل کند، لذت دارد؛ سلطان هم همین کار را میکرد و با قدرت من را هم به دنبال خود میکشید». من برخلاف سلیمانی گفتمان پسااستعماری را دربارهی این اثر بر نمیتابم؛ نگاه این نویسنده به هیچروی عمودی نیست؛ او در ستایش تمدن افریقا و فرهنگ بدوی میگوید و با دنبالکردن آن در پی آرامش است.
مخبر در انتها به رویکردهای غالب در امر ترجمه اشاره کرد و ضمن ارجاع به مصادیقی کار مترجم را موفق ارزیابی کرد؛ وی تنها رویکرد مترجم در بومیسازی را قدری افراطی و اغراقآمیز دانست و در خور بازبینی.
رمانتیک، پستمدرن، روانشناسی، پیکارسک
عبداللهنژاد در ابتدا به نظرگاههای مختلفی اشاره کرد که دربارهی رمان هندرسون شاه باران طرح شده است؛ وی در اینباره اظهار داشت: نکتهای که مخبر اشاره کرد برای من جالب توجه است؛ چراکه این اثر را پیکارسک، رمانتیک، پستمدرن و روان شناختی خواندهاند؛ اما اینکه در دستهی «سفر قهرمان» جای گیرد برای من تازگی دارد. به هر روی به نظر میرسد این اثر ترکیبی از همهی اینها است؛ قدری از اهمیت کار سال بلو نیز از همینروی است. بهعنوان مثال نگاه نویسنده به طبیعت، میل بازگشت به طبیعت و بدویت این اثر را در زمرهی آثار رمانتیک میگنجاند. رمان هندرسون شاه باران پستمدرن نیز است؛ تلقی مولف از واقعیت این امر را موجب میشود. بحث دربارهی واقعیت از اواسط دههی سی میلادی، در پی اتفاقاتی آغاز شد که در علم (به ویژه فیزیک) صورت یافت و مباحث مفصلی را در پی داشت.
وی تاکید کرد: یکی از مسائلی که این رمان به آن میپردازد تلقی از واقعیت است؛ اینکه واقعیت اساسا چیست. این اثر را میتوان در دستهی رمان روانشناختی نیز قرار داد؛ چراکه مرتبا تفسیرهایی از ذهن، روح و حتا قیافهی بشر به دست میدهد. به مسالهی طنز در این رمان اشاره شد که مسالهی بسیار مهمی است؛ به نظر میرسد طنز و فلسفه نوعی پیوستگی با یکدیگر دارند؛ این هر دو نوعی اختلالند که بشر در درک ظاهری خود از امور ایجاد میکند.
عبداللهنژاد در ادامه به مباحث فنی اثر پرداخت و تصریح کرد: به اعتقاد من رمان هندرسون نثری رنگارنگ و شاعرانه دارد؛ در آن تشریحها، تلمیحات و استعارههای فراوانی دیده میشود. این ویژگی اثر را بسیار خواندنیتر کرده است و من امیدوارم در ترجمهی فارس آن نیز منعکسی شده باشد. دربارهی گفتمان پسااستعماری و نگاه عمودی، من نیز با نظر سلیمانی موافقم؛ ستایش فرهنگ بدوی و شیفتگی نسبت به شرق مغایرتی با نگاه عمودی غربیها به شرق ندارد؛ ادوارد سعید بر این مساله اذعان دارد که در ظاهر نوعی شیفتگی به شرق وجود دارد؛ اما با نگاهی از بالا به پایین توام است.
وی در انتها برخی نقد و نظرهای مخبر دربارهی ترجمه را پاسخ گفت؛ وی اذعان داشت که امر ترجمه را بر اساس نظریهها پیش نمیبرد؛ آنچنانکه نمیتوان بر اساس نظریهها شعر گفت. وی همچنین تاکید کرد بر اینکه امر ترجمه در گسترهی خزانهی کوچکی از لغات محدود شده است و او گسترش دایرهی لغات در ترجمه را در نظر داشته است.