نقد و تحلیل ادبیات ستایشی تا پایان قرن هشتم هجری
نوشتهی آرش امرایی
این رساله بازتاب کوششی است برای نشان دادن ارزش و بررسی انتقادی شعر ستایشی در ادب فارسی. بازهی زمانی مورد بحث در این پژوهش، از آغاز حضور شعر ستایشی در ادبیات فارسی، تا پایان قرن هشتم است. با توجه به تأثیر اتفاقات وامور سیاسی در شعر ستایشی، طول مدّت مورد بحث را به چهار دورهی سامانیان، غزنویان، سلجوقیان و مغول وایلخانی تقسیم شده و بر اساس این سلسلهها شعر ستایشی را مورد تحقیق و بررسی قرار دادهایم. در هر دوره یک یا چند شاعر جریان ساز را به عنوان نمایندهی آن دوره انتخاب و ضمن مطالعه اشعار ستایشی آنها، ویژگیها و همچنین جوانب پسندیده و ناپسند اشعار ستایشی آنان را استخراج کردهایم و با ارائهی شواهدی به تحلیل و تبیین موارد مطرح شده در این زیرگونهی شعری پرداختهایم. این رساله مشتمل بر پنج فصل است: در فصل اوّل کلیاتی در مورد شعر ستایشی، تاریخ شعر ستایشی، اهداف، ادوار و داوری در مورد شعر ستایشی بیان شده است. در فصل دوم ابتدا ویژگیهای شعر ستایشی دوره سامانیان ذکر شده وبه دنبال آن، اشعار ستایشی رودکی به عنوان نمایندهی این دوره، بررسی گردیده است. فصل سوم نیز به بررسی و بیان مشخصّات و ویژگیهای اشعار ستایشی دورهی غزنوی در شعر شاعران برجسته این دوره، یعنی فرّخی، عنصری، منوچهری و مسعود سعد اختصاص یافته است. در فصل چهارم ابتدا کلیت شعر ستایشی دورهی سلجوقی بررسی و سپس، شعر ستایشی امیر معزّی، انوری، سنایی و خاقانی تحلیل گردیده است. در فصل پنجم نیز ابتدا اطّلاعاتی کلّی در مورد شعر دورهی مغول و ایلخانی ارائه شده و در ادامه، اشعار ستایشی سعدی و حافظ به عنوان نمایندگان این دوره، مورد بررسی قرار گرفته است. پس از بررسی همه جانبهی شعر ستایشی در ادوار مورد بحث، به این نتیجه دست یافتیم که ارزشها و فواید فراوانی بر شعر ستایشی مترتب است که میتواند دیدگاه مخاطبان شعر فارسی را نسبت به این نوع شعر تغییر دهد.
بررسی تحلیلی سیر تحوّل اسطوره در داستانهای غنایی منظوم فارسی از ابتدا تا دورهی صفویه (بر اساس متون منتخب)
نوشتهی منا احمدی
اساطیر هر قوم، توجیه کنندهی ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و بیانگر الگوهای رفتاری آن قوم است. اسطورهها به دلیل اشتمال بر مفاهیم اخلاقی و تعلیمی و نیز ارزش روایی و داستانی به خدمت ادبیات در آمدهاند . هرچند که وجود اسطوره در آثار ادبی موجب غنای اثر است اما در میزان بهرهگیری از اندیشههای اسطورهای در آثار گوناگون فراز و فرودهایی مشاهده میشود و میزان کاربرد اسطوره در دورههای گوناگون و بنا بر میزان آگاهی نویسندگان متفاوت است. گاهی یک اسطوره با گذشت سالیان باز هم به بقای خود ادامه میدهد و گاهی به دلایل مختلف تاریخی، مذهبی، اقلیمی و ...، دستخوش تغییرات قرار گرفته و یا به طور کلی فراموش میشود. همچنین گاهی در اثر مهاجرت به سرزمینهای دیگر، اسطورهای نو از فرهنگی بیگانه وارد یک فرهنگ میشود. در رسالهی حاضر تلاش شده است تا با بررسی تطبیقی اسطورههای ایرانی، بینالنهرینی، هندی، چینی، عربی و یونانی در منتخبی از داستانهای غنایی منظوم فارسی، میزان آشنایی و توجه شعرای ادب غنایی به اسطورهها در دورههای گوناگون و همچنین کارکرد اسطورهها در این نوع از آثار ادبی مورد بررسی قرار گیرد.
بررسی ساختار روایی منظومههای عطار
نوشتهی محسن بتلاب اکبرآبادی
ساختارگرایی با طرح ایدهی نظام، به خوانشی علمی و روشمند از متون میپردازد که در طی آن همهی اجزای درونی متن به یکدیگر مرتبط و کارکرد هر جزء وابسته به نظام تلقی میشود. روایت به سبب بنیان علّی و ظرفیت بالایی که در تحلیل ساختاری دارد توجه بسیاری از روایتشناسان را به خود جلب کرده است. عطّار یکی از بزرگترین روایتگران حوزهی عرفان - چه در نظم و چه در نثر- محسوب میشود و دقت در ساختار روایتهای او میتواند زمینهساز رسیدن به دستور زبان روایتهایی با مشخصات عرفانی شود. در این رساله تلاش شده است تا با استفاده از آرای روایتشناسان ساختگرا، ساختار روایی سه منظومهی الهینامه، منطقالطیر و مصیبتنامه- که فرم روایی و معنایی مشابهی دارند- با روش توصیفی-تحلیلی بررسی شود و قراردادها و قواعد حاکم بر روایتهای منظومههای عطار کشف و معرفی گردد.
این بررسی نشان میدهد که منظومههای عطار هم در سطح داستانی(کنش و کنشگران) و هم در سطح گفتمانی و شیوهی روایتگری(راوی، زاویهدید، زمان و...) اشتراکات چشمگیری دارد و قواعد روایی آنها با اصول روایتساز جهانی، هماهنگ و مطابق است. عرفان به عنوان یکی از معانی برجستهی این منظومهها ارتباطی تنگاتنگ با فرم روایی دارد، بدینصورت که ساحت زبانی و فرمی روایت، تحت تأثیر معنای عرفانی، صورتبندی جدیدی مانند پایان باز، پیرنگ دوری(حلقوی)، شخصیتپردازی وحدت وجودی و... یافته و از طرفی، فرم روایت به سبب غلبهی بُعد علّی و منطقی پیرنگ، جلوههای خاص و دیگرگون به معنای عرفانی داده است.
تصحیح انتقادی دیوان سید حسن غزنوی با مقدّمه و تعلیقات
نوشتهی عبّاس بِگجانی
سید حسن غزنوی از گویندگان توانای قرن ششم هجری است. دیوان وی نخستین بار در سال ۱۳۲۸ش. به تصحیح محمّدتقی مدرّس رضوی، منتشر شده است امّا به علّت استفاده از نسخههای مغلوط و متأخر، اغلاط، تصحیفها و افتادگیهای بسیاری در آن راه یافته است. موضوع این رساله تصحیح مجدّد دیوان این شاعر است که به روش انتقادی و بر اساس ۹ دستنویس دیوان (۴ نسخهی اصلی، و ۵ نسخهی معین) و ۱۰ سفینه و جنگ خطّی انجام گرفته است. رساله شامل ۴ بخش است: ۱. مقدّمه شامل شرح احوال، شناسایی ممدوحان، بررسی شاخصههای سبکی و زبانی، میزان اثرپذیری شاعر از شاعران پیشین و تاثیرگذاری بر شاعران پس از خود، پیشینه و ضرورت تصحیح دیوان، و ... ۲. متن مصحَّح دیوان بالغ بر پنج هزار بیت شامل قصاید، غزلیات، ترجیعات، قطعات، و رباعیات. ۳. تعلیقات شامل شرح و توضیح نکات مبهم متن. ۴. نمایهها شامل فهرست آیات، احادیث، عبارات عربی، اشخاص، قبایل، خاندانها، جایها، ستارگان و اصطلاحات نجومی، لغات، ترکیبات و تعبیرات، مثلوارهها.
تمثیل روایی (آلیگوری) در غزلیّات شمس تبریزی
نوشتهی چنور برهانی
تمثیل یکی از روشهای بیان غیرمستقیم است که صور و گونههای مختلف دارد. تمثیل میتواند شکل کوتاه یا گسترده داشته باشد؛ چنانکه گاه به یک یا چند بیت شعر یا جمله محدود شود و گاه در کلّیتی منسجم، شکلی گسترده یابد. در این پژوهش، پس از تعریف تمثیل در بلاغت سنّتی و بلاغت غربی و شباهت و تفاوت این دو دیدگاه، تمثیل در معنای آلیگوری (تمثیل روایی) در غزلیّات شمس بررسی شده است. تمثیل روایی (آلیگوری) روایتی است که دارای دو لایهی معنایی ظاهری و باطنی باشد و پشت معنای لفظی یا ظاهری آن، معنای دوّمی هم پنهان باشد؛ مقصود اصلی گوینده از روایت، همین معنای پنهان یا ثانوی است.
مولانا در غزلیّات شمس از ۸۷ تمثیل روایی (۱۴ تا فابل، ۲۵ تا تمثیل انسانی و ۴۸ تمثیل رمزی) برای تبیین دیدگاههای اخلاقی، عرفانی، دینی، کلامی و تجربههای عرفانی خود استفاده کرده است. در این پژوهش تمثیلهای روایی مولانا از نظر شیوهی پردازش، دامنه و عناصر روایت، ساخت و صورت، جایگاه تمثیلها در غزل، محتوا و معنا و تجربههای عرفانیای که بازگو میکند، بررسی شده است.
بازیابی سبک شخصی مولوی در غزلیات شمس با استفاده از تکنیک جریان سیال ذهن
نوشتهی مینا بهنام
در این رساله با استفاده از مبانی نظری تکنیک جریان سیال ذهن به بازیابی سبک شخصی مولوی در غزلیات شمس پرداخته شده است. سیلان ذهن، هجوم افکار و اندیشهها، تداعی آزاد معانی با توجه به محرکهای درونی و بیرونی، غیرارادی بودن زبان مولوی بر بنیان پرشهای ذهن و اندیشه، زمانپریشی و بیمرزی میان گذشته، حال و آینده، بهکارگیری ابزارهایی چون خواب و رؤیا و مستی و دیوانگی برای بیان مفاهیم و تجربیات عرفانی سبب میشود که بتوان غزلیات شمس را یک اثر «جریان سیال ذهنی» دانست.
بر این اساس رساله حاضر پس از بیان کلیاتی پیرامون مبانی نظری این تکنیک، به بررسی چگونگی پردازش زمان، شیوههای روایی، زبان و مقولات مرتبط با آن در غزلیات شمس پرداخته است. حاصل آنکه فراوانی ویژگیهای تکنیک جریان سیال ذهن در این اثر از سبک شخصی مولوی حکایت میکند. از میان سه هزار و یکصد و هفتاد و شش غزل فارسی مولوی، ۲۰/۷ درصد سه مورد، ۴۹/۶ درصد دو مورد، ۲۱/۵ درصد یک مورد از موارد اخیر را دارا هستند. ۸/۲ درصد از غزلها هیچکدام از ویژگیهای مورد نظر را نداشتهاند.
مطالعهی سبکشناختی گفتارنوشتهای نثر عرفانی
نوشتهی داوود پورمظفری
گفتارنوشت نامی است که در این پژوهش برای معرفی نوعی از نوشتار وضع شده است. گفتارنوشت پیوستاری است میان گفتار و نوشتار، و ژانری است که در آن عناصر گونهی گفتاری و گونهی نوشتاری زبان درهم آمیخته شدهاند. پیکرهی زبانی این تحقیق تعدادی از متنهای نثر عرفانی در محدودهی زمانی قرن چهارم و پنجم هجری تا نیمهی قرن هفتم است که در پنج لایهی سبکی بررسی شدهاند. محقق کوشیده است تا مختصات سبکشناسی گفتارنوشت را با استفاده از دانش زبانشناسی تبیین نماید. در لایههای آوایی، صرفی و نحوی واحدهای زبانی کوچکتر از جمله و در لایهی کاربردشناسیک واحدهای بزرگتر از جمله و عوامل بافتی مورد توجه قرار گرفته است. در لایهی ایدئولوژیک نیز به نقش گفتارنوشتها در مناسبات قدرت پرداخته شده است. طرح مسئله و مسائل روششناختی در بخش مقدماتی، تحلیلهای سبکشناختی در بخش دوم و یافتههای تحقیق در بخش نهایی جمعبندی شده است. دو پیوست شامل فهرستی از گفتارنوشتها و برخی مسائل زبانی که به شناخت گفتارنوشتهای امروزی یاری میرساند، در پایان افزوده شده است.
بررسی عناصر مؤثر در انسجام شعر معاصر
نوشتهی مهدی دهرامی
انسجام وحدت و پیوندی ارگانیک است که بین همه اجزا و عناصر شعر وجود دارد و آن را به صورت کل واحد در میآورد. بر اساس انسجام، شعر جریان هماهنگی است که در آن عاطفه، اندیشه، تجربه شعری، موسیقی، لحن، معنا، الفاظ، درونمایه، تصویرها، انگارههای شاعرانه و فضای شعر همخوان و هماهنگ با هم به پیش میرود و تا هنگامی که شعر به سرانجامی نرسیده است عناصر مخل و عناصری که سازگاری با عناصر دیگر نداشته باشد وارد شعر نمیشود. هدف این پژوهش تبیین الگویی برای بررسی انسجام و تحلیل عوامل مؤثری است که در ساخت اشعار منسجم نقش دارد، از همین روی با روش استقرایی، این عوامل و ارتباطهایی که بین عناصر شعر در ساخت شاکله نهایی و منسجم شعر وجود دارد استخراج شده و مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است. برای این مقصود پنج محور عناصر معنوی، تصویری، مقولههای زبانی، موسیقایی و روایی در نظر گرفته شده و تحقیق در هفت فصل زیر تنظیم شده است:
فصل نخست کلیات و طرح مباحث پژوهش است و به تبیین انسجام، تاریخچه آن در غرب و بررسی آن در آرای منتقدین سنتی ایران و عرب پرداخته شده و با توجه به نبود شیوهای منسجم و جامع برای بررسی موضوع، به تبیین الگویی منسجم برای این منظور پرداخته شده است.
در فصل دوم بر اساس الگوی معرفی شده، عناصر معنوی شعر مورد بحث قرار گرفته و نقش چهار عامل تجربه واحد و یکسان، عاطفه، لحن و اندیشه در انسجام شعر نشان داده شده و ارتباط و پیوند آنها با عناصر محورهای دیگر مورد تحلیل و بررسی واقع شده است.
در فصل سوم ارتباط عناصر تصویری در انسجام شعر مورد تأکید قرار گرفته و با نگاهی جزییتر با نشان دادن نقش نماد انداموار، توصیفهای واحد، گرهخوردگی تصاویر افقی و عمودی در انسجام شعر، ارتباط تصویر با عناصر دیگر مانند عاطفه و اندیشه مورد بحث قرار گرفته است.
در فصل چهارم، انسجام از منظر عناصر زبانی بررسی شده و مواردی مانند تناسب، تکرار و تقابل واژگانی و فضای حاصل از آنها مورد بررسی قرار گرفته است.
فصل پنجم به نقش عناصر موسیقایی در انسجام شعر اختصاص یافته و به مؤلفههایی مانند تناسب و تعامل وزن با زبان، معنا و فضای شعر پرداخته شده است.
در فصل ششم با نشان دادن حرکت شعر، عناصر روایی به عنوان یکی از ابزارهای مؤثر در انسجام محسوب شده و علاوه بر آن به مواردی مانند سیر و حرکت زمان و عنصر گفتگو پرداخته شده است.
فصل هفتم نیز به نتیجهگیری مباحث پژوهش اختصاص یافته است.
بلاغت ساختارهای نحوی در تاریخ بیهقی
نوشتهی سیده لیلا سیدقاسم
بلاغت ساختارهای نحوی بخشی از دانش بلاغت است که نظریهی آن را برای نخستین بار عبدالقاهر جرجانی، بلاغی شهیر قرن پنجم، طرح کرد و اکنون به نظریهی نظم شهرت دارد. بر اساس این نظریه، نحو، ظرفیت ناشناختهای در خلق معنا دارد که عموماً از آن غافلیم. این دیدگاه که پایهی فنّ معانی قرار گرفت در کتابهای بلاغت عربی گسترش یافت. ولی مباحث آن با کمترین دگرگونی و بدون در نظر گرفتن تفاوت ساختارهای نحویِ عربی و فارسی وارد زبان فارسی شد و تا حد زیادی عقیم ماند. یکی از اهداف رسالهی حاضر این است که با اتکا بر نحو زبان فارسی در یکی از شاهکارهای نثر فارسی، ساختارهای مبلّغِ معنا را در این زبان بازشناسد تا بعدها در کنار تحقیقات همانندی که بر روی دیگر متون نظم و نثر به انجام میرسد، بدنهی استواری برای دانش معانی در زبان فارسی فراهم آورد.
برای تبیین چارچوب نظری رساله در فصلهای دوم و سوم ابتدا به اختصار به مفهوم و تاریخ بلاغت و مسئلهی نوسازی آن و سپس به تفصیل به معرفی نظریهی نظم جرجانی، پیشینهی تحقیقات مرتبط با آن و مفاهیم بنیادیش پرداختهایم.
دیدگاههای جرجانی شباهتهای غیرقابلانکاری با دیدگاههای بعضی زبانشناسان و فلاسفهی زبان دارد. طرح این شباهتها، ضمن تبیین هرچه بیشتر روش تحلیلی جرجانی، زمینهی گسترش و حک و اصلاح آن را فراهم میآورد. فصل چهارم رساله به این مهم اختصاص یافته است.
تاریخ بیهقی یکی از موثرترین آثارِ گنجینة نثر فارسی است که بلاغت انکارناپذیرِ آن کمتر مرهون صناعات شعری و زبان عاطفی است؛ از همین رو تشریح بلاغت ساختارهای نحوی، شاهراهی تازه برای کشف اسباب زیباییشناسی این اثر است و فراتر از آن دریچهای ناگشوده است بر پیکرهی ناشناختهی «نثر» فارسی تا پرتو روشنگری بر زیبایی آن بیندازد.
پیش از اجرای تحقیق، ابتدا روش تحقیق در فصلی جداگانه طرح میشود. قسمت اجرای تحقیق در شش فصل و حول ششموضوع مرتبط با ساختارهای نحوی تنظیم شده است: کارکرد بلاغی «آرایش واژگانی، وجه جمله، عناصر جمله» و نیز «بلاغت فراجملهای»، چهار موضوع اصلی تحقیق هستند. «محافظهکاری بیهقی در نحو» و «بلاغت تطبیقی» نیز دو فصل فرعی هستند که در ادامه میآیند. در همهی این فصول از متن «زینالاخبار» گردیزی و «سلجوقنامهی» ظهیری نیشابوری برای مقایسه و تبیین هرچه بیشتر ساختارهای نحوی استفاده میشود.
مطابق نتایج این تحقیق: بلاغت نثر بیهقی و به طور کلی نثر ادبی، بیش از هر چیز از ساختارهای نحوی و تنوع آنها و رعایت اقتضای حال در انتخاب آنها نشئت میگیرد. نثر بیهقی از آرایش واژگانی زبان گفتار و بلاغت آن بهره میبرد. بیهقی در ساخت جملهواره نهایت ایجاز را به کار میبندد و در عوض در ساخت جملههای مرکب اطناب خاصی دارد که نحو او را گاه از پسند عامه بالاتر میبرد.قرائن نحوی نشان میدهد که مخاطبانفرضی بیهقی، پایگاه اجتماعی و فرهنگی والایی در جامعه داشتهاند. ساختارهای نحوی بیهقی همچنین نوعی ابهام و محافظهکاری را بازمینماید که ریشه در محدودیتهای روزگارش دارد.
زندگی اجتماعی ،دینی مسلمانان و هندوها بعد از استقلال هند
نوشتهی عبدالله شایانراد
در گام نخست در این تحقیق به ضرورت و اهمیّت، سابقه و روش تحقیق موضوع پرداخته میشود. سپس بررسی اجمالی دین و بهطور مبسوط جایگاه دین مبین اسلام، آیین هندوئیزم و متون مقدس این دو آیین در قلمرو هند، مورد تأکید قرار میگیرد. در گام بعدی به نقش ادیان هند در ساختار اجتماعی، دینی هند مدرن توجه میشود. در مرحلهی دیگر نقش مسلمانان در جامعه تکثرگرا، مورد بحث و کنکاش قرار میگیرد. در ادامه جایگاه رهبران دینی در بر طرف نمودن کشمکشها و اختلافات ما بین مسلمانان و هندوها مورد بررسی واقع میشود. و در پایان هارمونی و هماهنگی مشترک ما بین ادیان، مد نظر قرار میگیرد.
ضرورت، سابقه و روش تحقیق:
اهمیت و ضرورتی که باعث مطرح نمودن این بحث میشود این است که با توجه به این که دو آیین هندو و اسلام در کشور هند، تعداد کثیری پیرو و هوادار دارند و همچنین این نوع بحث به صورت تطبیقی، مورد توجه بسیاری از علماء و دانشمندان ادیان است و نیز با توجه به اینکه این موضوع کمتر مورد توجه قرار گرفته است و نیاز شدید به هماهنگیهای مشترک بین ادیان در دنیای مدرن احساس میشود، بر خود لازم دیدم که این موضوع را مطرح نمایم.
سابقه و پیشینهی این بحث با توجه به تحقیقاتی که انجام شده، به صورت تطبیقی بسیار محدود وکلی است و تحقیقات لازم و کافی در این زمینه صورت نگرفته است .
روش اصلی که در این پایاننامه استفاده شده است به روش تحقیق کتابخانهای میباشد. البته لازم به یادآوری است در بعضی موارد هم از روش میدانی با توجه به سفرهای متعددی که به نقاط مختلف هند داشتم، استفاده نمودهام.
بررسی کلی تحقیق:
این پایان نامه متشکل از هشت فصل است، که در ذیل به طور اجمال به آنها میپردازیم:
در فصل اول، مفهوم لغوی و اصطلاحی دین از دیدگاه علماء ادیان، دانشمندان اسلامی و غربی مورد بررسی قرار گرفته و به دنبال آن به فلسفهی دین اشاره شده است. سپس مفهوم دین از دیدگاه هندوئیزم و اسلام، هندوها و گرایشهای مختلف آن و اخلاق به عنوان اساس زندگی اجتماعی دینی هندوها، مورد مطالعه واقع شده است.
در فصل دوم در ابتدا متون مقدس هندوها از جمله گیتا، اوپانیشادها و کتب اربعه ودایی و سپس قرآن کتاب مقدس مسلمانان مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرد.
به نقش ادیان در ساختار و شکلگیری هند مدرن، در فصل سوم پرداخته شده است. از جمله ادیانی که مورد مطالعه و بررسی واقع میشود میتوان به اسلام، هندوئیزم، سیکیزم و ... اشاره نمود.
فصل چهارم بر جایگاه مسلمانان در جامعهی تکثرگرا تمرکز دارد که به تفصیل به شرح تحولاتی میپردازد که مسلمانان هند در چهارچوب یک جامعهی سکولار با آن روبرو هستند.
فصل پنجم نقش رهبران دینی در حل و فصل اختلافات بین هندوها و مسلمانان را به تحلیل میکشد. از جمله رهبرانی که مورد اشاره قرار میگیرند میتوان گاندی، رادهاکریشنان، تاگور، اوروبیندو، مولانا وحیدالدین خان و شیبلی را نام برد.
فصل ششم بحثی گسترده در باب هماهنگی و هارمونی بین ادیان عرضه میکند و به مباحث مربوط به تاریخ و سابقه هارمونی بین ادیان مختلف میپردازد و دیدگاه اسلام و هندوئیزم را بررسی میکند و اصول اساسی مشابه ادیان جهان را مورد کنکاش قرار میدهد و در نهایت به مشکلات مربوط به هارمونی ادیان، نظر میافکند.
در فصل هفتم نگاهی کلی از زندگی اجتماعی، دینی مسلمانان و هندوها بعد از استقلال هند ترسیم میشود و این فصل منعکس کننده دیدگاههای نویسنده در خصوص موضوع مربوطه نیز هست و نویسنده در صدد اثبات این مطلب است که هارمونی بین ادیان نسبت به قبل توسعه و پیشرفت داشته است. با این حال راه درازی پیش روی رهبران ادیان و مردم در جهت تحقق کامل هماهنگی مشترک بین ادیان مختلف وجود دارد.
در فصل هشتم منابع به صورت فهرستوار ارائه میشود.
چیستی زبان دین از دیدگاه مولوی
نوشتهی حمیده طهرانی حائری
زبان انسان ساختاری بسیار پیچیده و گسترده دارد.فلسفهی زبان،یکی از شاخههای اصلی فلسفهی تحلیلی، از جمله دانشهایی است که زبان را به مثابه یک پدیدهی عام بشری به روش عقلی و تحلیلی مورد مطالعه قرار میدهد. در قرن معاصر، مسالهی زبان دین و چیستی آن، به دلایل متعددی که شرح آن خواهد آمد، به یکی از مهمترین مسائل فلسفهی زبان تبدیل شده است. بررسی دیدگاه مولوی، یکی از تاثیرگذارترین شاعران و متفکران در فرهنگ ایران و جهان، دربارهی موضوعی چنین مهم و روزآمد، علاوه بر این که نوع نگاه وی به چیستی زبان دین را آشکار میسازد، و ما را در درک و تفسیر بهتر اشعارش یاری میکند، میتواند چگونگی تأثیرپذیری مولوی از نحلههای فکری پیش از خود را نیز آشکار نماید، و راهگشای خوبی برای یافتن پاسخ به پرسش از چیستی زبان دین برای نسل امروزین باشد. در این رساله، هدف اصلی تحقیق عبارت است از پژوهش دربارهی چیستی زبان دین از منظر مولوی برمبنای مهمترین نظریههای مطرح در این حوزه. به عبارت دیگر، میخواهیم با بررسی اشعار مثنوی به این پرسش پاسخ دهیم که از دیدگاه مولوی ماهیت و کارکرد گزارههای دینی، به ویژه گزارههای منقول در قرآن چیست: اگر گزارههای دینی معنا دارند، معناداری آنها چگونه است؟ و آیا گزارههای دینی به چیزی ارجاع میدهند، ومعرفتزا و حکایتگر امور واقع هستند یا خیر؟ برای رسیدن به این هدف، در فصل اول، مهمترین نظریهها و تقسیمبندیهای مختلف دربارهی زبان و فلسفهی زبان را بررسی و نقد میکنیم. در فصل دوم به بررسی و نقد دیدگاههای گوناگون دربارهی چیستی زبان دین میپردازیم. با توجه به تأثیر انکارناپذیر افکار و آراء اندیشمندانِ پیش از مولوی بر اندیشهی وی، در فصل سوم، آراء برخی از مفسرین مشهور در مورد زبان به کار رفته در آیات متشابه قرآن را توضیح میدهیم. در فصل چهارم، آراء و دیدگاههای مولوی دربارهی زبان دین بررسی، و نشان داده میشود که در شش دفتر مثنوی، زبان آیات قرآن را در مرتبهی نخست میتوان نمادین، سپس به ترتیب تمثیلی، مشترک معنوی و مشترک لفظی دانست. برخلاف نظریهی نخست، سه نظریهی دیگر، زبان دین را معرفتبخش میدانند، اما رویکردهای متفاوتی نسبت به معناداری آن دارند. تحلیل چنین ترتیبی در فصل پایانی، علاوه بر تبیین مبانی دیدگاههای مولوی دربارهی زبان دین، نشان میدهد نگاه شاعرانه و عارفانهی وی بر نگاه کلامی او برتری آشکاری دارد.
تجلی وحدت وجود در آثار مولانا و ابن فارض
نوشتهی مریم فریدی دستجردی
ابن فارض از بزرگترین سرایندگان شعر صوفیانه در ادبیات عرب و مولانا، خداوندگار عشق و عرفان در ادبیات فارسی است که زیباترین و مهمترین مضامین عرفانی در اشعار آن دو یافت میشود.
جهانبینی و نگرش آن دو عارفِ بزرگ، با یکدیگر شباهتهای قابل توجهی دارد و در بسیاری از موضوعات عرفانی مشابهت و مطابقت تام دارد. زیر بنا و شالودهی اعتقادشان بر «وحدت وجود» و ادراک آن است.
نظریهی «وحدت وجود» از مهمترین مباحثی است که در عرفان از دیر باز مطرح بوده است، تا زمانی که ابنعربی در قرن هفتم آن را، بهصورت حکمی و فلسفی بیان کرد. بنابراین اندیشهی این دو عارف بزرگ از جهاتی شبیه به اندیشههای ابنعربی است، با این تفاوت که ابنعربی به صورت مستدل و معقول مسألهی «وحدت وجود» را مطرح کرده و مولانا و ابن فارض به صورت عاشقانه و با زبان شعر آن را بیان کردهاند.
این دو عارف بزرگ، اگرچه هرکدام شیوهی خاصی در سلوک داشتهاند، ولی به یک نتیجهی واحد رسیدهاند و آن رسیدن به وحدت از طریق عشق و شهود و فنا و... است. این امر اقتضا داشت، تا مقولهی «وحدت وجود» و چگونگی نائل شدن به آن، در اندیشه و آثار منظوم این دو عارف شاعر بررسی و مقایسه شود.
بلاغت ساختارهای نحوی در غزلیات شمس
نوشتهی سمیرا قیومی
جملههای ندایی یکی از ساختهای نحوی پربسامد در شعر غنایی و بهویژه غزل مولاناست. رسیدن به کارکردهای اینگونه جملات در زبان شعر و تفاوت کاربرد آن با زبان روزمره، راهی به سوی شناخت ادبیت متن است. در این مسیر توجه به آرا و اندیشههای یکی از برجستهترین دانشمندان علوم بلاغی ایران، یعنی عبدالقاهر جرجانی تا حدود زیادی راهگشاست. ازاینرو ابتدا به معرفی بسیار مختصر وی پرداختهایم. سپس با توجه به شباهتهایی که میان نظریهی نظم او و نظریههای ساختگرایان و نشانهشناسان ساختگرا وجود دارد، سعی ما بر آن بوده است که به کلیدیترین مفاهیم نظریهی نظم مانند «لفظ و معنی» و «توخّی و تمکّن» از دریچهی تازهای بنگریم.
در بخش عملی این پژوهش آنچه را در کتابهای دستور و معانی دربارهی جملههای ندایی آمده است، مورد بررسی قرار داده و نارساییهای کتب معانی را در بحث از معانی مجازی ندا، برشمردیم. با توجه به ویژگیهای جمله در کتابهای دستور، میتوان ساخت ندایی را، بهویژه در شعر، یک جملهی مستقل به شمار آورد؛ این در حالی است که در کتابهای معانی، ندا را جملهای مستقل نمیدانند و در نتیجه غالباً اغراض و معانی مجازی ندا را از جملهی جوابِ ندا برداشت میکنند. به همین دلیل و نیز به دلایل دیگری که درپژوهش حاضر آمده است،به جای پرداختن به معانی مجازی ندا، کارکردهای جملهی ندایی در متن را مورد توجه قرار دادهایم.
بهمنظور دستیابی به ویژگیهای جملههای ندایی غزلیات مولانا، ۱۰۰ غزل از دیوان کبیر را از منظر ساخت و معنی بررسی کرده و آنها را از نظر ساخت به سه گروه نداهای مفرد، نداهای ترکیبی و نداهای موصولی تقسیم کردهایم. از منظر معنا نیز انواع نداهای غزلهای انتخابی را برشمرده و نشان دادهایم که چگونه مناداهای رایج در زبان روزمره، در شعر عرفانی و بهویژه در غزل مولانا، از طریق نشانههای همنشین، با زایش معانی تازه همراهاند.
نقش جملههای ندایی در انسجام متن، کارکرد التفاتهای ندایی در شعر، کارکرد تقدیم و تأخیر جملهی ندا نسبت به جملهی جوابِ ندا، نقش ندا بهعنوان کنشی گفتاری و صور خیال در جملههای ندایی از دیگر بخشهای این پژوهش است. در هریک از این مباحث تا جایی که به بیان روشنتر مطلب کمک میکرد، از آرا و نظریههای مرتبط با آن بهره بردهایم. بهعنوان مثال در بحث از نقش جملههای ندایی در انسجام متن، نظریهی انسجام متنی هلیدی و حسن مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در نهایت فصل مشترک همهی مباحث فوق، توجه به تأثیر بلاغی و کارکردهای شعری یک ساخت نحوی خاص در ادبیت متن است.
بررسی و تحلیل تطیبقی استعاره در بلاغت اسلامی و نظریه استعاره بر اساس ترجمهی کتابی از پانتر
نوشتهی محمدمهدی مقیمیزاده
این رساله از سه بخش تشکیل شده: بخش اول آن ترجمهی کتابی با عنوان استعاره نوشتهی دیوید پانتر است. در این کتاب، استعاره از دیدگاههای مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است. نویسنده ابتدا پیشینهی مفهوم استعاره را در بلاغت کلاسیک غربی بررسی کرده (فصل ۱) و سپس به مقایسهی آن با مفهوم استعاره در ادبیات شرق دور پرداخته است(فصل ۲). وی سپس استعاره را به عنوان مقولهای عمومی و اجتماعی در دنیای امروز مورد توجه قرار داده است(فصل ۳). دیدگاه جریان پساساختارگرا نسبت به استعاره (فصل ۴) و ارتباط استعاره با روانکاوی (فصل ۵) و برخی مفاهیم روانشناختی (فصل ۶) از دیگر مطالب کتاب پانتر است. تعلق استعاره به یک ساحت فرهنگی و دشواری ترجمهی آن به ساحتی دیگر (فصل ۷) مطلب دیگری است که نویسنده به آن پرداخته. وی نقش استعاره را در مطالعات پسااستعماری نیز مورد توجه قرار داده (فصل ۸) و سرانجام کتاب خود را با جمعبندی مطالب پیشین و ارائهی دیدگاه کلی خود در باب استعاره به پایان رسانده است.
بخش دوم رساله به بررسی استعاره در بلاغت اسلامی اختصاص دارد. در این بخش تعریف و مفهوم استعاره در کتب شاخص بلاغت اسلامی بررسی شده است. طرح کلی این بخش از رساله و ترتیب قسمتهای آن بیشتر بر اساس سیر تاریخی و زمانی بلاغت اسلامی بوده است. در این بخش سیر مفهوم استعاره در آثار بلاغتدانان شاخص و مطرح مسلمان همچون جاحظ، رمّانی، ابوهلال عسکری، ابن رشیق، عبدالقاهر جرجانی، زمخشری و سکاکی بررسی شده است. در این میان به نظرات جرجانی به خاطر گستردگی و اهمیت آنها توجه بیشتری شده است.
در بخش سوم رساله که «مقایسه و جمعبندی» نام دارد، ضمن جمعبندی مطالب دو بخش اول و دوم، به مقایسه و بررسی تطبیقی آنها با یکدیگر پرداخته شده است. این مقایسه و بررسی در سه قسمت انجام شده است: استعاره در بلاغت اسلامی و بلاغت غربی (شامل بلاغت کلاسیک، رومانتیک و نو)، استعاره در بلاغت اسلامی و دیدگاههای روانشناختی، استعاره در بلاغت اسلامی و رویکردهای تحلیل گفتمانی.
احوال،آثار و آراء عرفانی سعدالدین حمویای
نوشتهی عالیه نوری
نوشتار حاضرجستاری است در باب احوال، آثار و آراء عارف نامدار قرن هفتم هجری شیخالمشایخ سعدالدین محمد بن معینالدین محمد حمویای بحرآبادی جوینی از خاندان شافعی مذهب حمویای که در مدت چهارصد سال در ایران، مصر و شام منشاء خدمات مؤثر مادی و معنوی بودهاند. سعدالدین حمویای از عرفای طریقت کبرویه و در سلک مریدان برجستهی شیخ نجمالدین کبری بوده و در شمار نخستین صوفیانی است که با اعتقاد به ولایت تامهی ائمهی معصومین(ع) بهعنوان اولیاء مطلق الهی نقش مهمی در تقریب تصوف و تشیع داشته است.
بررسی نظامهای استعاری عشق در پنج متن عرفانی بر اساس نظریهی استعارهی شناختی
نوشتهی بی بی زهره هاشمی
از آنجا که عشق مفهومی انتزاعی بوده از این رو عرفا برای توصیف آن، از عناصر حسی و ملموس بهره برده و برای بیان آن از زبان استعاری استفاده کردهاند. اگرچه «عشق» در همهی دورهها مورد توجّه بوده امّا، قرن ششم و هفتم به لحاظ اهمّیّت و اعتبارِ آثاری که دربارهی «عشق» نوشته شده، برجستگی بیشتری دارد. این آثار عبارتاند از: سوانح احمدغزّالی؛ تمهیدات (تمهید اصل سادس) عینالقضات همدانی؛ لوایح حمیدالدّین ناگوری؛ عبهر العاشقینِ روزبهان بقلی و لمعاتِ فخرالدّین عراقی.
همهی آثار فوق، به لحاظ زبانی، بیشتر شاعرانه و استعاری بوده و از حیث معنا، در مقایسه با درسنامههای روشمند عرفانی، مبهم و پیچیدهاند. در هر یک از این آثار نویسندگان، با توجه به فرهنگ و ایدئولوژیهای حاکم، دریافتی خاص از عشق داشتهاند. همچنین این متون، اگرچه به لحاظ صوری، پراکنده و مشّوش به نظر میرسند امّا در باطن، دارای بنیانی همبستهاند که حاصل شبکههای استعاری شکل گرفته بر پایهی یک یا چند استعارهی اصلیِ مشترک یا فردی در آنهاست.
نتایج حاصل از تحقیق حاضر نشاندهندهی چند نگاشت اصلی عشق انسان است، عشق قدرتمند است و عشق راه است در پنج متن مورد بررسی میباشد. این نگاشتها در پیوند یا شبکهای از کلان استعارههای عشق پدیدهای الهی است، عشق یگانه است، عشق بالا است، عشق الهی مقصد است، عشق زیبا است و مانند اینها بوده است. نگارنده در نهایت به این نکته رسیده که استعارهسازی عشق در این آثار در واقع نشان دهندهی این همانی میان عشق و خدا و سه نگاشت استعاری عشق خدا است، خدا معشوق است، خدا عشق است.