کیمیا گودرزی: دومین جلسه از دومین دورِ جلسات نقد رمان که به همّت موسسه شهر کتاب برگزار میشود به نقد رمان وارونگی نوشته عطیه راد اختصاص داشت. این جلسه پنج شنبه ده دی ماه در سالن آمفی تئاتر موسسه فرهنگی شهرکتاب واقع در خیابان بخارست برگزار شد.
وارونگی اولین رمان عطیه راد است که نگارشش در سال ۱۳۹۱ به پایان رسیده. نشر چشمه این کتاب را در زمستان ۹۳درمجموعه کتابهای قفسه آبی خود چاپ کرده است. نویسنده وارونگی قبل از این نیز مجموعه داستان «حالا من یک کلاه قرمز افتابی دارم» را با همین ناشر منتشر کرده است.
وارونگی داستان زندگی زنی در کاشان است که به بهانه گم شدن عشق دوران بچگیاش در گذشته پرسه میزند و از زندگی خود و خانوادهاش در سالهای دور و نزدیک میگوید.
در آغاز جلسه نویسنده بخشی از کتاب را برای شرکتکنندگان خواند. خلاصهای از نقد و نظرهای حاضرین در جلسه به شرح ذیل ارائه میشود:
محمدحسن شهسواری محور زن به عنوان راوی و مسائل و مصائبی که دارد و مسئله اتمسفر شهر کاشان را از محورهای قابل بحث رمان دانست که برای جلوگیری از تکرار مطالب از ورود به آن اجتناب کرد و گفت: «عمدهی کارهایی که در این سالها نوشته شده حول و حوش طبقهی متوسط تهران است. از ویژگیهای وارونگی یکی همین است که فضا را از تهران خارج میکند. البته باید ببینیم چقدر در این زمینه موفق بوده و چقدر نبوده؟ ولی خود این حرکت حسن است. وجه ممیزه این رمان با رمانهای مشابه، واکاویدن گذشته، سوای واکاویدن روانکاوانهی گذشته است. چون بعضی از نمونههای مشابه اگر به گذشته هم برمیگردند، بیشتر به گذشتهی خود کاراکتر اصلی برمیگردند. در حالی که رمان وارونگی اینطوری نیست. بیشتر فضا، فرهنگ، طبقه و شهر را سعی میکند بکاود. حسن این رمان است که نویسنده فقط به عمق شخصیت ـ اینجا عمق به معنای ارزشگذاری نیست ـ نقب نمیزند بلکه پسزمینهی اجتماعی و فرهنگیاش را هم خیلی مهم میداند و به آن فکر کرده. این تیپ رمانها که عمدهشان در گذشته میگذرند خیلی بخواهیم ساده بگوییم، رمانهایی هستند که میگویند چگونه اینگونه شد. در وارونگی خط اصلی در زمان حال خیلی کم است. خط لاغری است. در بیشتر رمانهایی که زنان نویسنده این روزها مینویسند میگویند اینکه جهان اینگونه شد به خاطر که شخصیت اصلی این مراحل فردی را پشت سر گذاشت اما وارونگی سعی میکند سطح گستردهای از مسائل را بکاود. سایهی سنگین گذشته صرفا تجربهی فردی نیست. تجربهی اجتماعی و خانوادگی است. من فکر میکنم دلیلش خاستگاهی است که نویسنده از آن بیرون آمده. هنوز در فضای کاشان، فرد اهمیتش کمتر از جمع است و آنجا چه بخواهیم و چه نخواهیم سایهی سنگین جمع، آداب، عادات، روابط بر فرد سنگینی میکند و برای همین، رمان اصیلی است. رمانی است که نخواسته از نمونههای مشابه مرکز صرفا چون آنها موفق بودند، تقلید کند. چون خیلی زود غیراصیل بودن آن شکل از روایت رو میشود.»
میثم خیرخواه نیز متنی را که خطاب به نویسنده نوشته بود در جلسه قرائت کرد. در این یادداشت به تُنُک نبودن رمان، خلق خردهروایتهایی به یاد ماندنی مثل مرگ مروارید که با درهمتنیدن داستانهای فولکلور و تجربیات واقعی، رئال جادویی را در ذهن تداعی میکند اشاره کرد. اسکلت رمان را بر پایه کودکی راوی، شخصیت نن تاجی و روابط خانوادگی دانست و در پایان به خام بودن گفتوگوهای خانوادگی اشاره کرد.
شهره احدیت به دلیل نوستالژی و خاطرهانگیزی رمان برای شخص ایشان از نویسنده تشکر کرد و به دو نکته مهم در رمان اشاره کرد. یکی جزئیپردازی نویسنده در پرداختن به آداب و رسوم و روابط بین آدمها و دیگری نثر و فضای شوخی که بر سایر آثار این نویسنده نیز حاکم است. احدیت این جزئیپردازی را قابل تحسین دانست و اضافه کرد: «گاهی راویِ رمان به نویسنده بسیار نزدیک میشود. به طوری که این حس ایجاد میشود که نویسنده میخواهد از همهی خاطراتی که سالهاست روی تن و ذهنش آوار شده، رها شود و خود تازهاش را پیدا کند.» نقدی که ایشان بر رمان داشتند باورپذیر نبودنِ خط اصلی عشق راوی به رضا و جستوجوی مجدد راوی برای این گرایش زمان کودکی بود.
مریم کریمی نیز به حضور شهر در رمان و همچنین به گیرایی صفحات آغازین رمان اشاره کرد و رمان را رمانی خواندنی و قابل توصیه به دیگران توصیف کرد. به نظر ایشان با وجود اینکه عشق قدیمی و کسالتآور بودن زندگی این زوج تکراری بود اما چیزهایی در رمان وجود داشت که این مسئله را جبران میکرد و خواننده را وادار میکرد رمان را تا آخر بخواند.
ضحی کاظمی نثر بومی داستان و فضاسازیها را تازه، زیبا و خواندنی دانست. امّا با اشاره به مضمون و جهانبینی داستان، این رمان را حرکت رو به جلویی در ادبیات ندانست و توضیحات ذیل را در این باره ارائه کرد:
«این مشکل را فقط با کتاب شما ندارم. برای رمان چند نویسنده دیگر هم همین مسئله را داشتم. شاید بد نباشد تعریفی ارائه بدهیم که منظور ما از زنانهنویسی چیست؟ وقتی نویسنده زن است، راوی زن است، شخصیتها همه زناند، مشکلات و مسائل همه روی محور و مسائل زنانه و به صورت یک طرفه بیان میشود، در این حالت ما صدایی از قشر مرد نمیشنویم. مرد در کتاب کاملا ظالم است و زن در این میان مظلوم. مشکلاتش مشکلات مهمی هستند که درک نمیشوند. کتاب شما نمونهی بارز چنین نگارشی است. سه مرد در کتاب هست: پدر که دختر را کتک میزند. شوهر راویست که اصلا نمیفهمد او چه به سرش میآید. از آن طرف رضاست که گذاشته و رفته و این همه آدم را سرگردان کرده. از آن طرف زنان داستان، زنانی هستند که کنار هم مینشینند و آجیل مشکلگشا پاک میکنند. خیلی راجع به این جور زنها نوشته شده. با جسارتی که من در داستانهای کوتاه شما دیدم انتظار داشتم شخصیت زن جالبتری در داستان ببینم. شخصیتها خیلی معمولی بودند. یک سری زن سنتی. به نظر من اگر این کتاب بیست سال پیش نوشته شده بود خیلی خوب بود و میگفتیم قشری از جامعه را منعکس میکند که تا به حال به آن توجه نشده. اما شاید الان موقع آن باشد که کمی جلو برویم و سعی کنیم شخصیتها را خاکستری کنیم. سعی کنیم به آن قشر مرد هم صدا بدهیم. بینیم که رضا واقعا چرا این کار را کرد؟ شاید اگر از ذهن همسر راوی خبر داشتیم همه چیز رنگ و بوی دیگری به خود میگرفت. این طور یک طرفه به قاضی رفتن، حرکت رو به جلویی در داستاننویسی ما نیست. حرفی که من میزنم شاید خیلی سختگیرانهایست. این را از جایگاه نویسندهای میگویم که انگار با خودش حرف میزند، برای اینکه بداند قدم بعدی را باید چطور بردارد.»
نیلوفر انسان نیز به نثر و فضاسازی خوبِشهر کاشان در رمان اشاره کرد و همچنین فرمِ رمان را با محتوای مورد نظر نویسنده هماهنگ و گفتوگوها را جذاب دانست.
در ادامه مینا حسیننژاد، نویسنده، ضحی کاظمی، شهره احدیت، میثم خیرخواه و نیلوفر انسان در رابطه با امروزی بودن یا سنتی بودن شخصیت زن رمان به گفتوگو پرداختند. اینکه چرا زنان بیشتر رمانهای ما دچار تکرار در نوستالژی و خاطرات عشقی از دست رفته شدهاند؟ چرا این عشقهای قدیمی از امر ذهنی و نوستالژیک فراتر نمیرود و زنان رمان این جسارت را ندارند که عشق کودکیشان را جستوجو و به صورت عینی و فیزیکی تجربه کنند؟ این تکرارها چقدر برمیگردد به محدودیتهای چاپ و چقدر برمیگردد به ناخودآگاه نویسنده؟
سپس لیلا عطارچی در جمعبندی بحث گفت: «به عنوان زنان نویسنده، اکثر ما رده سنی نزدیک به هم داریم. ما نسلی هستیم که محدودیتها را تجربه کردهایم و به چیزی که الان هستیم تبدیل شدهایم. یعنی واقعیت همه ما این است که مثلا اجازه نداشتیم نمای بازی از فضاهای بیرون را ببینیم. عشق کودکی ما یا در فامیل شکل گرفته یا نهایتا شاملهمسایههاشده. عشق به نظر ما همان عشق کودکی و دست نخورده است. نمیتوانیم عشقمان را بزرگ بکنیم. همهی ما متاسفانه یا خوشبختانه، هنوز هم این جسارت را نداریم که برویم عشق جدید یا یک راز را تجربه کنیم. دوست داریم به عنوان یک زن مدرن بگوییم که رازی داریم اما هنوز آنقدر مدرن نیستیم که رازمان هم مدرن باشد. به نظر من واقعیت این است که همه ما یک بار این نگارش نوستالژیک را تجربه میکنیم. حاصلش ممکن است رمان اولمان باشد، یا آن را بنویسیم و منتشر نکنیم. ما از این عبور میکنیم و باید ببینیم در آینده چه کاری میخواهیم بکنیم. این بخش واقعی ماست. نمیتوانیم از آن فرار کنیم. آنقدر مدرن نیستیم که بتوانیم طور دیگری باشیم و فکر کنیم و در نتیجه بخواهیم طور دیگری هم بنویسیم.»
در پایانِ جلسه نویسنده از محمد حسن شهسواری و میثم خیرخواه که پیش از چاپ رمان با ارائه نظراتشان در بهبود کار موثر بودند، تشکر کرد. نویسنده موفقیت در این بخش را مرهون تجربیات در شهرستان بودن، خواندن رمانهای مختلف و اهمیت دادن به مسئلهی زبان دانست و از مورد توجه قرار گرفتن نثر رمان ابراز خوشحالی کرد. عطیه راد از حاضرین در جلسه نیز که به رمان توجه کردند و وقت گذاشتند تشکر و ابراز امیدواری کرد که نکات مطرح شده در جلسه در برداشتن گامی به جلو، در کارهای بعدی ایشان موثر باشد.