کد مطلب: ۵۸۹۱
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۳

رنگین‌کمان گل

در انتهای عالم
دشتی است بی‌کرانه
فروخفته زیر برف
با آسمان بسته مه‌آلود
با کاج‌های لرزان آواره در افق
با جنگل برهنه
با آبگیر یخ‌زده
با کلبه‌های خاموش
بی‌هیچ کورسویی
بی‌هیچ‌ های و هویی
با خیل زاغ‌های پریشان
خنیاگران ظلمت و غربت
از چنگ تازیانه بوران گریخته
پرها گسیخته
با زوزه‌های گرگ گرسنه
در زمهریر برف
در پرده‌های ذهن من از عهد کودکی
سرمای سخت بهمن و اسفند
این‌گونه نقش بسته است
اهریمنی
اما همیشه در پی اسفند
هنگامه طلوع بهار است و ایمنی
شب هر چه تیره‌تر شود آخر سحر شود
اینک شکوه نوروز
آن سان که یاد دارمش از سال‌های دور
و انگار قرن‌هاست که در انتظارمش
آن سوی دشت خالی اسفند
کوهی است شکل کوه دماوند
یک شب که مردمان همه خوابند ناگهان
 از دور دست‌ها
آواز و ساز و هلهله‌ای می‌رسد به گوش
 طبل بزرگ رعد
برمی‌کشد خروش
شلاق سرخ برق
خون فسرده در دل ابر فشرده را
می‌آورد به جوش
باران مهربان
بوی خوش طراوت و رحمت
آن گاه
دریای روشنایی در نیلی سپهر
معراج شاعرانه پروانگان نور
در هاله بزرگ سپیده
ظهور مهر
گردونه طلایی خورشید
با اسب‌های سرکش
با یال‌های افشان
با صد هزار نیزه زرین بیدمشک
بر روی کوهسار پدیدار می‌شود
یو سپید برف
از خواب سهمگینش
بیدار می‌شود
تا دست می‌برد که بجنبد ز جای خویش
در چنگ آفتاب گرفتار می‌شود
در قله دماوند بر دار می‌شود
 آنک بهار
کز زیر طاق نصرت رنگین کمان
چون جان روان به کوچه و بازار می‌شود
دشت بزرگ
از نفس تازه نسیم
گلزار می‌شود
بار دگر زمانه
از عطر از شکوفه
ز بوسه از ترانه
وز مهر جاودانه
سرشار می‌شود

0/700
send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST