مراسم معرفی محبوبترین کتابهای مخاطبان فروشگاه مرکزی شهرکتاب عصر روز دوشنبه ۱۶ اردیبهشت با حضور چهار مترجم کتاب، لیلی گلستان، عباس پژمان، پیمان خاکسار و محمد اسماعیلزاده برگزار شد.
این برنامه پس از آن برگزار شد که در زمستان ۱۳۹۱، فروشگاه مرکزی شهرکتاب با توزیع فرمهای رایگیری از مخاطبان خود خواست تا محبوبترین کتابهایشان را معرفی کنند. با شمارش آرا مشخص شد که ۹ کتاب حائز بیشترین امتیاز شده و در واقع محبوبترین آثار نزد مخاطبان این فروشگاه هستند. این کتابها به ترتیب عبارتاند از: شازده کوچولو (آنتوان دوسنت اگزوپری)، خداحافظ گاری کوپر (رومن گاری)، بیگانه (آلبر کامو)، ناتور دشت (سلینجر)، چهار اثر از اسکاول شین (اسکاول شین)، تنهایی پرهیاهو (بهومیل هرابال)، ۱۹۸۴ (جورج اورول)، اتحادیه ابلهان (جان کندی تول) و عقاید یک دلقک (هاینریش بل).
در برنامهای که برای معرفی آثار برگزیده مخاطبان برگزار شد، لیلی گلستان مترجم رمان «بیگانه» در سخنانی گفت: زمانی که خیلی جوان بودم این رمان را خواندم و به قدری مجذوبش شدم که تقریبا هر دو سال یکبار آن را به دست میگرفتم، میخواندم و در هر خوانش به کشفی در اثر میرسیدم تا اینکه تصمیم گرفتم آن را ترجمه کنم.
وی ادامه داد: همیشه فکر ترجمه «بیگانه» را در ذهن داشتم ولی این رمان قبلا به فارسی برگردانده شده بود و همین مساله مرا دچار تردید میکرد. با ناشر صحبت کردم و گفتم دلم میخواهد این رمان را ترجمه کنم ولی با وجود ترجمههای دیگر ـ نظیر ترجمه جلال آل احمد ـ نمیدانم که آیا این کار درست است یا خیر. او گفت حتما ترجمه کن چون هر ترجمهای زبان خودش را دارد و خوب است که یک اثر، هرچند سال یکبار با ترجمهای جدید به بازار بیاید.
گلستان درباره ویژگیهای ترجمه رمان «بیگانه» آلبر کامو افزود: «بیگانه» یکی از کتابهای دشوار من برای ترجمه بود. چندینبار آن را بازنویسی کردم و بسیار وسواس به خرج دادم تا اینکه در نهایت بیغلط به چاپ برسد. خوشحالم که این کتاب از سوی مخاطبان شهرکتاب مرکزی به عنوان اثری محبوب انتخاب شده است؛ چراکه نشان میدهد همیشه خواندنی و پذیرفتنی است. این رمان که از سال ۱۹۴۰ تا امروز ترجمه میشود، هم لذتبخش است و هم خوانندهاش را به تفکر وامیدارد.
در ادامه، پیمان خاکسار مترجم رمان «اتحادیه ابلهان» درباره این اثر توضیح داد: این کتاب یکی از معروفترین رمانهای امریکایی است ولی همیشه این سوال در ذهنم وجود داشت که چرا هیچوقت به فارسی ترجمه نشده است؟ من همیشه سراغ کتابهایی برای ترجمه میروم که هم مهم باشند و هم به فارسی برگردانده نشده باشند. شاید نوعی خودخواهی است که دوست دارم نام خودم را به اسم نویسنده کتاب گره بزنم.
مترجم آثار چارلز بوکفسکی ادامه داد: من آثار کالت را دوست دارم. کالتها مرز نمیشناسند، عامهپسندند ولی نه مثل رمانهای هری پاتر؛ کالتها کتابهایی هستند که طرفداران سرسختی دارند و این طرفداران خودشان را آدمهایی فرهیخته و متفاوت میدانند. مثلا در عالم سینما، فیلمهای برادران کوئن را کالت میدانند و در ادبیات نیز «عقاید یک دلقک»، «ناتور دشت» و «اتحادیه ابلهان» جزو این دسته به شمار میآیند. قابل توجه است که مترجمان ما سراغ کالتهای اروپایی رفتهاند ولی کمتر به کالتهای امریکایی توجه کردهاند.
خاکسار اضافه کرد: «اتحادیه ابلهان» چیزی بین کمدی و تراژدی است که من آن را نزدیک به رمان پیکارسک میدانم. البته بطور دقیق پیکارسک محسوب نمیشود اما برخی مولفههای آن را داراست و در برخی نقدها هم آن را پیکارسک خواندهاند.
این مترجم با شرح ویژگیهای قهرمان داستان و نگرش انتقادی او به وضعیت سیاسی و اجتماعی امریکا گفت: معمولاخوانندگان در مقابل این اثر، دو نوع برخورد دارند؛ یا آن را خیلی دوست دارند و یا به خاطر شخصیتی که دارد، از رمان متنفر میشوند. نظراتی هم که در سایت آمازون روی این رمان گذاشته شده، حاکی از این است که یا حداقل امتیاز را گرفته و یا حداکثر آن را.
محمد اسماعیلزاده مترجم رمان «عقاید یک دلقک» نیز که کتاب وی جزو محبوبترین آثار مخاطبان فروشگاه مرکزی شهرکتاب بود، در بخشی از مراسم گفت: هاینریش بل اعتقاد زیادی به کوتاهنویسی داشت و به باور اکثر نویسندگان آلمانی زبان، برجستهترین نویسنده آلمان در قرن بیستم بوده است.
این مترجم زبان آلمانی در ادامه تاکید کرد: هاینریش بل هنر را برای مردم میخواست و در آثارش به دردهای اقشار فرودست جامعه میپرداخت. تضاد دوران جنگ و پس از جنگ در آلمان، موضوع فاشیسم و حمایت کلیسا از طبقه مرفه جزو مضامین آثار او بوده که با جسارت تمام در نوشتههایش به چشم میخورد. یکبار صدراعظم آلمان در بزرگداشتی که در سالگرد درگذشتش برگزار شده بود، یادداشتی نوشت با این مضمون: «زنده باد یاد همواره یاریگر محرومان... او فردی مبارزهجو و ناآرام بود که برای دولت دردسر درست میکرد ولی همواره قابل احترام بود و جایش برای همیشه در جامعه ما خالی خواهد بود.»
به گفته این مترجم، طبق آخرین نظرسنجیها در آلمان بین کتابخوانها و منتقدان، آثار هاینریش بل هنوز پرمخاطب است، فروش آثارش به ۳۵ میلیون نسخه در دنیا رسیده و به ۴۵ زبان نیز ترجمه شده است.
سپس دکتر عباس پژمان مترجم رمان «شازده کوچولو» در سخنانی گفت: این اثر بسیار خوشبخت است که همیشه پرخوانندهترین کتاب دنیاست. ولی باید بگویم که جنبههایی از این اثر مغفول مانده و زیاد درباره آن مطلب نوشته نشده است. شاید خیلیها تصور میکنند که «شازده کوچولو» اثری مختص کودکان است. البته بچهها جزو خوانندگان اصلی آن بودهاند ولی نکات و جنبههایی که درون اثر وجود دارد، به ما میگوید شازده کوچولو زیاد هم کودکانه نیست.
این نویسنده و مترجم به تاثیرپذیری اگزوپری از آندره برتون ـ نویسنده سوررئالیست فرانسوی ـ اشاره کرد و گفت: آنتوان دو سنت اگزوپرى از اشرافزادگان فرانسه بود. نسبش حتى به پادشاهان فرانسه میرسید. براى همین بود که با روش تربیتى مخصوصی بزرگ شد. حتى تحصیلاتش هم تا پایان دبیرستان، در خانه صورت گرفت. ظاهراً براى همین بود که خلق و خوى خاصى داشت. فرانسه جایى است که محفلگرایى و رفت و آمد به محفلها، و مخصوصاً کافهها، خیلى در بین نویسندگانش رایج است. اما سنت اگزوپرى هیچگاه از این کارها نکرد. او ظاهراً با هیچکدام از نویسندگان فرانسه هم رفاقتى نداشت. اما انگار برای یکی از آنها احترام خاصی قائل بوده است که این شخص همان آندره برتون بنیانگذار و رهبر مکتب سوررئالیسم بود. بیشتر هم به نظر میرسد که «نادیا» ى آندره برتون است که این احترام را در قلب سنت اگزوپرى برانگیخته بود. برتون این رمان را بر اساس بعضى اتفاقات واقعی زندگیش نوشته است. او درواقع داستان آشناییاش با دختری به نام نادیا و سرانجام تلخ آن آشنایی را در آن کتاب روایت کرده است.
پژمان در این باره افزود: برتون در سرتاسر عمرش وارستگى و آزادگى کامل در تفکر و تخیل را تبلیغ میکرد. همینطور برترى عشق بر عقل را. نادیا هم، علاوه بر اینکه انسان فوق العاده وارستهای بود، تخیل و تفکرش دقیقاً همانطور بود که آندره برتون آن را تبلیغ میکرد. برتون یکجورهایی خودش را در آن دختر پیدا کرد، و حتی در برابر او کم آورد. راوى «شازده کوچولو» هم، که خیلى شبیه خود سنت اگزوپرى است، موجود واقعاً وارستهای است و طرز فکر خاصی دارد. آن راوی هم خودش را در شازده کوچولو پیدا میکند و در برابر او کم میآورد. شازده کوچولو، از نظر وارستگى و آزادى تخیل و تفکر، دقیقاً مثل نادیاست. راوى «نادیا»، که خود آندره برتون است، خودش را در شروع روایتش آدم تنها و خاصى معرفى میکند. راوى «شازده کوچولو» هم خودش را در شروع روایتش آدمی تنها و خاص معرفى میکند.
وی با تاکید بر اینکه داستان «نادیا» داستانى واقعى است، اضافه کرد: «شازده کوچولو» هم با آنکه فانتزى است، انگار چیزهایى از واقعیت و زندگى سنت اگزوپرى را در خودش دارد. سنت اگزوپرى را هم، وقتىکه در سن شازده کوچولو بوده، شاه صدایش میکردهاند: شاه خورشید. موهایش هم مثل شازده کوچولو خیلى زیبا و طلایى بوده است. یکبار هم که، مثل راوی «شازده کوچولو»، هواپیمایش در آسمان صحرا نقص پیدا کرد، او مجبور شد در صحرا بر زمین بنشیند. البته او در آن واقعه تنها نبود. خلبان دیگرى هم با او بود. آنها در آن واقعه آب هم خیلى کم داشتند. این بود که خیلی زود از تشنگى بیهوش شدند. اما مردى بومی با شترش از آنجا رد میشد که زود آنها را به یک آبادى رساند و توانست نجاتشان دهد. اگزوپرى در آن واقعه روباهى هم در صحرا دید. مثل اینکه همان روباه و همان واقعه است که به کتاب «شازده کوچولو» انتقال پیدا کردهاند.
این مترجم ادامه داد: برتون در «نادیا»، با صراحت، از علاقهاش به داستانهاى واقعى میگوید؛ داستانهایى که خود زندگى با تصادفهایش آنها را خلق میکند. سنت اگزوپرى هم به اینجور داستانها بیعلاقه نبوده است. احتمالاً براى همین است که در همان جمله اول کتابش، اسم داستانهاى واقعى را میآورد: «وقتی که شش سالم بود، یکبار تصویر خیلى زیبایى دیدم، که در کتابى درباره جنگل استوایى و به اسم داستانهاى واقعى بود.» گذشته از این، آن علاقه و احترام راوى به جغرافیا هم بىارتباط با این موضوع نیست، چون در کتابهاى جغرافیا همه چیز واقعى است.
وی درباره حضور مار در داستان «شازده کوچولو» هم گفت: شگفتی چیز دیگرى بود که برتون خیلی آن را دوست داشت. آن تصویر مار بوآ هم که در اول «شازده کوچولو» هست، و خودش را دور حیوان بزرگى پیچیده، در واقع یک داستان «واقعى» و «شگفتانگیز» است. در بسیارى از نقاشیهایى هم که نادیا کشیده، و بعضى از آنها در کتاب «نادیا» چاپ شدهاند، تصویرى از مار دیده میشود.
عباس پژمان درباره وجه تشابهات این دو اثر اضافه کرد: در «نادیا»، که اول بار در ۱۹۲۸ چاپ شده، ۴۸ عکس و نقاشی هست که جزء کتاب محسوب میشود. البته یکی از اینها، عکس چشمهای نادیا، در سال ۱۹۶۳ به کتاب افزوده شده. تا آن تاریخ، تعداد تصویرهای «نادیا» ۴۷ تا بود. در «شازده کوچولو» هم، که اول بار در ۱۹۴۳ چاپ شده است، ۴۷ تصویر هست که جزء کتاب محسوب میشود. دیگر اینکه قسمت اصلى «نادیا» گزارش ۹ روز از دیدار برتون با نادیاست. در کتاب سنت اگزوپرى هم دیدارهاى راوى با شازده کوچولو دقیقاً ۹ روز است. اما راوى سنت اگزوپرى همچون چیزى هم در شروع روایتش میگوید: «فوقِفوقش تا هشت روز آب براى آشامیدن داشتم.» انگار خالق «شازده کوچولو» دارد در برابر خالق «نادیا» کمی تواضع از خودش نشان دهد. چراکه هشت در هر حال کوچکتر از نُه است.
بعد از صحبتهای عباس پژمان، حسین پاکدل ـ بازیگر و کارگردان تئاتر ـ که اجرای نشست را برعهده داشت، در سخنانی گفت: بیشتر انتخابهای مخاطبان شهرکتاب مرکزی، رمانهای خارجی بوده است. البته این انتخاب به معنای آن نیست که اثر قابل توجهی در ایران نوشته نشده است. رمانهای گلی ترقی، سیمین دانشور و... همیشه در ایران خوانده شده و در ذهنها مانده است اما متاسفانه شرایط معرفی کتاب در ایران شرایط مطلوبی نیست و تقریبا هیچ نهادی در این باره کاری صورت نمیدهد.
وقتی حسین پاکدل از لیلی گلستان درباره تنوع آثار ترجمهاش پرسید، او پاسخ داد: من ۳۸ کتاب ترجمه کردهام که هیچکدام شبیه دیگری نیست. همیشه سراغ اثری رفتهام که از آن خوشم آمده است. برای خوشایند کسی نمینویسم و به فروش اثر هم فکر نمیکنم. کتابهایی مثل «میرا»، «زندگی، جنگ و دیگر هیچ»، «محاکمه سقراط» و... ربطی به هم ندارند ولی آنها را براساس علاقه شخصی ترجمه کردهام.
مترجم کتاب «درباره رنگها» اضافه کرد: هدف اصلی من از ترجمه این است که فضا و سبک نویسنده را به خوبی بفهمم و انتقال دهم. ما مترجمان درجه یکی داریم که کتابهای مختلفی را ترجمه کردهاند ولی اگر خوب نگاه کنیم، میبینیم که سبک همه کتابهایشان واحد است. سعی من همیشه بر این بوده که سبک و فضای کتابها را به خواننده فارسیزبان انتقال دهم.
محمد اسماعیلزاده مترجم کتابهای هاینریش بل نیز در اینباره گفت: اعتقاد من بر این است که کتابها باید از زبان اصلی ترجمه شوند، نه از زبان واسط؛ چرا که ممکن است ترجمه واسط متفاوت از اصل کتاب باشد. همچنین بر این باورم که مترجم باید بعد از چند سال به کارش رجوع کند و اگر لازم است در ترجمهاش بازنگری کند. متاسفانه ما ایرانیها زیاد انتقادپذیر نیستیم و نمیتوانیم ایراد ترجمههای یکدیگر را با هم در میان بگذاریم. باید بپذیریم که خیلی از ترجمههای قدیمی ما احتیاج به بازنگری دارند.
پیمان خاکسار مترجم آثار فلن اوبراین و سداریس نیز ادامه داد: اصولا تمایل دارم که سراغ کتابهای پردیالوگ بروم. رمانهایی را که تغییر لحن دارند خیلی دوست دارم و تلاشم بر این است که لحن شخصیتها را به همان خوبی که نویسنده از کار درآورده انتقال دهم. به وفاداری مترجم به ساختار زبان مبدا اعتقادی ندارم و مایلم که اثر به همان روانی زبان اصلی ترجمه شود. دیالوگها را به صورت شکسته ترجمه میکنم و با وجودی که این کار پرخطری است، بر آن اصرار دارم.
عباس پژمان مترجم «نادیا» و «بهار رم» نیز گفت: من در ترجمه رمان از زبان واسط، ایرادی نمیبینم چرا که رمانها آنقدر پیچیدگی ندارند و در ترجمه آسیب چندانی نمیبینند اما در مورد ترجمه شعر، معتقدم که نباید سراغ زبان واسط رفت چون ممکن است مترجم واسط دچار کجفهمیهایی شده باشد.
در ادامه این برنامه، مخاطبان پرسشهایی را مطرح کردند و مترجمان یادشده نیز به سوالات پاسخ دادند. پیمان خاکسار در پاسخ به یکی از پرسشها گفت: من در انتخاب کتاب برای ترجمه، نه به این فکر می کنم که مخاطب ایرانی چه میخواهد ـ یا چه لازم دارد ـ و نه مایلم که چیزی را به کسی تجویز کنم. عموما به علایق خودم رجوع میکنم که خوشبختانه تا امروز، سلیقههایم با خیلیها یکی بوده است.
لیلی گلستان هم درباره موضوع انتخاب کتاب برای ترجمه گفت: من فقط یکبار کتابی را براساس نیازهای جامعه ترجمه کردم با عنوان «بچه چطور به وجود میاد» که آن هم توقیف شد و معلوم شد نیازی به وجود آن کتاب نبوده. اغلب آثار را به سلیقه خودم انتخاب کردهام و تیراژ کتابهایم نشان میدهد که جواب لازم را هم گرفتهام. شش