نشست نقد و بررسی کتاب «کندوکاو فلسفی برای کودکان و نوجوانان» نوشته سعید ناجی با حضور دکتر حسین شیخ رضایی و دکتر یحیی قائدی، روز سهشنبه، 26 آبان، ساعت 14:30 در خبرگزاری مهر برگزار شد.
کتاب «کندوکاو فلسفی برای کودکان و نوجوانان» که در قالب گفتوگو با پیشگامان فلسفه برای کودکان و همراه با داستانهایی مرتبط با این موضوع تنظیم شده در سال 1387 از سوی انتشارات پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است.
سعید ناجی در آغاز این نشست درباره انگیزهاش در تألیف این کتاب گفت: متیو لیپمن [از بنیانگذاران فلسفه برای کودکان] میگوید اگر موجودی فضایی به زمین بیاید و آموزش و پرورش ما را بررسی کند از خود خواهد پرسید که این آموزش و پرورش برای چیست؟ و اینکه در مدرسه به بچهها چه چیزی را یاد میدهند؟ تربیت یا بیتربیتی را، نظم یا بینظمی را، علم را یا...؟
لیپمن در ادامه میگوید این نشان میدهد که به نحوی آموزش و پرورش ما میلنگد و این موضوع را اتفاقاً همه هم میدانند و آنچیزی که پنجاه، شصت سال پیش به عنوان هدف برای آموزش وپرورش تعیین شده است چیزی نیست که الآن وجود دارد. وی میگوید اگرچه همه میدانند که این مشکلات وجود دارد اما کسی به فکر تغییرات اساسی نیست و به تغییرات جزئی در اینباره بسنده میشود. اما این تغییرات کوچک مشکلات دیگری به وجود میآورد و باز باید وقت و هزینه صرف شود و تغییراتی دیگر به وجود آید و این کار مدام تکرار میشود. نهایتاً هم تا الآن کاری انجام نشده که مثمر ثمر باشد.
بنابراین یکی از اهداف کسانی که در زمینه فلسفه برای کودکان کار میکنند این است که تغییراتی بنیادین در نظام آموزش و پرورش ایجاد کنند که البته تغییراتی جزئی نیست و به مبانی برمیگردد.
در کتاب «فلسفه آموزش و پرورش»، لیپمن میگوید وقتی مبانی آموزش و پرورش ما پیاژهای است نمیتوان تغییراتی اساسی به وجود آورد چراکه هر تغییر جزئی در این فضا، محو میشود و از بین میرود. مثلاً جان دیوئی میگوید به جای اینکه حاصل کار دانشمندان را به دانشآموزان یاد بدهیم باید کاری کنیم که دانشآموزان خودشان در پی کسب دانش باشند اما این امر در فضای پیاژهای محو شده است.
دغدغههای دیگری هم وجود دارد مثل اینکه هماکنون فکر از جهان برچیده شده است. ما دچار تبلیغات کارخانهها و حتی دانشمندان شدهایم و هر چه را آنها میگویند میپذیریم. بنابراین باید فکر کردن را یاد گرفت و با یاد دادن تعقل و تفکر به بچهها سطحینگری را از بین برد.
در ادامه یحیی قائدی، مدرس دانشگاه تربیت معلم، به اهمیت فلسفه برای کودکان پرداخت و گفت: ما هم در ایران و هم در دنیا به شدت به چنین تفکری نیاز داریم. یعنی اگر زمانی میشد جامعه را کنترل کرد حالا دیگر این کار بسیار سخت شده است. ما باید قدرت تفکر را به مردم یاد بدهیم. ما نمیتوانیم مانع استفاده افراد از اینترنت شویم بلکه باید توانایی تشخیص را به آنها یاد داد تا خودشان بدانند به کدام سایت باید سر بزنند و به کدام نباید یا کدام کتاب را بخوانند و کدام را نخوانند.
غربیها به همین دلیل از فلسفه برای کودکان استقبال کردهاند. در واقع این قدرتی است که به بچهها داده میشود که بیمه شوند و طبیعتاً جامعه هم از چنین چیزی استقبال میکند.
البته باید به این نکته توجه داشت که آیا آموزش و پرورش گذشته به کار امروز ما میآید؟ تصویری که از کودک در دورههای مختلف وجود داشته متفاوت است. فلسفه برای کودکان در واقع ارزشهای والدین، معلمان و... را مورد سؤال قرار میدهد.
اما درباره کتاب، نخست باید ببینیم که چه سهمی از این کتاب متعلق به آقای ناجی است و چه مقدار به دیگران مربوط است. پیش از هر چیز باید بگویم که من این کتاب را کتاب مفیدی یافتم که مطالب تازهای هم مطرح کرده است، به ویژه در مقدمه و پیشگفتار که بسیار منسجم و محکم است و نشان میدهد که بر روی آن تعمق شده است.
اما دو نکته هست که میخواهم از آقای ناجی سؤال کنم: اول اینکه شما چرا در سؤالهای مختلف در این کتاب مصر هستید به متفکرانی که با آنها گفتوگو کردهاید، بقبولانید که دو رویکرد متمایز در فلسفه برای کودکان وجود دارد؟ اشکال دیگری که هر دو گروه یعنی لیپمن و برینیفیر دارند درک ناقص آنهاست. شما به عنوان گفتوگوکننده با این متفکران چالش نکردهاید؛ مثلاً وقتی آنها حرف نادقیقی گفتهاند شما آنها را به حال خودشان رها کردهاید.
در ادامه دکتر حسین شیخرضایی، عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران سخنانش را اینگونه آغاز کرد: به نظر من حتی مشکلات ما در آموزش عالی تاحدی به دلیل ورودیهایی است که به آموزش عالی تحویل داده میشود. من فلسفه برای کودکان را شاخهای از بحثی عمومیتر میدانم که همان عمومی کردن فلسفه است. این تصور نادرست برای برخی افراد در کشور ما وجود دارد که عمومی کردن فلسفه، یاد دادن فلسفه به همه است.
نکته دیگر این است که پیش بردن چنین برنامهای، به چالش کشیدن منابع اقتدار اعم از پدر و مادر، مربی، معلم و... است. یعنی اگر شما ابزار سؤال کردن را به بچهها بدهید، آنوقت خیلی از کسانی که میگویند باید سؤال کرد دیگر نمیتوانند تاب بیاورند. اما چند نکته انتقادی: هر کالایی که به بازار میآید بازاریابی خودش را هم دارد، یعنی شاید عرضه کننده کالا بیشتر از ارزش خود کالا از آن سخن بگوید و بار سنگینی بر دوش آن بگذارد. این مسأله درباره خود فلسفه هم وجود دارد. خیلیها در کشور ما فکر میکنند فلسفه راه نجات است.
من این انتقاد را به صحبتهای آقای ناجی هم دارم. ایشان میگویند اگر تغییرات جزئی ایجاد کنیم وقت دانشمندان تلف میشود اما به نظر من تغییرات کلی هم مشمول همین حکم است، یعنی آنها هم باید نقد و بررسی شوند و از این قاعده مستثنا نیستند. اولین نکته انتقادی بنده این است که باید کالا را از تبلیغات بازاریابی آن جدا کنیم. من با برنامههای همراه با تجدید نظر موافقترم تا تغییرات بنیادی.
از طرف دیگر آقای ناجی در همان مقدمه کتاب خطی از تفکری به دست دادهاند که من احساس خطر کردم؛ اینکه هر کسی هر چیزی گفته قبلاً بهتر و بالاترش را متفکرین خودمان گفتهاند. در صورتیکه خیلی از چیزهایی که ما ادعا میکنیم بهترش را گفتهایم بهصورت بنیادین متفاوتند. این پیوند زدنها درآینده دست و پای ما را میبندند. چنین مشکلاتی در جامعه ما وجود دارند و نباید سریع همه چیز را به همه چیز مربوط کرد.
ما باید ببینیم در کجا داریم درباره این موضوع بحث میکنیم. من مشکلی با تغییر پارادایم ندارم. اما در همان نگاه توماس کوهن ما نیازمند آموزش و پرورشی هستیم که خودش خودش را اصلاح کند. نکتهای که من بر آن تأکید دارم این است که در شرایط موجود هر کار انقلابی جای فکر دارد.
سعید ناجی، با اشاره به تمایز میان «فلسفه برای کودکان» (P4C) و «فلسفه با کودکان» (PWC) گفت: من دیدم که این دو جریان هر دو بر روی اسمها خیلی تأکید دارند. این سؤال برای من پیش آمد که آیا این دعوا، دعوایی صوری است یا واقعی؟ پس از صحبت با لیپمن و دیگران به تدریج به این نتیجه رسیدم که تنها نقطهی اشتراک آنها این است که همگی حلقهی کندوکاو را میپذیرند. اما کشورهای اروپایی عمدتا برنامه درسی لیپمن را که شامل چندین کتاب است نپذیرفتهاند.
اما درباره تأکید بر اصلاحات کلی باید بگویم وقتی پارادایمی حاکم است شما نمیتوانید مفهوم یا ابزاری را از پارادایمی دیگر در آن به کار ببرید. وقتی شما معتقدید که بچهها نمیتوانند و استعداد فکر کردن را ندارند چهطور میتوانید این تغییرات را انجام دهید؟
بنابراین مسأله این است که ما باید یک بار هم که شده ساختار نظام آموزشیمان را زیر سؤال ببریم. تغییر اساس یک نظریه، یک انقلاب است. تعریف قبلی از کودک، انسان ضعیفی بود که تا حدی هم شبیه حیوانات است. اما تعریف جدید این است که کودک، فیلسوف است به این معنا که سؤالاتی اساسی درباره جهان و حیرتی اساسی در مقابل آن دارد. با تغییر این پیشفرض، همه چیز تغییر میکند و با تغییر اساسی تعریف ما از کودک، کل سیستم مبتنی بر آن تغییر خواهد کرد.
در پایان حسین شیخرضایی با اشاره به عضویتاش در شورای کتاب کودک گفت: کتابهایی در این شورا به دست ما رسید که ما اسم آنها را گذاشتیم کتاب کار. در این شورا ادبیت متن بسیار مهم است. نکتهای که درباره این کتابها طرح میشد این بود که این کتابها ادبیتشان خیلی کم است. بنابراین اگر بپذیریم که رسانه اصلی ما در فلسفه برای کودکان، ادبیات است، میتوان گفت کسی که در این حوزه متولی این کار میشود باید ادبیات کودک را بشناسد.
در اینجا دو رویکرد وجود دارد: یکی آن است که باید به سراغ متونی برویم که موجود است و دیگری سفارش آثاری جدید است. به نظر من باید برویم سراغ آن چیزهایی که به صورت طبیعی تولید شدهاند و توان این کار را دارند یا نویسندگان را با موضوعات اصلی این حوزه آشنا کنیم.
شیخرضایی در پایان با خواندن بخشی از داستان «خرس مهربان و راهنما برای معلم» که ناجی آن را از داستانی از مثنوی مولوی اقتباس کرده این انتقاد را مطرح کرد که در این داستان قسمت ادبی ماجرا نادیده گرفته شده است که ناجی در پاسخ گفت: قبول دارم که این داستان از لحاظ غنای ادبی ضعیف است اما در این گونه داستانها باید سه نوع غنا را در نظر گرفت: غنای ادبی، غنای روانشناختی و غنای فلسفی. بنابراین اینگونه داستانها اگرچه غنای ادبیشان ضعیف است اما نمره لازم را میآورند.