خراسان ـ فاطمه سوقندی: جلسهی نقد و بررسی کتاب روایت شناسی داستانهای مثنوی با حضور مؤلف، دکتر سمیرا بامشکی و نیز دکتر سید مهدی زرقانی، دکتر مریم صالحی نیا و دکتر سلمان ساکت در یک روز بهاری در تالار دکتر رجایی بخارایی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد برگزار شد. در آغاز دکتر سلمان ساکت، دبیر سلسله نشستهای نقد و بررسی کتاب، با اشاره به پیشینه برگزاری چنین جلساتی در گروه زبان و ادبیات فارسی و قطب علمی فردوسی شناسی دانشگاه فردوسی گفت: کتاب روایت شناسی داستانهای مثنوی پایان نامه مقطع دکترای خانم دکتر بامشکی بوده است که در ابتدا برنده نخستین دوره جایزه دکتر فتح الله مجتبایی و پس از آن، برنده جایزه کتاب فصل شد.روایت شناسی داستانهای مثنوی بر اساس نظریه نسل دوم روایت شناسان، مثل ژنت و کسانی که آرای او را نقد، بررسی و شرح کرده اند بنا شده است. دکتر بامشکی هم این اثر را اولین نمونه نوع خود در ایران معرفی کرد و افزود: اگر جریان مطالعه روایت شناسی را به سه دوره کلاسیک، ساختارگرایی و پساساختارگرایی تقسیم کنیم، ما هنوز در حوزه ساختارگرایی هستیم. از این منظر، من آرزو دارم که میراث ادبیات فارسی، چه کلاسیک و چه معاصر، از دیدگاه شکل رواییشان بررسی شوند.
متدولوژی، عاملی مؤثر در پژوهشهای ادبی
با پایان این مقدمه، دکتر سید مهدی زرقانی عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی گفت: در برخورد با آثار ادبی فارسی باید توجه داشت که هر اثر بوطیقای خاص خود را دارد و در این میان این منتقدین هستند که باید روش مواجهه خود را با اثر بر اساس بوطیقای آن اثر تنظیم کنند.به باور دکتر سیدمهدی زرقانی،از حدود دهه ۶۰ منتقدان ادبی ما سه روش را در مواجهه با نظریات ادبی، نقد ادبی و مکاتب ادبی مغرب زمین در پیش گرفتند:روش ترجمه ای ،روش تطبیقی وروش تلفیق خلاقانه که کتاب خانم دکتر بامشکی به این شیوه سوم نزدیک تر است تا دو شیوه پیشین. نویسنده در این تحقیق یک مترجم محض نیست و اصراری هم ندارد که با نظریه روایت در قالب یک امر قدسی تغییرناپذیر برخورد کند. او به درستی دریافته است که بخشی از سنت روایی مثنوی در هیچ کدام از نظریههای روایتی موجود نمیگنجد و برای آن باید طرحی تنظیم کرد که براساس نظریههای روایت باشد اما هر کجا لازم است خود وارد نظریه شود و بر این اساس الگوی موفقی را طراحی کند؛ الگویی که به مخاطب نشان میدهد نظام روایی مثنوی چگونه کار میکند.پس از دکتر زرقانی، دکتر مریم صالحی نیا عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی گفت: مثنوی ساختاری شفاهی دارد و بر این اساس، یکی از مسائل بسیار مهمی که در کتاب طرح شده است، مسئله تداعی است. اما مطالبی وجود دارد که این الگوی تداعی را مخدوش میکند. از طرفی بر اساس الگوهای روایت شناسی، مثنوی یک ساختار کلان دارد و یک سری خرده ساختار که در کنار یکدیگر قرار میگیرند. اما نویسنده این کتاب معتقداست مثنوی ساختار کلان ندارد و به تأکید گفته شده است که روایات آن بی شکل است. دلیل این بی شکلی احتمالاً شفاهی بودن روایت هاست و دیگر این که شکل گیری کتاب بر اساس تداعی است اما در واقع همین الگوی تداعی تصادفی باعث شکل گیری یک متن منسجم میشود.مریم صالحی نیا در پایان با بیان اینکه اگر روایت ها شفاهی باشند، انتظار میرود حالات روحی مولوی در سرایش مثنوی در آن ها کاملاً منعکس شده باشد اذعان داشت: این مسئله باید در نظم یا عدم نظم، ساختارمند بودن و بدون ساختار بودن یا ضعف در ساختار روایت ها دیده شود. بخش شفاهی باید خودش را این گونه در ساختار متن نشان بدهد و تبیین کند که البته در این جا صورت نگرفته است.
نقل حال ما
در ادامه نظر دکتر بامشکی در مورد ساختار کلان با این سوال مطرح شد که: آیا مثنوی بر اساس تداعی سروده شده است یا نه؟ اگر پاسخ را مثبت فرض کنیم، دیگر نمیتوان گفت مثنوی ساختار کلان دارد. در خود متن هم نشانههای بسیاری داریم. در کتاب نظر دکتر پورنامداریان نیز درباره بی شکل بودن ذکر شده است و این که بعضی وقت ها حالتهای ناخودآگاهی در مثنوی با این که ژانر تعلیمی است غلبه پیدا میکند. دیگر این که خود مولانا درباره جرّ جرار کلامش صحبت میکند و دکتر زرین کوب این را توضیح داده اند. یا مثلاً وقتی که میگوید یادم آمد حکایت فلان چیز را، طرحی ندارد که به الگوی ساختارگرایانه درآوریمش.پاسخ سمیرا بامشکی درباره بعضی داستان ها که گفته شد بیش تر از داستانهای دیگر به آن ها تأکید داشته، این بود که: باید بگویم چنین نیست. من نمونه هایم را از کل مباحثی که در هر حوزه پیرامون هر داستان بود انتخاب میکردم.
عنوان داشتن داستان با شفاهی بودن آن در تناقض نیست
بامشکی با ذکر اینکه درباره عناوین داستانهای مثنوی با نظر صالحی نیا موافق است اذعان کرد که سندیت آن ها را اثبات نکرده است. ولی نظر وی چنین بود که وقتی به صورت غیرمستقیم کارکردهای عنوان را بررسی میکنیم، اگر فقط پی رفت بندی داستان یا انسجام خط سیر اصلی روایت در ذهن راوی و روایت شنو را در نقش کارکردهای آن بپذیریم، به این نتیجه خواهیم رسید که عناوین از خود مولوی است و بدین وسیله روایت شنو و حتی ذهن خودش را کنترل می کند. این با شفاهی بودن روایت هم در تناقض نیست که در مجلس عنوان را بیان کند و سپس جرّ جلال کلامش او به هر سو بکشاند.
حکایت همچنان باقی است
در پایان، دکتر ساکت گفت: روایتهای شفاهی و مکتوب که یکی از بحثهای درازدامن در شاهنامه پژوهی است، می تواند البته از زوایای دیگری به عرصه مثنوی و وجود ساختارهای کلان در این متن هم کشیده شود. امروزه درباره مثنوی این بحث مطرح است که اصلاً مثنوی به عمد در این جا، یعنی در انتهای دفتر ششم، به پایان نرسیده است؛ به این معنی که اگر زندگی مولانا طولانی تر می شد، مثنوی هم ادامه پیدا می کرد. آیا این نکته با داشتن ساختار کلان در تضاد است؟ اگر چنین چیزی از نظر تاریخ ادبیات صادق است، پس ترسیم محور دوری برای مثنوی، یعنی بیان ارتباط پایان دفتر ششم با آغاز دفتر اول، چه جایگاهی پیدا میکند؟ یا مثلاً در مباحث نسخه شناسی، این که: عناوین داستان ها چه قدر گفته یا نوشته خود مولوی اند و چه قدر بعدها افزوده شدهاند خودش بحث جداگانهای میطلبد.