اعتماد ـ احسان شریعتی: شناخت سطحی از اندیشههای متفکران ایرانی چون دکتر داوری محصول نگرشهای سیاسی ژورنالیستها و شناخت دقیق آرای متفکران نیازمند فراهم کردن فضایی سالم و علمی است. در کشور ما فرهنگ و اندیشه هنوز جایگاهی در خور نیافته به همین دلیل قدر و جایگاه متفکران نیز شناخته نشده است. امری که در حوزه فلسفه، متفکران را به هم پیوند میدهد جنگ بر سر یک موضوع واحد؛ یعنی هستی است، به قول هایدگر جدال فیلسوفان، جنگی عاشقانه بر سر یک موضوع واحد است، بقیهاش اختلاف است. اگر با چنین نگرشی به جدال فلسفی نگاه کنیم میتوانیم قدر و منزلت اندیشمندان را بجا بیاوریم. دکتر داوری در مقایسه با دیگران خط فکری فردید را به شکل قابل دفاعی ارائه کردند و میتوان گفت که در بین شاگردان فردید تنها شاگردی بود که بر خلاف شاگردان دیگر چون داریوش شایگان که چرخش فکری داشتند، به سنت فکری استادش وفادار ماند. برخی از نسبتها مانند هایدگری یا فردیدی که ژورنالیستها و برخی روشنفکران به اندیشههای فردید و داوری میزنند، میراث فکری فردید و همچنین به شکل متمایزتری دکتر داوری قابل نقد و بررسی است اما نکته مهم این است که باید شرایط این نقد فراهم شود، هنوز هایدگر در ایران شناخته نشده و آثاری که از او ترجمه شده، از کارهای دانشگاهی او فراتر نرفته است. تنها در سالهای اخیر است که بعضی از آثار جدی هایدگر ترجمه شده است به همین دلیل قضاوت درباره نزدیکی نحله فردید و داوری و هایدگر نادرست به نظر میرسد. متاسفانه برافروخته شدن آتش جنگ و جدال میان گروهی که خود را در ایران کارل پوپری و معتقدان به اندیشههای فردید و داوری را هایدگری معرفی میکنند، محصول رسانهها و محافل سطحی است. نه منتقدان هایدگر او را به خوبی میشناسند و نه منتقدان کارل پوپر به کنه اندیشه او پی بردهاند.
ماهیت بحث غربزدگی و آنچه فردید و داوری از هویت میگویند با بحث بازگشت به خویشتن خویش شریعتی هم از منظر فلسفی و هم از منظر اجتماعی متفاوت هستند. در حالی که در تحقیقات و پژوهشهای خارج از کشور این دو نحله که تبارشناسی متفاوتی دارند، به غلط یک کاسه میشود.
در بادی امر به نظر میرسد صورت مساله انحطاط و بازاندیشی درباره علل عقبماندگی تمدنی و تصلب فرهنگی که ذهن روشنفکران و متفکران ایرانی بعد از مشروطه تا به امروز را درگیر خود کرده، یکسان است، درحالی که راهحلها متفاوت است و اندیشندگان به این مساله به چند طیف تقسیم میشوند. گروهی از روشنفکران ایراد را از سنت و راه چاره را در نوگرایی و تجدد میبینند، طیف دیگری چون دکتر نصر سنت را بر میگزینند و اشکال را در تجددگرایی میبینند که این دسته نیز سنت گرا هستند. اما گروهی نواندیش چون اقبال و شریعتی که خط فکری آنها تداوم میراث فکری سید جمال است، معتقد بودند که باید از تجربه روبهرو شدن غرب جدید با سنت خود یعنی یونان و روم بهره برد. این گروه شیوه بازگشت به خویش را بر اساس همین برخورد غرب با سنت خویش برگزید و مروج این اندیشه شد که میتوان غرب را بدون قطع آن نقد کرد. در منظومه فلسفی ایران طیف دیگری با استفاده از روشهای جدید به دنبال عزتبخشی به سنت هستند، طیف دیگری که بنیادگرا هستند، میگویند وقتی میتوان سنت را حفظ کرد که به آن عزت و اقتدار بخشید و با روشهای جدید در امر دنیا و سیاست دخالت کرد. اگر چه سنتگرایان و بنیادگرایان در شیوهها تفاوت دارند اما هر دو هویتگرا و معتقد به حفظ سنت هستند. اگر جریان فردید را نگوییم بنیادگرا، میتوانیم هویتاندیش و هویتگرا بخوانیم. این جریان نگاهی کلگرایانه و تقدیرگرایانه به تجدد دارد و مجموعه تجدد را به دلیل اینکه با ذهنیتگرایی و انسانگرایی تفسیر جدیدی از عالم به دست میدهد، رد یا نقد میکنند. نگاه این طیف به تجدد تقدیرگرایانه است. آنها با یک خوانش از هایدگر میگویند، تقدیر خود هستی است که در دورانهای مختلف خودش را به شکلهای مختلف نشان داده است و در این دوران به این شکل درآمده است، ولی این سوال پیش میآید که اگر تقدیر هست چگونه ما از انقلاب اسلامی صحبت میکنیم؟ مگر مقاومتی نیست در برابر تقدیر؟ پس چرا انقلاب پیش آمد. مفاهیمی چون انقلاب و رفرماسیون از دید طیف فردیدی محصول تجدد است و اگر به کنه تفکر این عده پی ببریم، میبینیم انقلاب را قبول ندارند و روشنفکران مذهبی را که قبل از انقلاب و بعد از آن مفاهیمی مثل دموکراسی و روشنفکری دینی را مطرح کردند، غربزده مضاعف میخوانند که در حین مبارزه با غرب، خودآگاه نیستند که با به کار بردن واژههایی که بار غربی دارد، غربزده هستند. البته فردید میگفت «من هم غربزده هستم ولی برخلاف روشنفکران مذهبی آگاهم به این غربزدگی»، این بحثها همان اندازه که در اندیشههای فردید افراطی است، در آثار دکتر داوریاردکانی به شکل متعادلتری مطرح شده است. باید فضایی متمایز از سطح ژورنالیستی، تبلیغاتی و روشنفکری که شارحان فلسفه و مترجمان را تا حد فیلسوف بر میکشند، ایجاد کرد، تا آرا و اندیشههای متفکرانی چون داوری نقد و بررسی شود. نکته دیگر این است که امنیت و سلامت فضای فکری به وجود بیاید تا این مسائل به شکل پدیدارشناسانه و فارغ از برداشتهای سیاسی و روشنفکری مورد قضاوت قرار گیرد.