همیشه تا که نوشتی ظریف و زیبا طنز
نشست روی کبودی سرد لبها طنز
هر آنچه تلخی و تندی میان مضمون بود
به لطف شعر تو میشد بسی دلآرا طنز
به یُمن طبع بلند و قبول خاطر بود
که گفت قصه تلخ «رفوزهها» را طنز
به شعر تو غم و شادی کنار هم بودند
چو داد شکل غرببی به گریه آنجا طنز
قرار نیست که با شعر قهقهه بزنیم
پیام توست که میگفت شاد و زیبا طنز
صدای شعر تو از کوه قاف تا که گذشت
رسیدهاست به اوجی بلند و شیوا طتز
گذشت فرصت نایاب شاعری تو حیف
که کرده بود همان را چه خوش مهیا طنز
توای دچار فراق ستبر دردآلود
چقدر غصه خریدی از این و آن با طنز
نشستهایم به سوکت کدام سختتر است
دریغ رفتن تو یا که نه دریغا طنز!