هجدهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی عبید زاکانی به بررسی مسألهی «رندی» در غزلیات عبید اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر ایرج شهبازی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، چهارشنبه ۲۲ خرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
شهبازی سخنانش را اینگونه آغاز کرد: غزلهای عبید زاکانی از ارزشمندترین آثار او هستند و گذشته از التذاذ هنری میتوان از خلال آنها کلیدهای مطمئنی برای ورود به دنیای ذهن و روان عبید به دست آورد. با توجه به این موضوع، چهار درسگفتار با عنوان «تحلیل شخصیت عبید زاکانی، بر اساس غزلیات او» تنظیم شده است که دو جلسهی این درسگفتارها در سال ۱۳۹۷ برگزار شد و به تفصیل دربارهی سبک غزلسرایی عبید و ساختار غزلیات او و نیز در باب باورهای عبید راجع به خدا، دین، زندگی پس از مرگ، تقدیر، بخت و نظایر آن سخن گفته شد. در این جلسه به بحث دربارهی «رندی عبید» میپردازیم و به همین مناسبت راجع به تفکر ملامتی و تفکر قلندری در غزلیات عبید سخن میگوییم. جلسهی بعد هم به بحث دربارهی «عشق» و «غم و شادی» در غزلیات عبید اختصاص خواهد داشت. امیدوارم با بررسی باورها، احساسات و خواستههای عبید در غزلیاتش گامی کوتاه در راه شناخت بهتر این شاعر و نویسندهی برجسته برداریم تا اندکی از دین فراوان خود را به او ادا کنیم.
رندی در غزلیات عبید زاکانی
کلمهی رند، در کنار پیر مغان، مهمترین واژه در دیوان حافظ است و انسان کامل و آرمانیِ حافظ عبارت است از رند و پیر مغان. طریقت آرمانیِ حافظ همین «مکتب رندی» است، ولی البته باید توجه داشت که حافظ آغازگر این مکتب و مؤسس آن نیست. او در این زمینه میراثبر پیشینیان خود و کاملکنندهی کوششهای آنهاست. گفتنی است که کلمه رند در زبان فارسی یک کلمهی منفی، به معنی انسان بیقید و بند، لاابالی و فریبکار است که به اخلاق و قانون پایبند نیست؛ به عنوان نمونه در داستان حسنک وزیر، در تاریخ بیهقی، این مسأله به روشنی آشکار است. در این داستان میخوانیم که وقتی میخواستند حسنک وزیر را سنگسار کنند، هیچ کس سنگ به طرف حسنک پرتاب نکرد و همه اشک میریختند. مأموران حکومت تعدادی رند را آوردند و به آنها پول دادند تا به حسنک سنگ بزنند و این کار غیراخلاقی را انجام دهند!
در زبان فارسی تعداد زیادی کلمه مثبت داریم که در طول تاریخ معنای آنها منفی شده و برعکس چند کلمه منفی داریم که در طول تاریخ دگرگونی معنایی پیدا کرده و معنای مثبت گرفتهاند. رند یکی از این کلمههاست که از یک کلمه کاملاً منفی به کلمهای بسیار مثبت تبدیل میشود بهگونهای که در نظر برخی از بزرگان، مانند حافظ، بیانگر انسان آرمانی است. ظاهراً اولین کسی که کلمهی رند را به این معنای مثبت به کار برده است، حکیم سنایی است. بعد از سنایی، بزرگانی مانند خیام، عطار و سعدی هم رند را به معنای مثبت آن به کار میبرند و در قرن هشتم هم امثال سلمان ساوجی، خواجویکرمانی و عبید زاکانی از رند به همین معنا استفاده میکنند؛ بنابراین حرکتی که از سنایی آغاز میشود، در قرن هشتم به دست حافظ به نقطهی اوج خود دست مییابد و مکتب رندی به نام او ثبت میشود.
علت اینکه بزرگانی مانند سنایی، عطار، سعدی، حافظ و عبید از کلمهای زشت و بدنام، مانند رند به عنوان نماد انسان آرمانی خود انتخاب میکنند، این است که میخواهند از این طریق به وارونگی نظام ارزشها و ضدارزشها اشاره کنند. وقتی در یک جامعه تمام نمادهای قداست و معنویت به ریاکاری و منفعتجویی و مصلحتطلبی و ظاهرپرستی آلوده شوند و از امور مقدس و محترم برای منافع شخصی خود استفاده کنند، طبیعی است که افراد، بر اثر ناامیدی از زاهدان و صوفیان و دیگر نمایندگان دینداری، برای مبارزه با آنها، به شکلی افراطی به بدیلهای آنها پناه میبرند و رند حقیقتاً بدیل مناسبی برای صوفی و زاهد است. ازاینروست که بزرگانی مانند حافظ از درست کردن «آدمِ نو» سخن میگویند:
«آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست / عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»
حافظ و امثال او در اشعار خود طرح این انسان نو را ریختهاند و به نظر میرسد آن انسان نو کسی جز رند نیست. حافظ در اشعار خود بیش از ۷۰ بار ویژگیهای رند را بهکار برده است.
عبید زاکانی نیز رند را به معنای مثبت به کار میبرد
عبید زاکانی که معاصر حافظ و چند سالی از او بزرگتر است، هم غالباً رند را به معنای مثبت به کار میبرد. حجم اشعار عبید درباره رند، هم از نظر کمیت و هم از جهت کیفیت قابل توجه است و میتوان عبید را یکی از کوشندگان جدی در تأسیس مکتب رندی به شمار آورد. اگر عبید نبود، شاید کاخ رفیعی که به نام حافظ رقم خورده است و مکتب رندی نام دارد، به نقطهی کمال خود نمیرسید. عبید در موارد بسیار معدودی، رند را به همان معنای منفی به کار برده است، ولی بیگمان، رند در نظر عبید شخصیتی مثبت و متعالی است و او با افتخار خود را رند میخواند. عشق عبید به رند چنان شدید و عمیق است که در مقام مناجات، از خدا میخواهد که در کوچهی رندان، خانهای داشته باشد.
شش گزاره درباره رند در غزلیات عبید وجود دارد
همهی سخنان عبید دربارهی رند را میتوان در شش گزاره خلاصه کرد. در ادامه به بحث دربارهی این شش گزاره میپردازیم.
۱) رندی همراهِ همیشگیِ عشق و مستی است
نخستین نکته بحث رندی، عشق و مستی است. رندی که از نظر کسانی مانند حافظ و عبید فضیلتی بزرگ و بلکه از بزرگترین فضیلتهاست، با دو فضیلت بزرگ دیگر همنشین است: عشق و مستی. میتوان گفت که عشق و مستی و رندی سه ضلع یک مثلث را تشکیل میدهند. این مثلث اوج آرمان بزرگانی مانند عبید و حافظ است. درواقع انسان آرمانی آنها عاشق و مست و رند است و شاید هم در تحلیل نهایی این سه در حقیقت یک چیز باشند. رند همسایه عاشق و مست است و در نقطه مقابل زاهد و صوفی قرار دارد.
مستی و بادهگساری از امور مطلوب بشر است، ازآنرو که لذتبخش و خوشایند است، اما اگر شراب را در سخنان کسانی مانند عبید و حافظ و خیام صرفاً به مقولهی لذتبخشی فروبکاهیم، از بخش مهمی از دلالتهای آن غفلت ورزیدهایم. به نظر میرسد رواج باده در ادبیات فارسی ریشههای عمیقتری دارد و باید دربارهی آن بیشتر تأمل کرد. یک دلیل تأکید بر مستی این است که بیخودی ناشی از شراب فرصتی برای رهایی از کنجکاویهای بیحاصل فراهم میآورد. کسانی که میخواهند با عقل و استدلال همهی معماهای زندگی را حل کنند، غالباً متوجه بیهوده بودن کار خود میشوند. در اینجا شراب فرصتی برای رهایی از تفکر و تأمل و موشکافی و گرهگشایی در کار هستی است، فرصتی برای آرمیدن و غنودن و آسودن و رها شدن در جریان سیّال هستی.
دیگر آنکه مستی زمینه را برای وانهادن نقابها و نفاقها فراهم میآورد و باعث میشود شخص خود را آنگونه که هست نشان بدهد. جان نزار و نحیف انسان در زیر بار نقابها و ریاکاریها به شدت فرسوده و پژمرده میشود و مستی و بیخودی یعنی وانهادن نقابها و خود را بر ملأ کردن. از این روست که مستی در مقابل ریا و تزویر قرار دارد.
از سوی دیگر شراب فرصتی برای نقد وارونگی نظام ارزشها و ضدارزشها فراهم میآورد. در جامعهی ما از دیرباز شرابخواری در کنار دو سه مسألهی دیگر به عنوان بزرگترین گناهان در نظر گرفته شده است. در جامعهی ما قبح شراب خوردن به مراتب بیشتر از قبح ظلم و خودکامگی و خیانت و دزدی و تبعیض و دروغگویی است و البته این سخن نادرستی است. دفاع شاعران و اندیشمندان ما از شراب در بسیاری از اوقات نه واقعاً دفاع از شراب خوردن که نشان دادن قبح رذائل بزرگتر است. وقتی خیام میگوید: «تو غرّه بدان مشو که می مینخوری/ صد لقمه خوری که می غلام است آن را»، درواقع نمیخواهد از شراب خوردن دفاع کند. او از طریق مقایسهی شراب خوردن و حرام خوردن، میخواهد بر این نکته تأکید کند که حرامخواری به شدت از شرابخواری بدتر است، ولی در جامعه ما حرامخواران محترماند و شرابخواران تنبیه میشوند و وقتی حافظ میگوید: «فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد/ که می حرام ولی به ز مال اوقاف است» میخواهد از طریق مقایسهی شراب خوردن با تصرف ناروا در اوقاف، قبح دومی را نشان بدهد.
شادی ناشی از شراب نیز امری است که مورد توجه بزرگان قرار داشته است. در جامعهای که از در و دیوار آن بانگ اندوه و عزا به گوش میرسد و همه چیز بهانه است برای مویه کردن و سوگواری، بانگ نوشانوش مستان و هیاهو و عربدهی آنها موهبتی عظیم است. گذشته از این جنبهی اجتماعی، مستی راهی برای رهایی از اندوه است.
مسئلهی انشقاق فرهنگی نیز در این میان مهم است. در ایران قبل از اسلام شراب امری پسندیده بوده است. پس از اسلام حرام بودن شراب مطرح میشود ولی ایرانیان نمیتوانند به طور کامل از این سنت دیرینهی خود دست بردارند. به همین سبب است که عناصر مغانه وارد ادبیات فارسی میشود و این انشقاق ناشی از تجربهی دو فرهنگ مختلف را تا حدی جبران میکند. مقدس شدن دیر مغان و خرابات و پیر مغان و مغ و مغبچه و ساقی و قرار گرفتن آنها در برابر صومعه و خانقاه و شیخ و زاهد و صوفی نیز تا حدی میتواند ریشه در همین مسأله داشت باشد. به هر حال تجربهی مستی که با اموری مانند ازخودرهایی، بیخودی، شادی، آزادی از بوالفضولیهای عقل و ترمیم انشقاق فرهنگی ناشی از تجربهی دو فرهنگ متفاوت همراه است، در ادبیات فارسی مورد توجه فراوان قرار گرفته است. عبید نیز از طرفداران مستی است و مستی و رندی را دو فضیلت همجوار و بلکه همانند به شمار میآورد.
۲) رند در برابر صوفی و زاهد قرار دارد
همانگونه که گفتیم، عشق و رندی همنشینهای همیشگی رندند. اکنون به این نکته اشاره میکنیم که زاهد و صوفی هم دقیقاً در نقطهی مقابل رند قرار دارند. بررسی شعرهای حافظ و عبید نشان میدهد زاهد و رند در مقابل هم قرار دارند و برای شناخت هر یک از این دو، شناخت نقطهی مقابل هم ضرورت دارد. درواقع زاهد واجد همهی رذیلتهایی است که رندان آنها را ناخوش میدارند و به هیچ یک از فضیلتهای مورد توجه رندان آراسته نیست. در مرکز شخصیت زاهد سه امر مهم قرار دارد: ترک، ترس و تجارت. زاهد از ترس خدا یا دوزخ و برای کسب بهشت، لذات دنیایی را ترک میکند. این ترس و طمع و ترک دقیقاً در نقطهی مقابل عشق قرار دارند. گذشته از اینها زاهدان افرادی ترشرو، عیبگیر و سختگیرند و زندگی را به کام خود و دیگران تلخ میکنند. آنچه گفتیم درمورد زاهدان راستین بود. حال اگر توجه کنیم که در طول تاریخ افراد زیادی بودهاند که میدانستهاند تظاهر به ترک دنیا راهی آسان برای دستیابی به منافع دنیایی است، با خیل عظیمی از زاهدنمایان و زاهدان ریاکار روبهرو میشویم که برای کسب شهرت و قدرت و ثروت و لذت به زهد تظاهر میکردهاند؛ بنابراین زاهد که یکی از منفیترین چهرهها در ادبیات فارسی است با ویژگیهایی مانند «ترس، سودجویی، ترک لذات، ریاکاری، ترشرویی، عیبجویی، سختگیری، ظاهرگرایی» و مانند آنها شناخته میشود و به همین دلیل درست در نقطهی مقابل رند قرار دارد.
درمورد صوفی هم چنین است. تصوف درواقع یعنی عرفان نهادینه شده. هرگاه معنویت و عرفان که یک حرکت عمیق باطنی است به یک نهاد اجتماعی تبدیل شود و با منافع عدهای از افراد گره بخورد، ما با تصوف سر و کار داریم؛ ازاینروست که در اشعار کسانی مانند حافظ، «عارف» بار معنایی مثبت دارد، ولی «صوفی» منفی است. این خصلت «نهاد» بودن تصوف باعث سخیف و سطحی شدن عرفان و تبدیل شدن آن به ابزاری برای منفعتطلبی و دنیاجویی میشود و عرصه را برای ریاکاری و تظاهر باز میکند. به این ترتیب میتوان گفت غزلیات حافظ و عبید عرصهی پیکار دو گروه است: رند و مست و عاشق در یک سو و زاهد و صوفی در سوی دیگر و البته حافظ و عبید در قلب صف نخست قرار دارند.
۳) رند اهل صفا و صداقت است و با ریاکاری و تزویر میانهای ندارد
میتوان گفت سادگی و صفا و دوری از ریاکاری و دورویی مهمترین ویژگی رند است. مسأله این است که ریاکاری تمام فضیلتهای اخلاقی و دینی را به رذیلت تبدیل میکند و کشور ما به دلایل گوناگونی مانند خودکامگی، ناامنی، پیوند خوردن ارزشهای دینی با منافع مادی، غلبهی صورتگرایی بر نگاه دینی، فراوانی تابوها و محرمات، انشقاق فرهنگی و نظایر آنها، از ریاکاری آکنده شده و روزبهروز بر حجم این ریاکاریها افزوده شده است. ریاکاری از هر رذیلتی خطرناکتر است؛ چراکه اعتماد و اطمینان را از بین میبرد و صفای باطن را نابود میکند. انسانهای والا و بیداری که از خطرات ریاکاری آگاهند، طبعاً با همهی وجود با آن میجنگند و از آن بیزاری میجویند. برخلاف کسانی که ریاکارانه شعائر دینی را انجام میدهند، رند ممکن است به پارهای آلودگیهای اخلاقیِ شخصی مبتلا باشد، اما به هر حال ریاکار نیست و صداقت و صفای باطن او این خطاهای کوچک را جبران میکند؛ ازاینروست که عبید دیر مغان را بر صومعه و خانقاه ترجیح میدهد؛ دیر مغان جای رندان بیریاست، ولی بوریای صومعه به ریاکاری آلوده است.
۴) رند اهل ملامت است
اکنون که بحث ریاکاری مطرح شد، لازم است به اختصار به «تفکر ملامتی» هم اشارهای داشته باشیم. یکی از ویژگیهای طبیعت بشر این است که افراط را با افراط پاسخ میگوید. هم ازاینروست که رفاهزدگیِ افراطی غالباً با فقرگرایی افراطی، ایرانگرایی افراطی با عربیگرایی افراطی، دینداری افراطی با الحاد افراطی و الحاد افراطی با دینگرایی افراطی پاسخ مییابد. درمورد ریاکاری نیز چنین است. هرگاه ریاکاری و تزویر در جامعه زیاد شود، عدهای به شکلی افراطی به «ملامتیگری» روی میآورند. درواقع میتوان گفت که تفکر ملامتی پاسخی افراطی به ریاکاری افراطی است. هر گاه در جامعهای تظاهر به ظواهر دینی و از طریق آن به منافع دنیایی دست یافتن به یک ارزش تبدیل شود، ناگزیر عدهای تظاهر به فسق و بلکه تجاهر به فسق را در سرلوحهی تلاشهای خود قرار میدهند.
جریان عمیق و ریشهدار ملامت در دنیای اسلام از ریاکاریهای افراطی عدهای از مسلمانان سرچشمه میگیرد که از تظاهر به دین نردبانی برای رسیدن به منافع خود ترتیب داده بودند. به موازات گسترش ریاکاری در جامعه، میبینیم که از همان قرون نخستین پس از اسلام، گروهی از مسلمانان به اباحیگری و الحاد و زندقه گرایش یافتند و گروهی دیگر هم که در عمق جان خود به امور دینی پایبند بودند، به قصد مبارزه با ریاکاری، به ملامتیگری روی آوردند. تظاهر به فسق، بیاعتنایی به داوریهای دیگران، اخلاص و نقد نهادهای رسمی دینی مهمترین ویژگیهای ملامتیها بود و البته اصل مطلب همان «اخلاص و صداقت» در یک سو و ریاکاری در سوی دیگر بود. هر قدر که در جامعهی ما ریاکاری عمق و گسترش مییافت، گرایش به تفکر ملامتی هم مورد توجه گروهی دیگر قرار میگرفت.
همانگونه که میبینیم تعدادی از ویژگیهای رند و شخص ملامتی شبیه هم است و بلکه میتوان اندیشهی ملامتی را یکی از ارکان مکتب رندی به شمار آورد. عبید زاکانی نیز به شدت اهل اندیشهی ملامتی است و مبانی این اندیشه را میتوان در آثار او به روشنی دید.
۵) رند دارای تفکر قلندری است
گفتیم که شخص ملامتی بیشتر در پی تخریبِ تصویرِ نیکویی است که دیگران از او در ذهن دارند و برای این منظور تظاهر به فسق را در سرلوحهی برنامههای خود قرار میدهد. بااینهمه به نظر میرسد شخص ملامتی همچنان در زندان داوریهای دیگران گرفتار است. درواقع کسی که همواره در پی آن است که خود را در نظر دیگران بد نشان دهد، همان قدر اسیر داوریهای مردمان است که کسی که همواره میکوشد تصویر نیکویی از خود به دیگران نشان دهد؛ بنابراین میتوان گفت که افراد ملامتی به رهایی مطلوب دست نیافتهاند. اینجاست که با مفهوم شگفتآور دیگری روبهرو میشویم به نام «تفکر قلندری». قلندر کسی است که به طور کامل از نام و ننگ، کفر و دین، خوبی و بدی، عادات و آداب و رسوم، و شعائر و مناسک رهایی یافته است. میتوان «وارستگی مطلق» را مهمترین ویژگی قلندران دانست. قلندر واقعی کسی است که حتی در بند نیکبختی نیست و در زیر گنبد کبود از هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. رباعی شگفتآور خیام به بهترین شکل ممکن یک قلندر واقعی را توصیف میکند:
رندی دیدم نشسته بر خِنگِ زمین نه کفر، نه اسلام، نه دنیا و نه دین
نه حق، نه حقیقت، نه شریعت، نه یقین اندر دو جهان که را بود زهرهی این؟
این تفکر قلندری که با سنایی آغاز میشود، جریانی در ادبیات فارسی پدید میآورد که آن را ادبیات قلندری مینامند و اوج آن را در دیوان حافظ میتوان دید. به نظر میرسد حافظانهترین اشعار حافظ که جاودانگی نام او در گرو آنهاست، همان قلندریات اوست. عبید زاکانی نیز شیفتهی تفکر قلندری است و آروز دارد به فراسوی رندی و پارسایی راه یابد و حتی دغدغهی پرهیزگاری و پارسایی هم نداشته باشد. ممکن است کسی گمان کند که قلندر، با وارستگی شگفتآورش، به حیوانی مهارناپذیر شبیه است که به هیچ روی پروای انسانها را ندارد. درست عکس این سخن صادق است. قلندر با وارستگی خود، زمینه را برای رهایی از همهی ترسها و طمعها و حقارتها فراهم میآورد و به این ترتیب موفق میشود عشق خالصانه و شفقت عمیق نسبت به انسانها را تجربه کند.
۶) رند چالاک است
ویژگی دیگر رند «چالاکی» است. متأسفانه این کلمه یک بار در غزلیات عبید به کار رفته است؛ بنابراین نمیتوان با اطمینان دربارهی آن اظهار نظر کرد. عبید چالاکی را از ویژگیهای رندان و عاشقان به شمار آورده و آن را از شیوهی «مدعیان لوند» دور دانسته است. حافظ پنج بار کلمهی چالاکی را در دیوان خود به کار برده و آن را در مقابل «تنبلی خامی» قرار داده است. از نظر حافظ، چالاکی توشهی رهروان و طریق دولت است. از اینجا میتوان فهمید که رند لوس و تنبل و تنآسان نیست و با چالاکی و چستی در راه خود پیش میرود. دربارهی این صفت رند، با حدس و گمان به دو نکته اشاره میکنیم. نخست اینکه بر خلاف تصور عدهای که میپندارند رندی مکتب مصلحتطلبی و نان به نرخ روز خوردن و لذتجویی است، رند اهل تنبلی و تنآسانی نیست و به تعبیر حافظ نازپروردگانِ تنعم و اهل ناز و کام راهی به رندی ندارند و دیگر اینکه احتمالاً چالاکی و چستی رند ناشی از صفا و صداقت اوست. این ریاکاری و تزویر و غفلت از ذات زندگی است که انسان را گرانبار و سنگین میکند، ولی رند سبک و بانشاط است.
از مطالب بالا میتوان دریافت که انسان آرمانی عبید زاکانی «رند» است. رند در مقابل زاهد و صوفی قرار دارد و دارای این ویژگیهاست: عشق، مستی، بیاعتنایی به داوریهای دیگران، وارستگی و آزادی، صداقت و اخلاص (اهل ریا و تزویر نبودن) و چالاکی.