نهمین جلسه از سلسله درسگفتارهایی درباره عبید زاکانی با عنوان «تحلیل شخصیت عبید زاکانی بر اساس غزلیات او» و با سخنرانی ایرج شهبازی چهارشنبه (۸ اسفندماه) در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
شهبازی سخنانش را با اشاره به نکتههایی که در جلسه پیشین عنوان کرده بود آغاز کرد و گفت: عبید زاکانی از شخصیتهای مهم و تاثیرگذار در فرهنگ ایرانی به شمار میآید و شناخت ابعاد مختلف شخصیتی او، برای همگان جالب است. البته بهترین تجلیگاه شخصیت عبید لطایف اوست، ولی اشعار جدی عبید نیز اطلاعات دقیق و عمیقی در مورد زوایای گوناگون شخصیت او در اختیار ما قرار میدهند. به نظر میرسد در میان اشعار جدی عبید، غزلیات او ارزش بیشتری دارند چون شاعر، در غزل، با صراحت و سادگی و شفافیت بیشتری، درباره خصوصیترین احوال و اندیشههای خود سخن میگوید و خود را بینقاب و نفاق در معرض دید دیگران قرار میدهد. برای شناخت شخصیت یک شخص راهها و الگوهای گوناگونی وجود دارد که باید از روشهای مختلفی برای تحلیل شخصیت عبید زاکانی استفاده کنیم اما بهتر است که بر اساس سه ساحت وجود انسان که در فلسفه و روانشناسی مطرح است (ساحت معرفتی، ساحت احساسات و ساحت خواستهها) به سراغ عبید زاکانی برویم که اگر بتوانیم این سه ساحت را درباره کسی بشناسیم و تحلیل و بررسی کنیم، میتوانیم بگوییم شناخت نسبتاً درستی از او به دست آوردهایم.
مولفههای اصلی جهانشناسی کدامند؟
فیلسوف آلمانی یوهانس نیکولاس تتنس در اواخر قرن هجدهم درباره ساحات سهگانه شخصیت انسان، یعنی عقیدتی و معرفتی، عاطفی و احساسی و ارادی سخن گفته است. تتنس به درستی گفته بین دو ساحت معرفتی و ارادی ساحت عاطفی و تأثیر و تأثر وجود دارد و در عین اینکه از هم مستقل هستند اما باید انسانها را در این سه ساحت بشناسیم. تا امروز غیر از این سه ساحت چیزی در انسان کشف نشده است. دو ساحت گفتار و کردار هم وجود دارد که در بحث روانشناسی نیز به آن پرداخته میشود. باید الگویی در این زمینه بهوجود بیاید تا بتوانیم سراغ شاعرانی نظیر عبید زاکانی برویم تا ببینیم عبید چه باورها، عواطف و احساسات و چه خواستهها یا اهدافی دارد. اگر بتوانیم این سه را بررسی کنیم، شناختی که از عبید به دست میآوریم، شناخت خوب و قابل اعتمادی میشود. با این روش، الگویی به دست میآید که با آن میتوان به سراغ دیگر بزرگان هم رفت. چون تقریباً درباره هیچکدام از بزرگان این الگو را انجام ندادهایم حتی درباره شاعرانی مانند خیام، حافظ و سعدی کتابی نداریم که باورها، احساسات و خواستههای این بزرگان مطرح شده و مورد بحث و بررسی قرار گرفته باشد.
شش مقوله مهم معروف به مولفههای اصلی جهانشناسی هستند که اگر کیهانشناسی، هستیشناسی، معرفتشناسی، خداشناسی، انسانشناسی، ارزششناسی را برای کسی بشناسیم در واقع به عمیقترین شکل ممکن، ساحت باورها و عقاید او را شناسایی کردهایم و ادراک حسی، داده حسی، ادارک فضایی، ادراک واقعیت عینی، تخیل، بازشناسی، فکر، حکم و استدلال مورد بررسی قرار میگیرند. در ساحت عاطفی و احساسی تلاش میکنیم، عواطف و احساسات شخص را بشناسیم. حدود ۷۰ عاطفه، احساس و هیجان در روانشناسی شناخته شده است که اگر بتوانیم این احساسات و عواطف را بررسی کنیم و ببینیم چه عواطف و احساساتی دارد و کدام یک از عواطف و احساسات را ندارد تا حدی ساحت عاطفی فرد را شناختهایم. مانند لذت و رنج، عشق و نفرت، غم و شادی، ترس و امید، خشم، تعجب، اضطراب، شرم، ملال، بی اعتنایی، حسرت، انتظار، نیکخواهی، حقشناسی، ناکامی، وابستگی، حسادت، سرگشتگی و... احساسات بین ساحت ارادی و خواستهها قرار دارند و باور بالقوه را به عمل بالفعل تبدیل میکنند.
باورهای عبید در غزلیاتش بسیار مهم هستند
عبید زاکانی متفکر، فیلسوف و عارف تراز اول نیست و درباره مسائل مهم جهانبینی عبید سخنی برای گفتن ندارد و میتوان نقصهای بسیاری برای عبید تشخیص داد. برای مثال عبید در حیطه هستیشناسی، کیهانشناسی و معرفتشناسی تقریباً حرفی برای گفتن ندارد که این مساله یک نقص بزرگ است. تنها و مهمترین جمله عبید در حوزه معرفتشناسی این است که با عقل نمیتوان عشق را شناخت که از جملات رایج در فرهنگ ایرانیها است اما در زمینه خداشناسی، انسانشناسی و اخلاق حرفهای قابل توجهی دارد. بنابراین بر اساس استقرای تام در بین مولفههای ششگانه جهانبینی، فقط میتوانیم درباره بحث انسانشناسی و خداشناسی اخلاق عبید سخن بگوییم که عبید دیدگاههای بسیار مهمی دارد. درباره باورهای عبید به خداوند نیز دانستن چند نکته لازم و ضروری است. از غزلیات عبید این نکته برمیآید که عبید به خداوند اعتقاد عمیق و راسخ دارد و به او مهر میورزد. البته عبید درباره وجود، ذات، صفات، رابطه انسان و خدا و بسیاری از مسائل اصلی خداشناسی سخنی نمیگوید اما فارغ از آن مسائل اساسی درباره خداوند، آن چیزی که در غزلیات او خیلی جلب توجه میکند، این است که عبید یک رابطه شخصی خالصانه با خداوند دارد.
عبید از خداوندی میگوید که کریم، رحیم و لطیف است
یکی از سخنهای عمیق عبید زاکانی درباره خدا و خداشناسی این است که خداوند را نه در اماکن رسمی مذهبی، بلکه در درون جان خود باید جستجو کرد یعنی در واقع خانه واقعی خداوند دل انسان است. نه در بتخانههای هند خداوند را میتوانی پیدا کنی نه در کعبه باید در درون خود خداوند را بیابید. از نظر عبید خداشناس واقعی کسی است که از دنیا و عقبی فراغت داشته باشد. نشانه خداشناسی این است که انسان به کلی دنیا و آخرت را رها کند و به خود خداوند فکر کند. سخن دیگر عبید درباره خداوند این است که خداوند کریم و ضامن رزق است. به نظر عبید اگر کسی به ضامن بودن خدا در قبال رزق ایمان داشته باشد حداقل دو اثر مهم در زندگی او به جای میماند. عبید میگوید هر کسی در دنیا به چیزی امید بسته و امید خود را فقط به خداوند میداند. طبق آمار در بین انواع صفتهایی که عبید برای خداوند در نظر گرفته، سه صفت رحمت، کرم و لطف با بسامد در صدر قرار دارند. خداوندی که عبید معرفی میکند کریم، رحیم و لطیف است.
عبید درباره رابطه با خداوند نیز دیدگاه اندیشهبرانگیزی دارد. مهمترین مسئلهای که در رابطه بین عبید و خداوند در غزلیات او میتوان دید، بحث مناجات، دعا و نیایش است. عبید بسیار صمیمی با خداوند گفتوگو میکند. از نظر عبید وجود خداوند هر نوع کمی و کاستی را در زندگی انسان جبران میکند. با اطمینان میتوان گفت عبید به خداوند ایمان راسخ دارد. عبید به جز یک مورد که با دعا و خداوند شوخی میکند، در بقیه موارد بسیار جدی از ایمان راسخ، شفاف و سادهدلانه خود به خدا پرده برمیدارد.
مهمترین سخن عبید درباره جبر و اختیار چیست؟
جبر و اختیار یکی از بحثهای مهم در غزلیات عبید است. یکی از مهمترین مباحث در انسانشناسی این است که متفکر یا شاعر مورد نظر، انسان را مجبور یا مختار میداند. شاید هیچ مسئلهای درباره انسان از مسئله جبر و اختیار مهمتر نباشد، چون بحث جبر و اختیار تأثیر مستقیم در زندگی عملی انسان دارد. عبید مثل حافظ، سعدی، نظامی و... درباره جبر و اختیار بحثهایهای اساسی نکرده است اما در جایی به گونهای بحث کرده که گویا به نصیبه ازلی معتقد است. نصیبه ازلی یعنی اینکه خداوند در سرنوشت ما انسانها مقدر کرده و تصمیم گرفته چه کسی آدم خوب و چه کسی آدم بدی باشد و ما اختیاری بر کارهای خود نداریم! مهمترین سخن عبید درباره جبر و اختیار این است که میگوید تقدیر من عاشق بودن است و بارها در شعر خود تکرار میکند یعنی خداوند مقدر کرده در تمام عمر عاشق باشد.
بخت و طالع در غزلیات عبید پرکاربرد هستند. سخنان عبید در غزلیات بهگونهای است که نشان میدهد عبید به بخت و طالع اعتقاد دارد و طوری در این باره سخن میگوید که گویا نیرویی فراتر از ما، به نام طالع یا بخت در جهان وجود دارد که این نیرو در زندگی ما دخالت میکند و بیدلیل به کسی نیکبختی یا بدبختی عطا میکند. عبید مانند ۹۰ درصد شاعران و عارفان فرهنگ ما به جبر اعتقاد دارد. کسانی که جبرگرا هستند ناخواسته عملاً برخلاف جبرگرایی رفتار کردهاند در صورتی که بین عمل و باور باید سازگاری وجود داشته باشد. اگر به جبر اعتقاد داشته باشیم، در تعلیم و تربیت، اصلاحگرایی و اعتراض را به روی خود و دیگران بستهایم که این تناقض را در عبید زاکانی هم میبینیم.
عبید تعلق خاطر جدی به دین فقهی و پایبندی آن ندارد
سه نوع دین از دیدگاه عبید وجود دارد. نخست دین فقهی و دیگری دین مصلحتی و همچنین دین زاهدانه. به نظر میرسد عبید به وظایف یا واجبات دینی خود توجه داشته است. دوگانه فرض و قرض در آثار عبید، یک دوگانه مهم است. عبید زاکانی بر این این باور است که بین فرض ایزد و قرض خلق گرفتار شده است. خداوند دائم میگوید فرض من را بهجا بیاور و مردم هم میگویند قرض ما را ادا کن. از مجموعه شعرهای عبید در غزلیات او میتوان دریافت که عبید نسبتاً شخص دینداری است. او به دین اسلام گرایش دارد و خود را مسلمان میداند. عبید از عناصر دینی، اساطیر، داستانها و شخصیتهای دینی فراوان یاد میکند و از آنها برای تصویرسازی استفاده میکند.
به این نکته باید اشاره کنم که عبید تعلق خاطری از سر ترس یا هر چیزی به واجبات دینی دارد ولی نکته بسیار مهم این است که عبید دائم با واجبات و مناسک و شعائر دینی شوخی میکند. یکی از مهمترین ابزارهای طنز عبید زاکانی طنز درست کردن با مقدسات دینی است. عبید در قداستزدایی از مقدسات، از هیچ کوششی فروگذار نکرده است و کمتر امر مقدس دینی را میتوان پیدا کرد که عبید با آن شوخی نکرده باشد. البته ممکن است طنز ساختن با مقدسات دینی به این خاطر باشد که این مقدسات به ریاکاری آلوده شده است والا عبید با خود آنها مشکلی ندارد. بنابراین به نظر میرسد عبید تعلق خاطر خیلی جدی به دین فقهی و پایبندی چندانی به مسائل آن ندارد.
عبید درباره معاد اشارات پراکندهای در سخنانش دارد
آثار عبید اسلام زاهدانه است. اسلام زاهدانه یا پارسایانه یک نوع دینداری است که اساس آن بر ترک لذت، ترس از جهنم و طمع بهشت تشکیل میشود. مهمترین مسئله در اینجا این است که عبید میل شدیدی به زیبایی و لذت دارد که از این جا است که با زاهدان و پارسایان سر سازگاری ندارد و راه خود را از آنها جدا میکند. عبید زاکانی با اسلام مصلحتی، اسلام زاهدانه، اسلام شعائری و مناسکی میانه خوشی ندارد. اگر از این سه نوع اسلام بگذریم، یک نوع دینداری رقیق عاشقانه و فروتنانه را در شعرهای عبید میتوان دید. نکته دیگری که در بحث دینداری عبید وجود دارد، این است که عبید درباره معاد که یکی از سه رکن مسلمانی است، اشارات پراکندهای در سخنان خود دارد. از دو یا سه بیت عبید میتوان فهمید که اجمالاً نظر او این است که زندگی پس از مرگ وجود دارد و معاد را انکار نمیکند.
عبید در یک دوره از زندگی خود یا به دلیل کنجکاوی، یا به خاطر اعتقاد، جذب یک گروه صوفیانه شده و به نظر میرسد که به سرعت از این فرقه خارج شده است چون صوفی منفیترین شخصیت در غزلیات عبید است. در واقع درباره تصوف هیچ شکی نیست که عبید به صورت جدی تعلقخاطری به تصوف ندارد، بلکه منتقد جدی آن هم هست، اما علاقه جدی به عرفان دارد. یعنی عارفان و مضامین عارفانه را دوست دارد و در شعر خود تلاش میکند که از مضامین عرفانی استفاده کند. عبید بیآنکه عارف باشد، گوشه چشمی به عرفان عاشقانه دارد ولی اشعار او را نمیتوان عارفانه و عاشقانه تفسیر کرد. عبید یک عارف سوختهدل و دارای تجربه عرفانی نیست، ولی نمک عرفان را چاشنی اشعار خود کرده و لطافتی به اشعار خود بخشیده است بدون اینکه عارف باشد. مضامین عرفانی را میتوان در اشعار عبید دید بدون اینکه از یک تجربه عمیق عارفانه بتواند حکایت کند.