بیستمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی دربارهی سهروردی به «حقیقت مرگ در فلسفه سهروردی و مقایسه با ابن سینا» اختصاص داشت که با سخنان دکتر قاسم پورحسن (عضو گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی) چهارشنبه ۲۹ تیرماه برگزار شد.
پورحسن اینگونه سخنانش را آغاز کرد: دیدگاهی را ابنسینا به طور ویژه درباره مرگ و حیات پس از مرگ مطرح کرد که من بخشی از آن را در کتاب «ابن سینا و خرد ایرانی» که چند ماهی است از سوی انتشارات صراط چاپ شد، آوردهام. در بخش آثار ابن سینا که یکی از رسالههای مهم ابن سیناست، کمتر دیده و کمتر خوانده شده است و ابن سینا در آنجا در هفت مساله، مسالهی مرگ و حیات پس از مرگ را در رساله «الاغتنام من خوفالموت والشفاء» بیان میکند.
سهروردی در دو اثر خود، یک اثر که کمتر خوانده شد و حتی بعضیها تردید کردند که از آن سهروردی است یعنی رساله یزدانشناخت که رسالهی مهمی در سه باب است. سهروردی بسیار روشن و آشکار برخلاف رسالههای رمزی خود در این رساله در باب دوم بحثی را در احوال نفس مطرح میکند که نیازی به رمزگشایی نیست. سهروردی به صراحت آراء خود را در این رساله درباره مرگ بیان میکند. من معتقدم این رساله از آن سهروردی است. برخلاف اشکالات غیردقیقی که برخی وارد کردند که این رساله از آن عینالقضات همدانی است، از آن سهروردی است و حتی رسالهای را با همین عنوان به ابن سینا و نیز به بابا افضل منتسب کردهاند.
کاویدن بنیادهای مرگ و مرگاندیشی در آثار سهروردی
دوم مقاله پنجم از قسم دوم حکمتالاشراق است که آنجا سهروردی منظر متفاوتی را مطرح میکند که این منظر متفاوت به نظر میآید ادامه و بسط مقاله دهم ابن سینا در شفا باشد. در یزدان شناخت مبنای سهروردی در باب ساده و غیرساده بودن نفس است و تقسیمی که از ساده و غیرساده میکند که در ساده مبنایش پاک و ناپاک است و در غیرساده مبنایاش تام و ناقص بودن است. مبنای بحث ما این دو اثر سهروردی است. گرچه سهروردی در پرتونامه و هیاکلالنور هم به این توجه دارد. مفاهیم و اصطلاحاتی که سهروردی در یزدانشناخت مطرح میکند آنچنان که ما در شرح شهرزوری و قطبالدین از مقاله پنجم حکمتالاشراق میبینیم قابل تسری بر باب دوم رساله یزدانشناخت است.
مطلب دوم مقدمه درباره خود این مساله است. ما درباره فیلسوفانمان و سنت فلسفیمان به ندرت وارد بحثهای انضمامی شدیم. بحثهای انضمامی سبب میشود تا شما ثمره عینی تفکر فلسفی را ببینید مانند بحثهایی که درباره جامعه و در باب انسان مطرح میشود و از جمله بحثی که در باب مساله مرگ طرح شده است. همه ما میدانیم که امروزه هم در حوزه فلسفه دین هم در دلمشغولیهای متافیزیکی مساله مرگ مهم است و شاید یکی از بحثهایی که امروزه در حوزه فیزیکالیسم طرح شده مساله بقا و جاودانگی انسان است. آنتونی فلو در رسالهی «علیه بقا» بحث مبسوطی دارد و مخالفت میکند با اینکه نفس انسانی پس از مرگ واجد بقا باشد، پس مساله بقا و مساله جاودانگی و پس از آن مساله زندگی پس از مرگ یا حیات پس از مرگ و چگونگی حیات یکی از بحثهای مهم است و در بسیاری از مباحث فلسفه دین در ذیل جاودانگی این بحث اهمیت دارد. فوقالعاده مهم است که ما از منظر فیلسوفی که تصور نمیکنیم بنیادهای بحث مرگ و مرگاندیشی را مطرح کرده باشد بخواهیم امروزه مانند سهروردی آن را بکاویم.
انسان پس از مرگ از دیدگاه سهروردی
مساله مرگ یک مساله انضمامی متافیزیکی است که در حوزه فلسفه از اهمیت بسیاری برخوردار است و عمده فیلسوفان دین به این مساله توجه دارند و سهروردی هم همانندی با ابنسینا دارد و هم تفاوت در باب طرح مساله مرگ. در باب همسانی نزدیک است به اصطلاحات و مفاهیمی که ابن سینا به کار گرفته است مانند اصطلاح انسان غیرساده تام، انسان غیرساده ناقص و متوسط، یعنی تقسیمبندی سهگانهای که ابن سینا دارد که انسانها یا به صورت تام و کامل هستند یا متوسطین هستند و یا ناقصین. همین را شما در سهروردی میبینید و مبنای علم و عمل در ابنسینا دوباره در سهروردی به شکل دیگری سربرمیآورد. اما تفاوت این است که ابن سینا بیان میکند که برهان عقلی عاجز است از اثبات معاد جسمانی.
این یکی از مسالههای مهم است و میدانیم که غزالی در این مساله دچار اشتباه شده است و عنوان کرده است که ابن سینا منکر معاد جسمانی است و تاکنون هم متاسفانه در افواه رایج همین سخن گفته میشود. اما عبارت صریح ابن سینا در مقاله دهم کتاب اشارات این است که ما آنچه را که شریعت و پیامبر اکرم(ص) از معاد جسمانی خبر داده، مسلم میگیریم. ولی انسان قادر به اقامه برهان عقلی در باب معاد نیست. این در مقاله دهم شفا آمده است. شریعت هم تایید کرده است و میگوید که مسلم است. تفاوت با سهروردی این است که سهروردی دست به اثبات معاد روحانی و معاد جسمانی میزند.
مطلب سوم مقدمه این است که ما در مجموع با دو رویکرد اصلی درباره انسان پس از مرگ روبهرو هستیم. یک دیدگاه، دیدگاه فارابی است که تاثیراتی هم داشته است و ابنسینا از فارابی جدا میشود و سهروردی دنباله ابنسیناست و دیدگاه ابن سینا را تایید میکند. نظر فارابی این است که پس از مرگ نفوس برخی انسانها بقا ندارد و دچار فنا میشود و نفوس برخی دیگر واجد بقاست. فارابی عنوان میکند هر انسانی که صور عقلی، معقولات و کمالات ثانی را کسب نکرده باشد، در همان حالت قوگی خود میماند. نفس او دیگر نفس نیست، صورت بدن است لذا با از بین رفتن بدن او هم از بین میرود. فارابی این را در یک بحث مهم انضمامی به اهل مدینه میآورد و میگوید نفوس انسانهایی که پس از مرگ نابود میشود، سه دستهاند: یک اهل مدینه جاهله، دوم اهل مدینه ظاله و سوم اهل مدینه مبدله.
دیدگاه ملاصدرا از فهم دقیق تناسخ سهروردی و ابن سینا
ابن سینا معتقد است که همه نفوس واجد بقا هستند و سهروردی هم این دیدگاه را میپذیرد. در همه رسالهها (یزدانشناخت، پرتونامه، مطارحات، هیاکلالنور و حکمتالاشراق) سهروردی قبل از اینکه وارد مساله مرگ بشود، دو مطلب را به عنوان مطلب مقدماتی و تمهیدی مورد توجه قرار میدهد. یک مطلب در باب نسبت بدن و نفس است. جمله درخشان سهروردی این است که هر بدنی ذاتا خواستار نور اسپهبدی است. توجه کنید که دو وجه دیدگاه سهروردی در مورد بدن و نفس چگونه است. یکی مساله تناسخ است که خود مساله تناسخ در سهروردی یک بحث مستقل است.
سهروردی عنوان میکند همه حکمای مشرقیین قائل به تناسخ هستند و شرح مبسوطی هم میدهد. در حکمتالاشراق این شرح را میبینیم، گرچه داوری سهروردی ناتمام است. مقداری گرایش دارد که آیا باید با تناسخ مخالفت کنیم یا نه؟ سهروردی میگوید قدما فهم نادرستی داشتند در مورد این مساله و همه قائل به تناسخ بودند. این را رد میکند و توضیح میدهد که چرا قابل دفاع نیست و دلایل خود را بیان میکند. دلایلش به دلایل ابن سینا نزدیک است. سهروردی متعرض دیدگاه ابن سینا هم میشود. گاهی میگوید حکمای مشاء، گاهی عین عبارت ابنسینا را ذکر میکند بدون آوردن نام ابنسینا.
ملاصدرا عنوان میکند ابنسینا و سهروردی فهم دقیقی از تناسخ نداشتند. سهروردی میگوید همه حکمای قدیم از جمله فیثاغورث و افلاطون در مورد تناسخ دیدگاهی داشتند و نادرست است. ملاصدرا میگوید فهم دقیقی نداشتند، حتی ملاصدرا میگوید؛ ابن سینا در رساله الاضحویه با همه تیزهوشی نتوانست این را تاویل کند. مرادشان تناسخ بدنی و مادی نبود تناسخ معنوی بود. میگوید سهروردی هم دچار همین لغزش شده و باید تفسیر میکرد به تفسیر معنوی. این نظر خاص ملاصدرا است و قابل پرسش است. حقیقت این است که میان تناسخ معنوی که منبعث از ایده قرآنی است و آنچه که سهروردی نقل میکند تفاوت دارد. گرچه تناسخ معنوی تناسخ نیست بلکه بیانی از اوصاف و حالات و درجات انسانی در قیامت هست اما در عین حال ملاصدرا چنین تعبیری دارد و چنین نقدی میکند. سهروردی قبل از اینکه وارد بحث مرگ شود وارد بحث بدن و بحث تناسخ میشود که هر دو بحث مهم است.
سهروردی نفس را نور اسپهبدی میداند
سهروردی دو دیدگاه متفاوت در مورد بدن و دو تعبیر متفاوت در مورد مرگ دارد. تعبیر سهروردی این است که بدن حصار، حبس، دژ و قلعه است. یعنی بدن، نفس و روح انسانی یا نور اسپهبدی را در حصار خودش میگیرد. این تعبیر، تعبیر سلبی سهروردی در مورد بدن است. اما تعبیر ایجابی سهروردی در مورد بدن این است که بدن مهم است. تمام تجلیات روح انسان در بدن متجلی میشود اصلا انسان بدون نسبت مشتاقانه و انس و الفتی با بدن نمیتواند کمالات را کسب کند. این تعبیر، تعبیر طولانی است که سهروردی هم در حکمتالاشراق و هم در یزدانشناخت دارد. آنجا مساله تعلق نفس به بدن را که میپردازد، وارد بحث اهمیت بدن و تعلق نفس به بدن میشود و بیان میکند که هر بدنی به واسطه استعداد خاص خودش خواستار نور اسپهبدیه است. وجود نور مدبر در بدن از مستدعیات بدن است. نفس با بدن انس میگیرد ولی انس مشتاقانه نه از سر ناچاری. علاقه نفس به بدن به دلیل فقر بدن به نفس است. بدن همواره شیفته نفس است که رابطه انسان با معقولات بدن است که این تثبیت عاشقانه است.
سخن نخست من این است که اهمیت بدن را ما در سهروردی میبینیم. برخلاف تصور رایج که سهروردی وقتی از نور حرف میزند نفس را نور اسپهبدی میداند و بدن را تاریک و ظلمت و برزخ میداند. از دیدگاه سهروردی ما با دو سنخ از فهم درباره بدن مواجه هستیم. زمانی که بدن را به عنوان حصار روح طرح میکند دیدگاهی متفاوت دارد. لذا به نظر میآید ملاصدرا در مشهد نخست از کتاب «شواهدالربوبیه» بحثی را در مورد ترقی بدن همراه با ترقی نفس دارد، که بدن میتواند همتراز با نفس مجرد بشود تلنگرهایش را سهروردی زده است. سهروردی در باب بدن مثالی نکتهای را ذکر میکند که مهم است. در اثبات معاد جسمانی؛ بحث و حشر بدن با اشباح مجرد تحقق پیدا میکند و تمام آیات و روایات به بدن مثالی اشاره دارند چون نفس در این بدن مثالی تصرف میکند و البته همانند بدن عنصری در شکل، حواس ظاهری و باطنی و ادراک و البته آن بدن فسادپذیر است و این بدن فسادناپذیر است
باز سهروردی عنوان میکند که نفس بعد از مرگ بر مبنای اثبات عالم مثال و بدن مثالی است که واجد زندگی پس از مرگ میشود. باید به این نکته نیز اشاره کنم که چرا رساله یزدانشناخت اهمیت دارد، چرا کمتر خوانده شده و سهروردی در این رساله چه حرف تازهای میزند. مساله مهم این است، اول باید بپذیریم که سهروردی واجد رساله یزدانشناخت است و به نظر میرسد این رساله مال عینالقضات است.
شهرزوری نزدیکترین و مهمترین شارح سهروردی است
شهرزوری نزدیکترین و مهمترین شارح سهروردی است و در مقدمهای که در مورد حیات سهروردی ذکر میکند پس از مقدمه آثار سهروردی را میآورد و رساله یزدانشناخت را ذیل آثارش قرار میدهد. محققان ما یزدانشناخت را عمدتا از سهروردی میدانند. سهروردی در این رساله رمز و تمثیل به کار نمیگیرد یعنی تلاش میکند که مساله مرگ را شفاف بیان کند و احوال ارواح و نفوس را پس از مرگ ذکر کند.
یزدانشناخت در سه باب است، باب اول در شناخت خداوند است. باب دوم در معرفت نفس انسانی و چگونگی شقاوت و سعادت و معاد است که در هشت فصل است که در دو فصل به طور خاص در مورد مرگ و حیات پس از مرگ حرف میزند. در باب سوم در شناخت نبوات، معجزات حرف میزند که ما با فصل دوم کار داریم. سهروردی در درجه اول حکیم است، سهروردی بیان میکند فصل دوم از همه فصلها مهمتر است. این تعبیر خود سهروردی است. بعد عنوان میکند که نفس انسان میتواند واجد کمالاتی باشد و میتواند در نقصان بماند. کمالات یا از حیث علم و دانش است یا از حیث عمل و دست یافتن به بنیانهای عمل صالح. ابن سینا در شفا همین بحث را آورده است. در آن سه دسته جاهدان، مغرضان و مبطلان را بیان میکند و همین تعابیر را دارد.
سهروردی همین تقسیم را در حکمتالاشراق میآورد و تقسیم ششگانه را بر اساس ساده و غیر ساده در یزدانشناخت بیان میکند. پس در یزدانشناخت سهروردی بیان میکند که هر نفسی که مفارقت از بدن کند و به آخرت برسد؛ به معاد برسد یا ساده است یا غیر ساده. ساده یا پاک است یا ناپاک. غیرساده یا تام و کامل است یا ناقص و ناتمام. بعد هر یک را توضیح میدهد. «این نفس چون مفارقت کند ساده بماند.» عبارت در یزدانشناخت با جملات فوقالعاده شکوهمند. «و ایشان را نه ادراک لذت است نه الم نه بدین عالم علاقه دارند و نه به آخرت» مثل نفوس اطفال.
نفس ساده ناپاک، این نفس از عالم روحانی غافل است. «و او را شوقی نبود به معشوق اعلی و علاقه به این عالم دارد و عشق به بدن پس از مفارقت مشتاق ماده و بدن است و بین او و حق حجاب است لذا دچار المی عظیم میگردد.» آن تفسیری که ملاصدرا درباره عذاب و پاداش بیان میکند، خیلیها نپذیرفتند و معتقدند این تفسیر، تفسیر فلسفی است نه تفسیر قرآنی از معاد، که سهروردی هم آن را ذکر میکند. سهروردی الم عظیم را حجاب بین انسان و حضرت حق میبیند و این نکته مهم است.
عبارتهای سهروردی شنیدنی است
نفس غیرساده کامل و پاک، که میگوید این نفس پس از مفارقت بدن به عالم عقل و جواهر روحانی میپیوندد. به سبب کمال در علم یقین و عمل صالح که در این دنیا کسب کرده واجد لذت و پادشاهی و نعمات میشود که ابدی است و آن پادشاهی و لذت روحانی را نمیتوان با ابزار جسمانی فهم و تفهیم کرد و عارفی که واجد این لذت شده در این عالم این لذت را نتواند داشته باشد. بعد سهروردی از آیات قرآن آیهی ۱۰۸ سوره هود و آیهی ۵۵ سوره قمر نام میبرد و تطبیق میدهد و آیات دیگر که به صراحت میآورد.
قسم چهارم نفس غیرساده کامل ناپاک که بعد از مفارقت او را المی عظیم پدید میآید. و عنوان میکند که او در عذاب است و نمیتواند به لذت روحانی برسد. در اینجا آیات ۷۱ و ۷۲ سوره مریم و ۴۸ سوره نساء را ذکر میکند و بیان میکند که خداوند این نفوس را تطهیر میکند یعنی بیان میکند به تدریج این علاقه و دلبستگی به آلودگی کم میشود و از این عالم آلودگی خلاص پیدا میکند و به لذت روحانی میرسد.
قسم پنجم نفس غیرساده ناکامل پاک و قسم ششم نفس غیرساده ناکامل ناپاک که سهروردی معتقد است در آن قسم پنجم و ششم وضعیت یکسان است ولی در قسم ششم عذاب سختتر است. در پایان یزدانشناخت توصیه سهروردی این است که میگوید: کسانی که از اینها آگاهی داشته باشند و بدانند که عذاب چیست، میدانند که تنها راه نجات شرایع الهی است و دست بردن در معارف الهی و حکمی است که باید در این عالم انسان هم در علم و هم در عمل بکوشد و غنیمت شمرد و میتوان به واسطه علم و عمل به درجه فرشتگان مقرب رسید و واجد سعادت ابدی در حضرت سرمدی شد.
این برخلاف تصوری است که ما فکر میکنیم سهروردی آنچه که در حکمت اشراقی بیان میکند، بازسازی صرف منظرهای ایران باستان است. البته سهروردی در رسالههای تمثیلی مثل عقل سرخ کاملا به این اشراف دارد، استفاده میکند ولی نکته مهم این است که سهروردی در مساله سعادت و در مساله احوال نفوس توصیه میکند که شرایع الهی مهم است.
دیدگاه سهروردی در کتاب حکمتالاشراق درباره تناسخ و بدن
نکته سوم کتاب حکمتالاشراق است که سهروردی در این کتاب تلاش میکند از منظر علم و عمل مساله مرگ را بررسی کند و دو مساله تناسخ و بدن را در آنجا مطرح میکند. خود مبنای علم و عمل در سهروردی بسیار مهم است. نیاز به توجه است که چگونه سهروردی هم مساله حکمت و هم مساله عمل صالح را که منبعث از اندیشه دینی است را در کنار هم میآورد. سهروردی قائل به بدن غیرانسانی است. از آنها به عنوان کالبدهای صامته یاد میکند یعنی بدن حیوانی. آنجا عنوان میکند که این مساله تناسخ اتفاقا نیازمند بررسی بدنهای غیرانسانی و کالبدهای صامته است. خود سهروردی هم بیان میکند که در ادیان مشرقین مساله تناسخ فقط انتقال از بدن یک انسان به انسان دیگر نبود و مفصل این را توضیح میدهد که چطور انتقال به بدن حیوان در دیدگاه آنها وجود داشت و جالب این است که سهروردی در مساله تناسخ میگوید برخی از حکمای اسلامی با استناد به آیات قرآن قائل به تناسخ شدند مثل آیه ۵۶ سوره نساء. به این استناد کردند وقتی بدن انسان دچار عذاب شود باز هم بدن را به او میدهیم.
سهروردی در این دستهبندیها بیان میکند که آن قسم اول که مقربان هستند همه حکمای الهی پذیرفتهاند که اینها دچار تناسخ نمیشوند. به نظر میرسد دچار تردیدی است که شاید متوسطین و ناقصین دچار تناسخ بشوند. سهروردی در حکمتالاشراق مباحث مقدماتی طولانی و مهمی دارد. یعنی نسبت نفس با بدن، تفسیری که از بدن به دست میدهد، نقدی که بر مساله تناسخ میکند و بعد عنوان میکند که مرگ یعنی چه. سهروردی قبل از اینکه وارد اصناف سهگانه انسان در حیات پس از مرگ بشود این عبارت را دارد: بدان که بر نور مجرد پس از تناهی کالبدش عدم متصور نیست زیرا نور مجرد را مقتضی نابودی ذاتش نیست وگرنه موجود نمیشد و علت وجود او که نور قاهر بود پس نفس هم چون او موجود است، همواره موجود خواهد بود. بعد این پرسش را بیان میکند حال که این مقدمات را بیان کردیم، انسانها چگونه خواهند بود.
مساله مرگ و تعریف مرگ از دیدگاه سهروردی مهم است
از دیدگاه سهروردی مساله مرگ و تعریف مرگ مهم است. از دیدگاه سهروردی مرگ قطع علاقه است. نسبت مرگ به بدن را یک رابطه عرضی میداند. رابطه عرضی ضعیفترین رابطهها است. وقتی بدن فرومیپاشد به این معنی نیست که جوهر ذات هم فرو بپاشد. لذا سهروردی این مباحث را که در باب اینکه کمال نفس از دیدگاه سهروردی چیست، میگوید دو حیث مهم است یکی غلبه و قهر بر کالبد بدن و دوم محبت به عالم نور. اینها را که بیان میکند میگوید انسانها به طور کلی پس از مرگ سه دسته هستند: دسته اول در علم و عمل تام و تمام هستند. سهروردی عبارتی را به کار میگیرد و قطبالدین شارح سهروردی عبارت دیگری؛ سهروردی میگوید اینها واجدان سعادت هستند. قطبالدین میگوید تعبیر قرآنی مقرب بودن است.
چون سهروردی در جایی مقرب بودن را برای سعادتمندان به این معنا به کار برده مرادش همین است. سهروردی میگوید در این قسم هیچکس قائل به این نشد که انتقالي از بدنی به بدنی اصلا صورت میگیرد، این نفس به عالم نور و عقول وارد میشود این دسته اول باز هم همپوشانی دارد با یزدانشناخت. دسته دوم نفوسی هستند که متوسط در علم و عمل هستند سهروردی میگوید اینها هم سعادتمند هستند اما نه مثل مقربان و با دسته اول فاصله دارند و به آن کمال دسته اول دست پیدا نکردند. قطبالدین بیان میکند که مراد سهروردی این است که اینها اصحاب یمین هستند. پس مقربان بالاتر از اصحاب یمین هستند.
تعبیر سهروردی این است که به نظر میرسد دیدگاه بعضیها که درباره این دسته حرف زدند، که تناسخ میشود شاید تناسخ درباره اینها صادق باشد. دیدگاه سهروردی در مورد تناسخ قابل بحث است. سهروردی میگوید اینان به عالم برزخ و عالم منفصل منتقل میشوند که همان عالم اشباح معلقه است، طبیعی است که با تناسخ سازگار است. دسته سوم از دیدگاه سهروردی هیچ نسبتی با دسته اول و دوم ندارند. یعنی اشقیاء هستند نه در علم و نه در عمل هیچ کمالی را به دست نیاوردند. قطبالدین عنوان میکند از دیدگاه سهروردی اینها اصحاب شمالند و اهل عذاب و جهنم هستند. گرچه سهروردی میگوید سرانجام به عالم مثال منفصل و عالم اشباح معلقه است و در اشباح معلقه واجد صور مثالی مظلمه خواهند بود و همچنان وضعیت ناکامل بودن و ناپاک بودن را خواهند داشت.
سهروردی راه مهمی را در تفسیر مرگ و احوال انسان پیموده
سهروردی به نظر میرسد راه مهمی را در تفسیر مرگ و احوال انسان پیموده است. سهروردی اهمیت ابن سینا و دیدگاه او را فهمیده است. درست است که سهروردی بیان میکند دیدگاهی که من میگویم به طور پراکنده ابن سینا گفته اما حقیقت به همین جا ختم نمیشود. ابنسینا بنیانها را گذاشته است. مساله علم و عمل فوقالعاده مهم است. یعنی سهروردی در همه جا مساله علم را مقدم میکند بر عمل چون ابنسینا این کار را کرده است. برای سهروردی واجد شدن صورکمالیه که با فارابی شروع شده بود که اگر واجد باشد از حد بالقوگی خارج میشود و اسمش را نفس میگذاریم، سهروردی میپذیرد. لذا سهروردی اهمیت دیدگاه ابن سینا را درمییابد مساله مرگ را تابعی از یک نظریه کاملا متفاوت از آنچه که در سنت یونانی بود طرح میکند. راه سهروردی متفاوت میشود از آنچه را که در سنت یونانی میبینیم، همچنان که ابن سینا در رساله فیالسعاده که ۱۰ دلیل بر مساله تجرد نفس میآورد آنها را بیان میکند.
آخرین نکته این است سهروردی معتقد است که انسان به واسطه حکمت میتواند توجه به عالم نور پیدا کند. سهروردی اعتقاد دارد که نفس انسان و روح انسان از سنخ نور اسپهبدی است این نور اسپهبدی به دیدگاه سهروردی ذاتا مشتاق عالم نور، مفارقات، عالم عقل و نورالانوار است و این اهمیت دارد که از دیدگاه سهروردی ما معتقد باشیم که همه انسانها میتوانند عالم نور را مشاهده کنند و در زمره سعدا قرار بگیرند. لذا به دیدگاه سهروردی علم و التفات به مساله انسان سرآغاز توجه به تبیین ما درباره مرگ است. از این حیث است که ما معتقد هستیم که سهروردی در مساله مرگ وارد بحث انسانشناسی مهمی میشود که ما در باب حقیقت انسان که از عالم نور است و سهروردی در حکمتالاشراق هم تاکید میکند میتوانیم به این نتیجه برسیم.