ایسنا: میرجلالالدین کزازی از این موضوع گفت که چرا و از چه زمانی به این شکل سخن میگوید؛ پارسی سره با تأکید بر استفاده از واژههای پارسی و دوری از واژههای غیرایرانی.
او همچنین از امکانات واژهسازی در زبان فارسی سخن گفت و اینکه اگر روزی این زبان از بین برود، یک فاجعه فرهنگی و «سونامی سخن» خواهد بود.
روزهای بلند تابستان و گرمای آنها را میتوان با نشستن پای حرفهای مفاخر فرهنگی این سرزمین شیرین و دلپذیر کرد. گروه ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) عصر تابستانی تیرماه میهمان خانه میرجلالالدین کزازی بود که در منطقهای خوشآب و هوا در کرج زندگی میکند.
کزازی در اتاق کارش پذیرای ما بود؛ اتاقی که به گفته خودش به سلیقه بانو آراسته شده. میگوید خودش تنها کتابهای کتابخانه را چیده چون باید بداند هر کتاب کجاست و هرچه جز کتاب در اتاق است، از عکس و تابلو و گل و غیره، سلیقه بانوست. کتابخانه او پر است از کتابهای تاریخی، ادبی، فرهنگی و هنری و دایرةالمعارفهایی در این زمینهها. همچنین با نگاهی گذرا در این کتابخانه میتوان دیوان شاعران گذشته را دید که کنار هم چیده شدهاند و البته کتابهای رمان و داستان کمتر به چشم میخورد.
با میرجلالالدین کزازی در این گپ و گفت از شیوه ویژه سخن گفتنش و هدفش از برگزیدن این شیوه حرف زدیم. همچنین با مرور نظریاتش درباره زبان فارسی یا به قول او پارسی، از امکانات و تواناییهای زبان فارسی در جهان معاصر صحبت کردیم.
***
شرح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
- ایسنا: چیزی که در شخصیت شما ویژه است و برای همه جالب توجه است، نوع حرف زدن شما و این نوع فارسیِ مورد استفادهتان است. آیا اتفاقی افتاد که به این نتیجه رسیدید و تصمیم گرفتید به این شیوه حرف برنید و یا پروسه زمانیای طی شد که شما به این سمت بروید و به این شیوه گفتار و بیان برسید.
- کزازی: کمابیش دو دهه پیش من بر آن سر افتادم که این شیوه را در گفتار و نوشتار به کار ببرم، انگیزهای ویژه که بتوانم بر آن انگشت بنهم، در کار نبود؛ انگیزه بنیادین من که هنوز هم مرا وامیدارد این شیوه را به کار ببرم، این بود که به زبان پارسی یاری برسانم، با به کار بردن و در پیش نهادن و به نمود آوردن نغزیها، نازکیها، زیباییها و توانمندیهای این زبان. چون زبان پارسی زبانی است که خود به روشنی و به رسایی، شناساننده خویشتن است. گواه والایی، زیبایی و دلربایی و سختگی و ستواری خویشتن است. اگر کسی به بسندگی این زبان را بشناسد و آن را بدان سان که میسزد و به گونهای که شایسته این زبان شورانگیز و شررخیز و شکرین و شیواست به کار ببرد، زبان پارسی آنچنان شکوهمند، دیگرسان، شگفتیآور، پیشرفته خواهد بود که شنوندگان را خواهد افزود. من در این زمینه کمتر سخن گفتهام، در اینکه اگر ما به زبان راستین و سرشکین پارسی دست بیابیم، بدان سان که فردوسی و گاهی سعدی بدان دست یافته، با زبانی هنری، پندارخیز، جادُوانه، افسونساز روبهرو خواهیم بود، چون زبان پارسی به دلآرایی دلآرام میماند که بیهیچ زیب و زیور دل از زیباپرستان میتواند ربود. این زبان، زبان سرشکین و راستین پارسی، زبان ناب و نژاده پارسی، زبانی که از آلایشها و آغشتگیها به دور و پیراسته است، خود به تنهایی، بی هیچ ترفند ادبی، بی هیچ شیوه و شگرد زیباشناختی، زیباست.
- ایسنا: چه مدت طول کشید که شما به این شیوه از بیان برسید؟
- کزازی: راست این است که زمانی چندان به درازا نکشید، شاید از این روی که من از پیش، آن مایه و توان را برای کاری چنین در خود نهفته میداشتم. گنجینه ناب و نژاده پارسی در یاد من یا اگر بخواهم روشنتر بگویم، در نهاد من آنچنان بود که در آن زمان که میخواستم آنها را به کار بگیرم، با دشواری روبهرو نشدم و من به راستی هیچ تلاشی ویژه را به کار نگرفتم تا بتوانم بر این شیوه در گفتار و نوشتار چیرگی بجویم و آن را به کار ببرم. شاید یکی از رازهای آنکه این شیوه پسندیده ایرانیان و پارسیزبانان افتاده است، همین نکته باشد. زیرا این زبان با آنکه پارسیگرایانه است، درصد وامواژگان - واژههای نیرانی و غیرایرانی - در آن اندک است؛ زبانی برساخته، زبانی به دور از ریختارها و هنجارهای زبان پارسی نیست. درست است به هر روی زبانی است دیگرسان، اما این نایکسانی آنچنان نیست که شنونده و خواننده را برانگیزد که آن را زبانی برساخته و به دور از سرشت و ساختار زبان پارسی بداند.
گاهی دانشجویان من که در روستا زندگی میکنند، به من میگویند که خانواده آنها، برای نمونه پدر کشاورز آنها هر زمان که برنامهای از من پخش میشده، مینشسته و باریک و هوشیار آن را میشنیده یا میدیده است، بیآنکه به روشنی بداند که من چه میگویم، برای نمونه در زمینهای پیچیده مانند رویا، حماسه یا زیباشناسی هنر، آن چه نیرویی است که آن روستایی را برمیانگیخته دل به این گفتارها بدهد؟ من پاسخی برای این موضوع ندارم. جز اینکه این زبان با اینکه زبانی است دیگرسان و کمابیش ناشناخته، که با آن دریافتی که تودههای پارسیزبان از این زبان دارند سازگار نیست، آنچنان دلکش، کارساز و آنچنان انگیزنده بوده و هست، که کسی را وامیداشته گوش بدان بسپارد بی آنکه بداند آنچه گفته میشود، در چه زمینهای است. زبان من به آن زبان سرشکین پارسی نزدیکترین است و از همین روی زبانی است «تاسهخیز» در برابر «نوستالژیک» فرنگی و«تاسه»ای را در او برمیانگیزد. «تاسه» اندوه و دریغی است پایدار که ما از آنچه روزگاری بوده است و نیست در دل میآزماییم. این زبان به گونهای پیلی را که در آن شنونده نهفته بوده است، فرایاد هندوستانِ دلستان فرهنگ ایرانی میآورد.
- ایسنا: این زبان چیزی است که شما در موقعیتهای مختلف به کار میگیرید؟ با اهل منزل یا در موقع خرید به همین شیوه صحبت میکنید؟
- کزازی: پاسخ من یکسره آری نیست. چه شما در زبان پارسیگرای باشید، چه تازیگرای و چه فرنگیگرای و هر گرایش دیگر در زبان داشته باشید، بسته به اینکه زبان را چگونه، در کجا و چرا به کار میبرید، رنگ و ریخت دیگری به آن میدهید. شما هرگز در دانشگاه زمانی که سخنی دانشورانه میرانید، به همان شیوه که در کوی و برزن و بازار سخن میگویید، زبان را به کار نمیبرید. اما شالوده و ساختار زبان هنگامی که من در هرجای آن را به کار میبرم، کمابیش یکسان است.
- ایسنا: این سؤال از این جهت پیش میآید که شما به گونه خاصی سخن میگویید. فکر کردن به اینکه گونه دیگری سخن میگویید، جای سؤال دارد و برای ما جالب است که شما در شرایط دیگر چگونه صحبت میکنید.
- کزازی (با خنده): شما باید چند روز بیایید با ما زندگی کنید تا به آزمون، روشن و در کردار ببینید پاسخ چیست.
- ایسنا: شما برای هر واژه چند مترادف به کار میبرید و شمرده شمرده حرف میزنید؛ این شیوه همیشه هست؟
- کزازی: درصد واژگان در کارکردهای گوناگون زبانی اندک و بسیار میشود. پیداست زمانی که شما میروید نانی بستانید یا از نانوا یا میوهای از میوهفروش بخرید، این شیوه را به کار نمیبرید. اما آن نانوا و میوهفروش هم پس از چندی، بیگمان با خود خواهند اندیشید که این زبان، زبانی که من از آن بهره بردم برای اینکه بگویم «نانی به من بده» یا «این خیارها را بکش و به من بده» با آنچه دیگران میگویند یکسان نیست.
- ایسنا: شما برای گسترش این شیوه سخن گفتن هم کاری کردهاید؟ چون وقتی فقط یک نفر اینگونه حرف میزند این شیوه فراگیر و ماندگار نخواهد شد.
- کزازی: من اگر بخواهم این زبان ماندگار بشود، باید دیگران را برانگیزم که آن را به کار بگیرند وگرنه ماندگار نخواهد شد؛ اما آنچه من از نگاهی فراخ میتوانم از کارکرد زبان پارسیگرایانه بگویم این است که این گرایش، بسیار بیش از چیزی که من چشم میداشتم (میانگاشتم) با رویکرد ایرانیان، حتی پارسیزبانان همراه شده است. کمتر میافتد که کسی به من برسد و درباره این شیوه زبانی نپرسد. بسیاری هم از من میپرسند که چه باید کرد تا بتوان بدین شیوه گفت و نوشت؟
من یک نمونه زنده بهروز بیاورم برای شما از گسترش این گرایش. سال پیش فرهنگی به نام «فرهنگ پارسی» از سوی سیمین حلالی در نمایشگاه کتاب منتشر شد که او پارهای از کتابهای من را خوانده است و واژههایی را که من برساختهام، به کار میبرم و در پیش گرفتهام بیرون آورده و فرهنگی را پدید آورده که ستبر است و هزار رویه (صفحه) دارد. بهای این فرهنگ هم در سنجش با کتابهایی که در ایران منتشر میشود، اندک نیست؛ سی و چند هزار تومان. این کتاب نایاب شد، به گونهای که ناشر چاپ دیگری از آن را در نمایشگاه امسال فراپیش نهاد. فرهنگ خوانندگان فراگیر ندارد. کسانی فرهنگ واژگان را میستانند که با زبان به ویژهای آفرینشی یا پژوهشی در پیوندند، این فرهنگ فرهنگ فراگیر هم نیست که به کار همه واژهخواهان بیاید. فرهنگی ویژه است، فرهنگی که واژههای نژاده پارسی در آن گرد آمده است؛ این فرهنگ را کسانی میستانند که به اینگونه واژگان گرایان هستند و میخواهند آنها را به کار ببرند. در این روزگار بیگانگی با کتاب که فغان ناشران همواره بلند است که کتابخوان نیست، اگر هم کتابخوان هست، اندک و شمار خریداران کتاب از کتابخوانان هم اندکتر است، فرهنگی با بهای بالا و ویژگیهایی که گفتم بعد از چند ماه به چاپ دوم میرسد و ناشر در پی آن است که آن را با افزونیهایی برای چاپ سوم آماده بگرداند. از همین رخداد شما آشکارا میتوانید دریابید که این روش گسترده شده است و پیروانی یافته است.
من در همایشی بودم که چند تن که در جامه مردان دین بودند، دستار بر سر داشتند و ردا بر دوش، به نزد من آمدند و پرشور گفتند ما از دوستداران شماییم. این دید و داوری در چشم من ارزشی دیگری داشت. زیرا کمتر چشم میداریم چنین کسانی به زبان پارسی گرایشی بسیار داشته باشند چون کار و نیازشان با کتابها و متنهایی است که تازیگرایانه است. اما این شیوه در میان این مردم هم پیروانی یافته است که پرشور بودند و میخواستند عکسی به یادگار بیندازند و شمارهای از من بستانند که بتوانند در پیوند باشند. این جادوی زبان پارسی است؛ زیبارویی که بی هیچ آرایش و بزک به پاس زیبایی مادرزادی و خدادادی خویش زیباست.
- ایسنا: کرمانشاهی بودن شما در انتخاب این شیوه سخن گفتن چقدر نقش داشته، چون به هر حال زبان کرمانشاهی به ساختارهای کهن زبان فارسی نزدیک است.
- کزازی: من بر آنم گویش پارسی کرمانشاهی در این گونه زبانی بهره و کارکردی داشته است، زیرا در گویش کرمانشاهی واژگان مانند گویش تهرانی با ریخت دیگرگون یا شکسته به کار برده نمیشوند. کرمانشاهیان واژه را به همان سان که در زبان بهآیین و ادبی هست به کار میبرند. نان، آسمان و خانه میگویند. از دیگرسو، چشماندازهای کرمانشاه که شهری کوهستانی است، یا یادگارهایی بسیار که از تاریخ و فرهنگ ایران در کرمانشاه بر جای مانده است مانند سنگنبشته داریوش بزرگ بر سینه بیستونِ بلند یا طاقبستان و یا دهها یادگار دیگر از این دست در این شهر نقش داشته. از سوی دیگر شاید فراخنگری و آزادمنشی کرمانشاهیان که مردمانی هنردوست و زیباپرست و خوشباش هستند. سهدیگر اینکه من در خانواده ای زاییده و بالیدهام که دلبستگی به زبان و ادب پارسی و فرهنگ ایرانی یکی از برجستهترین ویژگیهای آن بوده است. از سالیان خُردی من با سخن پارسی آشنایی مییافتم. پدر بیتهایی بلند و دلپسند را همواره به بهانههای گوناگون بر زبان میراند و من و برادران و خواهرم را برمیانگیخت که بیتهایی از فردوسی، حافظ و سعدی را از بر کنیم و همواره در نشستهای خانوادگی سخن از فرهنگ ایرانی و ادب پارسی بود و این همه بیگمان در آنچه من هماکنون هستم بهرهای بنیادین دارد و به همین سان در شیوه ویژهای که در گفتار و نوشتار به کار میبرم.
- ایسنا: یکی از هدفهای شما برای استفاده از این شکل زبان فارسی، همانطور که گفتید پاسداشت زبان فارسی بوده، اما ما به هر حال نهادی داریم به نام «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» که کارش قرار است همین باشد. از نظر شما این نهاد چقدر این کار را انجام داده و تا چه حد موفق بوده است؟ و دیگر اینکه آیا از شما دعوتی برای همکاری با فرهنگستان صورت گرفته است؟
- کزازی: من به هر روی کار فرهنگستان را ارج مینهم. اما تاکنون دعوتی از من برای همکاری نشده است. من چندین سال پیش، بیآنکه هموند فرهنگستان باشم به خواست برخی دستاندرکاران، برابرهایی برای واژهها میساختم و برای آنها میفرستادم. پارهای از آنها پذیرفته شد و کاربرد هم یافت. برای نمونه من «همسانه» را در برابر «اونیفرم» یا «یونیفرم» نهادم. همچنین «شدآمد» را در برابر «ترافیک» پیشنهاد دادم.
اما راست این است که در رسانهها واژههایی که من برساختهام، کارکردی گسترده تر یافته است در سنجش با واژههای فرهنگستان. برای نمونه من در برابر واژه فرانسوی «ِاکسترا-ترستر» چندین سال پیش واژه «فرازمینی» را نهادم. شما این واژه را همواره در رسانهها میشنوید. یا دو واژه «بیشینه» و «کمینه» را در برابر «حداقل» و «حداکثر» نهادم و این دو واژه در گزارشهای هواشناسی به کار برده میشود.
به هر روی من کار فرهنگستان را ارج مینهم و کسانی که در آنجا هستند بیگمان در این اندیشه هستند که به زبان فارسی یاری برسانند. اما بارها گفتهام که بدان سان که میشاید در این کار باریک و دشوار کامگار نبودهاند. در زمانی دیگر میتوان به فراخی در اینباره سخن گفت.
- ایسنا: در بخش نخست صحبتهایتان از زیبایی و سحر و جادوی زبان فارسی گفتید، اما در دنیای امروز صحبت از کارآییها و کارکردهای زبان است و چالشها شاید در این بخش است که برخی زبان فارسی را زبان علم نمیدانند. برخی میگویند زبان فارسی عقیم نیست اگر از مصدرهای جعلی مثل «فلسفیدن» استفاده کند. این روزها جوانان هم با بهکار بردن واژههایی چون «زنگیدن» تلاش میکنند واژهسازی کنند که البته استادان زبان فارسی غالبا این نوع واژهسازی را قبول ندارند. اما به نظر شما با امکاناتی که زبان فارسی دارد، این زایایی را برای اینکه بتواند خودش را در عرصه تکنولوژی و رقابت با زبانهای دیگر حفظ کند، دارد؟
- کزازی: زبان پارسی یکی از توانمندترین، مایهورترین، زایندهترین سامانهها و دستگاههای واژهسازی را داراست. چون زبانی افسرده، دُژَم، کالبدینه و فرومانده در خویش نیست مانند پارهای دیگر از زبانها. برای اینکه شما واژه نو در پارسی بسازید، بسنده است که دو یا چند واژه را در کنار هم بنهید و به یکدیگر بپیوندید تا واژهای نو پدید آید. بر این پایه میتوان گفت که توانش واژهسازی در زبان پارسی، بیکرانه است، چون شما گزینههایی در زبان پارسی دارید که به شمار درنمیآید، تنها تنگنای واژگانگی که در زبان پارسی میشناسیم، فعل است. اما این تنگنا، تنگنای زبانشناختی نیست؛ تنگنای زیباشناختی است. به هیچ روی روا نیست که ما این دو را با هم درآمیزیم و سپس داوری کنیم که زبان پارسی ناکارآ، ناتوان یا سترون است، چون شما میتوانید در این زبان از هر واژهای مصدر بسازید و آن مصدر یا سَرواژ را هم در ریختهای گوناگون بگردانید، یعنی صرف کنید. اگر ما «یدن» را به هر واژهای بپیوندیم آن واژه به مصدر دگرگون میشود، مانند بلع = بلعیدن، رقص = رقصیدن. پس تنگنا تنگای زبانشناختی نیست، چون شما ریختار و توان ساختن مصدر را دارید. چنانکه از «یون»، «یونیدن» ساختهاند و در پی آن «یونیزش». شما میتوانید یونیدن را مانند رفتن صرف کنید.
پس چرا ما یونیدن و فلسفیدن و مصدرهایی از این گونه را خوش نداریم در زبان پارسی به کار بریم؟ پاسخ یکی است؛ به پروای زیباشناختی، چون این مصدرها آنچنان درشت، ناهموار و بیگانه با نغزیهای آوایی و خنیایی زبان پارسیاند که به ساختار آواشناختی آن گزند و آسیب میرسانند.
- ایسنا: این به خاطر عادت نداشتن گوش ما نیست؟
- کزازی: در پارهای چنین است و در پارهای نیست. «میفلسفم»، «میفلسفی» آنچنان درشتناک است که من نمیانگارم هرگز در زبان پارسی روزگاری به کار گرفته شود. ما راهها و روشهای دیگر داریم که به یاری آنها بتوانیم این تهیگی را برای فلان مصدر ناساز از میان برداریم. نخستین ماهنورد مینشیند بر پوسته آبلهگون ماه. میخواهند در زبان این رویداد را نشان دهند؛ در زبان فرانسوی از واژه «لون» که به معنی ماه است، مصدر میسازند. پیشاوند «اَ» را که آغازیدن به کاری را نشان میدهد، پیش از «لون» میآورند و پساوند «ایر» را که پساوند مصدرساز است میآورند. مصدر پدید میآید: «الونیر». ما هم میتوانیم با واژه ماه مصدر بسازیم. ماهنورد بر ماه نشسته پس پیشاوند «بر» را پیش از ماه میآوریم. پساوند «یدن» هم که مصدرساز است، بعد از ماه به کار میبریم. میرسیم به مصدر «برماهیدن». میتوانیم آن را بگردانیم: «برمیماهم، برمیماهی، برمیماهد، برماهیده». اما چرا مشکل هست؟ چون این ریختهای مصدری از دید زیباشناختی با آن بافتار آهنگین و نغز و نرم و خُنیایی زبان پارسی نمیسازد. این مصدرهای جعلی در پارسی کاربرد یافته است. چه از واژههای پارسی و چه از وامواژهها. شما میگویید «پوییدن» این مصدر برساخته است چون «یدن» دارد. اگر شما مصدر را از بن اکنونِ فعل بسازید، آن «مصدر برساخته» است، اگر از بنِ گذشته بسازید، «مصدر نژاده» است. شما «رفتن» را اگر بنگرید، مصدر نژاده است. اما اگر از «رو» که بن اکنون است مصدر بسازید: «رویدن»، این برساخته است. گاهی در پارهای از فعلها بنِ گذشته فراموش میشود و ما در دورهای از زبان مصدر را از بن اکنون میسازیم. اگر به آن نمونههای پیشین بازگردم، «پستن» که مصدر نژاده است، چون در پارسی دری کاربرد ندارد، مصدر برساخته آن به کار گرفته شده است: «پوییدن». پس این دشواری بازمیگردد به پروای ایرانیان که نمیخواهند آنچه را که با نغزی، نازکی، نرمی، زیبایی و گوشنوازی ناساز است، پذیرا بشوند. اما گاهی شما متنی دانشورانه یا فرزانهوار یعنی فلسفی مینویسید، در آنجا چون شما با زبانی ویژه روبهرو هستید، این پروا را تا مرزی که متن را به متنی جانخراش، دلآزار، گریزاننده و دلخراش فرونکاهد میتوانید به کناری بنهید. اما در زبان پایه یا فراگیر باید از اینگونه واژگان پرهیخت.
- ایسنا: در این زبانی که شما استفاده میکنید گاهی برای برخی از واژهها باید مکث کرد تا معنای آن را درک کرد، شاید همین سبب سخت شدن استفاده از آن هم شده، اما برخی از زبانشناسان میگویند نگران قاطی شدن زبانها نباشید، فهم زبان مهم است. به نظر شما فهم چقدر مهم است؟
- کزازی: اگر آرمان در زبان فهمیده شدن باشد، من میانگارم آروزی ما ایرانیان باید این باشد که روزی همگان به زبان انگلیسی سخن بگویند، اگر اینچنین شود، همه مردمان حرف هم را میفهمند.
اینکه ما به یاری زبان با دیگران پیوند بگیریم، یکی از آماجها و کارکردهای زبان است. زبان ساختار ذهنی، اندیشهای، درونی، روانشناختی حتی میتوان گفت ساختار فرهنگی آدمی را میسازد و زبان آلوده، آشفته، کژمژ که هر پاره آن از جایی ستانده شده است، فرهنگ و ذهن و اندیشه و نهادی همسنگ و همسان با خود را پدید خواهد آورد. اگر داستان این بود، در مهستان فرانسه قانون نمیگذارانیدند که هر کسی واژه بیگانه به کار ببرد، به کاری کیفرآمیز دچار شده است.
اگر آماج زبان تنها دریافته شدن بود، در بسیاری از زبانها برای وامواژهها، واژههای بومی پدید نمیآوردند. داستان زبان پیچیدهتر از آن است که ما آن را تنها به یکی از کارکردهای آن باز ببندیم و بگوییم اگر به آن دست یافتیم، زبان کار خودش را انجام داده. چنین نیست. آن هم در زبانی مانند زبان پارسی با این توانمندی شگفتآور در واژهسازی و پیشینه فرهنگی و ادبی، دریغی است دردانگیز که در پی ناپروایی ما آسیب ببیند. در سخنی که بازتابی گسترده هم یافت، چند سال پیش گفتم که اگر روزگاری زبان پارسی از میان برود گونهای فاجعه فرهنگی، «سونامی سخن» رخ داده است. نه تنها ایرانیان به سوگ خواهند نشست، به درد خواهند گریست، هر فرهیخته دانادل، هنردوست، زیباپرست و اندیشمند در هر گوشه گیتی اندوهگین خواهد بود، زیرا یکی از گرانسنگترین گنجینههای جهان بدین سان از میان رفته است.