نوزدهمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره خواجوی کرمانی به تحلیل و بررسی «جایگاه روضةالانوار در میان مثنویهای تعلیمی فارسی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر مریم حسینی، عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا، چهارشنبه ۳۱ خرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
روضةالانوار، منظومهای عرفانی ـ اخلاقی است که خواجوی کرمانی آن را نظیرهای برای مخزنالاسرار نظامی گنجوی سروده و این منظومه در استواری و سلامت زبان، لطف معنی و حسن تنظیم از معروفترین و موفقترین نظیرههای مخزنالاسرار است.
روضةالانوار کجای شعر فارسی قرار میگیرد؟
مریم حسینی گفت: بحث امروز در باب مثنویهای عرفانی و جریان شکلگیری این مثنویها و جایگاه دو مثنوی عرفانی خواجوی کرمانی با عنوان «روضةالانوار» و «کمالنامه» است. یکی از خواندنیترین مثنویها به تقلید و در دنباله مثنوی مخزن الاسرار نظامی، روضةالانوار خواجوی کرمانی است و در مقایسه با دیگر مثنویها یکی از مثنویهای پرقدرت شعر فارسی است با زیباییشناسیهای مخصوص به خود و جذابیتهایی که کاملاً آن را از مثنوی مخزنالاسرار که عموماً آشنای اذهان و سخنوران است، متمایز میکند. بحث این است که روضةالانوار کجای شعر فارسی قرار میگیرد و در جریان شکلگیری مثنویهای عرفانی شعر فارسی چگونه میتوان آن را در جای خود قرار داد؟ ابتدا و قبل از شروع بحث لازم است که به سنایی و اولین مثنویهای عرفانی شعر فارسی اشاره شود.
مثنوی «حدیقةالحقیقه و شریعةالطریقه» سنایی اولین مثنوی عرفانی تعلیمی شعر فارسی و مثنوی «سیر العباد من المبداء الی المعاد» اولین مثنوی رمزی شعر فارسی است و هر دو این مجموعه اشعار و مثنویها پس از خود دنبالهروها و رهروان بسیاری داشتند. کسانی همه اشعار مندرج در این مثنویها را در خانقاهها فراوان خوانده یا قرائت کردند و در مجالس اغلب ابیات این مثنویها خوانده شده است و میدانیم دو چهره بزرگ ادبیات فارسی در شعر عرفانی یعنی عطار و مولانا هر دو از خوان پرنعمت سنایی بهره بردهاند. حدیقه سنایی که به طور متوسط برای آن حدود 8000 و 500 بیت در نظر میگیریم با دربرداشتن تعداد زیادی حکایتهای کوتاه، مثلها و تمثیلها با هدف تعلیم و تربیت جان و روح مخاطبان، اولین مثنوی شعری ما است. آبشخورهای فکری خودمان را باید در متون منثور پیش از سنایی در کتابهایی مثل کتاب «المع» ابونصر سراج و «کشف المحجوب» هجویری و «احیای علوم دین» غزالی و دیگر آثار ببینیم. اولین باری است که شعر فارسی، شاعری به نظم موضوعات عرفانی همت میگمارد.
تأثیرگذاری جریانهای مثنویسرایی در شعر فارسی
حسینی یادآور شد: عموماً بعد از سنایی فوراً به عطار به عنوان مهمترین چهره شعر عرفانی که نزدیک به سنایی است، میپردازیم و از مثلث داستانی عطار، الهینامه، منطقالطیر و مصیبتنامه یاد میکنیم. در فاصله میان سنایی و عطار مثنویهایی پدید میآید که عموماً مغفول مانده و به آنها پرداخته نشده است؛ درحالیکه خود آنها روی جریانهای مثنویسرایی در شعر فارسی بسیار تأثیرگذار بودند. دو مثنوی «رحیق التحقیق» از یک وزیر دربار، مبارک شاه مرورودی که حدود سال 550 این مثنوی را سروده است و یک مثنوی دیگر به نام «مصباح الارواح» از بردسیری کرمانی که هنوز درباره مؤلف آن تردید هست، نشان میدهند که جریانهای مثنویسرایی چگونه شکل گرفته است. مصباح الارواح بردسیری کاملاً دنباله سیرالعباد سنایی است و از تمام فضاهای شعری سیرالعباد در آن استفاده شده است. این مثنوی در بحر خفیف که سنایی همه مثنویهای خود را در آن سروده، سروده میشود و تمام مسیر سفری که سالک در سیرالعباد دارد در مصباح الارواح هم تکرار میشود. یکی از جذابیتهای دیگر این مثنوی این است که سالک و راوی همان شاعر است؛ همانطور که در سیرالعباد شاعر راوی داستان است. بنابراین اینگونه مثنویها را با یک سیر معراجی با داشتنن راوی اول شخص میتوان در زمره مثنویهایی که دارای تجربه عرفانی هستند جای داد.
مثنوی رحیق التحقیق کاملاً یک مثنوی زبان حالی است که نخستین بار آقای پورجوادی این مثنوی را تصحیح کردند و بحث زبان حال در شعر فارسی باز توسط وی مطرح شده است. مثنویهای زبان حالی یکی از جریانهایی است که در شعر فارسی شکل میگیرد. مایههای آن را مبارکشاه در ابتدای مثنوی خود عنوان میکند که از کتاب احیای علوم دین غزالی گرفته است که داستانی بین کاغذ و خواننده مطلبی است که روی کاغذ است و ادامه مییابد تا در عالم بالا به ذات حق تعالی میرسد و میگوید هرچه در عالم پدید میآید همه از قلم حقتعالی سرریز میشود. اهمیت این مثنوی از این جهت است که گفتوگوی یک راوی با اشیا است و به سخن آمدن و سخن گفتن کاغذ و دوات و یک سری موجودات حی و یک سری موجودات انتزاعی مثل خود قدرت و اراده و امثال اینها است که جالب توجه است و میتواند در یکی از جریانهای مثنویهای عرفانی ما قرار گیرد.
سه داستان عرفانی و سهگانه یا مثلث شعر عرفانی
وی افزود: وقتی به عطار میرسیم، عطار از سیرالعباد و حدیقةالحقیقه استفاده بسیاری میکند. شاید بتوان گفت مثنویای که کاملاً پیرو حدیقه سنایی سروده شده است، مثنوی اسرارنامه عطار است. سبک و سیاق این مثنوی به سبک و سیاق کتاب حدیقه است. تعداد زیادی ابیات با حکایتها و تمثیلهایی همراه میشود، پلات و داستان مرکزی ندارد، موضوعات فراخور موقعیت مطرح میشوند و حکایتی به مناسبت آنها مطرح میشود. اسرارنامه عطار هم کاملاً همین سیاق را دارد و میتوان آن را دنباله حدیقه سنایی دانست. اما در میان آثار عطار قطعاً مهمترین آنها، آن سهگانه یا آن مثلث شعر عرفانی و سه داستان مهم آن، الهی نامه، منطقالطیر و مصیبتنامه است. در حقیقت حرکت مثنوی داستانی عطار، یک داستان بیشتر نیست، یک تریلوژیی است که از الهینامه آغاز میشود، به منطقالطیر میرسد و در نهایت به مصیبتنامه ختم میشود. در الهینامه، یک دوره طلب داریم و مرحله طلب اتفاق میافتد. در منطقالطیر سلوک مطرح است و میتوان آن را سلوکیه نامید و در مرتبه مصیبتنامه که مرتبه رسیدن و نهایی است، پایان مییابد.
عطار در شکل دادن به مصیبتنامه به طور خاص، به رحیقالتحقیق توجه دارد که کتابی بسیار کوچک است و تعداد ابیات آن بیش از هزار بیت نیست، از جمله مثنویهایی است که مولانا هم ملاحظه کرده و از ابیات آن بسیار استفاده کرده است. طرح مصیبتنامه شبیه طرح رحیقالتحقیق است و عطار در مثنوی خود از همان زبان حال استفاده کرده است. باید گفت مصیبت نامه یک حرکت معراجی است که معراجنامههای پیامبر اسلام مایههای اصلی آن را فراهم میکردند. معراجنامههای پیامبر عموماً با دو راوی اول شخص و سوم شخص نوشته شده است؛ یعنی معراجنامههای پیامبر در دو دسته طبقهبندی میشود. تمام معراجنامههایی که عموماً از دید عرفا هم گذشته است از همین سبک و سیاق برخوردارند. مثلاً اگر کتاب المعراج قشیری یا معراجنامه ابن سینا و دیگر معراجنامههایی که روایت معراج پیامبر را آوردهاند را ببینیم، متوجه خواهیم شد غالباً از دو روایت اول شخص و سوم شخص استفاده کردهاند. عطار در مصیبتنامه روایت سوم شخص را به کار میبرد و از این جهت از حوزه تجربههای عرفانی خارج میشود و اثرش را در سلک رسالههایی که آنها را رسالههای معراجی نام میگذاریم، قرار میدهد.
مولانا مهمترین چهره شعر عرفانی ایران
عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا خاطرنشان کرد: اما مولانا پس از عطار شاید مهمترین چهره شعر عرفانی ما در قرن هفتم است. «مثنوی» ختمالکلام مثنویسرایی به حساب آمد و نام آن را «مثنوی» گذاشتند و گفتند دفتر مثنوی عرفانی با آن دیگر تمام میشود. مفهوم معرفت عرفانی با این مثنوی به پایان میرسد. مثنوی مولانا پس از خود پیرو مهمی در ایران یا در زبان فارسی پیدا نکرد. در زبان فارسی تنها مثنوی مهمی که به سبک و سیاق مثنوی مولوی نوشته شد، آثار فرزند او سلطان ولد است. ابتدانامه و انتهانامه به هیچ وجه نه از نظر زیباییشناسی و نه از نظر مفاهیم عرفانی قابل مقایسه با مثنوی نیست و فقط از این جهت که در همان وزن بحر رمل سروده شده و شیوههای داستانگویی پدر را دنبال میکند، دنبالهرو مثنوی محسوب میشود.
همزمان با عطار و تقریباً در همان سالهایی که عطار داستانهای عرفانی خود را میگوید، جریان دیگری در قرن ششم ادامه پیدا میکند: در گنجه، نظامی در چهل سالگی شروع به سرودن یک مثنوی تعلیمی عرفانی میکند. این اثر اولین تجربه نظامی است و پس از آن او داستانهای عاشقانه خود را سروده است و بعد از آن فضای عرفانیای را که در مخزنالاسرار داشته است رها میکند. سبک و سیاق مخزنالاسرار از جهت قرار گرفتن موضوعات عرفانی، اخلاقی و حکایتها بسیار شبیه کتاب حدیقةالحقیقه است، با این تفاوت که فضای شعر به خاطر موسیقی حاکم بر آن متفاوت است.
اینکه چه چیزی باعث میشود شاعران شعر فارسی تا این حد از نظامی استقبال میکنند، میتواند دلایل متعددی داشته باشد. یکی حضور منظومههای عاشقانه است که در دورههای مختلف فضای لطیفی را وارد شعر فارسی کرده است و دیگری وزن جذابی است که «بحر سریع» نام دارد و به نظر میرسد شاعران عارف هم علاقهمند به استفاده از این شیوه بودهاند.
هیچ شکی نیست که خواجو پیرو نظامی است
حسینی گفت: صحبت در باب مثنویهای عرفانی است که شاعران عارف به تبع مخزنالاسرار سرودهاند که پس از نظامی اولین کسی که این جریان را دنبال میکند امیر خسرو دهلوی است که منظومهای به نام «مطلعالانوار» دارد که حدود سه هزار بیت شعر است، درست بر وزن مخزنالاسرار که تمام نظیرههای مخزنالاسرار به همان بحر هستند. در حالیکه اولین و مهمترین نظیره کتاب حدیقهالحقیقه یعنی اسرارنامه به بحر هزج است یعنی عطار هم بحر خفیف را نمیپسندد. در حالیکه در قرن هشتم اوحدی مراغهای «جامجم» را به همان وزن سروده است. در مطلعالانوار، امیرخسرو دهلوی درست مثل نظامی و با تکرار مصراع اول مثنوی نظامی شروع میکند و با همان ترتیب با مناجاتها و نعت پیامبر و سپس با مدح نظامالدین اولیا که شیخ مورد احترام او بوده، منظومه خود را تمام میکند و در این منظومه بارها به حق تقدم نظامی اشارت میکند. امیرخسرو دهلوی خمسه خود را شامل مطلعالانوار به تقلید از مخزنالاسرار، لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، آیینه اسکندری و هشت بهشت سروده است.
دومین مثنوی مهم که پس از مخزن الاسرار از همین بحر استفاده میکند، «روضةالانوار» خواجوی کرمانی است. در اینکه خواجو پیرو نظامی است هیچ شکی نیست و خود او در مقدمه کتاب، مانند امیرخسرو دهلوی که میگوید من این اثر را به سبک و سیاق مخزنالاسرار سرودهام، به این نکته اشاره میکند و به نظر میرسد اعتقاد دارد که روضةالانوار او از جهت بیان حقایق عرفانی از مخزنالاسرار جلوتر است. آنچه خواجو میگوید درست است. اگر بخواهیم این منظومه را با منظومه نظامی مقایسه کنیم، آن تطویلی که نظامی در مقدمه مخزنالاسرار دارد در مثنوی روضةالانوار دیده نمیشود و روضةالانوار خیلی زود با نعت پیامبر آغاز میشود و وارد مقالههای بیستگانهای میشود که آنها را به تبع نظامی سروده است. اما آن بیست مقالهای که نظامی دارد از این جهت میتوان گفت از درجه عرفانی پایینتری نسبت به روضةالانوار برخوردار است که در آن بیست مقاله، نظامی عموماً از حکایتهای عارفان استفاده نمیکند که البته این هم طبیعی است؛ چون عرفان، حوزه، مطالعه و اندیشه و تفکر او نبوده است. نظامی خیلی کمتر از دیگر شاعران به مضامین عرفانی پرداخته و خیلی زود و هوشیارانه دریافته است که کار او سرودن چنین منظومههایی نیست، به همین دلیل این نوع سرودن را رها کرد، سراغ منظومههای عاشقانه رفت و در آن عرصه بزرگترین داستانسرای شعر فارسی شد. اهمیت نظامی به مخزنالاسرار نیست بلکه به خسرو و شیرین و لیلی و مجنون و هفت پیکر است.
خواجو و قصههایی از داستانهای عرفانی
وی افزود: خواجو در قرن هشتم کاملاً با فضای عرفانی خانقاهی آشنا است، در سفرهای طولانی که سراسر ایران و خارج از ایران را طی کرده، به خانقاهها وارد شده، مشایخ را دیده، پیران را ملاقات کرده وسراغ پادشاهان رفته و ممدوحان بسیاری را مدح است و قصههای فراوانی از داستانهای عرفانی به خاطر دارد؛ در مجموعه بیست مقاله خود کلی از حکایات عارفان میآورد و میبینیم که توجه او به موضوعات و حکایتهای عرفانی بسیار بیشتر از نظامی است. در ضمن اینکه مقالههای خواجو به نسبت مقالههای نظامی که مقالههای اخلاقی و تعلیمیاند و وزنه عرفانی در آنها سنگین نیست، کاملاً مقالههای عرفانیاند. بعد از خواجو عارفی که از مخزنالاسرار استقبال کرده و مثنوی بسیار زیبایی سروده، جامی در قرن نهم است که «تحفهالاحرار» را سروده است. جامی در مثنوی تحفهالاحرار به نظامی اشاره میکند و از خواجو یادی نمیکند و اهمیت سخن خود را به دلیل پیروی از نظامی میداند.
سیرالعباد سنایی را میتوان جزء مثنویهایی که یک حکایت مرکزی دارد، قرار داد. مثنویهایی مثل حدیقهالحقیقه، اسرارنامه، مخزنالاسرار، مطلعالانوار و روضهالانوار و... که تاکنون از آنها یاد کردیم، حکایتهای پراکندهای در یک مثنوی با موضوعات عرفانی هستند، اما سیرالعباد یک داستان بلند است و یک کلانروایت در داستان وجود دارد. سالک که راوی اول شخص و خود سنایی است، از دیدارهای خود در دوزخ و بهشت سخن میگوید تا به مراتب عالی میرسد. این مثنوی به شدت مورد علاقه قرار میگیرد و میتوان گفت بیش از مثنویهای دیگر مورد توجه است. بعد مصباحالارواح است که مثنوی بسیار زیبا و خواندنیای است و مانند سیرالعباد بسیار کوتاه است. بعد از آن و در این سنخ مثنویسرایی باید سراغ مصیبتنامه رفت. دقیقاً همین فضاها را در مصیبتنامه عطار داریم، با این تفاوت که در آثار سنایی و مصباحالارواح راوی اول شخص است، ولی در مصیبتنامه راوی سوم شخص است.
کمالنامه مهمترین منظومه با سبک و سیاق سیرالعباد
حسینی تصریح کرد: اگر بخواهیم سیر منظومههایی را یاد کنیم که در آن سالکی مسیر معراجی را طی میکند و مثل معراجنامه پیامبر وارد دوزخ و بهشت میشود و از آن بیرون میآید، بعد از سیرالعباد و مصباحالارواح باید از کمالنامه خواجوی کرمانی یاد کرد، یعنی مهمترین منظومهای که سبک و سیاق سیرالعباد را دارد. در کمالنامه بخش اصلی رمزی که از آن صحبت میشود، یک سوم کتاب را تشکیل میدهد و دو سوم کتاب کاملاً سبک و سیاق روایتهایی مثل روضةالانوار را دارد، اما به جهت وجه غالب این مثنوی که روایت اول شخص با یک کلان روایت در یک روایت معراجی است، میتوان این مثنوی را، هم در زمره مثنویهای زبان حالی و هم در زمره مثنویهای معراجی قرار داد.
میتوانیم چهار یا پنج مسیر در جریان مثنویسرایی در شعر فارسی از سنایی تا مولانا داشته باشیم: مسیر مثنویهای تعلیمی از حدیقه سنایی به جام جم، سلسلهالذهب و...، مسیر مثنویهای معراجی که از سیرالعباد آغاز میشود، مجموعه مثنویهای تعلیمی که بعد از حدیقه سنایی توسط نظامی سروده میشود. مثنویهایی مثل مطلعالانوار، روضةالانوار و تحفةالحرار که همه به سبک و سیاق مخزنالاسرار نظامی سروده میشوند، اما با مایههای کاملاً عرفانی. اینها در حقیقت نظیرهگوی نظامی نیستند، بلکه یکی از شاخههای مثنویهای پیرو حدیقه سناییاند و موسیقی کلام را از نظامی میگیرند، اما فضای معرفتی آن کاملاً تحت تأثیر فضای شعر سنایی قرار میگیرد. اگر هر کدام از این مثنویها را مطالعه کنید، جملهها، عبارات و واژههای سنایی خود را نشان میدهند. اگر کسی با واژههای سنایی آشنا باشد فورً میتواند سنایی را در پس پرده شعر هر یک از این شاعران ملاحظه کند.
خواجو به تمام معنا عارف نیست
وی در پایان گفت: خواجوی کرمانی از شاعرانی است که دو شاخه مهم شعر عرفانی را دنبال کرده است. خواجو شاعر و علاقهمند به عرفان است. نمیتوان او را یک عارف به تمام معنا تلقی کرد. خواجو از شاعران تراز اول شعر فارسی است. به گمان من شاعری خوشسخن است و به زیباییشناسی کلام کاملاً احاطه دارد و یکی از بهترین منظومهسرایان شعر فارسی بعد از نظامی به حساب میآید و باید گفت امیرخسرو دهلوی، خواجو و جامی مهمترین خمسههای پس از نظامی را سرودهاند. در باب عرفان او هر چند در روضةالانوار تلاش میکند احاطه خود را به مضامین عرفانی نشان دهد و در کمالنامه یک سیری مثل سالک سیرالعباد را به نظاره میگذارد اما شاعری است که در هر حال علاقه خود را به سرودن منظومههای عاشقانهای مثل همای و همایون، گل و نوروز و امثال آن نشان داده است و نمیدانیم که او چگونه در پایان عمر زیسته است و مهم هم نیست که او به معرفت عرفانی از دنیا رفته است یا خیر. مهم این است که او میراثبر و میراثگذار دو شاخه از شعر عرفانی است: یکی شعر معراجی و دیگری شعر تعلیمی فارسی که در روضةالانوار به آن پرداخته است.