بیستویکمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره خواجوی کرمانی به بررسی مثنوی عاشقانه «گل و نوروز» خواجو و «خسرو و شیرین» نظامی اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر سهیلا صلاحیمقدم، چهارشنبه ۲۱ تیر، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد. در این درسگفتار با نگاهی به نظریه بینامتنیت، این دو منظومه عاشقانه بررسی شد.
صلاحیمقدم در آغاز گفت: گل و نوروز یکی از داستانهای عاشقانه خواجویکرمانی در خمسه اوست که در سرودن آن از داستان خسرو و شیرین نظامی گنجوی الهام گرفته است. خواجو خود را شاگرد نظامی میداند: «نبیند نظم در شیرینکلامی/ چو خواجو هیچ شاگرد نظامی». با این حال موضوع داستان این دو مجموعه متفاوت است.
ابوالعطا کمالالدین محمود متخلص به خواجو از شاعران قرن هشتم است که حافظ به وی ارادت داشت. خواجو شاعری است که به نخلبند شعرا معروف شده است، چون خودش را در مثنوی همای و همایون نخلبند توصیف میکند. خواجو آثار زیادی دارد، یکی خمسه خواجو است که به الهام از خمسه نظامی سروده شده است؛ دیوان غزلیات و قصاید و چند کتاب هم به نثر دارد. مانند «رسالة البادیه» که درباره سفر حج است و رساله مناظره شمشیر و قلم به اسم «سبع المثانی» و رساله مناظره شمس و سحاب.
ترامتنیت حرکت متون در همدیگر است
وی افزود: آنچه که امروز مطرح میشود و قرار است درباره آن صحبت کنیم مثنوی گل و نوروز است که از مثنوی خسرو و شیرین نظامی گرفته شده است؛ چنانکه روضةالانوار از مخزنالاسرار الهام گرفته شده است. ابتدا لازم است کمی درباره مسأله «بینامتنیت» صحبت شود. باختین در نظریه اولیه خود یعنی منطق مکالمه یا منطق گفتگو یا منطق گفتگومندی این نظر را دارد که در رمان چندصدایی وجود دارد و رمان تکصدایی نیست. از همین چند صدایی بودن رمان یک ایده کلی گرفته شد. گفتند هر اثر ادبی مکالمهای است با آثار دیگر، که این به صورت کلی مطرح شد و از نظر باختین اصطلاح بینامتنیت وجود نداشت. ژولیا کریستوا در سال ۱۹۶۰ اصطلاح بینامتنیت را بهطور خاص مطرح میکند و میگوید هر متنی در متنهای بعدی اثر دارد و از متنهای قبلی هم اثر پذیرفته است که این را به صورت خیلی کلی مطرح میکند. رولان بارت هم بعد از ژولیا کریستوا در این باره سخن میگوید تا میرسیم به ژرار ژنت که به صورت خیلی گسترده و ریزبینانه وارد مسأله بینامتنیت میشود و اسم آن را «ترامتنیت» میگذارد. ترامتنیت حرکت متون در همدیگر است که به پنج قسمت تقسیم میشود: به صورت «بینامتنیت»، «سرمتنیت»، «بیشمتنیت»، «فرامتنیت» و «پیرامتنیت».
ژرار ژنت میگوید بینامتنیت به سه شاخه تقسیم میشود: «آشکارا ـ تعمدی»، «پنهانی ـ تعمدی» و «ضمنی». آشکارا تعمدی یعنی اینکه یک نفر صادقانه میگوید که از فلان متنها برای کار خودم استفاده کردهام. پنهانی تعمدی، سرقت ادبی است. یعنی چیزی نمیگوید ولی این اتفاق افتاده و ضمنی عبارت است از تلمیح و کنایههایی که برمیگردد به متنهای دیگر. یک عبارت خیلی ساده اگر بخواهم درمورد بینامتنیت بگویم، «همحضوری» است. یعنی دو متن که کنار هم گذاشتیم، نه یکی فرادست است و نه دیگری فرودست. بینامتنیت با این مفهوم در ادبیات مقایسهای وجود دارد. در ادبیات تطبیقی بیشمتنیت وجود دارد؛ یعنی تأثیر و تأثر. مثلاً گوته دیوان شرقیاش را مینویسد منتها براساس دیوان حافظ. یا متی آرنولد اثرش را براساس رستم و سهراب فردوسی مینویسد؛ یعنی تغییر میدهد اما اصل آن به فردوسی میرسد.
موارد مشترک و اختلاف نظر میان خواجو و نظامی
صلاحیمقدم خاطرنشان کرد: مواردی مشترک و مواردی اختلاف بین خواجو و نظامی وجود دارد. از جمله موارد مشترک وزن بحر است. مثنوی گل و نوروز بحر هزج مسدس است که این را از نظامی گرفته است. خواجو در شعرهای خود به صراحت خود را از شاگردان نظامی میداند: «نبیند نظم در شیرینکلامی/ چو خواجو هیچ شاگرد نظامی».
خواجو آشکارا تعمدی را نشان میدهد و ما مطمئن میشویم شیوهی نظامی را دارد. نکته دیگری که این دو مثنوی و منظومه را به هم شبیه میکند این است که نظامی جزو مؤدبترین شاعرها در ادبیات فارسی است. همیشه استادهای ما گفتهاند که سه شاعر خیلی مؤدب داریم که یک عبارت بد و خارج از محدوده ادب نگفتهاند. یکی نظامی است، سپس فردوسی و دیگری پروین اعتصامی و دیگرانی هم بعداً اضافه شدهاند که ما با آنها کاری نداریم و صحبت سر نظامی است. چون گفته میشود عاشقانهنویسی داشته باشی و ادب را کاملاً رعایت کنی کار سخت و دشواری است و جالب است که خواجو دقیقاً در این مسأله از نظامی تبعیت کرده در شعر عاشقانهاش کلمه مستهجن، رکیک، خارج از قاعده و خارج از ادب در اثر او دیده نمیشود.
از نظر وجه اختلاف باید اشاره کرد داستان گل و نوروز کاملاً با داستان خسرو و شیرین متفاوت است که به این بینامتنیت گفته میشود. یعنی هر کسی جای خودش را دارد. یک چیزهایی را از قبلی گرفته و چیز دیگری آفریده است. نکته دیگر اینکه در خسرو و شیرین بخشی تاریخی است و بخشی هم تخیلی. مثلاً ما اصلاً «شکر اصفهانی» یا «بزرگامید» در تاریخ نداریم، اما در داستان خسرو و شیرین داریم. ولی هرمز، پدر خسرو پرویز، خسرو پرویز، شیرین، مریم، قیصر روم، بهرام چوبین و همه اینها را در تاریخ داریم، اما وقتی به سراغ کتاب گل و نوروز خواجوی کرمانی میرویم کاملاً تخیلی است. پس اینجا با خسرو و شیرین متفاوت میشود. یعنی ما در اینجا متن فرادست و فرودست نداریم، گل و نوروز خواجو را با شرایط خود مورد توجه قرار میدهیم و خسرو و شیرین را هم با شرایط خود. حدوداً صد شاعر از نظامی تقلید کردهاند و تحت تأثیر نظامی بودهاند. مهدوی شیرازی، جامی، خواجوی کرمانی، امیرخسرو دهلوی و... که اولین کسی که از نظامی الهام گرفته و تقلید کرده همین امیرخسرو دهلوی است.
نظامی نابغه داستانسرایی است
استاد دانشگاه الزهرا افزود: اینکه چرا فخرالدین اسعد گرگانی، سراینده ویس و رامین که حدوداً صد سال قبل از نظامی بوده است به عنوان پدر داستانسرایی ایران مطرح نشده است، دلایلی دارد. نظامی نابغه داستانسرایی است. یک شخصیت بسیار بالای انسانی و اسلامی دارد و شیرین را نیز به عشق «آفاق» همسر خود میسراید. یعنی وقتی راجع به شیرین صحبت میکند، تمام وجودش برای آفاق میلرزد و میچرخد. نظامی عشق را محور عالم میداند. یعنی در ادبیات خود تنه میزند به عشق الهی و آسمانی و اینکه جذبهای در کل عالم وجود دارد که عشق زمینی یک قسمت، یک بخش و یک لمعه از لمعات نور عشق است؛ دقیقاً همان چیزی که در عرفان وجود دارد و مولانا آن را مطرح میکند.
نکته دیگری که در آثار نظامی وجود دارد و در خواجو هم دقیقاً اجرا شده این است که با نام خدا آغاز میشود. با نعت رسول اکرم ادامه پیدا میکند. نکته دیگری که در هر دو وجود دارد این است که نظامی میگوید تعلیم غیر مستقیم بهتر از تعلیم مستقیم است. یعنی ای پیر، ای جوان، ای انسان! من یک داستان عاشقانه برای تو میگویم، ولی عاشقانهای که از آن درس میگیری. توجه داشته باشید که شیرین در سنگستان قصرشیرین نشست، غصه خورد، با خدا مناجات کرد ولی بهآئین با خسرو پرویز ازدواج کرد. با اینکه خیلی عاشق خسرو پرویز بود، گفت من باید بهآئین ازدواج کنم و بهآئین با هم پیمان ببندیم. که این آموزه برای همه دورانها است و نه فقط برای آن دوره و نظامی از این طریق برای همه ما این مسأله را مطرح میکند. این هوشیاری، این خلوص، این اعتقاد و ایمان دقیقاً در خواجو هم وجود دارد. وی هم برتری تعلیم غیر مستقیم بر تعلیم مستقیم را پیش میکشد.
روایت داستان خسرو و شیرین دراواخر دوره ساسانیان
وی گفت: داستان خسرو و شیرین متعلق به یکی از ادوار تاریخی یعنی اواخر دوره ساسانیان است. در تاریخ شیرین به عنوان کنیز ارمنی نام برده شده در حالیکه در داستان خسرو و شیرین، وی شاهزادهای در ارمنستان است. مثلاً در تاریخ بلعمی نوشته شده است: «کنیزی بود او را شیرین نام که اندر همه ترک و روم او را شیرین از آن صورت نیکوتر نبود.» و درباره فرهاد در تاریخ بلعمی اینطور میآید: «فرهاد بر او عاشق شد، پرویز او را عقوبت کرد و به کوه کندن فرستاد.»
داستان تاریخی، یعنی داستان زندگی خسرو اینگونه است: خسرو پرویز پسر هرمز چهارم بود. بهرام چوبین در جنگ خسرو پرویز را شکست میدهد، خسرو پرویز فرار کرده، به روم و پیش قیصر روم میرود. قیصر روم با شرایطی به او کمک میکند و بهرام چوبین را شکست میدهد. نظامی میگوید یکی از شرطهای قیصر روم این بود که خسرو پرویز با مریم دختر او ازدواج کند. خسرو پرویز یک نقاش به نام شاپور داشته که ندیم او بوده است. به نظر میرسد شاپور شهرت زیبایی شیرین را شنیده بوده و برای خسرو پرویز نقل میکند که چنین دختر زیبا و شاهزادهای در ارمنستان است.
«پریدختی، پری بگذار، ماهی/ به زیر مقنعه صاحب کلاهی
شب افروزی چو مهتاب جهانی/ سیه چشمی چو آب زندگانی»
که خسرو پرویز یک دل نه صد دل عاشق شیرین میشود و شاپور را به ارمنستان میفرستد تا با او صحبت کند. شاپور هم نقاشی از خسرو پرویز میکشد و به شیرین میدهد و با شیرین از خوبی خسرو پرویز میگوید و او را متقاعد میکند و به این ترتیب شیرین را راهی ایوان مدائن میکند. خسرو که از بهرام چوبین گریخته بود در راه با شیرین روبهرو میشود و شیرین او را تشویق میکند که برود و به تاج و تخت برسد.
در هر حال خسرو به دلیل اینکه قیصر روم از او اینگونه خواسته بود که حتما با دخترش ازدواج کند تا به او کمک کند، با مریم دختر قیصر روم ازدواج میکند و مریم از آمدن شیرین به دربار به عنوان همسر دیگر خسرو ممانعت میکند. به این ترتیب شیرین در قصر شیرین تک و تنها زندگی میکند و همانطور که گفته شد، نظامی نوشته است که بدون رسم و آئین هم حاضر نبوده که با خسرو پرویز زندگی کند. در اینجا داستان بسیار زیبای عشق فرهاد به شیرین پیش میآید که با نیرنگ و تزویر خسرو پرویز، فرهاد کشته میشود. مریم زن رومی خسرو پرویز میمیرد و خسرو پرویز در حالی که آزاد بوده و قاعدتاً باید به دنبال شیرین میرفت و او را از آن سنگستان به دربار میآورد، توصیف زیبایی دختر یا زنی به نام شکر اصفهانی را میشنود و به سراغ او میرود. از اینجا ما با مناجاتهای زیبای شیرین مواجه میشویم.
نظامی جزو شاعران زنستا و خاقانی زنستیز است
صلاحیمقدم تأکید کرد: ما خاقانی زنستیز و نظامی زنستا را داریم. واقعاً نظامی جزو شاعرانی است که زنستا است. شیرین مجسمه معرفت، زیبایی، حیا و عفت است و فرستادن شخصیتی تخیلی به نام بزرگامید به سمت خسرو پرویز برای کمک کردن به اینکه در کشورداری درست رفتار کند، نشاندهنده این نگاه نظامی به معرفت بالای شیرین است.
خسروپرویز فرزندی وارونه از مریم به نام شیرویه دارد. شیرویه نادان، بددهن، بدکار، بیتربیت، هرآنچه که بدان دارند را به یکجا دارد. با دشنه بر پهلوی پدر میزند و او را زخمی میکند. وقتی که خسرو پرویز میمیرد به شیرین پیغام میدهد که نگران نباش! یک هفته بعد از سوگواری با من ازدواج میکنی که شیرین در دخمه با دشنه پهلوی خود را میشکافد و جان به جان آفرین میسپرد.
نکتهای که نظامی به ما درس میدهد این است که از اسرافکاری، میخوارگی، عشرتهای شبانه و... یک همچنین فرزندی پدید میآید که دکتر پیرنیا در کتاب «تاریخ باستان» خود به آن اشاره دارد که حرمسرای خسرو پرویز خیلی عجیب و غریب بوده است. نظامی این درس را میدهد که اگر میخواهی نسلی که از تو باقی میماند، درست باشد، خودت را درست کن، خودت را اداره کن، ابتدا خودت را تربیت کن، بعد به فکر تربیت بچهها یا دیگران باش و شیرویه نتیجه این اسرافکاری است و نظامی در این داستان شیرین را بر ستیغ عفت، پاکدامنی و حکمت مینشاند.
خواجو مانند نظامی اشعارش را با نام خدا آغاز میکند
او در پایان گفت: حال به سراغ داستان گل و نوروز میرویم. خواجو همچون نظامی اشعارش را با نام خدا آغاز میکند؛ بعد هم به تبعیت از استادش نظامی نعت حضرت رسول اکرم (ص) میگوید. در اینجا بیشمتنیت را میبینیم. بیشمتنیت دقیقاً تأثیر یک متن بر متن دیگر است، یعنی همان ادبیات تطبیقی. یعنی یک فرد، متنی را میخواند و متن دیگری درست میکند. خواجو از آیههای قرآن برای توصیف حضرت رسول اکرم استفاده کرده که این یکی از زیباترین کارهایی است که میشده انجام دهد؛ حتی بیشتر از نظامی. اینجا استفاده بهینه از آیات قرآن به صورت بیشمتنیت جالب است.
یک نکته در گل نوروز که خیلی جالب است، مدح بایزید بسطامی است که این سؤال را ایجاد میکند که بایزید بسطامی در کتاب عاشقانه چه میکند؟ که در پاسخ میتوان گفت: آن بعد عرفانی ـ عاشقانه را از همین زمینهها میتوانید ملاحظه بفرمایید و جالبتر اینکه فقط شرح و حال نیست، معراج بایزید بسطامی را به شعر آورده که این هم جالب است.
قصه گل و نوروز این است که پادشاهی به نام پیروز بود که صاحب فرزند نمیشد. در یک بهار و نوروزی بعد از راز و نیاز و نذر فراوان، خداوند به او پسری داد که نام او را نوروز گذاشت. در شش سالگی مثل ماه شب چهارده بود، مدرسه و مکتب رفت و بسیار دانشور شد، در ده سالگی در نجوم، منطق و شطرنج متبحر شد. فنون جنگی و شکار و چوگان و... را به او آموختند و در همه اینها سرآمد شد. روزی به صحرا رفت و در حال گشت و گذار و ناوک انداختن و توسن دواندن بود که خیمههای خیلی زیبا و متعدد در صحرا دید. جلو رفت و دید صاحب آنها فردی به نام جهانافروز کشمیری است که شروع این عشق و بلا و آتشی که در دل نوروز افتاد از همین جهانافروز کشمیری است. گفت من پادشاه کشمیر بودم، ولی بخت از من روی گرداند و من به سیاحی و تجارت پرداختم. در سفری که به روم داشتم، دیدم قیصر روم دختری بسیار زیبا، خیلی وجیه و شایسته به نام «گل» دارد. و گفت: قیصر خیلی به این دختر علاقهمند است و رغبت ندارد همسری برای او انتخاب کند و شرط گذاشته، که مهمترین آنها کشتن اژدهای سیاه است. نوروز این قصه را شنید، صبر و هوش از دست داد و خیلی بیتاب شد و گفت که باید حتماً برود و به گل برسد. در خواب و بیداری دو پرنده سبزرنگ را دید که با هم گفتگو میکنند و میگویند که این عاشق بیچاره برای رسیدن به گل بسیار سختی میکشد ولیکن بالاخره به نتیجه میرسد.
نوروز با دیدن این خواب عزم خود را جزم میکند. پیش پدر میرود و میگوید قصد سفر دارد. پدر ممانعت میکند و به او میگوید این سفر خطر دارد، من تو را بسیار دوست دارم و میترسم که برای تو اتفاق بدی بیفتد و اصرار میکند که تو نباید بروی. پیروز وزیر حکیم خود به نام «مهراسب» را برای اندرز دادن و منصرف کردن از این سفر خطرناک نزد نوروز میفرستد. در اینجا روش حکایت اندر حکایت در داستان گل و نوروز پیش میآید که این مسأله از نظر روایت یک تفاوت با داستان خسرو و شیرین دارد. شخصی به نام وزیرمحمد که آدم قدرتمند و قوی بوده و عاشق شده و به نصیحتهای فردی به نام زینالعابدین گوش نمیدهد و به هلاکت میرسد. شاهزاده نوروز بعد از شنیدن این داستان، حکایت دیگری به نام «بهزاد و پریزاد» را برای تمثیل میآورد که بهزاد و پریزاد دو عاشق و معشوق بودهاند که سختیهای فراوانی کشیدهاند و در انتها به هم رسیدند.
سپس مهراسب پسر حکیم خود را نزد نوروز فرستاد تا او را از این سفر منصرف کند، که مهران نوروز را ملامت میکند و داستان «مهر و مهربان» که دو عاشق و معشوق بودند و خیلی سختیها و مشقت کشیدند و در آخر هم به هم نرسیدند را برای نوروز تعریف میکند و از او میخواهد که به این سفر نرود. نوروز هم بلافاصله قصه «جمال و کمال» را برایش تعریف میکند که جمال و کمال دو معشوق بودند و برخلاف آنچه تو میگویی، یک ملامتگری پیدا شد که وقتی جمال را دید خودش عاشق جمال شد و آنقدر سر این عشق غصه خورد تا مرد. مهران خیلی عذرخواهی میکند و میگوید این به هیچ صراطی مستقیم نیست و باید حتماً به این سفر برود.
شاه پیروز برای اینکه به نوروز آرامش بدهد، او را به زیارتگاهی در کوهی میفرستد که موبدان در آنجا بودند. نوروز سر موبدان را گرم میکند و از آنجا فرار میکند و یکراست به سمت روم میرود. در مسیر چند جنگ برای او پیش میآید که شامل جنگ با شروین ابن شروان، جنگ با گروه دزدان و جنگ با اژدها است که در همه آنها پیروز میشود و قیصر او را میپذیرد و در انتها گل و نوروز به هم میرسند و به ازدواج هم در میآیند و در این داستان برخلاف داستان خسرو و شیرین، سالهای سال به خوبی و خوشی کنار هم زندگی میکنند. داستان خسرو و شیرین خیلی غمانگیز تمام میشود، کلاً داستان غمانگیز است ولی در این داستان با پیروزی نوروز همراه بوده است و در انتها به عشق خود یعنی گل میرسد.