بنام کردند رسمی خوش به خاک و خون غلطیدن خدا رحمت کند این عاشقان پاک طینت را
این قطعه شعری فارسی بروی کتیبهای فارسی است که بر بالای شیر آبی در خیابانی نصب کردهاند. جهت نوشیدن آب و خواندن فاتحه برای سه شهید. لابد شهدا در درگیرهای بیشمار که هر از چند بین مردم و ارتش و یا مردم و مجاهدینی که از آنسوی کوهستانها و از سمت پاکستان میآیند به شهادت رسیدهاند. کلمات فارسی عضوی جداناشدنی از زبان مردم کشمیر است و شاید بدین سبب است که مردم این سامان در خود کششی عظیم به سوی زبان فارسی احساس میکنند. از خیابان عبور میکنیم بسیار پاکیزه و تمیز است. چیزی که لااقل در ایالتهای شمالی هند کم نظیر است. منظورم از ایالتهای شمالی هند دو ایالت پرجمعیت اوتار پرادش و بیهاراست که طبق آخرین سرشماری نفوس و مسکن اولی دویست و چهار میلیون نفر و دومی صدو نوزده میلیون نفر جمعیت دارد. جمعیت این دو ایالت روی هم سیصد و بیست و سه میلیون نفر و چهاربرابر جمعیت ایران است که در مساحتی حدود یک پنجم مساحت خاک ایران زندگی میکنند. بنابر این عجیب نیست که جمعیتی با این تراکم بالا و کمبود خاک و داشتن فاصله طبقاتی و هزاران مساله اجتماعی و اقتصادی دیگر که منجر به پابرجا بودن فقر و گسترش آن میگردد اهمیتی به بهداشت و پاکیزگی ندهد. وقتی عده کثیری از مردم از داشتن حداقل امکانات زندگی محروم باشند پیداست که بهداشت برایشان اهمیت ندارد.
روزی روزگاری در دوران استیلای مغولان و تیموریان بر ایران عارفی نامدار و وارسته قصد سفر کرد. هرجایی میتوانست سرا و منزل او باشد. شهر به شهر و دیار به دیار گشت تا در شهری به نام ختلان در ماوراء النهر اقامت کرد. در سر راهش از هر ده و شهری که عبور میکرد مردم جذب سیمای نورانی و کلام دلکش او میشدند و دسته دسته برای شنیدن سخنانش به دور او جمع میشدند. نامش میر سید علی و از اهالی همدان بود. این شهر ختلان در نزدیکی مرکز حکومت تیمور لنگ قرار داشت. آوازه میر سید علی به گوش تیمور نیز رسید. کم کم بد خواهان که از محبوبیت او به وحشت افتاده بودند از او نزد تیمور سعایت و بدگویی کردند. تیمور به فکر فرو رفت که این مرد چه کسی است که تنها با کلام خود قادر است هزاران تن را مجذوب خود کند بنابر این او را به نزد خود فرا خواند. میر سید علی به دیدار او رفت. کسی نمیداند بین آن دو چه گذشت اما میر پس از آن ترک ماوارء النهر کرد و به سوی کشمیر روان شد. آوازه او قبل از خودش به کشمیر رسیده بود. حاکمان محلی مشتاق دیدن او بودند و پس از شنیدن سخنان دلنشین وی که بر عمق جانهاشان نشست به دین اسلام مشرف شدند. میر سید علی پس از آن آهنگ دیدار ایران کرد و اینبار پس از بازگشت هفتصد تن از مریدان وی نیز با وی از ایران به کشمیر آمدند. ساده زیستی و زندگی روحانی میر مردم را تحت تأثیر قرار داده بود و همگی برای گوش جان سپردن به وی به محل زندگی او میآمدند. این برای نخستین بار بود که اسلام به کشمیر وارد میشد. او از کسی کمک قبول نمیکرد و برای گذران زندگی خود به شغلی که میدانست یعنی کلاه بافی ادامه داد. مریدان وی نیز که در کشمیر همراه او مانده بودند هنرهای خود را از قبیل قالی بافی، ساخت ظروف با خمیر کاغذ ، شال بافی و ... را برای امرار معاش به کار گرفتند که این هنرها تا به امروز همچنان در کشمیر ماندگار شده است.
میر که خود و خاندانش مورد احترام شاهان و عامه مردم کشمیر بودند در اواخر عمر قصد زیارت حج کرد و در سر راه به ختلان وارد شد اما در آنجا بیمار شد و از دنیا رفت و مزارش نیز امروزه زیارتگاه خیل کثیری از مردمان تاجیکستان و آسیای مرکزی است و تصویرش نیز بر پشت اسکناسهای ده سامانی تاجیکستان نقش بسته است. و اینگونه است که در ناحیه کشمیر و همچنین در تاجیکستان تا به امروز نیز مورد احترام مردم است و مزارش پذیرای خیل عظیم مشتاقان است. آنچه که از میر سید علی همدانی یا آنطور که در بین مردم کشمیر مشهور است، شاه همدان و امیر کبیر در کشمیر به جا مانده علاوه بر تشرف مردم به آیین اسلام و گسترش هنرهای ایرانی در این ناحیه، مسجد و خانقاهی است که مقصد اول ما برای بازدید از اماکن دینی و مذهبی سرینگر بود.
هنگام عصر بود که به این مکان زیبا وارد شدیم. صدای اذان عصر مومنان را به سوی مسجد فرا میخواند. یک ردیف کبوتر بر روی شاخه درختی نشسته بودند و کنجکاو به مردمی کهان پایین در رفت و آمد بودند نگاه میکردند. از خیابان وارد که شدیم بنای زیبای خانقاه با شکوه و استوار در مقابلمان پیدا شد. ردیف پلههایی از سطح زمین به سمت ایوان ورودی میرفت. ورودی بنا به شیوه نقاشی بر روی خمیر کاغذ که در کشمیر بسیار معمول است با رنگهای شاد نقاشی شده بود. در سر در ورودی ابیاتی به فارسی در تعظیم و تکریم شاه همدان نگاشته شده بود:
هر فیض که در سابقه هر دو جهان است در پیروی حضرت شاه همدانست
شاه همدان بلکه شهنشاه جهانست ای خاک برآن دیده که در ریب و گمان است
این خانقاه نیز به شیوه سایر ابنیه قدیمی کشمیر تماماً از چوب منبت کاری شده ساخته شده و به جهت جلوگیری از نفوذ رطوبت بر روی سکویی سنگی ساخته شده است. ساختمان دارای سه طبقه است و در وسط فضایی شبیه به خندق بدون آب قرار گرفته است. منبت کاریهای بنا جلوه خاصی به آن داده است. مثل اغلب بناهای مذهبی در هند خانمها اجازه ورود به داخل بنا را ندارند و فقط به ما اجازه دادند که عکسی از داخل آن بگیریم. فضا با ستونهای نقاشی شده و در دیوار چوبی منبت کاری پوشیده شده و بر روی ستونهای داخلی نقشهای زیگزاگی با ظرفات و هنرمندی بسیار نقش بسته که در هنر هند نشاندهنده وحدت اسلام و سایر ادیان ابراهیمی است و نمونه آن به صورت حجاری نیز در اغلب بناهای دوره اسلامی دیده میشود. سقف نیز مزین به چلچراغهای سنگین و پوشش چوبی منبت کاری است. بنا را از بیرون دور میزنیم. طرفین ساختمان با معرق کاریهای سنگ مرمر که بر روی آنها طرحهایی از گلها و گیاهان نقش بسته است تزیین شده است. دورتا دور کتیبههای فارسی بر روی ساختمان به چشم میخورند و پشت بنا نیز به قطعه شعری به فارسی از اقبال لاهوری به فارسی مزین گشته است. در طول قرنهای گذشته بنا بارها مرمت شده و از آن مراقبت گردیده است و همه روزه به روی نمازگزاران باز است.
دومین بنای مذهبی اسلامی مورد بازدید ما مزار یک صوفی و عارف در روستایی به نام بابا ریشی (ریشی در زبان سانسکریت به معنای رونده و حرکت کننده است و عنوانی است که برای افراد مقدس به کار میرود.) در منطقه بارامولای کشمیر بود. این بنا از آن جهت اهمیت دارد که به شیوه بناهای ایرانی و در دوره امپراطوری گورکانی ساخته شده است. صوفی اسم بسیار جالبی داشت: بابا پیام الدین. ترکیب فارسی و عربی. نکته جالب توجه دیگر این بود که اینجا از جمله معدود مکانهای مذهبی سرتاسر هند است که دیدم خانمها اجازه ورود به آن و نزدیک شدن به مقبره را داشتند. بنا به شکل مستطیل با سقف شیروانی دو طبقه و به شیوه امامزادههای شمال ایران ساخته شده است که با یک راهروی مسقف به در ورودی متصل میشود. پوشش بیرونی بنا از گچ است و پنجرههایی به شکل محراب دارد. این بنا در منطقهای جنگلی است و از آن جهت برایم جالب بود که بر خلاف زیارتگاههای مسلمانان که در دهلی و اوتار پرادش و بمبئی دیدهام بسیار تمیز بود . در داخل بنا پنجرههایی وجود داشت که زائرین پارچههای بیشماری را جهت برآورده شدن حاجات بر آن گرده زدهاند. دقت که کردم دیدم علاوه بر پارچه النگوهای بسیاری نیز با نخ به این پنجرهها گره زده شده. وارد راهرو میشویم. داخل ساختمان بسیار ساده و درعین حال بسیار زیباست. مزار در داخل اتاقکی چوبی قرار دارد که به شیوه سایر بناهای قدیمی کشمیر با چوب منبت کاری شده و در بین چهار ستون قرار دارد. فضای بیرون از ساختمان محوطه چمنزار وسیعی است که با دیوارهایی از منطقه جنگلی جدا میشود. در فضای باز نیز مخزن بزرگ آب خوردن برای نوشیدن زائرین قرار دارد و خانمها در فضای باز به نیایش و نماز مشغولند. زن جوانی روبروی مزار نشسته است و در خلوت خود اشک میریزد. چشمانم را میبندم و سعی میکنم در رویاهای او شریک شویم. شاید برای داشتن فرزندی و یا داشتن خانهای مستقل و یا برای از دست دادن پدر و مادرش است که اینچنین غمگین و مستأصل به دعا مشغول است. آرزو میکنم هرآنچه که از خدا میخواهد به زودی زود نصیبش شود.
در راه برگشت کوه مقدس هاری پربات که از همه جای سرینگر قابل رویت است دوباره خود نمایی میکند. این کوه از آن جهت مقدس است که دو زیارتگاه مسلمانان و یک معبد هندوان و یک گوردوارای سیکها در آن قرار دارد. قدری که دقت میکنم در دامنه آن درست در نیمه کوه و زیر قلعه بزرگ آن، یک زیارتگاه جلب توجه میکند. مزار سلطان العارفین حمزه مخدوم کشمیری است. این عارف نامدار در اواخر قرن پانزدهم و در ابتدای قرن شانزدهم میلادی در منطقه سرینگر زندگی میکرده و به وعظ و ارشاد مشغول بوده است. تصمیم میگیریم به آنجا برویم. بناهای مقدس این منطقه همگی داری شیروانیهای وسیع است. وارد خیابان شیب دار باریکی میشویم. کنار دیواری سنگی کامیون قرمز رنگی پارک کرده است و زیر آن دو سگ سفید و سیاه بیخیال به استراحت مشغولند. دلم میخواهد از آنها عکس بگیرم. یکیشان سرش را بلند میکند و بیخیال نگاهی به ما میاندازد و دوباره سرش را روی زمین میگذارد و میخوابد. در اینجا حیوانات نیز احساس امنیت میکنند. پلههای بزرگ سنگی از خیابان به سمت دامنه کوه بالا میروند. در ابتدای پلهها دروازهای سنگی وجود دارد که دارای چهار مناره و سه دهانه ورودی است. بخش اصلی پلهها از میانه دهانه بزرگتر میگذرند و دو دهانه دیگر جنبه تزیینی دارند. بر طرفین دهانه اصلی دو کتیبه مشاهده میشود روی یکی به خط درشت نوشته شده باب السلطان و روی دیگری ماده تاریخی به شعر فارسی نوشته که تاریخ اتمام بنای دروازه را را سال ۱۳۶۹ هجری قمری نشان میدهد. (مریدانرا که باخیرست انجام).
از پلهها بالا میرویم دو طرف آن مانند اغلب اماکن مذهبی مغازههایی کوچک برای فروش لوازم مذهبی مثل تسبیح و عطر و سایر سوغاتیها وجود دارد. عده کثیری از بانوان زائر مشغول جارو کردن پلهها هستند و یکی بعد از دیگری جاروها را از همدیگر میگیرند. این زیارتگاه زائران کثیری دارد که همگی به آن عشق میورزند و ارادت دارند. بالای پلهها و از حیاط زیارتگاه، شهر سرینگر در زیر پایمان گسترده است. در اینجا هم مانند زیارتگاه قبلی خانمها اجازه ورود و نزدیک شدن به مقبره را دارند. فضای اصلی مزار یک سالن معمولی و فاقد تزئینات چشمگیر است. دورتا دور آن پنجرههای بسیار بزرگ با طاق هلالی قرار دارد که زیر آن نیز دورتا دور سکوی کوتاهی برای نشستن وجود دارد. اینجا نیز مقبره در داخل یک اتاقک کوچک قرار گرفته و در چهار طرفان پنجرههای بزرگی تعبیه شده است و با چوب منبت کاری شده تزیین شده است. سقف بنا مانند بناهای اسلامی ایران آینه کاری شده و با چلچراغ تزیین شده است. کنار مقبره پیرمردی با ریش سفید کوتاه و لباسی بسیار سفید و پاکیزه نشسته است و عرقچین سفیدی نیز به سر دارد. به انگلیسی بسیار فصیح با ما سلام و علیک میکند وقتی میفهمد از ایران آمدهایم گل از گلش میشکفد و انگشت سبابهاش را سه بار میبوسد و بر پیشانیاش میگذارد. نام ایران در سراسر منطقه جامو و کشمیر بسیار محترم است و مقدم ایرانیان بسیار گرامی داشته میشود. بعد از توی جیب جلیقهاش مشتی نقل تعارفمان میکند. من دست چپم را دراز میکنم که نقلها را بگیرم ولی او با لبخند به من میگوید که دست راستم را جلو ببرم. استفاده از دست چپ برای غذا خوردن و برای گرفتن چیزی در سراسر هند چه در میان مسلمانان و چه غیر مسلمانان بسیار ناپسند است. با این که اواخر سپتامبر است ولی این بالا بسیار سرد است و اغلب مردان بالاپوش پشمی مخصوص ساکنین کشمیر را به تن دارند. دوباره به حیاط بر میگردیم و من از آن بالا به شهر نگاه میکنم که با طاقهای شیروانی و دریاچه و باغهای زیبایش به کوهستان تکیه داده و خرسند به غروب خورشید مینگرد.