گاردین به مناسبت بالا رفتن فروش رمانهای جنایی، از نویسندگان جنایی خواسته تا از کارآگاهان مورد علاقهی خود بگویند. در اینجا نگاهی میاندازیم به این فهرست:
*جان بنویل
من برای اولینبار امکانات ادبی «رمان جنایی» را در دوران نوجوانی شناختم. برادر بزرگترم نسخهای از «خواب بزرگ» ریموند چندلر را به من داد. تا آن زمان من بیشتر پازلهای آگاتا کریستی و دوروتی ال سایرز را میشناختم. اینجا، در چندلر، سبک وجود داشت.
فیلیپ مارلو نسخهی رؤیایی خالقش از خودش است: سختگیر اما لطیف. عاقل اما نه بدبین. پرسههای او در آن خیابانهای پست بهیادماندنی است. در تاریخ داستانهای جنایی، مارلو اصل اصلی است.
*ایان رنکین
من بهعنوان یک خواننده، نسبتاً دیر به داستانهای جنایی گرایش پیدا کردم و یکی از اولین شخصیتهایی که به یاد دارم بهشدت به سراغش رفتم، مت اسکادر (خلق شده توسط لارنس بلاک) بود. اسکادر سابقاً پلیس بوده و حالا رانده شده و الکلی است. او در نیویورک معاصر کاری میکند که به آن بهشدت علاقهمندم.
*ناتالی هاینس
من کارآگاههای ادبی مورد علاقهی زیادی دارم که نمیتوانم یکی را انتخاب کنم. بنابراین به سراغ جسیکا فلچر، از مجموعهی تلویزیونی طولانی امریکایی «قتل، او نوشت»، میروم. جی. بی. فلچر الگوی من است. او در صحنهی جنایات متعدد حاضر میشود و قتلهایی را از کابوت کاو تا نیویورک حل میکند.
*سایما میر
حتی در سنین پایین، کارآگاهِ همیشه مورد علاقهی من شرلوک هولمز بود. در دبیرستان معلمی داشتم که میگفت تکنیکهای جزئیات در آثار سِر آرتور کانن دویل بهقدری خوب ساخته شده بود که بر پلیس تأثیر گذاشته بود. امروزه، بهعنوان یک نویسندهی جنایی، میبینم که نبوغ پشت کار کانن دویل شخصیتپردازی بود. هولمز وسواسی، منطقی و بسیار باهوش است. او ویژگیهای یک قهرمان را ندارد؛ اما قهرمان ماست.
*مارک بیلینگهام
«شاهین مالت»، اثر داشیل همت، بهطور گسترده بهعنوان رمانی شناخته میشود که آغازگر جنبش کارآگاهان سختکوش امریکایی است و قهرمان آن، سم اسپید، مطمئناً کهنالگویِ این کارآگاهان است. او یک شوالیهی چندلری نیست؛ اما رازی را با خود به همراه دارد. انتخاب من بدونشک اوست.
*درِدا سی میچل
از میان همهی کارآگاههای جنایی، تعداد کمی به اندازهی جک ریچر از لی چایلد موفق شدهاند. آیا شخصیت او ریشه در اسطورهای یونانی دارد یا اختراع مجدد کابوی مرزی است؟ در یک دنیای مبهم، بدبینانه و از نظر اخلاقی نامطمئن، جک در کنار شماست و خوانندگان او را بهخاطر آن دوست دارند.
*کیت ماس
باید خانم مارپل باشد. در یک تعطیلات تابستانی بارانی در دوون در دهه ۱۹۷۰، وقتی ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم، رمانی را در قفسهی کلبه اجارهایمان پیدا کردم. همه چیز بوی بخاری پارافینی و رطوبت میداد. همهی کتابهایی را که با خودم آورده بودم خوانده بودم. آن کتاب جلدی شومیز قدیمی آبی و سبز داشت. فقط نام نویسنده با حروف بزرگ و عنوان کتاب واضح بود: «جسد در کتابخانه». آن را یکنفس خواندم.
جین مارپل زیرک و متواضع است. او یک پیشروست.