مستقل آنلاین: هانری کربن فیلسوف ومستشرق بزرگ فرانسوی، این تفکر را تفکر افلاطونیان ومشرقیان پارس مینامد.
تفکر حکمت مشرقی دارای یک نوع گنوس یا معرفت نجات بخش است که میتواند پاسخگوی نیاز انسان در هرجای کره زمین باشد و این ربطی به جغرافیای ایران ندارد.
هر انسانی در هرکجای عالم باشداگر در پرتو حکمت مشرقی قرارگیرد میتواند از شروق گنوس بهره مند شود.
حکمت مشرقی و اسلام ایرانی مفهوم بلندی در خود داردبنام
حماسه
حماسه در حکمت مشرقی سه لایه دارد یک وجه آن «حماسه قهرمانی» و وجه دیگر آن «حماسه پهلوانی» و وجه سوم آن حماسهٔ عرفانی است.
حکیم فردوسی نه تنها زنده کننده زبان فاخر فارسی است که خود گوید:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
او زبان فاخر فارسی که امروز ششمین زبان زندهٔ دنیاست را برای ایران وایرانیان در طول تاریخ به یادگار گذاشته است، بلکه الهام بخش وپایه گذار حکمت مشرقی واسلام ایرانی برای سهروردی فیلسوف شهیر وشهید اسلامی بوده است.
در نتیجه حکیم فردوسی هم در احیاء زبان فارسی وهم در طراحی سهروردی برای ایجاد نظامی فلسفی مبتنی بر حکمت مشرقی واسلام ایرانی الهام بخش بوده است.
ما ایرانیان فردوسی را صرفاً به خاطر زنده کردن زبان فارسی میشناسیم و شناختی از تأثیر وجایگاه الهام بخش او در پدید آمدن فلسفه ایرانی وحکمت مشرقی نداریم!
بزرگترین کار فردوسی زنده کردن اسلام ایرانی با حماسه قهرمانی وپهلوانی وعرفانی بوده است.
شاهنامه، زبان فارسیاش فقط ظرف بود، مظروف آن اسلام ایرانی و حکمت مشرقی وسه حماسه قهرمانی، پهلوانی وعرفانی بوده است.
کار اصلی فردوسی الهام بخشی این حکمت بود.
سهروردی اما این حکمت را بدرستی دریافت ویک نظام فلسفی را براساس آن طراحی نمود.
در شاهنامه قهرمانان صرفاً نظامی نیستند، بلکه حماسهٔ قهرمانی وپهلوانی وعرفانی در آنها وجود دارد.
اما حماسه قهرمانی وپهلوانی در شاهنامه خیلی آشکار است این حماسه همان اخلاق فتوت وجوان مردی است. اخلاق فتوت یک نظریه نیست، بلکه فتوت نامه در زندگی ایرانیان یک نظام اخلاقی در طول تاریخ برای زندگی بوده است وصنوف مختلف به آن پایبند بودهاند.
فتوت ورادمردی نظامی اخلاقی وپهلوانی وجوانمردی برای همه صنوف وطبقات اجتماعی بوده است که میخواستند «جوان مرد» باشند.
جوان مردان فراتر از نداهای تکلیف عمل میکردند!
جوان مردی وجوه قهرمانی و پهلوانی وعرفانی را باهم دارد. وشخصیت های شاهنامه دارای هرسه حماسه قهرمانی وپهلوانی وعرفانی اند.
مولانا در شعری زیبا این حماسه که حماسهٔ انسان کامل است را تبیین وتایید میکند ومی فرماید:
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا ورستم دستانم آرزو است
در اینجا شیر خدا که لقب امام علی (ع)(اسدالله الغالب) و در نزد ما ایرانیان است ورستم دستان که هردو واجد حماسهٔ قهرمانی وپهلوانی وعرفانی هستند در کنار هم آمدهاند!
وراز اینکه امام علی (ع) در کنار رستم دستان در شعر مولوی آمده است همان داشتن سه حماسهٔ انسان کامل بصورت مشترک است.
در حکمت مشرقی سهروردی مواجههٔ سهروردی با شخصیت مهم شاهنامه یعنی کیخسرو پادشاه ایرانی بسیار حائز اهمیت است. از نظر سهروردی سلوک کیخسرو شخصیت مهم شاهنامه، سلوکی حکیمانه وآرمانی است. کیخسرو نماد حکیم کامل است وسهروردی حکمت وفلسفهٔ خویش را با الهام از سلوک اوحکمت خسروانی نامیده است؛ زیرا درسلوک کیخسروهم حماسه قهرمانی وهم حماسه پهلوانی وهم حماسه عرفانی به وضوح الهام بخش است. او در حماسه پهلوانی ودفاع از کشور وگسترش عدالت وامنیت سرآمد بودوبا استقرار عدالت در حوزهٔ فرمانروایی خویش حماسه فتوت را به درجهٔ اعلی رساند وسپس با ترک پادشاهی وعزلت گزینی اختیاری، حماسهٔ عرفانی خود را به اوج رساند کیخسرو با انتخاب واختیار خود، در اوج قدرت پادشاهی به حماسه عرفانی رسید وقدرت را رها کردو اهل عزلت شد. او اهل عرفان بود.
آنگاه که به اوندا رسید که حکومت وتخت پادشاهی را رها کند او بیدرنگ رها کرد.
کیخسرو راز عالم را در درون انسان وانفسیت اوجستجو میکند نه در حکومت کردن وتاج وتخت وفرمانروایی!
همانطور که پیامبر مکرم اسلام (ص) فرمود: موتوا قبلان تموتوا
یعنی بمیرید قبل از آنکه میرانده شوید!
یعنی انسان بایستی به درون وانفسیت خویش رجوع کند. فلسفهٔ حیات وزندگی را دریابد وآمادهٔ مرگی که ناگزیر درپیش روی هر انسانی است باشد.
کیخسرو ُمرد قبل از آنکه بمیرد.
در واقع سهروردی کیخسرو را در مقام حماسه قهرمانی وپهلوانی وعرفانی میدیده است.
فردوسی با طرح داستان رستم واسفندیار به راز دیگر حکمت مشرقی که نور است پرداخته است. در فلسفهٔ سهروردی نوراساس این حکمت را تشکیل میدهد.
سهروردی دررساله عقل سرخ به داستان رستم واسفندیار اشاره میکند. (عقل سرخ به معنای مواجههٔ حکیم است با جبرئیل، در واقع عقل سرخ جبرئیل است جبرئیل سرخ است ومانند خورشید در طلوع است ودرخشندگی دارد.)
زال پروردهٔ سیمرغ بود؛ زیرا سپیدی زال برای او مشگل شده بود وخانواده اش انرا تحمل نکردند. بنحوی از خانواده فاصله گرفت وسیمرغ اورا پرورش داد!
سهروردی تفسیرش این است که این سپیدی زال در واقع حقیقت دست نخوردهٔ انسان است وزال فطرت دست نخورده وآلوده نشده ماست. زال چون سفید است در عالم ما که رنگ تیرگی وآلودگی گرفته است تحمل نمیشود. زال انفسیت را داشت ودرعین حال که زندگی میکردسیمرغ اورا پرورش میداد. زال زندگی میکرداما فراتاریخ بود واین یک رمز در نزدفلسفهٔ سهروردی است!
وقتی زال پیش سیمرغ رفت وبرای پیروزی رستم بر اسفندیار کمک خواست سیمرغ اورا کمک کرد.
تاکیدی در شاهنامه به آیینه ونور داردکه لباس واسب رستم بدستور سیمرغ طوری آراسته گردد که نور را منعکس کندونور در آیینه میتواند اسفندیار را کور کند وبصورت موقت نابینا نماید تا رستم بر او چیره گردد.
رستم بدین صورت با اسفندیار مواجه میشودونوری که به چشم اسفندیار می افتد اورا از دیدن باز میدارد ورستم بر اوچیره میگردد.
اسفندیار رویین تن وشکست ناپذیر بود اما فقط از ناحیهٔ چشم آسیب پذیربودآنهم از طریق نور.
هرچند در این هماوردی رستم با کمک سیمرغ وزال پیروز میشودولی در اصل برندهٔ این هماوردی اسفندیار بود که نوعی مرگ مانند کیخسرو برایش اتفاق می افتد وچشم اودر مقامی است که پذیرای نور میگرددونورکه مظهر روشنایی است در چشمان او تابیده میشود.
ایرانِ مورد نظر فردوسی وسهروردی فقط جغرافیای ایران نیست، بلکه ایرانِ انها ایرانی است قبل از آنکه در عالم خارج تحقق پیدا کندوحدود وثغورآن مشخص گردد در ذهن ما ایرانیان تحقق پیدا کرده است. وآن ایرانی است که از سه حماسهٔ جاودان قهرمانی وپهلوانی وعرفانی برخورداراست!
سه حماسهای که اساس حکمت مشرقی است. ومیتواند به زندگی انسان در هر جای عالم ودر هر عصر وزمانی معنا ومفهوم ببخشد.
همانطوری که در مثالهای بالا ذکر شدودر فلسفهٔ سهروردی به کرات به آن اشارت رفته است مبحث نور وروشنایی در حکمت مشرقی واسلام ایرانی دارای اهمیت است تا انجا که سهروردی فلسفهٔ خویش را (فلسفهٔ نوری) نامیده است وخداوند را نورالانوار وسایر مخلوقات وموجودات را در طبقات نوری سافل وسافلتر تعریف وتفسیر میکند.
تأثیر اسلام ایرانی وحکمت مشرقی آن است که هرکسی در معرض این سه حماسه وحکمت مشرقی باشدایرانی است ولو اینکه در کشور ایران متولد نشده باشد یا شناسنامهٔ ایرانی نداشته باشد مثال بارزی که میتوان ذکر کرد فیلسوف ومستشرق بزرگی مانند هانری کربن فرانسوی است که وقتی در معرض این سه حماسه وحکمت مشرقی قرار میگیرد به بزرگترین مبلغ ومروج حکمت مشرقی واسلام ایرانی تبدیل میشود.
ظاهراندیشان که نمیتوانند نگاهی تأویلی داشته باشند وهمچنین سکولارهایی که حکمت مشرقی را درک نمیکنند از حماسهٔ جاودانگی انسان وحکمت مشرقی بی اطلاع هستند. بسیاری از مفسران فردوسی وحافظ ومولوی درک درستی از حکمت مشرقی واسلام ایرانی وحماسهٔ جاودان انسان ندارند ولو اینکه ایرانی باشند ودر ایران متولد شده باشند!
براین اساس فردوسی الهام بخش حکمت مشرقی واسلام ایرانی است وسهروردی پایه گذار حکمت مشرقی و اسلام ایرانی است که با این سه حماسه به زندگی انسان معنا بخشیدهاند.
اگردر دنیای امروز پوچی وبی معنایی گسترش یافته وبشر امروزی با بحران پوچی و تنهایی وبی معنایی در زندگی رسیده است علت آن است که از این سه حماسه بهرهای نبرده است!
اگر امروز کلیت جامعهٔ ایرانی نیز با این مشگلات مواجه است، علت آن را باید در فاصله گرفتن همگان از این سه حماسه وحکمت مشرقی که نجات بخش انسان است جستجو کرد. حکمتی که انسان را به قهرمانی وپهلوانی وفتوت وجوانمردی دعوت میکند ودر نهایت اورا از جنگ ونزاع برای دنیای مادی برحذر میداردوبجای درفکر خویش بودن به آسایش وآرامش وسعادت همگانی رهنمون میسازدکه همانا دستاوردنهایی سه حماسهٔ قهرمانی وپهلوانی وعرفانی وحکمت مشرقی است.