عبدالرضا مدرسزاده در این نشست به بازوکاری روضةالانوار خواجو که بر وزن مخزن الاسرار نظامی است، پرداخت و گفت: خواجوی کرمانی که به تشخیص درست خویش شیوه مثنویسرایی نظامی را دنبال کرده، به سبب توجهی که به کارکردهای سبک عراقی در قرن هشتم دارد، بیشتر منظومههای خود را بر اساس آموزههای برآمده از سبک عراقی و احوال خویش در قرن هشتم فراهم کرده است. بیتردید خواجو همچنان که خسرو و شیرین را به گل و نوروز بدل کرده و در وزن شاهنامه و اسکندرنامه، همای و همایون را سروده است، هنرورزیهایی مانند متحول کردن اجزای داستانها و تأکید بر سلوک عرفانی در میان منظومهها را هم در کارنامه دارد.
روضةالانوار بر وزن مخزنالاسرار شکل گرفته است
مدرسزاده افزود: منظومه روضةالانوار سومین منظومه کمالالدین خواجوی کرمانی است که بر وزن مخزنالاسرار نظامی شکل گرفته است؛ با این تفاوت که مخزنالاسرار اولین منظومه نظامی در خمسه است، ولی در خمسه خواجو به دلایلی گل و نوروز و همای و همایون پیش از روضةالانوار هستند و آنچه در اول کتاب خمسه خواجو به عنوان روضةالانوار آمده، به دلیل ترتیب چاپ است که با خمسه نظامی شباهت داشته باشد. خمسهسرایی یا بدین شکل منظومهسرایی، کارکرد و دستاورد قرن ششم است و حکیم بزرگ نظامی سلسلهجنبان و محرک و پدیدآورنده همین شیوهای است که بعدها موسوم شد به مثنویهای بزمی یا خمسه یا خمسهسرایی. درستی کار نظامی و موقعیتشناسی او و اینکه او به درستی تشخیص داده بود که جامعه به چنین منظومههایی نیاز دارد، وقتی بیشتر خودش را نشان داد که تقریباً بیشتر شاعران مطرح یا صاحبسبک بعد از نظامی به سرودن خمسه یا منظومههای از این دست اقدام کردند. به عبارتی میشود گفت انگیزهای شد تا آنها وسوسه شوند که خمسهسرایی را دنبال کنند. بلافاصله بعد از نظامی در قرن ششم، در قرن هفتم شاعرانی هستند که از جمله آنها خواجوی کرمانی، امیرخسرو دهلوی، جامی، وحشی بافقی و شاعران متفاوت و متمایز دیگری این کار را دنبال کردند.
میتوان گفت خمسهسرایی، به عبارتی تلفیق گونههای ادبی با هم است. یعنی وقتی کسی مثل نظامی پنج منظومه دارد که این پنج منظومه علیالظاهر هیچ ارتباطی به هم ندارند؛ یعنی لیلی و مجنون هیچ نسبتی با اسکندرنامه ندارد، خسرو و شیرین هیچ نسبتی با بهرامنامه یا هفت پیکر ندارد و مثلاً مخزنالاسرار یک متن حکمی، اخلاقی و فلسفی است که هیچ ربطی به این داستانهای عاشقانه و اجتماعی و این چیزها ندارد، این ظاهر ماجرا است. در این کثرت، وحدتی نهفته است. یعنی کسی مثل نظامی که بهراستی زیبنده لقب حکیم است، آمده و چنین اقدامی انجام داده است و آنگونه که استاد نامدار روزگار ما، شادروان دکتر زرینکوب گفتهاند، این منظومههای علیالظاهر متفاوت یک حرف بیشتر ندارند و آن، توجه به آرمانگرایی است. نظامی زمانی که میخواهد فوندانسیون، پایهها و زیرساخت مدینه فاضله را فراهم کند، روی عناصری دست میگذارد که اگر آن عناصر نباشد، مدینه فاضله شکل نمیگیرد.
نظامی هوشمندانه از یونان و فلسفه یونانی یاد میکند
وی یادآور شد: عناصر شکلدهنده مدینه فاضله در پندار نظامی، یکی اخلاق و دین است. یعنی اگر جامعه میخواهد به سمت آرمانها حرکت کند و مطلوبهای آرمانی خود را پیدا کند، اول اخلاق و دین مهم است. اخلاق و دین از هم جدا نیستند، ما اخلاق دینی و دین اخلاقی داریم. دینی نداریم که ضد اخلاق باشد، اخلاق درستی هم نداریم که مغایر با باورهای دینی باشد. نکته دوم اینکه در آرمانگرایی، ما نوعدوستی میخواهیم. نام دیگر نوعدوستی عشق و تا پای جان یکدیگر را پاس داشتن است. در بیرون از مدینه فاضله مردم پا روی گردن هم میگذارند. اگر بتوانند همدیگر را له میکنند، اما در مدینه فاضله آنچه که هست، نوعدوستی است.
عنصر دیگری که مدینه فاضله میخواهد یک پادشاه قادر و توانا و منصف است که نظامی این را در بهرامنامه پیاده میکند و بهرام نمونه اعلای پادشاهی است که به تعبیری شهروندان کشور خود را دوست دارد. مدینه فاضله آنقدر ارزش و اعتبار دارد که میشود برای آن همه کاری کرد، از جمله حکمت و خردگرایی را حتی از بیرون آن جامعه وارد کرد. میبینیم برخلاف سنت رایجی که در قرن ششم هست، در همه شاعران بزرگ ادب فارسی از سنایی تا خاقانی فلسفه یونانی را میکوبند و محکوم میکنند. نظامی متعهدانه و هوشمندانه از یونان و فلسفه یونانی یاد میکند، چون اعتقاد دارد که حکمت و خرد آنقدر ارزش دارد که حتی اگر وارداتی هم باشد ارزشمند، قابل اتکا و قابل استفاده است.
نظامی در خمسه، ارکان مدینه فاضله یا جامعه آرمانی را به درستی بنا نهاد. همین که امیرخسرو در هندوستان، خواجو در کرمان یا شیراز، وحشی بافقی در یزد، جامی در هرات و در جایجای جغرافیای زبان و شعر فارسی، کسانی مترصد این بودند و این شیوه را تعقیب کردند، نشان میدهد این شیوه کاربرد داشته و نیاز به این شکل منظومهسرایی بوده است. همانطور که در همه این دیوانها غزل، رباعی و قصیده ملاحظه میکنید، به همان اندازه ما به منظومههایی که عرفان، اخلاق، دین و عشق و هرچه در آن بیاید، رویکرد جستوجوی مدینه فاضله و آرمان شهر خواهد داشت.
نظامی ملاحظات فرهنگی و اعتقادی را در عشق باستان پیاده میکند
مدرسزاده خاطرنشان کرد: به نظر میرسد اکنون هم در شعر معاصر، درست است که گفته شده غزل باید 14 بیت باشد، جوانان به عنوان شاعر و ما به عنوان شنوندگان مشتاق، غزل بیش از پنج بیت را حوصله نداریم و غزل چهار یا پنج بیت شده است؛ اما راست این است که اگر همین شاعران جوان، به آن اندازه از درایت، مطالعه، تدبیر و تعهد برسند و شروع به منظومهسرایی کنند، میشود گفت که ما خیلی جاهای خالی و حفرهها را با آن پر خواهیم کرد. یعنی کسی که الان بیاید سه هزار بیت درباره یک رابطه عاشقانه بگوید یا شاعری که اکنون و در همین دوران خاص عشقبازی و نوعدوستی و شلحجابی و سفتحجابی و این حرفها بخواهد سه، چهار هزار بیت شعر عاشقانه بگوید، به اعتبار حکمت شعری مجبور خواهد بود، منظومه عاشقانهای بگوید که درست و حسابی باشد. درست مثل همان کاری که نظامی کرده است. قهرمان داستان نظامی، خسروپرویز ساسانی است که ما در دین اسلام و در تمدن اسلامی هیچ علاقه و ارادتی به او نداریم؛ چون نامه پیامبر اسلام را پاره کرده است. خود نظامی اینقدر انصاف دارد که قهرمان داستانش که خسرو پرویز است را سر ماجرای پاره کردن نامه پیامبر محکوم میکند.
بنابراین نظامی هم که میخواهد از یک عشق عصر ساسانی سخن بگوید، ملاحظات فرهنگی و اعتقادی خود را در آن پیاده میکند. به همین خاطر میبینیم که خسرو و شیرین یک عشق درباری حرمسرایی اما با کمترین آلودگی یا پلیدی یا آغشتگی است. چون قلم دست نظامی است و نظامی است که این کار را انجام میدهد نه یک آدم لاابالی. میخواهم بگویم که منظومهسراییها، منظومههای بزمی، به زعم من اگر حتی تا روزگار ما بیاید، میتواند نقشه راه و زیرساختی باشد که سمت و سوی حرکت جامعه را تعیین میکند. به هر حال این اتفاق با نظامی میافتد و شروع میشود و شاعران هوشمندی که توفیق داشتند یا سلیقهشان اقتضا میکرده یا حوصله داشتند و... مثل شاعران مطرحی چون جامی، امیرخسرو و خواجو این کار را به نیکی دنبال کردند و از پس کار برآمدند.
طبیعی است که این منظومهسراییها باید بهروزرسانی شوند. یعنی اگر شاعر جوان امروز بخواهد یک منظومه عاشقانه بگوید، حتماً باید به جای شتر و محمل و کاروان و... از عناصر زندگی امروز استفاده کند. کاری که امثال خواجو و امیرخسرو و جامی کردند. پیداست که کسانی مثل خواجو نمیخواستند کاملاً مقلد و رونویس درس یا سرمشقهای نظامی باشند. ما در نظریه «استراق تأثیر» به این مسأله توجه میکنیم که شاعران متأخر صاحبسبک کسانی هستند که کاملاً تحت تأثیر شاعران اول نیستند. مثلاً خواجوی کرمانی عنوان، ساختار و وزن را از نظامی گفته و چیز دیگری ساخته و خلق کرده است. امیرخسرو دهلوی از یک معشوقه هندی نام برده و جامی آمده کار دیگری کرده است. یعنی اینها مقلد صرف نیستند و فکر میکنم باید استغفار کنیم اگر بگوییم خواجوی کرمانی مقلد نظامی است. اگر مقلد باشد که باید کار او و کار نظامی یکی باشد و اصلاً به درد نخورد.
استفاده خواجو از واژگان زبان معیار، زادگاه یا اقامتگاهش
وی یادآور شد: یک مشکل ما در ادبیاتمان داریم که اگر استاد بزرگی به هر دلیلی گفته باشد سبک هندی به درد نمیخورد، تمام شاگردان او که بعدها استاد شدند در دانشکدههای ادبیات گفتهاند سبک هندی به درد نمیخورد؛ در صورتی که همانها گاهی اوقات نمیتوانند یک بیت بیدل را معنی کنند. در اینجا هم یک کسی گفته اینها مقلد نظامیاند؛ درحالی که مقلد یک معنی لغوی و یک معنی اصطلاحی دارد که نشان میدهد اینها به هیچ روی مقلد نظامی محسوب نمیشوند. میتوانند پیرو راه او باشند و میتوان گفت کسانی بودند که به شیوهی نظامی بیتوجهی نکردند، التفات کردند و دنبال او حرکت کردند؛ اما این همه ماجرا نیست. مثلاً خود خواجو در روضةالانوار کارهایی میکند و شگردهایی به خرج میدهد که شاید خواننده در نگاه اول متوجه نشود. پوسته و بیرون کار دیده میشود. وقتی که دقت میکنید، چند لغتی در روضةالانوار و دیگر مثنویهای خواجو میبینید که در کمتر فرهنگ لغتی ضبط شده و پیدا است که خواجو لغتها یا واژگانی را استفاده میکرده که در زبان معیار زادگاه یا اقامتگاه او بوده ولی حتی حافظ و سعدی و شاه نعمتالله ولی و امثال آنها هم از آن استفاده نکردهاند.
دیگری شیرینکاریها و زرنگکاریها و طنازیهایی است که شاعری مثل خواجو دارد. خواجو هیچوقت شاعر درجه دو نبوده است. یک وقت آدم بزرگی رفته و ردیف دوم صندلی ها نشسته است، این به معنی ضعف او نیست. خواجو، جامی و امیرخسرو شاعران بزرگیاند که در ردیف اول به دلیل وجود بزرگانی چون سعدی و حافظ و مولانا و فروسی جای پیدا نکردهاند و ردیف دوم نشستهاند و این چیزی از ارزش کار آنها کم نمیکند. بنابراین کسانی که خمسهسرایی را به درستی دنبال کردند، میخواستند آن جریان پرداختن به آرمانشهر و آرمانگرایی و مدینه فاضله از حرکت نایستد و دیگر اینکه میخواستند آن حرفی که نظامی در باب اخلاق، عشق، رحمت و خرد زده است، بهروزرسانی و پالایش شود و تازه باشد.
خواجو توانسته خمسهسرایی را با موفقیت دنبال کند
مدرسزاده گفت: شما نمیتوانید یک منظومه عاشقانه را پیدا کنید و رفتاری را که در آن منظومه است به تمام عشاق کره زمین تعمیم دهید. امکان ندارد زیرا هر عاشق و معشوقی شکل خاص رفتاری خود را دارد. پس اگر گل و نوروز و همای و همایون است، برای این است که جنس عشق بازی در او از جنس خسرو و شیرین و لیلی و مجنون نیست. اتفاقاً نظامی هم متوجه این مسأله هست که یک عشق ایرانی ساسانی درباری حرمسرایی را در کنار یک عشق عربی، قبیلهای، بیابانی و سیاهچادری میگذارد که به این معنی است که عشق از دربار پادشاه تا سیاه چادر وسط بیابان در جریان و ساری و جاری است. همین کارها را امثال خواجو، امیرخسرو، جامی و دیگران به درستی انجام دادهاند. یعنی اگر خسرو و شیرین را شاعری مثل وحشی بافقی، شیرین و خسرو یا شیرین و فرهاد کرده است، فقط تغییر اسم نیست و اگر تغییر محتوا هم نباشد یک نوع بازسازی برخی حالتها است.
خواجو در جایی و در نقطهای قرار دارد که توانسته است خمسهسرایی را با موفقیت دنبال کند؛ منتهی همیشه همینطور بوده که ما از بس که دنبال حافظ و عشق سعدی و... رفتیم امثال خواجو را گم کردیم. زمینه را فراهم نکردیم یا از زمینههای فراهم شده استفاده نکردیم؛ در نتیجه امثال خواجو دیده نشدهاند. مگر ساده است که کسی بیست، سی هزار شعر که هر شعر آن محصول یک لحظه خاص از تفکر است، بگوید و بعد در گوشهای خاک بخورد. ما دنبالش نرفتیم؛ ما آن را غبارروبی نکردیم. طبیعی است که او ارزش خود را بعد از هفت قرن دارد. اگر نداشت هفتصد سال بعد کسی سراغ خواجو نمیرفت.
گناه خواجو تعداد کم غزلهای زیبای اوست
او یادآور شد: خواجو بین دو قله بزرگ شعر فارسی و دو شاعر شیرازی قرار دارد. او چهل سال بعد از مرگ سعدی و شصت سال قبل از فوت حافظ در شیراز میزیسته و به عنوان شاعر بزرگ و سرآمد و صاحبسبک و صاحبگفتار، مطرح است. خواجو غزلهای زیبایی دارد، اما گناه خواجو این است که تعداد غزلهای زیبایش کم است. او استاد بهرهگیری از سبک عراقی و معلم بزرگی است که توانسته آموزههای مهم سبک عراقی را به دوره مکتب تلفیق منتقل کند و بیشترین بهره را از این اتفاق حافظ شیرازی برده است.
خواجو آغاز دیوان خود را با دویست و سی بیت کمتر از نظامی کار کرده است چون خواجو به اندازه نظامی به نعت پیامبر نپرداخته است. همچنین نظامی به اعتبار اینکه بزرگان مکتب فکری اشعری از او خواستهاند، معراج پیامبر را برجسته میکند که پیدا است نظامی در خدمت جهانبینی اشاعره است ولی در روزگار خواجو این اتفاق نیست و لابد نیازی هم نیست. خواجو گرایش بسیار، بسیار هنرمندانه و رندانه به مکتب اهل بیت و تشیع دارد که برگهای برنده کار خواجو همین است که قبل از او هیچکس، این کار را به این شکل نکرده است.
نظامی بیست مقاله اخلاقی، حکمی و عرفانی دارد که خواجو به احترام او به عنوان بزرگ و پیشکسوت همین تعداد مقاله را دارد. منتهی با هنرمندیها و شگفتکاریهای مخصوص به خودش. طبیعتاً وقتی یک شاعر دومی کار شاعر اول را دنبال میکند، مثل همین روضةالانوار و مخزنالاسرار، باید به گونهای خاص بیان کند: من احترام و ارادت به نظامی دارم اما اگر تو نظامی هستی، من هم خواجو هستم. منتها شرط ادب اقتضا میکند که خود او این حرف را نزند و حرف در دهان دیگران میگذارد. خواجو اگر میخواست تحت تأثیر نظامی باشد و خودش نباشد، کار او یک مجموعه به درد نخور یا مهجورتر از اینکه الان هست، میشد. خواجو شیوهای از توحیدگویی را بر اساس «برهان صنع» یعنی توجه به آفریدههای الهی و بعد به خدا وصل کردن، بنا مینهد که ابتدا در این زمینه کاملاً تحت تأثیر استاد بزرگ سخن، سعدی است که باز حافظ ترجیح میدهد این مسیر را دنبال نکند. یعنی خداستایی و توحیدگویی با نظامی و سنایی به آن شکل شروع میشود، بعد در سعدی و خواجو به برهان صنع میرسد و بعد در حافظ به چیز دیگری منتهی میشود.
دوره خواجو تقریباً بعد از حمله مغول است
مدرسزاده در پایان گفت: نکته دیگر این است که خواجو یک مشکل داشته که به قول امروزیها لهجه داشته است و شیراز آن روزکه پایتخت شعر و ادب بوده است، او را برنمیتافته و از شواهد و قراین معلوم است که خواجو از این نظر مورد قبول نبوده و تحویل گرفته نمیشده است. خواجو این مشکل را به زیبایی در قالب حکایت حسن بصری و حبیب عجمی مطرح میکند و در انتهای آن نتیجهگیری میکند که مد نظر خداوند دل پاک و اخلاص عمل و صداقت است نه این ظواهر و الفاظ. دوره خواجو تقریباً بعد از حمله مغول است، اما شاعر اگر قدر خود را بداند، پیامبر حکمت است. در آن روزگار که جامعه دچار هرج و مرج بعد از حمله مغول است، کسی مثل خواجوی حکیم و خبیر و دانشمند موظف است بههمریختگیهای فکری جامعه را ترمیم کند و این اتفاق میافتد. نکته دیگری که هست خواجو مثل نظامی و برخلاف بسیاری از کسانی که در قرن ششم، هفتم و هشتم فلسفه یونان را نکوهش کردند، حکمت و فلسفه یونان را ستایش میکند، اندیشمندان یونانی را ستایش میکند و از آنها به اعتبار آنچه مورد نظر داشته و اینکه فکر میکرده نظریه آنها قابل توجه و اتکا است، به درستی و نیکی یاد میکند.
خواجو گرایش شیعی بسیار قوی دارد. به اهل بیت بسیار اعتقاد دارد و اولین کسی است که نام و لقب و صفات چهارده معصوم را در دیوانش بیان میکند. خواجو هوشمندانه و با هدف قهرمانان داستانها و حکایتهایش را انتخاب میکند. از این پیدا است که ملاحظاتی داشته که نمیخواسته بین اختلافات شیعه و سنی و اهل و اصحاب مذاهب وارد شود. خواجو برخلاف نظامی یکی از بیست مقاله خود را به نکوهش ریاکاران اختصاص میدهد و به نظر میرسد به نوعی راه را برای حافظ باز کرده است.
در پایان، نتیجهگیری که خواجو دارد فراتر از نتیجهگیری نظامی است. چون دویست سال تحول از نظامی تا خواجو در این میان مطرح است. نظامی در آخر کتاب خداوند را شکر میگوید که توانسته شعر بسراید که البته حق هم دارد؛ چون او شعر را از دوره مدح نجات داده است. پس غایت هنر نظامی این است که توانسته سخنپردازی راستین و متعهد باشد و شاعران درباری و شعرفروشان خراسان را کنار بزند، اما در دوره خواجو قضیه جدیتر و شعر پختهتر است. در نتیجه خواجو در پایان کار خود و در پایان روضةالانوار میگوید زبان قال برای ما کم است و باید زبان حال باشد. میگوید این شعرها نردبانی بود که من از حال به قال برسم.