آناهید خزیر: دومین جلسه درسگفتارهایی درباره ی عطار عصر چهارشنبه ۲۲ تیر با سخنرانی دکتر اسماعیل بنیاردلان، استاد دانشگاه هنر، در مرکز فرهنگی شهر کتاب برپا شد. عطار نیشابوری از نخستین شاعرانی است که عرفان را به طور مبسوط به شعر بیان کرد.
در این درسگفتار، پرندهی سیمرغ در اساطیر و تاریخ ادبیات فارسی و بیان تمثیلی آن از زبان عرفا و حکما و هنرمندان تشریح و تبیین شد. سیمرغ، مرغی بزرگ و افسانهای در اساطیر ایران باستان و ادب فارسی است که سخنگو و چارهاندیش است و بر فراز کوه البرز زندگی میکند و عطار در منطقالطیر از بعد عرفانی بدان پرداخته و سیمرغ را وجود ناپیدا و کامل دانسته است.
دکتر اسماعیل بنیاردلان در ادامه سخنانش گفت: در اصطلاح عرفانی، معمولا به عطار «تازیانهی سلوک» میگویند. این سخن بدین معناست که خواندن آثار عطار همانند تازیانه خوردن است؛ چون او راه را طی کرده و بر پیچ و خم آن راه تسلط دارد. به راستی هم عطار تمام راهها را پیموده است و اول و آخر این سیر و سلوک را میداند. تفاوت «منطق الطیر» او با «رسالة الطیور» ابن سینا در همین نکته نهفته است. «منطق الطیر» عطار در عین حال که شوق پرواز است، کتاب منسجم و دقیقی هم محسوب میشود که نقشهی راه را در آن میتوان یافت. او تمام جزئیات را تا انتها شرح میدهد. خود عطار هم چنین ادعایی دارد. دیگران نیز اذعان دارند که عطار راه «هفت شهر عشق» را دقیقتر از دیگران پیموده است.
ادبیات کهن ایران، مدرن هم هست
گفتهاند که ادبیات کلاسیک، مخاطب انسان معاصر نیست. برای همین است که ادبیات مدرن و جدیدی شکل میگیرد. مهمترین خصلت این ادبیات نو، در این است که محسوس و عینی و مادی است. ادبیات مدرن، همهی حواس خواننده را برمیانگیزد تا معانی به شکل مادی و محسوس درآیند. به سخن دیگر، در این گونه از ادبیات کوشیده میشود که معناها عینیت بیابند. اتفاقا در متنهای کلاسیک عرفانی ما هم همین اتفاق میافتد. متنهای کهن فارسی، تلاش میکنند که تجربههای عرفانی و شهودی را به خواننده منتقل کنند. اینکه چگونه میتوان چنان تجربههایی را بیان کرد، مسالهای است که باید بدان توجه داشت. ادبیات باید بتواند تجربههای شخصی را همگانی کند تا خواننده با متن درگیر بشود.
در ادبیات کهن ما برای انتقال تجربهها از زبان خاصی استفاده میشود. این را میتوان همان ادبیات مدرن دانست؛ چون در این گونه از ادبیات، به فراوانی از تصویر استفاده میشود. بنابراین بخش بزرگی از ادبیات به ساختار و تکنیکهای آن بستگی دارد. اهمیت بزرگانی همانند فردوسی و بیهقی هم در این است که مفاهیم را ملموس و مادی و عینی میکنند. حتا تا آنجا میتوان پیش رفت که بگوییم توانایی زبان فارسی در ملموس کردن و محسوس ساختن معانی است. انگار زبان فارسی ساخته شده است تا امر نامتناهی و روح را به سطح جسم بیاورد و مفهومهای پیچیده را محسوس کند.
هنگامی که سخن از هنر و ادبیات به میان میآید، منظور تواناییهای زبان است. اگر تاریخ زبان فارسی را بدانیم، میتوانیم به این نکته پی ببریم که بزرگی همانند خواجه عبدالله انصاری هنگام به کار گیری زبان فارسی، از متون اوستایی استفاده کرده و بدانها کاملا اشراف داشته است. خیلی از حکایتها و قصهها و متون ما، مبتنی بر این زبان است. این زبان، توانایی تبدیل کردن معانی به امور مادی را دارد اما قسمت دیگری از ادبیات ما تمثیلی است؛ مثل کاری که عطار دربارهی سیمرغ انجام داده است.
اندیشهی پرواز در ذهن آدمی و بازتاب آن در متنهای عرفانی
هنگامی که به تاریخ هنر نگاه میکنیم، میبینیم که از همان زمان که آدمی قدم بر خاک گذاشت، با مسالهای به نام پرواز کردن، رو به رو بوده است. این یک مسالهای تاریخی است. نه تنها در دورهی اساطیری، بلکه در رسالهی فلسفی افلاطون هم به مسالهی پرواز پرداخته شده است. افلاطون، آدمی را به دو بال تشبیه میکند که نفس مانع پرواز آن است. پس بحث پرواز با ذات بشر آمیخته و با آدمی بوجود آمده است.
شاید در حوزهی تمدن ایرانی، نخستین کسی که رسالهای دربارهی پرواز پرندگان نوشت، ابن سینا بود؛ هر چند پیش از آن چنین اندیشهای در «کلیله و دمنه» مطرح شده است. به هر حال پرسش این است که چرا ابن سینا که حکیم و فیلسوف بود، رو به حکایتی تمثیلی آورده است؟ چرا او به سراغ مسالهی نفس و شوق پرواز رفته است؟ میدانیم که ابن سینا، در دورهای کوتاه در قلعهای زندانی بود و مشقتها و سختیهای بسیاری کشید. انگار رنجهای آن مدت به شکل دیگری در او ظهور کرده است. به نظر من ابن سینا در آنجا دست به تجربهای درونی زده است. به خاطر همین است که پس از آزادی از زندان، «رسالة الطیور» را مینویسد و رو به قصهای تمثیلی میآورد.
ابوحامد غزالی هم که مدتها با اندیشهی ابن سینا جنگید و علیه او رساله نوشت، باز کتابی به نام «رسالة الطیور» مینویسد. انگار با نوشتن این رساله، مسیر خود را عوض میکند. «رسالة الطیور» او یک بحث حکمی و فلسفی نیست، بلکه تجربهای از کوچ کردن و طی راه است. شگفت است که برادر او ـ احمد غزالی ـ این رساله را به فارسی ترجمه میکند؛ چون عارفی همانند احمد غزالی میداند که طرب و شور و شوقی که در برادر او هست، عین حقیقت است. عطار تجربهای دیگر دارد. او «سیمرغ» و «سی مرغ» را میآورد تا بگوید که شخصی که به سوی حق راه میپیماید، خود اوست که به سوی خود برمیگردد. این آغاز سلوک است. مرغان «منطقالطیر» هم در پایان راه متوجه میشوند که «سیمرغ» چیزی نیست جز خود آنها؛ یعنی «سی مرغ».
یکی از مباحث تفکر، مسالهی شناخت عالم است. مکتبهای مختلف مدعی شناخت عالم هستند. هنگامی که میگوییم شناخت عالم یا شناخت خود، منظور رسیدن به خود است و بروز گنج درونی. این را در اصطلاح عرفانی، «حُسن» مینامند. یعنی شخص در سلوک عارفانهی خود به دیدار و بصیرتی برسد که بتواند «او» را ببیند: «ز دیدارت نپوشیده است دیدار/ ببین دیدار اگر دیدار داری». این نکته اشاره است به رسیدن و دست یافتن به مقام «دیدار».
در مبحث زیباییشناسی ایرانی، نمیتوان زیبایی را جدای از اخلاق یا معرفتشناسی دانست. پس «حُسن»، هم خُلق است، هم معرفت و هم دیدار و زیبایی. به هر حال درک مباحث «منطق الطیر» عطار به احوالات و شور و شوق خواننده بستگی دارد. عطار آگاهانه پرندگان «منطق الطیر» را پیش میبرد تا در پایان راه به آنها بگوید که این آغاز عشق است، نه پایان آن.