کد مطلب: ۱۰۹۷۹
تاریخ انتشار: دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶

«تیغ و قلم»؛ خواندنی‌ترین ‌مناظره‌ خواجوی کرمانی

آناهید خزیر

 

سی‌امین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ خواجوی کرمانی به تحلیل و بررسی رساله‌ «مناظره‌ تیغ و قلم» خواجوی کرمانی اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده چهارشنبه ۲۲ شهریور در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.

مدرس‌زاده گفت: خواجوی کرمانی در مجال اقامت در شیراز، رسائل منثوری را نوشت که در این آثار به شیوه‌ مناظره از گفت‌وگوهای ابر و خورشید و تیغ و قلم یاد کرده است. هرچند شاعرانی دیگر هم از مناظره بهره گرفته‌اند، خواجو این شیوه را دقیقاً به سبب اقامت در شیراز و چالشی که میان این شاعر کرمانی و شاعران شیرازی درگرفته بود انتخاب کرده است. مناظره‌‌های خواجوی کرمانی هنوز انتشار نیافته است و مناظره‌ تیغ و قلم از مناظره‌های خواندنی‌ اوست.

مناظره «تیغ و قلم» یا «شمع و شمشیر»

مدرس‌زاده با بیان اینکه «موضوع بحث امروز یکی از رسایل خواجو است که تا به حال چاپ نشده است» افزود: این رساله در فهرست مکتوبات آثار مربوط به حوزه نُسَخ خطی به نام رساله یا مناظره «تیغ و قلم» است در حالی که وارد متن رساله که می‌شویم، مناظره «شمع و شمشیر» است که نساخ یا کاتب، جمله یا جملاتی را که در آغاز و مقدمه این رساله است، به‌اشتباه برداشت کرده و به جای «شمع و شمشیر»، «تیغ و قلم» بیان کرده است. ما معتقدیم به دلیل قرار گرفتن خواجو بین دو قله‌ بزرگ شعر فارسی، یعنی سعدی و حافظ و بعد تفاوت جغرافیایی کرمان و شیراز و مسائلی از این دست، خواجو با ملاحظات و وضع خاصی روبه‌رو است.

این مناظره یا رساله که در کرمان فراهم شده، به «امیر مبارز الدین» حاکم معروف آن خطه در دوره بعد از مغول، تقدیم شده است و می‌توان گفت که بین دو سفر اول و دوم خواجو به شیراز، و در کرمان نوشته شده است. بعد از این رسایل است که خواجو به شیراز برمی‌گردد و پنج سال پایانی عمر خود را در شیراز و در دامنه‌ی کوه «خواجه حسین» سپری می‌کند و همان‌جا فوت می‌کند و دفن می‌شود.

پیداست که در اینجا دو عنصر وجود دارند که اگر اشتباه کاتب باشد که تیغ و قلم است و اگر نه، شمع و شمشیر است. فضای مناظره کلاً مصنوع است و براساس گونه‌ای اصرار خواجو بر فنی‌نویسی، دشوارنویسی، عبارات خوش‌آهنگ یا مسجّع را کنار هم آوردن و تصویرهای گوناگون است که می‌توان فهمید خواجو در آفرینش تعبیرات و تصویرهای مربوط به شمع و شمشیر، چه اندازه مستقل عمل کرده و چه اندازه قلم او توان این را دارد که این تصویرها را خلق کند و همان‌طور که قبلا گفتیم بد اقبالی کسی مثل خواجو این است که کوه و قله‌ بلندی است در کنار کوه اورست و پیداست که دیده نخواهد شد. کسانی به بی‌انصافی و به نادرستی، خواجو را نخل‌بند شعرا گفته‌اند، به این اعتبار که آنچه او دارد عطر، اصالت و طراوتی ندارد، در حالی که اینگونه نیست و نباید ما، معلمان ادبیات، چنین بی‌انصافی‌هایی را تکرار کنیم یا اگر شنیدیم، سکوت کنیم. چون شاعری به این زیباسرایی و به این مغلق‌گویی و روان‌گویی کجا می‌تواند نخل‌بندی باشد که گل و گیاه مصنوعی درست می‌کند؟

رساله‌ شمع و شمشیر مثل هر مجموعه دیگری، طبیعتاً با حمد خدا آغاز می‌شود و به اعتقاد و اعتبار اینکه ادیبان و شاعران ما هم موحد و خداپرست بودند و ترجیح می‌دادند و تبرعاً و تبرکاً اصرار داشتند که کار و سخن‌شان با حمد خداوند آغاز شود، پذیرفتنی و جا افتاده است. بنابراین بخش اول تحمید یا حمد خداوند است که آن هم البته با برائت استهلال آغاز می‌شود که جزء هنرهای شاعران و ادیبان موفق ما است.

«الحمدلله الذی رَسِّعَه سوف السنه به جواهر تقدیر و تحمید»

سپاس خداوندی که شمشیر زبان ما را به جواهر حمد و بیان عظمت او مرصع کرد. می‌توان گفت این جزء برائت استهلال‌های زیباست که در آغاز منظومه و متن، شاعری حرفی بزند که بعد از همین می‌توانید متوجه شوید که کل ماجرا چیست. در ادامه خواجو یک بیت با این عنوان آورده است: «نشسته خداوند سیف و قلم/ بر اورنگ شادی چو داوود و جم»

در اینجا خواجو چون نمی‌توانسته بگوید سیف و شمع، سیف و قلم را آورده است و احتمالاً کاتب یا نسخه‌نویس به اشتباه افتاده است و از این برائت استهلال بر این حمل کرده است که این مناظره یا رساله، گفتگوی تیغ و قلم است نه تیغ و شمع یا شمع و شمشیر.

جالب است که وقتی خواجو خود را در مقام معرفی و تعریف می‌گذارد، می‌گوید: «چنین گوید فرازنده‌ این تیغ جهان‌سوز» یعنی خواجو خود را کسی می‌داند که این شمشیر قلم و بیان را از نیام بیرون کشیده است. بعد از آن از شمع یاد می‌کند که احتمالاً کاتب به این قسمت توجه نکرده که نام اشتباه برای رساله انتخاب کرده است.

«و زیِّن السماء الدنیا بزینه الکواکب و النجوم الثلقب»

حمد خدایی که آسمان دنیا را به زینت ستاره‌های درخشان آراست.

تقدیم یک اثر ادبی به پادشاه و قلم به مزد بودن

مدرس‌زاده افزود: طبیعتاً خواجو مثل هر کس دیگری مجبور است یا در مقامی است که کتاب یا رساله را به ممدوحی تقدیم کند. سعدی، حافظ، فردوسی و... هم این کار را کرده‌اند. به هر حال نباید اشتباه برداشت شود که تقدیم یک اثر ادبی به پادشاه به معنی خودفروشی، قلم به مزد بودن و خودکامگی است. در آن زمان بهترین جا برای نگه‌داری آثار نفیس کتابخانه دربار بود و دربار هم بدون دلیل این آثار را نمی‌پذیرفت. کتاب باید به نام شاه می‌شد تا به بهانه اینکه ذکر معاصر مخلد این پادشاه در آن است، بخشی از کتابخانه شاهی به آن اختصاص داده شود و به همین دلیل است که خواجو این اثر را به امیر مبارزالدین محمد که اتفاقاً آدم خوبی هم نیست، تقدیم می‌کند ولی در همین جا هم نویسنده و شاعر رند و زرنگ مثل حافظ و خواجو از تعبیرات دوپهلو استفاده می‌کردند تا حرف خود را به شخصیت ظالم بزنند. مثلاً ترکیب «خدایگان جبابره» که ظاهراً مثبت است ولی در معنی یعنی بزرگِ جنایتکاران است. بنابراین در این رساله ابتدا حمد خداوند است، بعد برائت استهلال و بعد معرفی ممدوح که کار به او تقدیم می‌شود و بعد معرفی مجلس بزم و بارگاه آن پادشاه است که در اینجا بیشتر هنرورزی شاعرانه است تا گفتن واقعیت‌ها. بعد از آن به معرفی شمع می‌پردازد.

«سیمین بدنی، افسر زرین بر سر نهاده و به یک پای ایستاده، کوکبی ثاقب، راحلی راکب، کشوری دمساز، ساکنی تیزتاز، رخ‌افروخته‌ قامت افراخته، جگرسوخته‌ با جگر ساخته، نوشین لبی شکری، شکرلبی شجری، جادویی ثعبان‌نما، ثعبانی با ید بیضا، شوخی بر شاخی، شاخی در کاخی و...»

بعد از وصف خواجو از شمع، خود شمع شروع به رجزخوانی می‌کند که من که هستم؟ چون در مناظره دو طرف خودشان را معرفی می‌کنند که خلاصه معرفی شمع این است که می‌خواهد بگوید من حریف تاریکی هستم.

«چون شمع شب‌افروز سخن کوته کرد/ شمشیر سرافراز زبان کرد دراز»

بعد از اتمام سخنان شمع، نوبت شمشیر است که رجز بخواند که شمشیر با هجو شمع شروع می‌کند که: «زیر لب گفت گر شمع، زبان‌آوری از سر ننهد/ برخیزم و در حال سرش بردارم» و شروع کرد به جواب دادن به شمع که: «اما منم سیف حیدر علوی، شجر گوهر مرتضوی، جعفر سفاح منصور، گوهر معدن سرور، سبزه باغ پیروزی، چراغدان جهان‌افروزی، آتش آبدار، آب آتشبار، حکاک مهره‌ گردن سروران، صدرنشین قلب دلاوران و...» بعد شمشیر شمع را سرزنش می‌کند که: «تو کجا و ما کجا که از شرمت دختر زر نشسته برقعه‌پوش. تو روزکوری و چون خفاش هر شب به پرواز درآیی.»

یکی از چیزهایی که شاید الان هم در مناظره‌ها، گفت‌وگوها، جناح‌بندی‌ها و دعواها وجود دارد این است که می‌توان بدیهی‌ترین، زیباترین و مهم‌ترین هنر یک نفر را به خاک انداخت و اینجا شمع در پاسخ شمشیر می‌گوید: «ای بدگوهر خونخوار و سبک‌سنگ بی‌وقار، من اگرچه مالک دینارم، آب در جگر دارم. معروفانم، حبیب خوانده و حبیبانم، معروف دانند. من آن شهابم که در شب، سهره‌وردی نمایم و در روز مقتول آیم و...» و در پایان نتیجه دعوا وقتی که مفاخره، مناظره و مشاجره انجام می‌شود، اینکه: «از محضر پادشاه، از حضرت اعلای اعلی الله تعالی، فرمان جهان‌مطاع نافذ شد. اما بر این درگاه ایشان دو خادمند جان‌سپار، یکی موسوم به کافور و یکی به جوهر مشهور و رعایت ایشان برجمهور فرض عین و عین فرض.» که شمع را ادب کنید، شمشیر هم سر جای خود بنشیند و نهایتاً اینکه ما به عنوان پادشاه هم شمع می‌خواهیم و هم شمشیر. در اینجا بحث ما در زمینه معرفی این مناظره یا رساله تمام می‌شود.

رساله‌نویسی نوعی نامه‌نگاری فنی و هنری

مدرس‌زاده با توضیح این نکته که «رساله یا رساله‌نویسی یک فن در ادب فارسی است که معمولاً به نثر یا بیشتر نثر و اندکی شعر آمیخته بوده است و از قرن ششم خود را نشان می‌دهد.» یادآور شد: می‌توان گفت رساله‌نویسی نوعی نامه‌نگاری فنی و هنری است که شاعر، شعر می‌گوید و بعد در عالم نثر که می‌خواهد قدرت خود را نشان دهد، با هدف بسیار روشن، مشخص و از پیش‌تعیین‌شده رساله یا رسایلی را می‌نویسد. بنابراین می‌توان گفت کارکردش موازی با شعر است. دیگر اینکه می‌توان گفت این رسایل تقریباً همان حالاتی را دارد که ما امروزه در روزگار خود به عنوان سرمقاله، نامه‌های گویا و نامه‌های سرگشاده داریم. تعریف مناظره در کتاب‌ها به این شکل است که گفت‌وگوی دو عنصر، دو پدیده، دو شی یا دو آدم که در قالب بحث، جدال و... خود را معرفی می‌کنند، طرف را می‌کوبند، بعد خود را بالا می‌برند و مسایلی از این قبیل و قاعدتاً صاحب اثر هم در مقام داور، حرف آخر را می‌زند، اما این همه ماجرا نیست. مناظره ممکن است در دوره‌هایی به تفنن باشد ولی هیچ‌کدام نه اثرگذار است، نه در ادب فارسی از آن یاد می‌شود، چون جنبه‌ تفنن و سرگرمی داشته است و مثل کار شاعرانی چون پروین اعتصامی، خواجو یا قبل از آن، اسدی توسی که پدر مناظره است، نیست، چون این مناظره‌ها هدفمند است و هدف آن نشان دادن دوقطبی است که در جامعه شکل می‌گیرد. یعنی وقتی جامعه دچار دوقطبی‌های سیاسی، اخلاقی و فاصله‌ طبقاتی بشود، بهترین فرصت برای رویش مناظره است و در قرن هشتم تقابل شیراز و کرمان، تقابل عشق و عرفان و تقابل امیر مبارزالدین محمد و ابواسحاق و دیگرانی که در شیراز هستند، است که همه‌ این‌ها دست به دست هم می‌دهند تا خواجو به دنبال مناظره برود. البته تفنن، سرگرمی و بهانه برای فراهم کردن چیزی و تقدیم کردن به ممدوح، سرجای خود محفوظ است، ولی در قرن هشتم دلایلی هست که خواجو را برمی‌انگیزاند که در کنار منظومه‌ها و آن دیوان به آن بزرگی و ستبری از این رسایل هم صحبت ‌کند. شک نداریم که شاعری از جنس خواجو بدون هدف و از سر تفنن رساله نمی‌نویسد یا مناظره ترتیب نمی‌دهد.

خواجو دست به هر کار و تفننی می‌زند

مدرس‌زاده در ادامه تأکید کرد: البته در مناظره‌های خواجو تفنن هم می‌بینید چون خواجو برای اینکه در سایه شاعران بزرگ مکتب شیراز نباشد، دست به هر کار و تفننی می‌زند. مثلاً در میان زوج‌های ادب فارسی و عرایض شعری مثل «لیلی و مجنون»، «خسرو و شیرین»، «وامق و عذرا» و «ویس و رامین» بیشتر از زوجی صحبت می‌کند که کمتر در طول سبک عراقی از آن صحبت شده است. مثلاً آنقدر که خواجو به «ویس و رامین» یا «وامق و عذرا» می‌پردازد، به «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین» نمی‌پردازد، چون می‌خواهد یک کار تازه انجام دهد. همچنین شما شاید کلمات ترکی مغولی را در شعر خواجو، دو یا سه برابر سعدی و حافظ ببینید، چون می‌خواهد خودی نشان دهد. بعد به خلاف سعدی سراغ قصیده می‌رود، چون می‌خواهد بگوید من قصیده‌سرای بزرگی هستم و بعد در دیوانش ردیف‌هایی می‌آورد که آن ردیف‌ها اگر برای اولین نباشد، که برخی‌ها برای اولین بار است، بسیار شگفت‌انگیز است. خواجو اولین و شاید آخرین شاعری است که در مدح پادشاه، قصیده‌ای با ردیف «خرس و خروس» دارد.

 دوره‌ تقابل هم مهم است. می‌دانید که خواجو یک بار حدود سال 720 به شیراز می‌رود که حدود سی سال از فوت سعدی می‌گذرد و حافظ هنوز کودک است و شاعر نشده است و هنوز سایه‌ سنگین و باعظمت شعر سعدی در شیراز است که خواجو دوام نمی‌آورد و به کرمان برمی‌گردد و دفعه‌ دوم سال 745 است که دوباره به شیراز می‌رود و پنج سال پایان عمرش را در شیراز است که این تقابل شیراز و کرمان در غزل‌ها و مثنوی‌های خواجو خود را نشان می‌دهد. دیگر اینکه قرن هشتم، دوره‌ تقابل تعامل‌گونه‌ عشق و عرفان است. ما می‌گوییم خواجو استاد مکتب تلفیق است، اما به هر حال عشق و عرفان دو جلوه و جبهه‌ مقابل هم را تشکیل می‌دهند که خواجو موفق می‌شود این دو را با هم تلفیق کند و بعد کار را به دست حافظ شیراز برساند که سرآمد شعر تلفیق است.

نمادهای خواجو از مناظره شمع و شمشیر

مدرس‌زاده در پایان گفت: دلیل اینکه خواجو در این مناظره از شمع و شمشیر یاد کرده این است که شمع نماد بزم و شمشیر نماد رزم است و این هر دو در زمان امیر مبارزالدین خود را نشان می‌دهد. می‌خواهد با وصف‌ها در باب مخصوصاً شمشیر حرکت و رفتار امیر مبارزالدین محمد را بیان کند و دیگر اینکه چرا خواجو در این مناظره، بحث را مساوی تمام می‌کند؟ یعنی نمی‌گوید حق با شمشیر است یا حق با شمع است. یک دلیل عمده آن می‌تواند شخص ممدوح، امیر مبارزالدین محمد باشد. یعنی اگر کسی در مقابل او قد علم می‌کرد، حکم قتل خود را امضا کرده بود. بنابراین ابتدا اینکه خواجو در مقام ترس یا بیم از جان مجبور می‌شود مناظره را بدون برنده اعلام کند و دیگر اینکه اصلاً این خاصیت تلفیق است.

دو نوع مناظره داریم: یک شکل مناظره این است که یکی بر دیگری غلبه داده می‌شود. ما در ادب فارسی مناظره‌ها و گفت‌وگوهایی که یکی برنده اعلام می‌شود داریم که اتفاقاً از قرن ششم هم هست. در گفتگوی خسرو و فرهاد، برنده فرهاد است به اعتبار اینکه سخن از عشق است و آنجا چون نظامی معلم و مفسر عشق است، باید فرهاد پیروز مبارزه باشد وگرنه اگر شاعری بود که مثلاً طرفدار شیوه‌ رفتار خاص خسرو پرویز بود، باید خسرو را برنده اعلام می‌کرد. بنابراین در قرن ششم مناظره‌هایی داریم که برنده اعلام می‌شود که منطق‌الطیر خاقانی هم از همین دسته مناظره‌ها است. پس در ادب فارسی آنجایی که باید تکلیف معلوم شود، مناظره‌ها جواب دارد.

شکل دوم، تساوی در مناظره است. مثل همین کاری که خواجو در این اثر کرده است. یک وقت‌هایی اسباب، لوازم و زمینه‌ شناخت دو سوی مناظره خیلی فراهم نیست. مثلاً در دیوان خاقانی به گونه‌ای هم حق با عشق است و هم حق با عقل که این به معنی ضعف خاقانی نیست بلکه مساوی قرار دادن عقل و عشق به اعتبار اول راه بودن است. چون اول ماجرا است و قرن ششم اول ماجرای عقل و عشق است و در قرن هفتم و هشتم است که برنده نهایی عشق اعلام می‌شود. نکته‌ دیگر این است که شاعر شخصیت ادبی جامعه‌ساز است و وقتی پای اصول اخلاقی در میان است نمی‌توانید برنده را انتخاب کنید و دیگر، مسائل سیاسی و اخلاقی درباری است و به همین خاطر است که خواجو در این رساله برنده نهایی را وجود هر دو اعلام می‌کند.

 

 

send to friend
مرکز فرهنگی شهر کتاب

نشانی: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان شهید احمدقصیر (بخارست)، نبش کوچه‌ی سوم، پلاک ۸

تلفن: ۸۸۷۲۳۳۱۶ - ۸۸۷۱۷۴۵۸
دورنگار: ۸۸۷۱۹۲۳۲

 

 

 

تمام محتوای این سایت تحت مجوز بین‌المللی «کریتیو کامنز ۴» منتشر می‌شود.

 

عضویت در خبرنامه الکترونیکی شهرکتاب

Designed & Developed by DORHOST