سیویکمین نشست از مجموعه درسگفتارهایی درباره خواجوی کرمانی به تحلیل و بررسی روضهالانوار خواجوی کرمانی اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمود عابدی، استاد دانشگاه خوارزمی و مصحح روضهالانوار، چهارشنبه ۲۹ شهریور در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
محمود عابدی در آغاز گفت: یکی از مشهورترین منظومههای خواجویکرمانی، روضهالانوار است. خواجو این مثنوی را که در مواعظ و حکم و سیر و سلوک است به پیروی از مخزنالاسرار نظامی سروده و ۲۰۳۶ بیت دارد. این اثر در جمع نظیرههای متعدد مخزنالاسرار منظومهای دلنشین و دارای ارزشهای استثنائی است. زبان آراستهاش، گذشته از آن که مشحون از تازگیها است، بعضی از تعابیر نوشده نظامی را هم با خود دارد و در بسیاری از موارد، راه فهم زبان حافظ را هموار میکند. به اعتقاد من خواجوی کرمانی یک نابغه ضایعشده است. همانطور که میدانید تا به حال کمتر به آثار خواجو اعتنا شده و کمتر به آن پرداختهاند، ولی حقیقت این است که این شاعر در هر مایه و پایهای که باشد، در به وجود آمدن بخشی از ادبیات ما بهویژه ادبیات قرن هشتم و از جمله ساختمان شعر حافظ بسیار موثر است.
خواجو شاعر کرمانی اما آواره است
عابدی با اشاره به اینکه «اگرچه اطلاعات خواجو و بیشتر شاعران قرن هشتم در تصوف قابل ملاحظه است، ولی بسیاری از آن شاعران نه صوفی بودند، نه مرید، نه خانقاهنشین و...» افزود: زبان ادب قرن هشتم، زبان آمیخته با تصوف است. زبان شعر قرن هشتم از یک طرف زبان سعدی و انوری و از یک طرف زبان مولوی، عطار و سنایی است. زبان ادبی قرن هشتم، زبان تلفیق است. تلفیق دو نوع ادبیات عارفانه و ادبیات عاشقانه.
عرفان و تصوف شاخصههایی دارد و عارف، انسان خاصی است. وقتی ما سنایی، مولوی، عطار و عراقی را به عنوان شاعر عارف و صوفی میشناسیم، اینها وجوه اشتراکی دارند، مثلاً مطلقاً شکایت در شعر آنها نیست و در مقام تسلیم و رضا هستند و شما هیچ وقت در مجموعه اشعار مولوی، عطار، عراقی و سنایی و در زندگی و احوال آنها شکایت نمیبینید. چون در عین رضایت هستند و شعر و فکر آنها مظهر استغنا است، یعنی عرض نیازی به کسی نکردن و از کسی چیزی نخواستن. در زندگی آنها گدایی نبوده است، اگر هم نیاز بوده، نیاز نهفته بوده است. بنابراین در مجموع رضا و استغنا از ارکان اصلی عرفان بوده است.
عرفا از سرزمین، حوزه و مایه عرفان، استغنا، تسلیم و رضا برمیخیزند و خواجو از این معانی به دور است. خواجو در میان شاعران فارسی، استثنا است. با اندکی بیرحمی نسبت به خواجو باید گفت که خواجو شاعر آوارهای است. کرمانی است ولی هیچ دلبسته کرمان نیست و وقتی کرمان را در شعرش به کار میبرد، همیشه در کلام او کلمه کرمان با کرم ـ آن مقارن و نزدیک است. یعنی کرمان در شعر او حس مثبتی به خواننده نمیدهد و اصلاً با شیراز حافظ قابل قیاس نیست. خواجو دلبستگی به کرمان و کرمانیان ندارد. اصلاً با صوفیان کرمان ارتباطی ندارد و در مقابل، با صوفیان فارس، کازرون و با شیخ ابو الاسحاق کازرونی و شیخ بلیانی ارتباط و دلبستگی دارد.
خواجود حاکم شعر خود نیست
عابدی یادآور شد: خواجو دائم در سفر است و تقریباً بیش از هر دیوانی، در دیوان خواجو، اسامی شهرها دیده میشود. قرار و آرامی در یک جا ندارد و در ذهن و اندیشه او قرار و سکونت نیست. در عین اینکه به امیرمبارزالدین دلبستگی دارد، او را میستاید و قصاید و آثاری برای او ساخته است، با شاه شیخ ابوالاسحاق اینجو، مخالف امیرمبارزالدین هم رابطه دارد و آخرین شعر خود را در باب او ساخته است. پس میبینیم که از این جهت هم آدم خاصی است.
خواجو حاکم شعر خود نیست، بلکه اسیر صنعت است. هیچ شاعری در شعر فارسی به اندازه خواجو ایهامساز نیست. هر کلمهای که به ذهن او میآید و بر زبان او میگذرد، در درجه اول ایهام میسازد. همچنین شعر فرمایشی در آثار او زیاد است. قصایدی دارد که آشکارا از حوزه ادب، شاعری، هنرمندی و هنرورزی بیرون است. مثلاً با ردیف «اشترهجره» قصیدهای دارد که در کمال رکاکت است و در شعر فارسی بینظیر است. اما اطلاعات خواجو هم عجیب است. ذهن و شعر خواجو کاملاً با موسیقی درآمیخته است و مجموعه اصطلاحات موسیقی در آثار او یک کتاب است. خواجو همچنین از نظر وزن بسیار تنوعطلب است، چون با موسیقی و برای موسیقی میسازد، به گونهای که از نظر وزن در شعر فارسی بعد از مولوی، خواجو دومین نفر است.
در شعر خواجو برای اولین بار مطربهای که شعر میخواند، مطرح میشود که معلوم است شعر او را مطربهها میخوانند و اصلاً شعر را برای این معانی ساخته بوده است. برای اولینبار در شعر، خواجو سرود و در اصطلاح امروز، ترانه ساخته است که با غزلها و دیگر آثار او قابل قیاس نیست. همانطور که میبینید عرصه شعر خواجو بسیار گسترده است. همچنین برای اولینبار خواجو کل قصیده سنایی را تضمین میکند. قبل از آن، شاعران دیگر، بیتها و مصرعهای فراوانی به عنوان صنعت تضمین گفته بودند، ولی خواجو است که برای اولین بار شعری از سنایی را تضمین کرده است. ذهن او از یک جهت متمرکز نیست. او با توجه به شاهنامه، «همای و همایون» را ساخته است. بسیاری از اسامی قهرمانان شاهنامه در همای و همایون آمده است. بعد از آن اثری مثل «گل و نوروز» را ساخته است که ظاهراً قهرمانان آن، شخصیتهای سیاسی روزگار حیات خود خواجو است و این به کام کسی است که میخواسته در رد یا نقد آن شخصیتها ظاهر شود.
بازیهای لفظی در شعر خواجو دیده میشود
عابدی خاطرنشان کرد: روضهالانوار یکی از منظومههای اخلاقی، صوفیانه و عرفانی خواجو است. اگر به داستان حسن بصری و حبیب عجمی در این اثر دقت کنید، داستان یک گفتگو و ماجرای کوتاه و مختصر است اما شاعر بیشتر اطلاع میدهد؛ خیلی بیشتر از آنچه که قابل قیاس با شعر عطار باشد. شعر عطار ساده و در زبان عطار، ظرف کلمات پر از معنی است، اما در شعر خواجو بازیهای لفظی دیده میشود. یعنی معلوم است اول به کلمات، به کاربرد اطلاعات و این قبیل متکی است و در عین حال باید گفت که از خوشبختیهای سنایی این بود که در عالم شاعری خود، چشمانداز تازهای باز کرد: چشمانداز عرفان و تصوف که پیش از آن نبود. در واقع قبل از سنایی صوفی بود، عارف هم بود ولی خوشبختی سنایی بود که به این عرصه یک قلمرو تازه را باز کرد و «حدیقه الحقیقه» را پدید آورد و حدیقه نقطه آغاز آثار فراوانی شد.
یعنی ابتدا باید گفت که سنایی در عالم شاعری، یک شاعر استثنائی است، شعر هیچ شاعری در زبان فارسی به اندازه سنایی در زمان حیاطش در آثار دیگران تاثیر و نفوذ نداشت و سنایی از این جهت استثنا است. سنایی هنوز زنده بود که عینالقضات همدانی با آن سرسختی، خودرایی و با آن کبر و نازی که داشت، مریدانه از آثار سنایی در آثار خود بهره برد. سنایی هنوز زنده بود که احمد غزالی در «سوانح» از اشعار سنایی به کار برد. سنایی هنوز زنده بود که نصرالله منشی در کلیله و دمنه داستان «داشت زالی به روستای تگاو» را به کار برد و هنوز سنایی زنده بود که رشیدالدین میبدی در جایجای «کشف الاسرار» اشعار سنایی را استخدام کرد و زینت آثار خود قرار داد. این سنایی یک خوشبختی را داشت که در بسیاری از گویندگان بعد از خود، تاثیر کرد و همچنین در کل قلمرو فارسی از جمله در شعر و آثار نظامی گنجهای.
برابری مقالات در روضه الانوار و مخزن الاسرار
عابدی با اشاره به این نکته که «نظامی اولین کتاب خود یعنی «مخزن الاسرار» را در گنجه به پیروی از حدیقه سنایی ساخت.» تصریح کرد: همچنین عطار در نیشابور «اسرارنامه» خود را با توجه به حدیقه سنایی و تقریبا با همان شکل و شمایل ساخت. شعر حدیقه با اینکه در بسیاری از کتابها تاثیر داشت و در بسیاری از مراکز تصوف خوانده میشد، به گونهای که در بیشتر کتابهای تاریخی شعر سنایی را میبینیم، یعنی در ذهن کتابخوانها رسوخ و نفوذ کرد، بیشتر در خانقاهها و مراکز تصوف ماند، همچنان که آثار عطار هم همینطور بود، ولی آثار نظامی با آنها تفاوت داشت. نظامی، زاهدی صنعتگر بود که بعد از عطار و اسرارنامه به یک عرصه دیگر وارد شد و تحت تاثیر خواندههایی که از ابن سینا داشت، منظومههای دیگری در عرفان به وجود آورد، ولی نظامی که بیشتر عمر او در گنجه گذشت و با درباریها رابطه داشت، شعر او از «مخزن الاسرار» به طرف «لیلی و مجنون» و «خسرو و شیرین» و «اسکندرنامه» و... جهت پیدا کرد.
در واقع شعر سنایی و عطار به حوزههای تصوف اختصاص پیدا کرد و این بود که شعر نظامی در پناه و از برکت قدرت و زیباییای که داشت، در خدمت اهل قدرت قرار گرفت و به جایی رسید که تا امروز بیش از ۸۰ شاعر از آثار نظامی پیروی کردهاند و آثاری را به وجود آوردهاند.
در دوره صفویه، ابتدا اسامی مثنویهایی را پیشبینی میکردند که بعد از این به تقلید از نظامی، خمسهای خواهند ساخت. یعنی پیروی از آثار نظامی یک آئین شاعری شده بود که از جمله کسانی که از او پیروی کردند، یکی امیرخسرو دهلوی در هندوستان بود که از «مخزن الاسرار»، «مطلع الانوار» را ساخت و دیگری خواجوی کرمانی که در ۷۵۰ یا ۷۵۳ به تقلید از «مخزن الاسرار»، «روضه الانوار» را ساخت. روضه الانوار تنها منظومه اخلاقی و عرفانی خواجو است که از بسیاری جهات با مخزن الاسرار مشابه است. از جمله تعداد مقالات، یعنی بخشهای این دو منظومه برابر و تعداد ۲۲ مقاله است در حالی که «حدیقه الحقیقه» سنایی در ۱۰ باب بود.
شعر و زبان خواجو با زبان گفتار درآمیخته است
وی خاطرنشان کرد: همچنین آغاز هر دو، بعد از تحمید، درباره پیغمبر است. منتهی نظامی چون در روزگار خودش و در آن ناحیه فرهنگی زندگی میکرد، مسئله معراج از نظر متکلمان آن دوره بسیار مهم بوده است، ضمناً سنایی هم که در حدیقه اشارتی در باب معراج پیامبر کرده بود، بیشتر منظومههای خود را با معراج شروع کرده و ابیات بسیار متعدد، فراوان و گوناگون در توجیه و تفسیر معراج در منظومههای خود طرح کرد. به همین دلیل تعداد ابیات مقدمه مخزن الاسرار از مقدمه روضهالانوار بیشتر است وگرنه به طور کلی تقریباً تعداد ابیات دو منظومه برابر است. بنابراین تعداد مقالات و شمار ابیات تقریباً برابر است.
هر دو از نظر شکل مثل حدیقه سنایی هستند و مسایلی را مطرح میکنند، بعد در تایید و توضیح آن مسئله یک حکایت و داستان میآورند که تفاوت در این دو منظومه در استخدام داستان این است که داستان یا حکایتی که در مخزنالاسرار میآید، در توضیح بیت آخر است در حالیکه داستان خواجو درباره موضوع قبل از حکایت است. داستانهای نظامی غالبا داستانهای خودساخته است یا اینکه ما اصل آنها را نمیشناسیم و نمیدانیم که نظامی آنها را از چه منابعی آورده است، ولی اغلب داستانهایی را که در روضه الانوار خواجو است میدانیم.
شعر مخزنالاسرار بیشتر اخلاقی است و از صوفیان بسیار کمتر گفته است، در حالیکه در شعر روضه الانوار از صوفیان، از ابراهیم ادهم، از حسن بصری، از جنید و دیگران، داستانها و حکایاتی را آورده است. هر دوی نظامی و خواجو در ساختن ترکیبات تازه و تعابیر جدید بسیار کوشیدهاند، منتهی طبعا نظامی نفر اول است. چون اهل ابداع است و خودش بنیادگزار این نوع شاعری و صنعتگری در شعر است و خواجو از او پیروی کرده است. کلماتی که خواجو به کار میبرد، از جمله، اسامی اهل حرفه، پیشه و کسب و کار بسیار زیاد است یعنی شعر و زبان خواجو با زبان گفتار، بسیار درآمیخته، در عین اینکه در کمال صنعتگری است.
خواجو از صوفیان کرمان شکایت دارد
عابدی در پایان گفت: هم در مخزن الاسرار و هم در روضه الانوار شکایت است، منتهی شکایت نظامی از معاصران خود است و ظاهرا از شاعران کهنسال و پیر که نظامی جوان را به شاعری نمیپذیرند و خواجو هم از صوفیان کرمان شکایت دارد. نکته دیگر اینکه خواجو بیشتر متمرکز در ایهام و ایهامسازی است و از هیچ کلمهای در ساختن ایهام بهسادگی عبور نمیکند. نکاتی در شعر خواجو یافتهام که بدون شک حافظ از خواجو گرفته است. از جمله آنهایی که در روضه الانوار آمده است. در دیوان خواجو غزلیات فراوانی است که با زبان تصوف ساخته شده، ولی اگر احیاناً ده غزل عرفانی هم از آن میان برآید، به هیچ وجه عرفان خواجو را ثابت نمیکند، بلکه حالات خواجو را بیان میکند. نشان میدهد که خواجو صاحب احوال بوده است، همچنان که در مورد حافظ هم این معنی صادق است.
همچنین یکی از شاخصههای شعر خواجو، تکرار در مضمون است که در شعر سعدی هم هست. تعداد مضامین شعر سعدی با همه وسعت شعر آن که غیر از بوستان، گلستان، قصاید و...، هفتصد و چند غزل دارد و حافظ مثلا ۵۰۰ غزل دارد و حدود ۵۰۰ بیت است، ولی شمار مضمونهای شعر حافظ تا حدودی بیشتر از تعداد مضامین شعر سعدی است. یعنی سعدی یک مضمون را در قصاید، غزلیات، بوستان و گلستان تکرار کرده است، ولی به گونهای تکرار کرده است که هیچ بیت آن قابل حذف نیست و چنان جامه تازه به این مضمون پوشاندهاند که اصلا نشانه تکرار در شعر سعدی نیست و برعکس آن خواجو است که یک مضمون، بارها و بارها در شعر خواجو تکرار میشود و همچنین مضامینی که از سعدی گرفته را بارها تکرار کرده است.